eitaa logo
🌹 منتظران ظهور 🌹
2.8هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
9.6هزار ویدیو
300 فایل
🌷بسم ربِّ بقیة الله الاعظم (عج)🌷 سلام بر تو ای امید ما برای زنده کردن حکومت الهی مرا هزار امید است و هر هزار تویی کپی متن با ذکر صلوات و دعای فرج ، حلال است🙏🏻 ادمین: @Montazer_zohorr تبادل و تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/1139737620C24568efe71
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻 🌻 🔸️رسول خدا صلی‌ الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند به کسی که نمازشب ترک شده را در روز قضا کند، افتخار می کند و می فرماید: ای فرشتگان من! بنده من قضای چیزی را که من بر او واجب نکرده ام به جا می آورد، شاهد باشید که من او را آمرزیدم. 📚بحارالانوار، ج۸۴، ص۲۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢مقدّمه هزار واجب!! آیت الله بهجت رضوان الله علیه : نماز شب مستحبّى است نظير روضه خوانى، كه وقتى در زمان رضاخان منع كردند، يكى از اطرافيان حاج شيخ عبدالكريم حايرى رضوان الله علیه به ايشان عرض كرد: چيزى نيست، روضه خوانى يك عمل مستحبّ است كه پهلوى آن را منع كرده است. حاج شيخ فرمود : بله مستحبّى كه هزار واجب در آن است. (همچنین نماز شب، مستحبی است که هزار واجب را به دنبال دارد) 📖در محضر آیت الله بهجت؛ ج 1 ؛ نکته 332
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مردان میدان... شهید نیلفروشان شهید حاج قاسم شهید زاهدی شهید نصرالله مبادا فکر کنیم که اینها رفته‌اند و ما مانده‌ایم. آنها مانده‌اند و زمان مارا با خود می‌برد... https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: قلبم برای تو نویسنده: سید مهدی بنی هاشمی 💛با ما همـــراه باشیـــــن https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🕊👣🕊👣🕊🕊👣🕊👣🕊👣🕊👣رمان جذاب، عاشقانه و شهدایی 🕊 ✍قسمت ۱ و ۲ 🍃از زبان سهیل:🍃 +سهیل اونجا رو نگاه کن...نوشته ثبت نام راهیان نور...به نظرم بریم بد نیستا.. _ول کن بابا جون عزیزت...کجا بریم اخه با این بسیجی مسیجیا؟! +ای بابا تو هم که همش ضد حالی.میریم سر به سرشون میزاریم میخندیم دیگه حسن تو نظرت چیه؟؟ ~•من حرفی ندارم وحید جان اگه داش سهیل بیاد منم میام +سهیل بیا بریم دیگه سه‌تایی خوش میگذره ها _نمیدونم...بیا اول یه سر بریم تا محل ثبت نامش اگه پولی مولی باشه من نمیام... از الان گفته باشم...برا رفتن تو خاک و خل من پول بده نیستما +باشه بریم...زده به دفتر بسیج مراجعه کنید.. فک کنم بدونم کجاست. _باشه...بریم _سلام +سلام علیکم...بفرمایین _علیکم السلام برادر خوبی اخوی؟! +الحمدلله..شما خوبید؟؟ بفرمایید؟؟ _خوبی ما که برا کسی مهم نیست...شماها باید خوب باشید. می‌خواستیم بپرسیم کی میپرین؟! +ببخشید...متوجه نشدم...میپریم؟؟ _اره دیگه...کی از ظلمات دانشگاه به سمت نور میپرید. +فک کنم منظورتون تاریخ اعزام راهیان نوره؟! _افرین به ادم چیز فهم...اره همون...کی قراره برید؟؟ +اگه عمری باقی بمونه ان‌شاالله هفته بعد. _خب شرایطش چیه؟؟ خلوص نیت میخواد؟! +شرایط خاصی که نداره فقط ثبت نام و تعهد اخلاقی رو پر کنین. _باشه...مشکلی نی...ما اخلاقمون به این خوبی. پس فعلا خدافظ...