eitaa logo
کانون منتظران ظهور
191 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5.4هزار ویدیو
92 فایل
❇️ کانون دانش‌آموزی منتظران ظهور ارتباط با مدیر ان کانال: @YaEmamReza10 آدرس: @montazeranzohoor_m
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴 ▪️سید الشهدا (علیه السلام) آخرین پرچمی را که بعد از تقسیم پرچم ها در کف داشتند، به شوق برداشتند و فرمودند: 👈« آن که باید این پرچم ار در کف داشته باشد، می رسد!» ▪️ از راه رسید تا در فردای عاشورا فرمانده جناح چپ سپاه حسین باشد. روز عاشورا امام حبیب را به فرماندهی جناح چپ گماشتند و هنگام اذان ظهر به او فرمودند: 🔹 «ای حبیب، از دشمن فرصتی بخواه تا نماز بخوانیم.» ▪️حبیب از لشکر عمر سعد درنگ خواست؛ ولی فریاد زد: « نماز شما پذیرفته نیست.» ▪️ خشمگین پاسخ داد: « نماز از آل رسول قبول نیست و از شما پذیرفته است؟!» حصین تیغ کشید و راهی میدان شد. حبیب نیز اذن از میدان گرفت و بر دشمن چیره شد؛ ولی دیگران به کمک حصین آمدند و دیری نپایید که سر پیرمرد اصحاب به دنبال اسب، در میدان طواف می کرد. امام بالای پیکر حبیب آمدند و چنین فرمودند: ◾️« ای حبیب، خدا برکتت داد! چه گزیده مردی بودی؛ هر شب را به سپیده می رساندی و آغاز قرآن را به پایان». 📗منبع: محمدرضا سنگری، آِیینه داران آفتاب، ج2، ص906 تا 913 💠 🏴 ❇️مارابه دوستان خود 👥 معرفی کنید 👇👇 🆔@Aenehzohoor_montazeran ↪️http://eitaa.com/Aenehzohoor_qazvin
🏴 ▪️از اُحد تا حنین و از حنین تا جمل و صفین و نهروان، هزاران بار خورشید شمشیر او در مغرب قلب های سیاه و سرهای تباه، فرو خفته بود. ▪️شبانگاه چهارم محرم به همراه همسر و فرزندش مخفیانه از کوفه به کربلای حسین پیوست. شب عاشورا سیدالشهدا (علیه السلام) به اصحاب فرمودند: 👈« هنگام نبرد و خون و شمشیر و پاره پاره بر خاک افتادن است. بیعتم را از شما برداشتم. بروید و فرصت شب را گریزگاه جان سازید.» ▪ از جای برخاست و گفت: « هرگز! به خدا سوگند، از تو جدا نمی شوم و با دشمنانت می جنگم تا آنگاه که نیزه ام بشکند. اگر هیچ سلاحی نماند، با خواهم جنگید تا در جان بسپارم.» ▪️روز عاشورا هنگامی که مسلم در نبرد با حرامیان به خون خود غلتیده بود، یار دیرینه اش سرش را به دامان گرفت و خواستۀ او را جویا شد. مسلم، این عاشق پاک باخته، به سختی با انگشت به امام حسین (علیه السلام) اشاره کرد و گفت: « ای حبیب، وصیت می کنم که تا پای جان یاور و حامیِ او باشی.» 📚منبع: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص849 تا 854 🏴 🏴 ❇️مارابه دوستان خود 👥 معرفی کنید 👇👇 🆔@Aenehzohoor_montazeran ↪️http://eitaa.com/Aenehzohoor_qazvin
🏴 ▪️سید الشهدا (علیه السلام) آخرین پرچمی را که بعد از تقسیم پرچم ها در کف داشتند، به شوق برداشتند و فرمودند: 👈« آن که باید این پرچم ار در کف داشته باشد، می رسد!» ▪️ از راه رسید تا در فردای عاشورا فرمانده جناح چپ سپاه حسین باشد. روز عاشورا امام حبیب را به فرماندهی جناح چپ گماشتند و هنگام اذان ظهر به او فرمودند: 🔹 «ای حبیب، از دشمن فرصتی بخواه تا نماز بخوانیم.» ▪️حبیب از لشکر عمر سعد درنگ خواست؛ ولی فریاد زد: « نماز شما پذیرفته نیست.» ▪️ خشمگین پاسخ داد: « نماز از آل رسول قبول نیست و از شما پذیرفته است؟!» حصین تیغ کشید و راهی میدان شد. حبیب نیز اذن از میدان گرفت و بر دشمن چیره شد؛ ولی دیگران به کمک حصین آمدند و دیری نپایید که سر پیرمرد اصحاب به دنبال اسب، در میدان طواف می کرد. امام بالای پیکر حبیب آمدند و چنین فرمودند: ◾️« ای حبیب، خدا برکتت داد! چه گزیده مردی بودی؛ هر شب را به سپیده می رساندی و آغاز قرآن را به پایان». 📗منبع: محمدرضا سنگری، آِیینه داران آفتاب، ج2، ص906 تا 913 💠 ✨ 🆔@Aenehzohoor_montazeran ↪️http://eitaa.com/Aenehzohoor_qazvin
