eitaa logo
🔅 سمت خدا 🔅
354 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
7.4هزار ویدیو
636 فایل
-- بِسم ربِّ الشُهداء🌱 ‌ 🖇 مَقاٌْ‌مۘـ مُعَظمۘـ رهبری↓ ‌ آنچہ ڪہ مُهـمـ اسٺ،حفظ راه شہداسٺ؛ یعنے پاسدارے از خون شهدا؛ این،وظیفهٔ اول ماسٺ🕊 📮 راه ارتباطی: @Montazaer
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹نگاه به زندگي صبح که از خواب بيدار شد، رو سرش فقط سه‌تار مو مونده بود.با خودش گفت: هييم! مثل‌اينکه امروز موها مو ببافم بهتره! و موها شو بافت و روز خوبي داشت.فرداي اون روز که بيدار شد، دو تار مو رو سرش مونده بود.با خودش گفت: هييم! امروز فرق وسط باز مي‌کنم. اين کار رو کرد و روز خيلي خوبي داشت.پس‌فرداي اون روز، تنها يک تار مو رو سرش بود.گفت: اوکي امروز دم‌اسبي مي‌بندم. همين کار رو کرد و خيلي بهش مي اومد.روز بعد که بيدار شد، هيچ مويي رو سرش نبود.فرياد زد: ايول! امروز دردسر مو درست کردن ندارم. ✍همه‌چيز به نگاه ما بر مي گرده! هرکسي داره بازندگي‌اش مي جنگه.
🔻بیشترین قَسَم‌های قرآنی🔻 ✍ دیدی یه نفر وقتی می‌خواد حرفش رو با اهمیت جلوه بده، هِی قسم می‌خوره: ☜ به پیر، به پیغمبر، به خدا، به قرآن... 🔔️ هم وقتی میخواد یه موضوعی رو با اهمیت جلوه بده، پشت سر هم قسم میخوره... ⁉️ حالا میدونی بیشترین قسم‌های قرآنی تو کدوم سوره است؟؟!↶ 👈❗️ ❗️👉 😳 😳 11 تا قسم پشت سر هم❗️ بیشترین رکوردِ قسم در یک سوره: 🔹️ وَ اَلشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا... 🔹️ وَ اَلْقَمَرِ إِذٰا تَلاٰهٰا... 🔹️ وَ اَلنَّهٰارِ إِذٰا جَلاّٰهٰا... 🔹️ وَ اَللَّیْلِ إِذٰا یَغْشٰاهٰا... 🔹 وَ ... 👤 ای انسان! ☜ قسم به خورشید و ماه.. ☜ قسم به زمین و آسمون.. ☜ قسم به شب و روز.. ☜ قسم به.. 🤔 حالا فکر میکنی قرآن بعد از این همه قسم چه مطلب مهمی رو میخواد بگه⁉️ قبل از اینکه جواب و ببینی یه خورده فکر کن.🤔🤔 🤔 فکر میکنی چه موضوع مهمیه⁉️ قرآن بعد از 11 تا قسم میگه: 🕋️ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّٰاهٰا (شمس/9) 💢 "به همه اینها قسم، که هر کس نفس خودش رو تزکیه کرد، رستگار شد." بعد سراغ گروه مخالفش هم میره و میگه: 🕋️ وَ قَدْ خٰابَ مَنْ دَسّٰاهٰا (شمس/10) 💢 "هر کس هم که نفس خودش رو با معصیت و آلوده کرد، نومید و محروم شد." 👇 ️پس دقّت کنیم 👇️ 🔔 قرآن اینهمه قسم خورده که ما باور کنیم، تنها راه فلاح و رستگاری، تزکیه و خودسازی، و دوری از گناه و معصیت است.👌👌 ⚠ اونایی که دنبال راه میانبُر میگردند، اونایی که دنبال ذکر و ... میگردند، بدونند که هیچ راه دیگه‌ای وجود نداره.❗️ ☝️ فقط همین: تزکیه و خودسازی، دوری از گناه و معصیت ✋ بیائیم از همین امروز خودسازی رو شروع کنیم. شاید فردا دیر باشه.😔 ناگهان بانگی بر آمد، خواجه مُرد...🚑 ⚰ ┈─────╌⊰ @montazeran_Mahdi13
مرد متأهلی در مجلسی گفت: زن مانند کفش میماند کهنه که شد میتوان آن راعوض کرد و کفش نو بپا کرد.... حکیمی درمیان جمع گفت: بله این مرد درست میگوید برای مردی که خودش را در حد پا بداند، زن برایش همچون کفش میماند... اما مردی که خودش را در حد سر بداند زن برایش همچون تاج میماند... تقدیم به تمام مادران و زنهای سرزمینم @montazeran_Mahdi13
🌿🌺﷽🌿🌺 🔰ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ می‌کند؟ يكى ﮔﻔﺖ: ﭼﺸﻤﺎنى ﺩﺭﺷﺖ ﺩﻭمى ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭘﻮستى ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ! ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ يكى ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ‌ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ گران‌بها ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻔﺎلى ﻭ ﺳﺎﺩﻩ 🔹ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺁبى ﮔﻮﺍﺭﺍ! ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می‌کنید؟ 🔸ﻫﻤگى ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎلى ﺭﺍ! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ: می‌بینید؟! ﺯﻣﺎنى ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍن‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ بى ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ! ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ انسان‌ها ﺩﯾﺮ ﺭﻭ می‌شود.. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @montazeran_Mahdi13🌸🌱
✅قدرت تلقین 🔸روزی یک زندانی از زندان فرار می‌کند. به ایستگاه راه‌آهن می‌رود و سوار یک واگن باری می‌شود. درِ واگن به‌صورت خودکار بسته می‌شود و قطار راه می‌افتد. زندانی وقتی متوجه می‌شود که سوار فریزر قطار شده، روی تکه کاغذی می‌نویسد: «این مجازات رفتارهای بد من است که باید منجمد شوم.» هنگامی که قطار به ایستگاه می‌رسد، مأمورین با جسد او روبه‌رو می‌شوند. در حالی که فریزر قطار خاموش بوده است. منتظر هرچه باشید، همان برایتان پیش می‌‌آید.اگر منتظر شادی باشید، شادی پیش می‌‌آید و اگر منتظر غم باشید، غم پیش می‌‌آید. هرگز پول را برای بیماری و مشکلات پس‌انداز نکنید، چون رخ می‌‌دهد. پول را برای عروسی، خرید خانه، اتومبیل، مسافرت و اتفاقات خوب پس‌انداز کنید. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• @montazeran_Mahdi13🌸🌱
سرکلاس استاد از دانشجویان پرسید: +این روزها شهدای زیادی رو پیدا میکنن و میارن ایران. +به نظرتون کار خوبیه؟! +کیا موافقن؟ ۱نفر +کیامخالف؟ همه به جز ۱نفر _دانشجویان مخالف بودن! _بعضی ها میگفتن: کارناپسندیه ونباید بیارن. _بعضی ها میگفتن: ولمون نمیکنن و گیر دادن به چهار تا استخوووون،ملت دیوونن! _بعضی ها میگفتن: آدم یاد بدبختیاش میفته! +تا اینکه استاد درس رو شروع کرد ولی خبری از برگه های امتحان جلسه ی قبل نبود..! _همه سراغ برگه ها رو می گرفتند. +ولی استاد جواب نمیداد..! _یکی از دانشجویان با عصبانیت گفت:استاد برگه هامون رو چیکار کردی؟ _ شما مسئول برگه های ما بودی؟ +استاد روی تخته ی کلاس نوشت:من مسئول برگه های شما هستم.! +استاد گفت: من برگه هاتون رو گم کردم و نمیدونم کجا گذاشتم؟! _همه ی دانشجویان شاکی شدن. استاد گفت:چرا برگه هاتون رو میخواین؟! _گفتند: چون واسشون زحمت کشیدیم. _درس خوندیم. _هزینه دادیم. _زمان صرف کردیم. +هر چی که دانشجویان میگفتند استاد روی تخته مینوشت. +استاد گفت:برگه های شما رو توی کلاس بغلی گم کردم هرکی میتونه بره پیداشون کنه! _یکی از دانشجویان رفت و بعداز چند دقیقه با برگه ها برگشت.. +استاد برگه ها رو گرفت و تیکه تیکه کرد. _صدای دانشجویان بلند شد. +استاد گفت:الان دیگه برگه هاتون رو نمیخواین!چون تیکه تیکه شدن! _دانشجویان گفتن:استاد برگه ها رو میچسبونیم. +برگه ها رو به دانشجویان داد و گفت:شما از یک برگه کاغذ نتونستید بگذرید و چقدر تلاش کردید تا پیداشون کردید،پس چطور توقع دارید مادری که بچه اش رو با دستای خودش بزرگ کرد و فرستاد جنگ؛ الان منتظره همین چهارتا استخونش نباشه؟! +بچه اش رو میخواد، حتی اگه خاکستر شده باشه..): •چند دقیقه همه جا سکوت حاکم شد! و همه ازحرفی که زده بودن پشیمون شدن!): •|تنها کسی که موافق بود ... فرزند شهیدی بود که سالها منتظر باباش بود.. @montazeran_Mahdi13