بعدا مزاحم میشیم. +یاعلی...خدا نگهدار _علی کی بودن اینا...صدا خندشون تا اون اتاق میومد؟! +اومده بودن راهیان ثبت نام کنن. _اوه اوه...پس امسال با اینا داستان داریم. +به دلت بد راه نده...همینکه اومدن ثبت نام یعنی شهدا صداشون زدن. _لااله‌الاالله...امیدوارم همه چی به خوبی ای که تو میگی باشه. 🍃از زبان مریم:🍃 +مریم شنیدی دانشگاه میخوان راهیان نور ببرن؟؟ _اره زهرا..خیلی دلم میخواد بیام ولی مامانم میگه نرو که گرد و خاک اونجا برات خوب نیست...باید از دکترم اجازه بگیرم. +خب کار نداره که بعد دانشگاه یه نوبت بگیر با هم بریم اگه اجازه داد کتباً بنویسه که مامانت قبول کنه. _باشه...خدا کنه قبول کنه. 🍃یک هفته بعد🍃 🍃از زبان سهیل:🍃 +سهیل بدو که جا نمونیم... _باشه بابا الان میام...مگه بدون ما جرات دارن جایی برن. +اینایی که من دیدم سایه ما رو با تیر میزنن چه برسه منتظرمون بمونن. _اونوقت ما سایشونو با شمشیر میزنیم. +سلام اخوی..تقبل‌الله... اتوبوس ما کدومه؟! -علیک سالم...اتوبوس شماره دو..بفرمایین +بخوایم شماره یک بشینیم چی؟! -شماره یک ماله خواهرامونه ... +یعنی شما یه اتوبوس خواهر دارین؟؟اونوقت ما که خواهرمون نیومده چیکار کنیم ؟؟ -لااله‌الاالله...بفرمایین ساکاتون رو سریع تر بزارید که باید حرکت کنیم. +باشه...اینم به خاطر شما سوار اتوبوس شدیم و یه راست رفتیم آخر اتوبوس و با بچه ها شروع کردیم به خوندن انواع آهنگ‌ها و ترانه‌ها تا خود دوکوهه.. صدای نچ نچ بچه بسیجیا بلند شده بود. ما این ته اتوبوس آمنه آمنه میخوندیم و میرقصیدیم اونا جلوی اتوبوس با نوای کاروان میخوندن و سینه میزدن...توی اتوبوس یک وضعی شده بود که بیا و ببین...چند بار بهمون تذکر دادن ولی گوشمون بدهکار نبود. -حاجی اینا آبروی اردوی ما رو میبرن... _خب چیکارشون کنیم؟؟کاری نمیشه کرد الان -من میگم برشون گردونیم. _خدا رو خوش نمیاد سید...تا اینجا اومدن بزار این چند روزم بمونن...مهمون شهدان... -من نمیدونم...پس هرچی پیش اومد مسئولیتشون با شما. به من ربطی نداره... _ان‌شاالله چیزی نمیشه... -خود دانید... چند روز اول اردو گذشت و ما هم صحبت شیطنت‌هامون تو کل اردو پیچیده بود. همه بچه‌های کاروان میگفتن امسال راهیان نور با وجود اینا اصلا حال و هوای سابق رو نداره... شبها موقع خاموشی بلند بلند میخندیدیم و جشن پتو میگرفتیم...روزها هم که توی اتوبوس برنامه بزن و بکوب داشتیم و از غذا و خوراکیها هم همیشه انتقاد میکردیم... چندین بار اومدن بهمون تذکر دادن ولی گوش هیچکدوممون بدهکار نبود... چون ما به این بهانه اومده بودیم تفریح کنیم... خلاصه همه از دستمون کلافه شده بودن و ناراضی بودن.. 🍃از زبان مریم:🍃 سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم...خیلی استرس داشتم...در مورد راهیان نور خیلی چیزا شنیده بودم ولی به خاطر مشکلم تا حالا فرصت نشده بود که برم. بابا و مامانم تا کنار اتوبوس برای بدرقم اومده بودن و به مسئوالی اردو کلی سفارش میکردن که حواسشون بهم باشه. -دخترم قرصاتو یادت نره ها. +باشه مامان...چند بار میگی...حواسم هست. -اخه تو خونه...... 👣ادامه دارد.... ✍ نویسنده؛ سیدمهدی بنی هاشمی https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم✋🌸 هرکس در هواے تو نفس کشید، آرام شد. هرکس دل به یاد تو داد، جان گرفت. هرکس نام تو را برد، عزیز شد. اتصال با تو، اتصال با تمام خوبیهاست. اتصال با تو، برکت است، زندگی است. اتصال با تو، تمام خیر است. 🌷أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌷
علامه امینی فرمودند: هرکس بعد از صلوات بگوید وعجل فرجهم من او را در  ثواب نوشتن" کتاب الغدیر" شریک میکنم.. اللهم صل‌علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥توسل به حضرت جوادالائمه (ع)💥 بسیار دیده و شنیده شد که افراد برای امور مادی، مانند خرید خانه و ماشین و رزق و ازدواج، از وی راهنمایی می خواستند . آن بزرگوار می فرمود: «سوره یس بخوانید و ثواب آن را به امام جواد (ع) تقدیم کنید، حاجت شما را خواهند داد . گاه امر می کرد صلوات برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرب می دانست . 🔺️روح و ریحان، ص 101 و 102 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
ضرب المثل های انگلیسی مستر همفر: *عیسی به دین خود، موسی به دین خود! *ما رو که تو قبر همدیگه نمی ذارن! *هر کسی کار خودش، بار خودش، آتیش به انبار خودش! جواب: این ضرب المثل ها را انگلیسی‌های ملعون بین ما ترویج دادند که ما را به سمت بی‌تفاوتی سوق دهند مهم تر از اون اینکه، «ضرب المثل که حجیت شرعی نداره» ما دستور خدا را از قرآن و اهل بیت علیه‌السلام می گیریم و این ضرب المثل ها خلاف اسلام هستند. ما نسبت به هم مسئولیت داریم و اسلام میگه: كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ پس به ما ربط داره و ما را در قبر هم می گذارند ولی از نظر مسئولیتی، ما به هم ربط داریم و از اعمالِ هم بازخواست می شیم. https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨امام علی(علیه‌السلام) فرمودند: بدانید آنان که در زمان غیبت حجت خدا در دین خود ثابت مانده و به خاطر طول مدت غیبت منکرش نشوند، روز قیامت با من هم درجه خواهند بود.✨ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c 🌹امام رضا علیه السلام فرمود هنگامی که می خواهی بر مرکب خویش سوار شوی بگو : بِسْمِ اللَّهِ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنَّا لَهُ‏ مُقْرِنِين  تا زمانیکه به مقصد خویش برسی خود و 55مرکبت محفوظ خواهند ماند.  📚 مکارم الاخلاق ص 248  📚محجة البیضاء ج 4 ص 6 https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c هر ڪس《یا خالق》را ۵۱۱۰ مرتبه بخواند و از خداوند چیزے را طلب ڪند دعایش فورا مستجاب مے شود 📚 معراج الذاکرین ۱۷۶ https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
💎 تقویم نجومی 💎 ✴️ چهارشنبه 👈25 مهر/ میزان 1403 👈12 ربیع الثانی 1446 👈16 اکتبر 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 🔷واجب شدن نماز ، سال اول هجری. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز برای امور زیر خوب است. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅خرید و فروش. ✅امور شراکتی و مشارکت. ✅دکان باز کردن و افتتاح محل کسب. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅و جابجایی و نقل و انتقال خوب است. 👶 برای زایمان مناسب و نوزاد عفیف و متدین است. 