🌱وصیتنامه شهید سید مجتبی هاشمی :
😭میدانید که چه برادرانی را از دست دادهاید، میدانید چه خواهرانی را از دست دادید؟ میدانم که میدانید غنچههای نشکفتهای را به زیر تانکهای بعثیون فرستادیم تا شما در آرامش بسر ببرید. تا هیچ ابر قدرتی نتواند نگاهی چپ به شما بکند.
♥️رهبر عزیزتان را یاری نمایید، گوش به فرمان او باشید و خدا را فراموش نکنید، نماز اول وقت را رها نکنید.
🍃به مناسبت ۲۸ ارديبهشت #سالروز_شهادت 🍃
@mahman11
#مسیـح_ڪردستـان🌱
#شهید_محمد_بروجردی🌷
در یکے از روزهای سال ۱۳۳۳ در روستای دره گرگ از توابع شهرستان بروجرد به عرصه هستی پا نهاد. محبت پدر را بیش از پنج سال درڪ نکرد و درد یتیمی بر قلبش نشست.
درسال ۱۳۵۰ در مدرسه ی مجتهدی در تهران شروع به تحصیل کرده و یک سال بعد به خدمت سربازی رفت. پس از گذراندن دوران سربازی درسال ۱۳۵۴ با حجت الاسلام شاه آبادی ارتباط نزدیکی برقرار نمود و پس از همکاریهای فرهنگی تبلیغی در سازمان فجراسلام آنان به این نتیجه رسیدند که به مبارزات مسلحانه بپردازند و سپس راهی سوریه شدند. در سال ۱۳۵۵ محمد در سوریه با آیت الله صدر و دکتر چمران ملاقات ڪرده و دوره های آموزش نظامی را گذراند.
با بازگشت امام (ره) به ایران ، محمد مسئولیت حفاظت از امام (ره) را برعهده داشت. او در جریان تصرف رادیو تلویزیون از ناحیه پا مجروح شد. پس از انقلاب ابتدا مسئولیت زندانهای اوین را عهدهدار گشت و سپس به همراه پنج نفر از دوستان دیگر سپاه را پایه گذاری نمود .
پس از صدور فرمان امام (ره) در مرداد ۱۳۵۸ عازم پاوه شد. با آغاز غائله كردستان ، خدمت به مردم محروم اين استان را بر عافيتنشينی ترجيح داد. او به سرعت راهی كوههای سرد و سر به فلك كشيده كردستان گرديد و در جادههای پر پيچ و خم آن به قدری تلاش و مبارزه كرد و از جان مايه گذاشت كه به بالاتـرين مقـام دست يافت. اين مقام نه فرماندهی سپاه غرب و نه جانشينی قرارگاه حمزه سيدالشهدا و نه پايه گذاری تيپ شهدا بود ؛ بلكه والاترين مقام را مردم مظلوم و زجركشيده ديار ڪردستان به او دادند و آن، لقب « مسيـح ڪردستان » برای وی بود.
مسیح کردستان پس از عمری مبارزه در اول خردادماه سال ۱۳۶۲ زمانیکہ برای پاکسازی مهاباد راهے آنجا شده بود در ساعت۱۲ظهر براثر انفجار مین آیه های مقدس عشق را تلاوت نمود.
🌹 #سالروز_شهادت🕊
@mahman11
🌱سردار شهیدحاج محمود شهبازی
از زبان سردار جاویدالأثر حاج احمد متوسلیان🌱
برادرمان مهندس #محمود_شهبازی ، دانشجوی سال چهارم دانشگاه علم و صنعت بود و رشته صنایع میخواند، در آن ایام ایشان مسئول سپاه همدان بود و فرماندهی جبهه قراویز در منطقه عملیاتی سر پل ذهاب را بر عهده داشت، میتوانم به جرأت بگویم که ایشان از اول جنگ در تمام نبردهایی که علیه ارتش عراق در جبهه غرب انجام میگرفت؛ شرکت داشت، به جای اینکه توی سپاه استان بنشیند و پشت میزهای آنچنانی خودش را گم کند چنان که متاسفانه بعضیها خودشان را گم کردند، همیشه در جبهه بود و در حال جنگ بود.
#سالروز_شهادت🕊
#شهید🌷
@mahman11
🌹آیت الله محمدرضا سعیدی در دوم اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۸ در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. در دوران کودکی مادرش را از دست داد و زیر نظر پدر (حجت الاسلام احمد سعیدی) تعلیمات دینی را آموخت. پس از مدتی برای فراگیری هرچه بهتر علوم فقه و دین نزد اساتیدی چون حاج شیخ کاظم دامغانی، مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ مجتبی قزوینی تلمذ کرد. در مراحل بعدی تعلم علوم اسلامی، به قم رفت و در محضر اساتیدی نظیر آیت الله العظمی بروجردی (ره) و آیت الله العظمی امام خمینی (ره) درس گرفت.