🏴 ▪️از اُحد تا حنین و از حنین تا جمل و صفین و نهروان، هزاران بار خورشید شمشیر او در مغرب قلب های سیاه و سرهای تباه، فرو خفته بود. ▪️شبانگاه چهارم محرم به همراه همسر و فرزندش مخفیانه از کوفه به کربلای حسین پیوست. شب عاشورا سیدالشهدا (علیه السلام) به اصحاب فرمودند: 👈« هنگام نبرد و خون و شمشیر و پاره پاره بر خاک افتادن است. بیعتم را از شما برداشتم. بروید و فرصت شب را گریزگاه جان سازید.» ▪ از جای برخاست و گفت: « هرگز! به خدا سوگند، از تو جدا نمی شوم و با دشمنانت می جنگم تا آنگاه که نیزه ام بشکند. اگر هیچ سلاحی نماند، با خواهم جنگید تا در جان بسپارم.» ▪️روز عاشورا هنگامی که مسلم در نبرد با حرامیان به خون خود غلتیده بود، یار دیرینه اش سرش را به دامان گرفت و خواستۀ او را جویا شد. مسلم، این عاشق پاک باخته، به سختی با انگشت به امام حسین (علیه السلام) اشاره کرد و گفت: « ای حبیب، وصیت می کنم که تا پای جان یاور و حامیِ او باشی.» 📚منبع: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص849 تا 854 🏴 ✨ 🆔@Aenehzohoor_montazeran ↪️http://eitaa.com/Aenehzohoor_qazvin
کانون منتظران ظهور
مجموعه داستان #همه_نمی‌رسند6⃣ | ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما | روز ششم  | #شبث_ب
مجموعه داستان ⃣ | ماجرای کسانی که به عاشورا نرسیدند، شاید شبیه ما | ▪️روز هفتم  | به حضور امام آمد و گفت: در نزدیکی ما قبیله‌ای از بنی اسد هست، آیا به من آنان را برای یاریتان دعوت کنم، خدا بوسیله ایشان از شما دفاع کرد. ✨امام علیه‌السلام فرمودند: . شبانه بطور ناشناس نزد آنان رفت و گفت: من بهترین چیزی را برای شما آورده‌ام که مهمانی برای گروهی بیاورد. آمده‌ام تا شما را برای دعوت کنم. امام را محاصره کرده است. شما خویشاوندان من هستید، پس بیائید و امروز سخن مرا درباره نصرت امام بشنوید تا بدین وسیله به نائل شوید. 90 مَرد دعوتش را و متوجه امام حسین علیه‌السلام شدند! 👈در همین موقع مردی از آن قبیله و این جریان را برای عمر سعد شرح داد. عمر سعد کسی بنام را به همراه راهی قبیله بنی اسد نمود. 📌زمانی که بنی اسد می‌خواستند شبانه به سوی امام حرکت کنند، لشکر عمر سعد در کنار فرات راهشان را . درحالیکه فقط کمی فاصله تا امام مانده بود. بین آنان رخ داد و تاب مقاومت نداشتند، شکست خوردند و بازگشتند. ▪️هنگامی که حبیب بن مظاهر به سوی امام برگشت و جریان را شرح داد. امام فرمود: لا_حول_و_لاقوة_الا_بالله ــــــــــــــــــــــــ پ. ن : «لا حول و لا قوة الا بالله» یعنی حبیب، بِدانکه یار و لا غیر! در راه خدا، باید طلبید/ باید ساخت / باید همه را یکی یکی کرد/ امّا دلخوش به هیچ کس نبود یک نفر! 👌همان الله که "حول" و "قوه"ای نیست مگر از او! ✘ و اما ماجرای ما: امان از لحظه‌ای که فرمانده‌ای به خطا می‌افتد و تصور می‌کند کسی برایش منشأ اثر است! این که دست از آستین او یا دیگری بیرون آورده و دینش را یاری می‌کند، و این ممکن است یادت برود. 📌و امان از روزی که فداکاری‌هایش برای فرمانده‌ای را به یاد داشته باشد و بشمرد و به سبب آنان جایگاه ویژه‌ای توقع داشته باشد! ، فراموش کردنِ "لا حول و لا قوه الا بالله" است ... و ، از توحید ! از مسیر توحید ! از مسیر یاری آیین توحید! و انسانی که یکدل و موحد نیست از معیّت امام، حتی اگر او را به چشم سر ببیند! پناه بر خدا. @montazeranzohoor_m