🚖سفر:مسافرت اکیدا مکروه و در صورت نیاز حتما همراه صدقه و خواندن ایه الکرسی باشد. 🔭 احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️ختنه نوزاد. ✳️آغاز معالجه و درمان. ✳️ارسال کالا به مشتری. ✳️لباس نو پوشیدن. ✳️صید و شکار و دام گذاری. ✳️و خرید مایحتاج نیک است. 💑مباشرت امشب: مباشرت امشب : مباشرت برای سلامتی مفید و فرزند دانشمند گردد. ان شاءالله. 💉💉 حجامت. خون دادن و فصد سبب سلامتی می شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث هیبت و شکوه می شود. 😴🙄 تعبیر خواب: خوابی که (شب پنجشنبه )دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 13 سوره مبارکه" رعد" است. یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته... و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد صدقه بدهد تا برطرف شود. ان شاءالله.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن. 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت و دوز. چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن  وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله. ✴️️ وقت استخاره. در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد. 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی
🌹تقویم شیعه🌹 شمسی:چهارشنبه ۲۵ مهرماه ۱۴۰۳ هجری شمسی میلادیWednesdy 16 october 2024 قمری:الأربعاء ۱۲ ربیع الثانی ١٤٤۶ 🌹امروز متعلق است به: 🔸حضرت امام موسی بن جعفر كاظم عليه السّلام 🔸حضرت امام علی بن موسی الرضا عليهماالسّلام 🔸حضرت جواد الائمه؛محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸حضرت امام هادي،علي بن محمد النقي عليهما السّلام 📿 اذکار روز: 👈صدمرتبه یاحى یا قیوم 👈۵۴۱مرتبه یامتعال بگویدتا عزت دائمی یابد. 🙏بارالها درفرج حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف تعجیل فرما و گره از مشکلات همه مردم باز کن،خداوندا در آخرالزمان دین ما راحفظ کن ✅ وقایع روز: 🌍روز جهانی غذا و دارو 🗓روزشمارتاریخ: 💐⏳۲۲ روز تا ولادت باسعادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها (۰۵ ه ق) روز پرستار ⬛️⏳۳۰ روز مانده به سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها (۱۱ ه ق) به روایتی 💐⏳۳۲ روز مانده به ولادت حضرت امام سجاد علیه السلام به روایتی (۳۸ه ق) https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
4_5989934804601148781.mp3
14.47M
🚨 بدون ارتباط با امام زمان علیه السلام، ارتباط با خدا ممکن نیست. 🎤 حجت الاسلام شجاعی 🏷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مادر‌ ۳شهید خطاب به قالیباف: بشین میخوام دورت بگردم مادر شهیدان خالقی پور که ۳ فرزند خود را در‌ راه میهن تقدیم کرده برای قدردانی از حضور شجاعانه قالیباف در قلب بیروت به استقبال رییس مجلس رفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢🟢🟢🟢🟢 🍀از دل بَرَد مَلال سلام علی الحسین ☘دیباچه کَمال سلام علی الحسین 🍀دست اَدب به سینه پس از هر نماز صبح ☘گویم به شور و حال: سلام علی الحسین 🍀آغاز کار "عشق" مگر نیست یک سلام؟ ☘زیباترین مثال سلام علی الحسین ❤️ ای عشق، ای جان مظلوم، عطشان تویی مصباح الهدی قبله ی ما کربلا 💓 همراهان گرامیِ کانال منتظران ظهور، سلام علیکم✋🌹 به اطلاع میرسانم که ما ادمین های کانال عازم سفر نورانی عتبات هستیم اگر قابل باشیم، نایب الزیاره ی همه ی شما عزیزان در کربلا، نجف، سامرا و کاظمین ،ان شاءالله ،هستیم🙏 اگر نتوانستیم در این ده روز ،در کانال فعالیت داشته باشیم، پذیرای پوزش ما باشید؛ پس از سفر به امید خدا فعالیت کانال با قوت آغاز خواهد شد.🌸☘🌸 🟢🟢🟢🟢🟢
