eitaa logo
کانال منتظران واقعی ظهور امام عصر روحی فدا
502 دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
7.7هزار ویدیو
117 فایل
مهدویت، فرهنگی، مباحث سیاسی ممنوع، جز سخنان مهم رهبری هرگونه کپی برداری از کانال اکیدا ممنوع ❌❌ @Shabnegar مدیر تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانال کنفرانس های منتظران واقعی ظهور امام عصر. روحی فدا
💐🍃🌿🌸🍃🌾 🍃🍂 🌺 🌿🍂 💐 با تشکر فراوان از همراهی شما💐 ✍ ارادتمند همه شما : 💠 شب نگار 🌾🍂 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃
🌹اذان مغـــرب بــه افـــق تـــــهران 💐منتظران واقعی ظهور آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه.... #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
7.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام عزیز زهرا(س) روضه کجا گرفتی . 😔😔😔 اللهم عجل لولیک الفرج 🎤مداحی حاج محمود کریمی
🍂❤️ شب جمعه وشب زیارتی حضرت اباعبدالله..🍁 🌷سلام میدهم از بام خانه سمت حرم ببخش نوکرتان را،بضاعتش اینست.. 🍂 السلام علی الحسین 🍃وعلی علی بن الحسین 🍂وعلی اولادالحسین 🍃وعلی اصحاب الحسین 📿امــامــ زمــانےام³¹³
🌸قال رسول الله صلی الله علیه و آله : 🌻هر که آیه ای از کتاب خدا را به دیگری بیاموزد، پاداش آن آیه، تا زمانی که خوانده می شود به او نیز می رسد. مستدرک الوسائل 4/235
💞 #حضرت_مهدی(عج)💞 🍃هر که ما را دوست دارد، باید به کردار ما عمل کند و از تقوا مدد بگیرد.🍃 📚تحف العقول، ص۱۰۴ #حدیث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌دوست داشتن تــ❤️ــو از واجبات هر روز من است... 💐آنقــــدر واجبــــــ ... ڪه گاهی صبح‌ها... اول دوستت می‌دارم... و بعد از خواب بيدار می‌شوم... ☘سلام بر مولای مهربان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#یا_مهدی غایبے از نظر اما شدہ‌اے ساڪن دل بنما رخ بہ من اے غایب مشهود بیا نیست خوشتر زشمیمت نفس باغ بهشت گل خوشبوے من اے جنت موعود بیا #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💐
قسمت بیست و هشتم: مجنون علی تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ... تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت ... علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش ... تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم ... لیلی و مجنون شده بودیم ... اون لیلای من ... منم مجنون اون ... روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت ... مجروح پشت مجروح ... کم خوابی و پر کاری ... تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد ... من گاهی به خاطر بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود ... اون می موند و من باز دنبالش ... بو می کشیدم کجاست ... تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم ... هر شب با خودم می گفتم ... خدا رو شکر ... امروز هم علی من سالمه ... همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه ... بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت ... داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد ... حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه ... زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن ... این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت ... و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم ... تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد ... تو اون اوضاع ... یهو چشمم به علی افتاد ... یه گوشه روی زمین ... تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود ... 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