♦️او از جمله طلابی بود که در همان دوره تحصیل فعالیت های تبلیغی هم داشت و در سفرهای تبلیغاتی خود، ضد رژیم پهلوی سخن می راند و به افشای ظلم آنها در قبال مردم می پرداخت. همین باعث شد تا برای مدتی به زندان بیفتد که با تلاش آیت الله بروجردی (ره) آزاد شد و سپس برای امور تبلیغی به کویت رفت.
♦️با آغاز مبارزات علنی امام خمینی (ره) علیه رژیم پهلوی در سال ۱۳۴۰، آیت الله سعیدی هم به جمع یاران امام پیوست. در دورانی که امام خمینی در تبعید به سر میبرد ، به همراه چند تن دیگر از علما پرچم مبارزات را به دست گرفت و مردم را به سوی مطالبه به حق خواسته های خود تشویق کرد.
♦️وی پس از مدتی به عنوان امام جماعت مسجد موسی بن جعفر (ع) منصوب شد و فعالیت های مبارزاتی خود را ادامه داد. فعالیت هایی که در انتشار افکار و نظرات رهبر کبیر انقلاب در میان جوانان بسیار موثر بود؛ از جمله ترجمه رساله امر به معروف و نهی از منکر امام (ره).
♦️این اقدامات در نشر دیدگاه ها و اهداف رهبر نهضت اسلامی امام خمینی، تاثیری شگرف داشت. تا آنجا که برای مدتی ممنوع المنبر شد.
♦️آیت الله سعیدی در سال ۱۳۴۵، در پی ایراد سخنانی علیه رژیم اشغالگر قدس و افشای جنایت آنها، به مدت ۶۱ روز دستگیر و زندانی شد.
♦️وی چهار سال بعد در سال ۱۳۴۹، در پی تصویب لایحه کاپیتولاسیون و دعوت از آمریکایی ها برای سرمایهگذاری در ایران که به نوعی استعمار اقتصادی را رقم می زد، ساکت نماند و همراه با علمای دیگر اعلامیه ای را منتشر و در آن از تمامی علمای اسلامی برای قیام علیه شاه ستمگر دعوت کرد. رژیم پهلوی که از این اقدامات و گسترش مبارزات ترسیده بود، آیت الله سعیدی را دستگیر و در زندان قزل قلعه محبوس کرد. این عالم مجاهد نهایتا در اثر شکنجه های سخت٬ ۲۰ خرداد ۱۳۴۹ به شهادت رسید.
#سالروز_شهادت 🌷🕊
#شهید_آیتالله_سید_محمدرضا_سعیدی
@mahman11
15.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱از فوق لیسانس در دانشگاه تگزاس تا شهادت در دهلاویه و سوسنگرد
🔹۳۱ خرداد #سالروز_شهادت #شهید_چمران گرامی باد🌷
#چمران🌹
@mahman11
🟢شهید مدافعحرم شجاعت علمداری
💛سرهنگ پاسدار شهید شجاعت علمداری یکی از خلبانانی بود که جان خود را فدای امنیت کشور و پاکسازی منطقه از لوث وجود اشرار داعشی کرد. وی از چهرههای مطرح و عالی در حوزه هوافضای سپاه بود.
🪴شهید علمداری پس از أخذ مدرک لیسانس از دانشگاه امام حسین علیهالسلام لباس مقدس پاسداری را بر تن کرد و به عنوان پاسداری نمونه و ممتاز به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست.
💛سپس بعد از گذراندن چندین دوره تخصصی خلبانی، به عنوان خلبان بالگرد در نیروی هوانیروز سپاه پاسداران به خدمت مشغول شد. با ورود فناوری نوپای پهپاد به هوا فضا، شهید علمداری به همراه چندتن از خلبانان برتر انتخاب شدند تا دورههای لازم را آموزش ببینند.
🪴سرانجام شهید والامقام علمداری در نهم تیرماه۱۳۹۳ طیّ نبرد با داعش به هنگام دفاع از حریم اهل بیت در سامرای عراق و در جوار بارگاه ملکوتی امام حسن عسکری علیهالسلام بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسید.
بهمناسبت #سالروز_شهادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
@mahman11
💠 #خاکریز_خاطره
⚪️ شوخی طبعی#شهید_سیدمحمدرضا_دستواره🥀
▫️ خودش تعریف می کرد:👇
برای عمل جراحی سرم را تراشیدند. رفتم جلوی آینه و به آقایی که تیغ در دستش بود، گفتم: ابرو و ریشم را هم بزن.🙂
آن آقا گفت: یعنی چی؟😐
گفتم: مال خودم است دیگر؛ بزن کاریت نباشه.🤨
ابرو و محاسنم را زدند و وقتی جلوی آینه رفتم، خودم را نشناختم. پیش خودم گفتم سید (پدرم) را سر کار بگذارم.😈
روی ویلچر نشستم و خودم را جلوی در ورودی بیمارستان رساندم تا سید بیاید.
بابا از در آمد داخل. از کنارم رد شد. اما مرا نشناخت.
گفتم: سید کجا میری؟😄
_بندهزاده مجروح شده آمدم ببینمش.
_آقازادهتان کی باشن؟🤔
_آقا سیدرضا دستواره.
_اِ، آقا رضا پسر شماست؟😅 عجب بچه شجاع و دلیری دارید شما. تو فامیلتون به کی رفته؟ ویلچر منو هُل بده تا شما را ببرم تو اتاق آقا رضا.
و باهم راهی اتاق شدیم.🤭
گفتم:حاج آقا میدانی کجای آقا رضا تیر خورده؟🤔
_نه، اولین باره میروم او را ببینم.🙁
_نترس دستش کمی مجروح شده.
_خدا رو شکر.☺️
_حاج آقا دست راست رضا قطع شده اگه نمیترسی.😈
_خدایا راضیام به رضای خدا.😥
_حاج آقا دست چپش هم قطع شده.😈
_خدا رو شکر؛ خدایا این قربانی را قبول کن.😢
در آسانسور صحبت را به جایی رساندم که پای راست خودم را قطع کردم.😂 بابا تکانی خورد و کمی ناراحت شد.😓 تا بالای تخت که رسیدیم، آمد که مرا روی تخت بگذارد، طوری وانمود کردم که رضا دستواره را بدون دست و پا خواهد دید...😈
کمی ناراحت شد و اشکش درآمد.😭
_حاج آقا خیلی باحالی؛ بچهات ۱۰ دقیقه پیش شهید شد او را بردند سردخانه.🤭
این بار دیگر لرزه به تن پدرم افتاد، اشکش درآمد و رو به قبله ایستاد و گفت: خدایا این قربانی را از ما بپذیر.😭
با خنده گفتم: بابا، خیلی بیمعرفتی، ما را کُشتی تمام شد، رفت؟!🤣
پدرم یک نگاهی کرد و تازه ما را شناخت. گفت: ای پدرسوخته اینجا هم دست از شیطنت برنمیداری؟!»😠😡
╭═━⊰*💠*⊱━═╮
🗓 ۱۳ تیر ۱۳۶۵ #سالروز_شهادت محمدرضادستواره- جانشین لشکر27محمدرسولالله(ص)
@mahman11
شهید مدافع حرم#محمود_نریمانی همیشه میگفت :
🍃هرچی میخواید
از شهدا بخواهید براتون دعا کنن.
من خودم خیلی چیزا از شهدا گرفتم.
#سالروز_شهادت
@mahman11
#خاطرات_شهدا
دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) بودیم. دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم،
وقتی برمیگشتیم،
گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز!
گفتم :چرا؟
گفت:چون همیشه موقع خداحافظی میگفتم یا حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) من را دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلاماللهعلیها) نوکری کنم.
ولی اینبار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلاماللهعلیها).
من هم خندیدیم و گفتم:
"خب چه فرقی کرد"
گفت: اینها دریای کرم هستند
چیزی را که ببخشند دیگر پس نمیگیرند.
✍راوی: همسر شهید
#شهید_مصطفی_نبی_لو
#سالروز_شهادت 🌷
@mahman11
2.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹صدای ماندگار شهید
♦️مصاحبـه با #شهید_شاهرخ_ضرغام
ملقب به #حُر_انقلاب
#سالروز_شهادت🕊
صلوات
@mahman11
#خاطرات_شهید
مدتی از پیروزی انقلاب گذشت. شاهرخ نشسته بود مقابل تلویزیون، سخنرانی حضرت امام در حال پخش بود. داشتم از کنارش رد می شدم که یکدفعه دیدم اشک تمام صورتش را پر کرده.
●گفتم: شاهرخ، داری گریه می کنی؟! با دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: امام، بزرگترین لطف خدا در حق ماست. ما حالا حالاها مونده که بفمهمیم رهبر خوب چه نعمت بزرگیه، من که حاضرم جونم رو برای این آقا فدا کنم.
#شهید_شاهرخ_ضرغام 🌷
#حر_انقلاب
#سالروز_شهادت
📎منبع: کتاب شاهرخ حُر انقلاب اسلامی
@mahman11