🌹 منتظران ظهور 🌹
🕊👣🕊👣🕊🕊👣🕊👣🕊👣🕊👣رمان جذاب، عاشقانه و شهدایی 🕊 #قلبم_برای_تو ✍قسمت ۱ و ۲ 🍃از زبان سهیل:🍃 +سهیل اونج
🕊👣🕊👣🕊❣🕊👣🕊👣🕊👣🕊رمان جذاب، عاشقانه و شهدایی ❣ ✍قسمت ۳ و ۴ -اخه تو خونه همش من باید یادت بیارم... زهرا جان تو که کنارشی حواست بهش باشه. +باشه خاله...حواسم هست...اگه قرصاشو نخوره باهاش حرف نمیزنم. -امان از دست تو دختر...خلاصه میسپرمتون به خدا... با زهرا همون اوایل اتوبوس نشستیم و تا خود دوکوهه دوتایی با هم مداحی گوش دادیم و حرف زدیم... بعضی اوقات تکون خوردنهای اتوبوس حالم رو بد میکرد و سرگیجه بهم دست میداد که زهرا با مسخره بازیاش کاری میکرد حواسم پرت بشه... +مریم اون کوه رو ببین شبیه توهه. _چرا حاال شبیه من؟! +هم خشکه... هم عبوسه... هم یه جا نشسته هیچی نمیگه... _حاال ما شدیم خشک و عبوس دیگه. +از قبل هم بودین خانمم. _ااااا...اینجوریاست. +حالا نمیخواد ناراحت شی خودم یه دوره کلاس فشرده میزارم برات که قشنگ، ترِ تر بشی مثل نون خامه ای. _برو برا ع.. کلاس بزار... +خخخخ... _زهرا اونجا رو نگاه کن. +چیو؟! _اتوبوس بغلی. +ااااا...اتوبوس برادرانه دانشگاه ماست... خب چیه مگه؟؟ _خسته نباشی منظورم پنجره آخرشه خنگول. +آهااااا....اااااا...بسم الله...اون پسرا چرا شکلک درمیارن. _فک کنم حالشون خوش نیست +قیافشو ببین مریم...شبیه میمونه. _عیبه...پرده رو بکش...هرچی نگاه کنی پر رو تر میشن. +باشه...اصن مگه آدم قحطه من به اونا نگاه کنم. رفتیم تا رسیدیم به دوکوهه... از همون اول همه چیز برام قشنگ بود و تازگی داشت.تانک های وسط میدون دوکوهه...حسینیه حاج همت... ساختمون‌های دوکوهه...همه چیز شبیه عکس‌هایی بود که دیده بودم...حس میکردم تو خوابم...یه حس خوبی داشتم... غروب بود و باد خنکی تو حیاط دوکوهه میپیچید...کم‌کم صدای اذان بلند شد و حرکت کردیم سمت حسینیه حاج همت... داشتیم میرفتیم که زهرا گفت: _مریم بیا بریم با اون تانکها یه عکس بگیریم... +باشه بریم ولی سریع تر که به نماز برسیم.. . _باشه...یه عکسه دیگه همش... +زهرا...زهرا...وایسا...اونجا رو؟؟ _باز چی شده؟؟ +اون سه تا پسرا که شکلک درمیاوردن رو تانکها وایسادن دارن عکس میگیرن... ولش کن عکسو... بریم بعد نماز میگیریم... _بابا بریم جلو ما رو ببینن خودشون میرن کنار دیگه. +نه... ولش کن زهرا...تو اینا رو نمیشناسی... _باشه...فعلا که شما هرچی میگی ما میگیم چشم. 🍃از زبان سهیل:🍃 _یا حسین...اینجا کجاست؟!پادگانه؟! ~•فک کنم زندان آوردنمون داش سهیل. +بچه ها میگم بریم یه دور بزنیم تو حیاطش. _باشه...اوه اوه اون تانکا رو اونجا ببین وحید...خوراک سلفیه ها. درحال صحبت باهم بودیم که صدای مسئول کاروان اومد... _برادرا از سمت راست من برن خواهرا از سمت چپ.....