⌛مُـنـتَـظِـࢪ تــُو = 1+312⌛
📌#روایت_انسان #نسخه_بدلهای_شیطان 🔴قسمت شانزدهم↻ در مقابل، شبکه مومنین فعالیت خود را به صورت سری 🤫
📌#روایت_انسان
#ادریس_پیامبر_نهاد_تعلیم_و_تربیت
🔴قسمت هفدهم↻
نوه هبة الله که در راس این جمع قرار داشت نه در برابر ۷ نفر، بلکه در برابر همه مردم 👥👥 مسئولیت سنگین داشت. فعالیت های او باید جنبه تبلیغی 🗣 نیز داشته باشد. او خلیفه الهی ✨، تمام حرکات او متصل به وحی و صاحب اسماء الهی شد. اسم او ادریس نبی بود.
حاکمان ابلیس 👑 در شهرها حکومت می کردند. ابلیس به آنها قدرت هایی داده بود تا طبق آنها مردم را سمت خود جلب 💗 کنند. حاکم زمان ادریس نبی «یوراسب» 👹 نام داشت. او از علم فراست استفاده می کرد و نیت ها و علاقه های پنهانی 🙊 مردم را می گفت. او با سحر 🔮 بر مردم حکومت می کرد. شیپوری 🎺 داشت که هر زمان در او می دمید هر چیزی را که میخواست برایش فراهم می شد.
در برابر یوراسب معجزه ای که از جانب پروردگار به ادریس نبی داده شد «علم» 📚 بود. علومی مانند ریاضیات📐، نجوم💫، کیهان شناسی🪐، شهرسازی 🏘 و سیاست گذاری شهر. مردم با اعداد و ارقام 1⃣2⃣3⃣ آشنا بودند، ستاره ها ⭐️ را می دیدند و در خانه 🏠 زندگی می کردند اما متوجه نبودند تغییرات در این مسائل چه تاثیراتی در زندگی آنها ایجاد می کند.
ادریس نبی این علوم را در زندگی مردم به آنها نشان 😃 داد. به آنها نشان داد در چه زمانی محصولات خود را آبیاری 💦 کنند تا پرثمرتر شود. به آنها نشان داد چه زمانی محصول را برداشت 🌾 کنند. به آنها نشان داد در چه روزها و ساعت هایی اقدام به فرزند آوری 👶🏻 کنند. در چه زمان هایی تصمیم 🤔 بگیرند. علم تعیین زمان ⏰ را با نجوم به آنها نشان داد.
ادریس نبی علاوه بر اینکه این علوم را به مردم نشان می داد، آنها را به صورت آموزشی 📝 درآورد تا برای مردم تدریس کند. آنقدر کلاس درس برگزار کرد که به او ادریس نبی گفتند.
یوراسب علم خود را از مردم دریغ 😒😤 می کرد و به مردم یاد نمی داد. ولی ادریس نبی نه تنها علم او را، بلکه خیلی بالاتر از آنها را در زندگی مردم پیاده 🥰 می کرد و یاد 😍 می داد.
او علم خیاطی 🪡 را گسترش داد. کلاس های متعددی برای تدریس خیاطی تاسیس کرد. برای شهرها و روابط بین مردم 🫂 برنامه ریزی و نقشه راه 🖌 ترسیم می کرد. ساختارهای حکمرانی الهی را به مردم آموزش می داد و فهم 🧠 آنها را نسبت به جامعه و سیاست افزایش می داد.
کارهای او باعث می شد توجه مردم نسبت به او جلب 😃 شود. او کم کم محبوب دل مردم 😍 شده بود. حرف های او هم علمی 🤓 بود و هم فطری 😇. سخن های او در اعماق دل های پاک حک می شد.
ادریس نبی شهر به شهر به مسافرت 🧳 می رفت. کلاس درس برگزار می کرد و دل های آماده را متوجه خدا 🤲🏻 می کرد. خداوند در ادامه به او بالغ بر ۳۰ صحیفه عطا ✨ کرد. این صحیفه ها غیر از صحیفه های به جا مانده از آدم و هبة الله بود.
ادریس نبی به مرور زمان محبوبیت خود را بین مردم افزایش داد. طوری محبوب شده بود که هر سخنی را می گفت مردم قبول ✅ می کردند. دستگاه حکومت طاغوت این وضع را نمی توانست 😡 تحمل کند. آنها می دانستند اگر روال به همین صورت پیش برود، ادریس نبی ظرفیت سرنگونی حکومت طاغوت 😰😱 را به دست خواهد گرفت.
آنها نمی توانستند ادریس نبی را بکشند ❌ چون مردم می فهمیدند کار چه کسی است. برای همین نقشه ای ریختند تا او را ترور شخصیتی 👿 کنند. حکومت طاغوت ادریس نبی را بیش از اندازه بزرگ 😮 کرد. تا آنجا که یکی از فضائل او را اینگونه بین مردم بیان کردند: «شماها نمی دونین. شرط می بندم اگه اون حرف حق و باطلو باهم مخلوط کنه، هیچ کدومتون نمی فهمین کدومش حقه کدومش باطل. بس که مهارت زیادی تو سخنوری داره.»
این سخن چون زهری ☢ در ذهن مردم آسیب ایجاد کرد. برخی از مردم نسبت به سخنان او دچار شک و تردید 🧐 شدند. با خود فکر می کردند: از کجا معلوم تا حالا با ما همچین کاری نکرده باشه؟! نکنه حرف هایی که به ما می گفت جزو دسته باطل ها باشه؟! نکنه میخواست ما رو فریب بده تا خودش قدرت رو به دست بگیره؟!🤨
یوراسب از این اتفاق خیلی خوشحال 😈 شد. فکر می کرد دیگر کار ادریس نبی تمام شده 💥 است.
#ادامه_دارد
⌛مُـنـتَـظِـࢪ تــُو = 1+312⌛
📌#روایت_انسان #ادریس_پیامبر_نهاد_تعلیم_و_تربیت 🔴قسمت هفدهم↻ نوه هبة الله که در راس این جمع قرار دا
📌#روایت_انسان
#ادریس_پیامبر_نهاد_تعلیم_و_تربیت
🔴قسمت هجدهم↻
یوراسب از این اتفاق خیلی خوشحال 😈 شد. فکر می کرد دیگر کار ادریس نبی تمام شده 💥 است.
اوضاع به نفع ادریس نبی پیش نمی رفت.😥 او کم کم طرفدارانش را از دست می داد. بزرگترین سلاح او یعنی علم، شک برانگیز شده بود.😵💫 این وضع ادامه داشت تا اینکه اتفاقی افتاد. حادثه ای روی داد.
یکی از معدود طرفداران ادریس نبی، صاحب منطقه حاصلخیزی بود.🏝 حاکم وقت طمع کرد آن منطقه را برای خود تصاحب کند. از آنجایی که صاحب زمین از طرفداران ادریس نبی نیز بود لذتش دو چندان بود.😈
حاکم وقت بازی سیاست را بلد بود. او می دانست نباید نظم عمومی را بهم بریزد. بنابراین برای تصاحب منطقه نیاز به بهانه داشت.🧐
ابتدا صاحب زمین را فراخواند و از او درخواست کرد زمینش را بفروشد.💰 صاحب زمین گفت: عذر من رو بپذیرین،🙏🏻 من عیال وارم و به کشت و درآمد این زمین نیاز دارم.😢 اگه این زمین رو بفروشم فقیر و بیچاره میشم.😓
تیر حاکم به سنگ خورد. همسر حاکم پیشنهادی به او کرد. گفت شاهدانی 👥 را علیه صاحب زمین جمع کند. همگی شهادت دهند که این فرد از دین حاکم خارج شده است و باید اعدام 🗡 شود. حاکم بسیار خوشحال شد و همین کار را کرد و زمین را تصاحب کرد.
خبر این ماجرا به ادریس نبی رسید.📰 او سالیان سال موقعیت اجتماعی، آبرو و وجهه جمع کرده بود اما به دستور خداوند مامور شد همه اعتبار خود را برای این مومن مظلوم خرج کند.✊🏻
ادریس نبی امر الهی را گرفت. وارد کاخ شد. با صدای رسا فریاد زد: تو برای ظلمی که کردی خواهی مرد.😠 حکومتت ویران خواهد شد.😡 همسرت که کمک کار تو بود خوراک سگان خواهد شد.😡 کاخت ویران می شود و سرنوشت بدی در انتظار تو است.👊🏻
حاکم وقت شنید اما نپذیرفت.😒 با پرخاشگری ادریس نبی را بیرون کرد. همسر حاکم گفت: بیا همان کاری را که با آن مرد کردیم با این هم انجام بدیم. پرونده سازی علیه ادریس نبی آغاز شد🗂
ادریس نبی که مطلع شد چه دسیسه ای برای او چیده اند از شهر فرار کرد.🏃🏻 دوران غیبت ادریس نبی شروع شد. این دوران برای همه بسیار سخت می گذشت. با نفرین ادریس نبی باران از شهر گرفته شد🔥 و مدت های زیادی در قحطی به سر می بردند.🔥
بیست سال خشکسالی باعث شد آرایش تمدنی شهر بهم بریزد🏚 و حکومت حاکم از بین برود. با این نفرین تمام پیشگویی های ادریس نبی به حقیقت پیوست، بلکه بیشتر از آنها.
مردم و مسئولین می دانستند این بلاها به دلیل نفرین ادریس😡 و غیبت اوست و تنها راه نجات بازگشت ادریس است. به دلیل فشار زیاد اقتصادی،😖 مردم میل پیدا کردند سمت ادریس نبی برگردند.
ادریس نبی برای مردم پیغام فرستاد: اگر می خواهید من برگردم و دعا کنم باران 🌧 ببارد، باید طاغوت زمانتان در برابر من زانو 🙇🏻 بزند، از اتفاقات پیش آمده اظهار پشیمانی 😞 کند و به دین من در بیاید. 🕋
پذیرش چنین درخواستی برای طاغوت زمانه بسیار سخت و گران بود.😣 اما به دلیل فشار اجتماعی و فشار اقتصادی که روی خود طاغوت هم بود، طوری که نان در شهر پیدا نمی شد، مجبور شد بپذیرد.
#ادامه_دارد