گويند در گذشته دور، در جنگلي شير حاکم جنگل بود و مشاور ارشدش روباه بود و خر هم نماينده حيوانات در دستگاه حاکم بود. با وجود ظلم سلطان، تاييد خر و حيله روباه همه حيوانات، جنگل را رها کرده و فراري شدند، تا جايي که حاکم و نماينده و مشاورش هم، تصميم به رفتن گرفتند. در مسير گاه گاهي خر گريزي مي زد و علفي مي خورد. روباه که زياد گرسنه بود به شير گفت اگر فکري نکنيم تو و من از گرسنگي مي ميريم و فقط خر زنده مي ماند، زيرا او گياه خوار است، شير گفت: «چه فکري داري؟» روباه گفت: «خر را صدا بزن و بگو ما براي ادامه مسير به رهبر نياز داريم و بايد از روي شجره نامه در بين خود يکي را انتخاب کنيم و از دستوراتش پيروي کنيم. قطعا تو انتخاب مي شوي و بعد دستور بده، تا خر را بکشيم و بخوريم.» شير قبول کرد و خر را صدا زدند و جلسه تشکيل دادند، ابتدا شير شجره نامه اش را خواند و فرمود: «جد اندر جد من حاکم و سلطان بوده اند!» و بعد روباه ضمن تاييد گفته شير گفت: «من هم جد اندر جدم خدمتکار سلطان بوده اند.» خر تا اندازه اي موضوع را فهميده بود و دانست نقشه شومي در سر دارند گفت: «من سواد ندارم. شجره نامه ام زير سمم نوشته شده، کدامتان باسواد هستين آن را بخوانيد.» شير فورا گفت: «من باسوادم.» و رفت پشت خر تا زير سمش را بخواند. خر فورا جفتک محکمي به دهان شير زد و گردنش را شکست. روباه که ماجرا را ديد رو به عقب پا به فرار گذاشت، خر او را صدا زد و گفت: «بيا حالا که شير کشته شده بقيه راه را باهم برويم.» روباه گفت: «نه من کار دارم.» خر گفت: «چه کاري؟» گفت: «مي خواهم برگردم و قبر پدرم را پيدا کنم و هفت بار دورش بگردم و زيارتش کنم که مرا نفرستاد مدرسه تا باسواد شوم وگرنه الان به جاي شير گردن من شکسته بود‍!» 📚مثنوي معنوي ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ @montazeran_Mahdi13
پیچک از درخت کاج بالا رفت، به نوک درخت که رسید به کاج گفت: چند سالته؟ -30 سال پیچک بلند خندید و گفت: من 30 روزمم نیست ولی از تو جلو زدم -بذار اولین باد زمستونی بیاد، خبرت می‌کنم! پیشرفت‌های مادّی و مالی‌ت رو به رخ دیگران نکش! انسانِ واقعی، کسیِ که در برابر سرمایِ نداری و سختی، قدش خم نشه! ┈─────╌https://eitaa.com/montazeran_Mahdi13╌─────┈
✍🏻📜 روزی لقمان در کنار چشمه ای نشسته بود . مردی که از آنجا می گذشت از لقمان پرسید : چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید ؟ لقمان گفت : راه برو . آن مرد پنداشت که لقمان نشنیده است. دوباره سوال کرد : مگر نشنیدی ؟ پرسیدم چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید ؟ لقمان گفت : راه برو . آن مرد پنداشت که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد . زمانی که چند قدمی راه رفته بود ، لقمان به بانگ بلند گفت : ای مرد ، یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید . مرد گفت : چرا اول نگفتی ؟ لقمان گفت : چون راه رفتن تو را ندیده بودم ، نمی دانستم تند می روی یا کند . حال که دیدم دانستم که تو یک ساعت دیگر به ده خواهی رسید 😍🌱🤍 @montazeran_Mahdi13
22.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️بهترین جا برای دعا در حرم امام حسین علیه‌السلام... زیبایی از زندگانی آیت الله مرعشی نجفی. «» ع @montazeran_Mahdi13