آقا مگه با شما نیستم بیایین سمت راست؟! _با مایی اخوی ؟! -بله. _اخه گفتی برادرا فک کردیم با داداشاتونی. -لااله‌الاالله...حرکت کنین سمت حسینیه الان اذان میدن... _چشم حاج آقا. +ولش کن سهیل تا اینا نماز بخونن بریم عکسمونو بگیریما. _باشه... بریم... +آقا اینجوری نمیشه....بریم رو تانک. _نردبون نداره؟؟ نیوفتیم توش؟؟ ~•نترس حسن جان...بیوفتی صدا میخوری. _بچه ها؟! +جان داش سهیل؟؟ _اون دخترا رو...فک کنم میخوان بیان طرف تانک...بریم پایین که معذب نباشن... +ول کن بابا...فوقش بیان با هم عکس میگیریم. _تو آدم نمیشی...خب هیچی...فک کنم منصرف شدن...برگشتن. +رفتن نمازشونو سریع تر بخورن سرد نشه. 🍃از زبان مریم:🍃 روز دوم وارد فکه شدیم. از خاک رملی فکه خیلی چیزها شنیده بودم...محل پر کشیدن ..خیلی دوست داشتم فکه رو ببینم..همین که نزدیکه ورودی فکه شدیم من و زهرا کفشامون رو کندیم و بدون کفش شروع به راه رفتن روی رمل های گرم فکه کردیم... هر قدم که میزاشتیم پامون تو خاک فرو میرفت و حس میکردم دارم جای پای شهدا قدم میزارم...خیلی حس خوبی بود.. رسیدیم به تابلو قتلگاه فکه.... راوی گفت زیر تابلو بشینیم تا یکم از فکه برامون حرف بزنه... خیلی ذوق داشتم بشنوم داستان های اینجا رو...فکه‌ای که هنوزم که هنوزه ازش شهید پیدا میشه. رو خاک ها نشستیم... راوی شروع کرد به حرف زدن: _بچه‌ها اینجا فکست. همونجایی که... 🍃از زبان سهیل:🍃 شب رو تو اردوگاه خوابیدیم... تا نصف شب با بچه‌ها میگفتیم و میخندیدیم و کلیپ‌های طنز گوشیمونو نشون هم میدادیم... -برادرا شما نمیخواین بخوابین؟؟ صدا خندتون تو کل اردوگاه پیچیده... پویا: -چرا حاجی...ولی عادت نداریم الان بخوابیم. -بخوابین که نماز خواب نمونین. _نه حاجی...تا اذان ظهر بیدار میشیم قطعا. -منظورم نماز صبحه. -مگه..... 👣ادامه دارد.... ✍ نویسنده؛ سیدمهدی بنی هاشمی https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
🕊👣🕊👣🕊❣🕊👣🕊👣🕊👣🕊رمان جذاب، عاشقانه و شهدایی ❣ ✍قسمت ۵ و ۶ _مگه صبحم نماز داره؟! از کی تا حالا؟! -لااله‌الاالله...هر وقت بیدارتون کردیم میفهمین. شبتون بخیر. _شبت شیک حاجی جون...برا ما هم دعا کن. صبح فردا راهی فکه شدیم...نفهمیدیم چجور صبح شد...هنوز خوابمون میومد.. _بابا مگه جنگه این وقت صبح...بزارن بعد از ظهر اینور و اونور ببرین دیگه. -بعد از ظهر هم برنامه داریم. _خب مگه فرقی هم میکنه؟! همه شبیه همن دیگه...بیابونن... حالا یه بیابونو نریم... -برا شما شاید فرقی نکنه ولی بعضی از این بچه‌ها اگه یه جا نریم پوستمونو میکنن. _خدا شفاشون بده. -خدا هممونو شفا بده ان‌شاالله. رسیدیم به فکه...جلو در ورودی همه کفش هاشون رو میکندن... _بچه ها کفش ها رو بکنیم؟؟ +نه داش سهیل...مگه فرش داره تو؟؟ یهو دیدی جک و جونوری چیزی پامون رو گزید. _خب...باشه. +اوه اوه...چه خاکش نرمه...نمیشه راه رفت اصن. _خو چرا آسفالت نمیکنن این یه مسیر که میریم رو. +حاجی گفت که صبح...بعضیا با خاک حال میکنن. •~خب رسیدیم...ببینیم چی میگه پیرمرده... _بشینیم؟؟ +نه بابا شلوارامون خاکی میشه... راوی شروع کرد به حرف زدن...بچه ها اینجا فکه‌ست. همونجایی که...اقا پسرایی که اون ته سرپا وایسادن...شما هم مثل بقیه بشینین...این خاکها کسی رو کثیف نمیکنه. سهیل:_چه کنیم بچه‌ها؟! +من حوصله گوش دادن به چرت و پرت ها رو ندارم...بریم عکس بگیری _باشه . 🍃از زبان مریم:🍃 بعد از چند جا و زیارت.... بالاخره وارد طلائیه شدیم.از طلائیه خیلی چیزا شنیده بودم. اینکه اینجا جای خیلی خاصیه و خیلی دوست داشتم زودتر بهش برسم. وقتی وارد شدیم اینجا با جاهای قبلی برام فرق داشت...هم حس و حالش هم منظرش...هرکی یه گوشه ای نشسته بود و با شهدا راز و نیاز میکرد. زهرا:_مریم بعضیا چه حال خوبی دارن. +آره زهرا.بهشون غبطه میخورم. _و بعضیا هم چه بی‌شخصیتن صدای خندشون رو میشنوی از پشت سر؟! +کیا هستن ؟! _همون سه نفر دیگه.من نمیدونم اینا چرا اومدن اینجا؟ +حتما فک کردن پیک نیکه _به اینا غبطه نمیخوری؟! +چرا!!! 🍃از زبان سهیل:🍃 روز دوم اردو شروع شد. بعد از دیدن چند جا قرار شد جایی بریم به نام طلائیه. حسن: _داش سهیل داریم میریم معدن طلاها . وحید: _دستگاه گنج یاب نیاوردیم که با خودمون. _اشکال نداره با بیل میکنیم. سهیل: _حالا طلاهاش کجا هست؟! حسن : _ما که هرچی میبینیم فعلا فقط طلای سیاهه وحید: _یعنی خوشم میاد این بچه بسیجیا فقط منتظر گریه ان.خاک میبینن گریه میکنن..آب میبینن گریه میکنن...راوی حرف میزنه گریه میکنن...ساکته گریه میکنن.. حالا چه مرگشونه نمیدونم؟ _فک کنم زن میخوان باباشون براشون نمیگیره. +شایدم دختره بهشون گفته ریش داری زنت نمیشم. _راستی این مذهبیا چجوری عاشق میشن؟این چادریا که همه شبیه همن. +عاشق نمیشن که بابا.میرن به مامانشون میگن زن میخوایم اونم یکی رو انتخاب میکنه دیگه. یا شایدم ده بیست سی چهل میکنن. حسن :_نه بابا عاشق هم میشن.صفحه این پسره سیدمهدی بنی هاشمی رو ندیدین مگه شعر پعر میگه برا چادر؟ وحید: _اون که دیوونست...ولش کن. +اخه بعد عاشق بشن گم نمیکنن عشقشون رو؟! _فک کنم فرداش گم کنن.مثلا میگن عاشق این بودم یا این یکی؟!نه اون دیروزی چادرش براق‌تر بود. +خلاصه عالمی دارن برا خودشونا. سهیل: _بچه ها بریم پیش هم کاروانیا... زیاد دور نشیم. حسن: _آره دور بزنیم.دیگه بقیش هم مثل همینجاست. وحید: _بچه ها نگاه کنین انگار یه چی دارن پخش میکنن.فک کنم میان وعده دارن میدن مارو خبر نکردن نامردا. حسن:_بدو بریم . _سلام اخوی حاجی. -سلام برادر. _حاجی چی پخش میکردی به ما ندادیا. -الان میدم به شما هم...بفرمایین. +این چیه؟؟ آرد نخودچیه؟! بخوریمش؟! -خاک طالئیه هست برادر.برای تبرک. _این مسخره بازیا چیه حاجی.خاک خاکه دیگه. به جای اینا دو تا کلوچه میدادی. -این خاک فرق داره برادر. +برا شما همه چیز فرق داره.ما میریم سمت مسجده. خاکبازیهاتون تموم شد ما هم صدا کنید. به پادگان برگشتیم و شب رو خوابیدیم. مثل شبهای پیش قبل از خواب بگو و بخندمون به راه بود. صبح فردا وقتی بلند شدم حال دیگه ای داشتم. حسن: _چی شده داش سهیل؟تو خودتی چرا؟ سهیل: _ها؟! هیچی؟! چرا یعنی یه چی شده. دیشب یه خوابی دیدم. وحید: _خیر باشه. حالا چی دیدی کلک؟ سهیل : _نمیدونم چجوری بگم.اصن ولش حسن: _بگو دیگه بابا نصف جونمون کردی. +هیچی...خواب دیدم همینجا خوابیم یه نفر منو صدا میکنه میگه..... 👣ادامه دارد.... ✍ نویسنده؛ سیدمهدی بنی هاشمی https://eitaa.com/joinchat/1965162593Cbe8736d84c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا