┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•|⟦ #رمانه ⟧|•
•| #قسـمـتاول
•| #عاشقانهمذهبے
•| #بانـام_آقـابـایدبطلبه
.
.
زیاد فکر مذهب و این چیزها نبودم
و بیشتر سرم تو کتاب و درس بود☺
.
اما خوب چند بار از تلوزیون حرم امام رضا رو
دیده بودم و کنجکاو بودم یه بار از نزدیک ببینمش.
.
داشتم پله های دانشگاه رو بالا میرفتم
که یه آگهی دیدم با عکس گنبد که روش زده بود:
.
اردوی زیارتی مشهد مقدس😊
.
چشم چهارتا شد😲
.
یکم جلوتر که رفتم دیدم زده
.
از طرف بسیج دانشجویی😕😕
.
اولش خوشحال شدم
ولی تا خوندم از طرف بسیج یه جوری شدم😒
.
گفتم ولش کن بابا
کی حال داره با اینا بره مشهد.😐
.
خودم بعدا میرم
.
معلوم نیست کجا میخوان ببرن و غذا چی بدن.😑
.
ولی تا غروب یه چیزی تو دلم تاپ تاپ میکرد.😕
.
ریحانه خانم برو شاید دیگه فرصت پیش نیاد.
.
بالاخره با هر زوری شده رفتم جلو در دفتر بسیج.
.
یه پسر ریشو تو اطاق بود و یه جعبه تو دستش
.
-سلام اقا..
.
-سلام خواهرم و سرشو پایین انداخت
و مشغول جا به جایی جعبه ها شد..😶
.
-ببخشید میخواستم برای مشهد ثبت نام کنم.
.
-باید برید پایگاه خواهران
ولی چون الان بسته هست اسمتون رو توی دفتر روی میز بنویسید
به همراه کد دانشجوییتون بنده انتقال میدم..
.
-خوب نه!...میخواستم اول ببینم هزینش چجوریه...
کی میبرین؟! چی بیارم با خودم؟!😯 .
-خواهرم اول باید قرعه کشی بشه
اگه اسمتون در اومد بهتون میگیم..
.
-قرعه کشی دیگه چه مسخره بازیه...
من حاضرم دو برابر بقیه پول بدم ولی همراتون بیام حتما.😏
.
-خواهرم نمیشه...
در ضمن هزینه سفرم مجانیه.
.
-شما مثل اینکه اصلا براتون مهم نیست
یه خانم داره باهاتون حرف میزنه...
چرا در و دیوارو نگاه میکنید...
اصلا یه دیقه واینمیستید ادم حرفشو بزنه..😑😤
.
-بفرمایید بنده گوش میدم.
.
-نه اصلا با شما حرفی ندارم...
بگید رییستون بیاد..😏
.
-با اجازتون من فرمانده این پایگاه هستم..
کاری بود در خدمتم..🙍
.
-بیچاره پایگاهی
که شما فرماندشین😑😑😂
•[ و آنچـه در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛
یک هفته بعد که اصلا موضوع مشهد تقریبا یادم رفته بود .....
دیدم گوشیم زنگ میخوره و شماره نا آشناست..
-الو...بفرمایین😯
•| #ادامـهدارد
•| #هـرشبساعـت21
•| #کپےبدونذکـرمنبعممنوع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
~✦~
「 #صبحونه 」
نیازمـندِ لبـت
جـانِ بوسه خـواهِ
من است
نگـاه کـن
به نیـازے که در
نگـاهِ مـن است
•| #هوشـنگابتـهاج
•| #صبحتونزیـبا
👣• @Montazerzohor313313 ❥
~✦~
👦🍃
🍃
°•° #دردانه °•°
به فرزندتـان اجازه دهید
از شکست خـود درس بگیرد.
یکے از راههاے آموزش
مسؤلیـت پذیرے به نوجـوانان
بے مسؤولیتـی آگاهانـه اسـت.
به فرزنـدان خود اجـازه دهـید
کارے را شروع کند ،در آن شکسـت بخورد،
سپس با او همدردے نشان دهید
به او کمک کنید بفـهمد چه اتفاقے افتاده،
اشکال کار در کـجاست
چه درسی از آن گـرفته و در آینده
چه باید بکند که در چنین موقعیتے موفق شود.
•| #بزارخودشتصمیمبگیره
•| #فرزندپروری
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
🍃
👦🍃
•✨🍃•
~° #سکینه °~
[اِلهـے
اَتُحْـرِقُ بِالـنّارِ
قَلْبے، وَ ڪـانَ
لَـڪَ مُحِـبّـا؟]
ـ
خداے
مـنآیـاقلبـمرا
در آتشمےسوزانےدر
حالـےڪھ،سرشـار
از محـبٺٺـوبـوده؟
•| #صحیفهسجـادیه
•| #آیامیسوزانے
••💫•• @Montazerzohor313313
•✨🍃•
•~ #خندیدشه ~•
دولــت
قـطعـا بـا کسـانـے
کـه هنـوز زنـده هستنـد
برخـورد جـدے خـواهـد کـرد😐😂
•[ چطـورے با ایـن حجـم مشکـلات
مـا هنـوز هسیـم،پدیده نادریم مـا ]•
•| #واقعاچطورے
•| #بخندیمواقعا
@Montazerzohor313313 ••😁••
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـتاول •| #عاشقانهمذهبے •| #بانـام_آقـابـایدبطلبه . . زیاد
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•|⟦ #رمانه ⟧|•
•| #قسـمـتدوم
•| #عاشقانهمذهبے
•| #بانـام_آقـابـایدبطلبه
.
-بیچاره پایگاهی که شما فرماندشین😑😑😂
.
-لا اله الا الله😐
.
یهو دیدم سرشو پایین انداخت و رفت با قفسه کتابها مشغول شد..
.
رومو سمتش کردم و با یه پوزخندی گفتم:
-خلاصه آقای فرمانده من شمارمو نوشتم و گذاشتم روی میز هر وقت قرعه کشیتونو کردید خبرم کنید.😑
.
-چشم خواهرم...ان شا الله اقا شمارو بطلبه
.
-خوبه بهانه ای برای کاراتون دارین...
.
رفیق رفقای خودتونو قبول میکنین و به ما میگین نطلبید...
.
باشه...ما منتظریم😑😑
.
-خواهرم به خدا اینجور نیست که شما میگید...
.
.
یک هفته بعد...
.
موضوع مشهد تقریبا یادم رفته بود
دیدم گوشیم زنگ میخوره و شماره نا آشناست..
.
-الو...بفرمایین😯
.
دیدم یه دختر جوان با لحن شمرده شمرده پشت خطه:
.
سلام خانم تهرانی شما هستین ؟!
.
بله خودم هستم.
میخواستم بهتون خبر بدم
.
اقا شما رو طلبیده و اسمتون تو قرعه کشی مشهد در اومده..☺
.
فردا جلسه هست اگه میشه تشریف بیارین..
.
ساعت و محل جلسه رو گفت و قطع کرد...
.
اصلا باورم نمیشد...
هیچ ذوقی و حسی نسبت به طلبیدن نداشتم
ولی از بچگی دوست داشتم تو همه ی مسابقات
برنده بشم و الانم حس یه برنده رو داشتم...
.
تا فردا دل تو دلم نبود...😊
.
فردا شد و رفتم سمت محل جلسه
و دیدم دخترا همه چادری
و نشستن یه سمت
و پسرا هم یه سمت و
دارن کلیپی از مشهد پخش میکنن..
.
مجری برنامه رفت بالا و یکم صحبت کرد
و در آخر گفت آقا سید بفرمایین...
.
دیدم همون پسر ریشوی اونروزی
با قد متوسط رفت پشت میکروفون
.
اینجا فهمیدم که جناب فرمانده #سید هم هستند.😐
.
خلاصه روز اعزام شد...
بدو بدو رفتم سمت اتوبوس و وارد شدم که دیدم
عهههه...
یه عده ریشو توی ماشین نشستن 😀😀
تازه فهمیدم اشتباهی اومدم...
داشتم پایین میرفتم که دیدم
آقا سید داره لوازم سفرو تو صندوق ماشین جا میزنه و یهو منو دید...آ حسین
و اومد جلو:
-لا اله الا الله...
.-خواهر شما اینجا چی میکنید؟؟ .
.
-هیچی اشتباهی اومدم...😕
.
-اخه بنر به اون بزرگی زدیم جلوی اتوبوس...😐
.
-خیلی خوب...
حالا چیزی نشده که...😟
.
-بفرمایین...
بفرمایین تا دیر نشده...😒
.
ساکم رو گذاشتم رو صندلیم
که گوشیم زنگ خورد:
دوستم مینا بود
میگفت بیا آخره کلاسه و استاد لج کرده و میخواد غائبا رو حذف کنه😦
.
اخه من تو اتوبوسم مینا😕😕
بدو بیا ریحانه...حذف شدی با خودته ها...از ما گفتن😯
.
الان میام الان میام..😟
.سریع رفتم و از شانس گندم اسمم اواخر لیست بود...
تا اسممو خوند بدو بدو دویدم به طرف درب دانشگاه
ولی...
.
#ادامه_دارد
•[ و آنچـه در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛
یهو دیدم آقا سید با چشمهای از حدقه بیرون زده برگشت و منو نگاه کرد.😲😨😨]•
•| #ادامـهدارد
•| #هـرشبساعـت21
•| #کپےبدونذکـرمنبعممنوع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
「♥️」
•• #صبحونه ••
➖𝗬𝗼𝘂𝗿 𝗺𝗲𝗺𝗼𝗿𝗶𝗲𝘀
➖ᴡɪʟʟ ʙᴇ ᴀʟᴡᴀʏꜱ 𝘄𝗶𝘁𝗵 𝗺𝗲
➕خاطـراتت
➕همیـشه با مـنه . . .
•| #صبحتونزیـبا
•| #آخرهفتتونزیبا
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
「♥️」
°•| #ویتامینه🍹 |•°
•| #خانما_بدانند
بـراے خانمـها مهـم تریـن
اتفـاقے ڪه میتـواند
بعـد از یـڪ دعـوا
یا دلخـورے پـیش بیـاید
شنـیدن عذرخـواهے توسط مردشـان است.
آنـها دوسـت دارنـد تاسـف واقـعے
شمـا را ببینـند و بعد از این دلخوـرے ها
مـورد دلجـویـے قـرار گیـرند.
غرورتـان را ڪـنار بـگذارید
و اگـر اشتـباه ڪـرده ایـد
قبـل از توضـیح دادن دلـایلتان از او
عـذرخـواهے ڪـنید...
•| #غرورتوبراعشقتبشکن
•| #بگـوببخشید
°•|🍊|•° @Montazerzohor313313
~[💚🍃]~
~• #پابوس •~
•| صــلواتحضـرتمعصومـهس ؛
•🍃• اَلسَّلام عَلَیْك یا فاطمه المعصومه
•🍃• اَلسَّلام عَلَیْك یا بِنْت َرَسوُل الله
•🍃• اَلسَّلامُ عَلَیْك یا بِنْت فاطِمَةَ وَخَدیجَةَ ؛
•🍃• اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ اَمیر ِالْمُومِنینَ
•🍃• اَلسَّلامُ عَلَیْك یا بِنْتَ الْحَسَن ِ وَ الْحُسَیْنِ
•🍃• اَلسَّلامُ عَلَیْك ِیا بِنْتَ وَلِىِّ الله
•🍃• اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا اُخْتَ وَلِىِّ الله
•🍃• اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا عَمَّةَ وَلِىِّ اللهِ
•🍃• اَلسَّلامُ عَلَیْكِ یا بِنْتَ موُسَى بْنِ جَعْفَر
•🍃• وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكاتُهُ؛
•| #وفاتحضرتمعصومهس
•| #تسلیتبـاد
•| #اللـهمصـلےعلےمـحمدوآلمحـمد
•| #وعـجلفرجـهم
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
~[💚🍃]~
•~❤️🏴 ~•
•~• #پابوس •~•
ـ•﷽•ـ
اَعـوذبـاللّٰھ
ازتعَـلقاتِدُنیـا
کھـ مٰـا رآ دیگر
بھـ حُسَـین؏
رِسـانـد(:"
•| #السلـامعلیـڪیاسیدالشهـدا
•| #شــبجمعـهاسـت
•| #هـوایـتنـکنممےمیـرم
•| #صـلاللهعـلیـکیاابـاعـبداللهع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
•~❤️🏴 ~•
'○💚○'
•~ #صبحونه ~•
• پیراهنے
• بفـرسـت شـاید
• زنـده مـانـدم مـن
• جـز دل خوشـے
• "یعـقـوبِ"
• نابـینا چه میـخواهـد؟
•| #یابنالحسن
•| #اللهمعجللولیکالفرج
•| #سلآماےباباےمـن
•| #صبحتونزیـبا
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
'○💚○'
👦🍃
🍃
°•° #دردانه °•°
همیـشه احسـاسـات
فرزنـدتان را تایـید کنـید
يكے از مهمـترين نكـات
ايجاد رابطه خـوب با فرزندتـان
اين اسـت كه نگويـيد تو نبـايد
اينگـونه حـس كنے.هميـشه
براے شروع،احـساسـات او را تاييد كـنيد.
←به فرزندتان بگيد؛
•• ميدونـم ميترسے
•• يا ميدونم عصبانى شدے
كه بيشتر تو پارك نمـونديم
شايد باور نكنيـد اما در بيشتر مواقع تاييـد احسـاس ديگران معجـزه ميكند.
•| #گاهےتواحساسشرابگو
•| #فرزندپروری
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
🍃
👦🍃
••💪🏻🇵🇸••
~ #بصیرانه ~
ایـشـون نه تنـها
اسطـوره فوتبال آرژانتیـن بود
بلـکه اسطـوره فـوتبال جهـان بـود
یکے از برتـرین بازیکنـان تاریخ جهان
چهارشنـبه به دلـیل حمله قلبے
در سـن ۶۰ سالگے درگذشـت
او یکے از حامیـان بـزرگِ
آرمـان فلسطـین بـود و هیچـگاه
از ایـن موضـع عقـب نشینـے نکـرد.
🔻مارادونا گفـتـه بـود :
من طرفـدار شمـاره یـک
ملت فلسـطین هسـتم
و از کسـے نمیـتـرسـم
من از مسـئله فلسـطین
حمـایـت میـکـنم.
←یکـے نیـس به دیـگـو بگـه ؛
تـو چـرا نمیگفتـے
نـه غزه نـه لبنان
فقـط فلـات آرژانتیـن❗️❓
•| #دیگومارادونا
•| #خدایشرحمتکند
•| #انسانیت
•| #قدسلنا
• @MONTAZERZOHOR313313 •
••💪🏻🇵🇸••
🌹🍃
🍃
•• #پلاک ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻شهـید مهـدے ایـمانے :
خــادمحرمحضرتمعصومه(س)بود
هیچ وقت در حرم حضرت معصومه(س)
با ڪفش دیدھ نشد،
از وقتے خادم حرم شد.
میگفت:
بھ من مھدے نگویید؛
بگویید "غلام ڪریمھ"
امضاهایش با نام مھدےایمانے غلام ڪریمھ نقش میبست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خــتم 14صلــوات امــروز
به نیت شـ❣ــهید
•| #مهـدےایـمانے
← هــرروز مهمـان یـک شـهید
← اسـم دوستـان شهـیدتان را بفـرستید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بـه معــراج الشــهدا بپیونـدیـد👇
[🌹] @Montazerzohor313313
🍃
🌹🍃
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•|⟦ #رمانه ⟧|•
•| #قسـمـتسوم
•| #عاشقانهمذهبے
•| #بانـام_آقـابـایدبطلبه
تا اسمموخوند بدوبدو دویدم سمت درب دانشگاه
.
ولی از اتوبوس خبری نبود😔
.
خیلی دلم شکست.
.
گریه ام گرفته بود.😢
.
الان چجوری برگردم خونه؟!
.
چی بگم بهشون؟!😔
.
آخه ساکمم تواتوبوس بود😕
.
بیچاره مامانم که برای راه غذا درست کرده بود برام😞😔
.
تو همین فکرها بودم
.
که دیدم از دور صدای جناب فرمانده میاد.
.
بدو بدو رفتم سمتش و نفس نفس زنان گفتم:
.
سلام. ببخشید..
.
هنو حرفم تموم نشده بود که گفت:
.
اااا.خواهر شما چرانرفتید؟! 😯
.
-ازاتوبوس جا موندم😕
.
-لا اله الا الله...
.
اخه چرا حواستون رو جمع نمیکنید
.
😐اون از اشتباهی سوار شدن اینم از الان.
.
-حواسم جمع بود ولی استادمون خیلی گیر بود.😣
.
-متاسفم براتون.
.
حتما آقا نطلبیده بود شما رو.
.
-وایسا ببینم.
.
چی چی رو نطلبیده بود
.
.من باید برم😑😑
.
-آخه ماشین ها یه ربعه راه افتادن.
.
-اصلا شما خودتون با چی میرید؟!
.
منم با اون میام.😟
.
-نمیشه خواهرم من باماشین پشتیبانی میرم.
.
نمیشه شما بیاید.
.
-قول میدم تابه اتوبوسهابرسیم حرفی نزنم.😕
.
-نمیشه خواهرم.
اصرار نکنید.😐
.
-اگه منو نبرید شکایتتون رو به همون امام رضایی میکنم که دارید میرید پیشش.😔
.
-میگم نمیشه یعنی نمیشه...
یا علی 😐
.
اینو گفت و با راننده سوار ماشین شد
و راه افتاد.
.
و منم با گریه همونجا نشستم 😢
.
هنوز یه ربع نشده بود
.
که دیدم یه ماشین جلو پام وایساد
.
و اقا سید یا همون اقای فرمانده پیاده شد
و بدون هیچ مقدمه ای گفت: .
لا اله الا الله...
مثل اینکه کاری نمیشه کرد...
بفرمایین
فقط سریع تر سوار شین..
.
سریع اشکامو پاک کردم
.
و پرسیدم چی شد؟!
.
شما که رفته بودین؟!😯😯
.
هیچی فقط بدونید امام رضا خیلی هواتونو داره.
.
هنوز از دانشگاه دور نشده بودیم
.
که ماشین پنچر شد.😑
.
فهمیدم اگه جاتون بزاریم
.
سالم به مشهد نمیرسیم 😐😐😒
.
راننده که سرباز بود پشت فرمون نشست
.
و آقا سید هم جلوی ماشین
.
و منم پشت ماشین
.
و توی راه هم همش داشتن مداحی گوش میدادن😒...
.
(کرب و بلا نبر زیادم/جوونیمو پای تو دادم/)
.
.
حوصلم سر رفت...
.
هنذفریم که تو جیبم بودو برداشتم
.
و گذاشتم تو گوشم
.
و رفتم تو پوشه اهنگام
.
و یه آهنگو پلی کردم...
🎼🎤💃🎼💃
یهو دیدم آقا سید
.
با چشمهای از حدقه بیرون زده😳
.
برگشت و منو نگاه کرد.😲😨😨
.
یه نگاه به هنذفری کردم
.
دیدم یادم رفته وصلش کنم به گوشیم 😃😁
.
آروم عذر خواهی کردمو
.
و زیاد به روی خودم نیاوردم😌
.
و آقا سیدم باز زیر لب طبق معمول
.
یه لا اله الا الله گفت
.
و سرشو برگردوند😑
.
توی مسیر...
،
#ادامه_دارد
•[ و آنچـه در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛
.
اولش بی خیال بودم ولی گفتم برم جلو ببینم چی میگه اخه...آروم آروم جلو رفتم و
بفرمایید خواهرم کاری داشتید با من؟؟😯]•
•| #ادامـهدارد
•| #هـرشبساعـت21
•| #کپےبدونذکـرمنبعممنوع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
..♡..
~• #صبحونه •~
•| بِـہیـاٰدِخُـداٖۍِمَہـدْۍٌ...
•| بِـہنـاٰمِخُـداٖۍِمَہـدْۍّ...
•| بَـراۍِخُـداٖۍِمَہـدْۍّ...
•| بِسماللهِالرَحمـنِالرَحـیم
•| #صبحتونزیـبا
•| #آغـازهفـتتونبخـیـر
••🍂•• @Montazerzohor313313👣
..♡..
°•| #ویتامینه🍹 |•°
•| #خانما_بدانند
از همان روز اولی
که به خانه همسرتان وارد میشوید
خودتان باشید. سبک پوششتان
جنس رفتارهای تان و عادات تان را
سانسور نکنید تا بعدها با نشان دادن
خود واقعیتان آنها را شگفتزده نکنید.
اگر از فرهنگ متفاوتی هستید
خود را مسئول شبیه شدن به خانواده
همسرتان ندانید. درست است که برخی
ریزهکاریهای معاشرتی و رفتاری را
بهخاطر حفظ حریمها رعایت میکنید
اما قرار نیست بعد از ازدواج همه گذشتهتان
را کنار بگذارید و به فرد دیگری تبدیل شوید.
•| #خودتونباشید
•| #نیهخودهدیگه
°•|🍊|•° @Montazerzohor313313
•~ 🖤🍃~•
^° #پلاک °^
عجـب
حڪایـتے دارد
این جمـعہ ها
یڪے مثـل حـاج قاسم
صبح جمعہ
یکے مثل حـاج محسن
غروب جمعہ...
•| #ایرانمتسلیت
•| #شهیدمحـسنفـخرےزاده
•| #ترور
•| #شادےروحشصلوات
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
•~ 🖤🍃~•
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـتسوم •| #عاشقانهمذهبے •| #بانـام_آقـابـایدبطلبه تا اسممو
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•|⟦ #رمانه ⟧|•
•| #قسـمـتچهارم
•| #عاشقانهمذهبے
•| #بانـام_آقـابـایدبطلبه
.
توی مسیر بودیم
.
و منم در حال گوش دادن به اهنگام 😊
.
ولی همچنان حوصلم سر میرفت.😕
.
اخه میدونید من یه آدمی هستم
.
که نمیتونم یه جا ساکت باشم
.
و باید حرف بزنم.
.
اینا هم که هیچی دوتا چوب خشک جلو نشسته بودن.
.
-آقای فرمانده پایگاه😒
.
-بله؟!
.
. -خیلی مونده برسیم به اتوبوس ها ؟! 😟
.
-ان شاالله شب که برای غذا توقف میکنن بهشون میرسیم.
.
-اوهوووم.باشه.😕
.
باهاش صحبت میکردم ولی بر نمیگشت و نگامم نمیکرد.
.
.دوست داشتم گوشیمو بکوبم تو سرش 😑😑
.
تو حال خودم بودم ویکم چشمامو بستم که دیدم ماشین وایساد
.
-چی شدرسیدیم؟!
.
. -نه برای نمازنگه داشتیم
.
-خوب میزاشتین همون موقع شام خوردن نمازتونوبخونین
.
-خواهرم فضیلت اول وقت یه چیز دیگست.
.
شما هم بفرمایین
.
-کجا بیام؟!
.
-مگه شما نماز نمیخونین؟!
.
. -روم نمیشد بگم که بلد نیستم.
.
گفتم نه من الان سرم درد میکنه.
.
میزارم آخر وقت بخونم که سر خدا هم خلوت تره😊
.
-لا اله الا الله..
.
.اگه قرص چیزی هم برا سردرد میخواین تو جعبه امدادی هست
.
-ممنون☺
.
-پیاده شدم و رفتم نزدیک مسجد
.
یکم راه رفتم.
.
آقا سید و سرباز داشتن وضو میگرفتن.
.
ولی وقتی میخواستن داخل مسجد برن دیدن درمسجده بسته بود.
.
مسجد تومسیر پرتی تویه میانبر به سمت مشهد بود.
.
مجبورا چفیه هاشونو رو زمین پهن کردن و مشغول نماز خوندن شدن.
.
سرباز زودتر نمازشو تموم کرد
.
و رفت سمت ماشین و باد لاستیک ها رو چک میکرد.
.
ولی اقا سید از نمازش دست نمیکشید.
.
بعد نمازش سجده رفت
.
و تو سجده زار زار گریه میکرد وداشت با خدا حرف میزد.😢
.
اولش بی خیال بودم
.
ولی گفتم برم جلو ببینم چی میگه اخه..
.
.آروم آروم جلو رفتم و اصلا حواسم نبود که رو به روش وایسادم.
.
گریه هاش قلبمو یه جوری کرده بود.😔
.
راستیتش نمیتونستم باور کنم
.
اون پسر با اون غرورش داره اینطوری گریه میکنه.
.
برام جالب بود همچین چیزی.
.
تو حال خودم بودم
.
که یهو سرشو از سجده برداشت
.
و باهام چشم تو چشم شد.
.
سریع اشکاشو با استینش پاک کرد
.
و با صدای گرفته که به زور صافش میکرد گفت:
.
بفرمایید خواهرم کاری داشتید با من؟؟😯
.
من؟! نه...نه.
.
فقط اومدم بگم که یکم سریعتر که از اتوبوسها جا نمونیم باز😶😶
.
چشم چشم..الان میام.
.
ببخشید معطل شدید.
.
سریع بلند شد.
.
وجمع و جور کرد خودشو ورفت سمت ماشین.
.
نمیدونستم الان باید بهش چی بگم.
.
دوست داشتم بپرسم چرا گریه میکنه ولی بیخیال شدم.
.
فقط آروم توی دلم گفتم خوشبحالش که میتونه گریه کنه..
.
بالاخره...
.
#ادامه_دارد
•[ و آنچـه در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛
.
نصف شبی صدای خندمون یهو خیلی بلند شد که ...]•
•| #ادامـهدارد
•| #هـرشبساعـت21
•| #کپےبدونذکـرمنبعممنوع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
..♡..
~• #صبحونه •~
ایـن بـاران
بـارانِ همیشگـے
نیـست !
غلـط نکـنم
به دلـت افتـاده
که بـرگـردے . . . ☔️💜
•| #مریمقهرمانلو
•| #صبحتونزیـبا
•| #عکسازپاییزتهران
••🍂•• @Montazerzohor313313👣
..♡..
👦🍃
🍃
°•° #دردانه °•°
همـبازے
براے کـودکـان
2تـا3 سـال بـه بالـا
مانـند غـذا واجـب اسـت!
یکے از راه هـاے
تامیـن همـبازے براے
فرزنـدان زیاد مهـمانـے رفـتن
و مهـمانے دادن اسـت.
•| #بعلاوهخودتونباهمسنهاش
•| #بازےکنهبهتـره
•| #فرزندپروری
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
🍃
👦🍃
•
💫
💫
•
[• #سکینه •]
[🌤] صبـح شــد
[☀️] ظـهر شــد
[🌕] غروب شــد
[🌒] شـب شــد
نمـےخواهـے
کـہ برگـــردے ⁉️
•[ إِنَّ اللَّهَ یحِــبُّ التَّــــوَّابیـنَ ]•
خدا از بنـده اش انتظار بازگشت دارد ...
•| #سورهبقرهآیـہ222
•| #یااللهـ
[ @MONTAZERZOHOR313313 ]
•
💫
💫
•
•▫️🏴▫️•
~ #فاطمیه ~
←میگـفت؛
آن چیـزے
کــه ارزش دارد
مقـام ؛
قـرب پروردگـار است
و ایـن مقـام
محقـق نمیـشود
مگر از ؛
طریـق خانم حضـرت زهـرا (س)
•[ سالـروز شهادت حضرت زهرا س
(به روایـت۴۵ روز مرحـومابنشهـرآشـوب) ]•
•| #آیتاللهشـاهآبـادے
•| #هـدیهبهپیشـگاهحضرتزهرا_س
•| #صــلـوات
•| #فاطمیهخطمقدمماست
•[ @MONTAZERZOHOR313313 ]•
•🏴🍃•
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـتچهارم •| #عاشقانهمذهبے •| #بانـام_آقـابـایدبطلبه . توی م
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•|⟦ #رمانه ⟧|•
•| #قسـمـتپنجم
•| #عاشقانهمذهبے
•| #بانـام_آقـابـایدبطلبه
بالاخره رسیدیم....
.
به جایی که اتوبوس ها بودن و بچه ها مشغول غذا خوردن.
.
آقا سید بهم گفت
.
پشت سرش برم ورسیدیم دم غذا خوری خانم ها.
.
آقا سید همونطور که سرش پایین بود
.
صدا زدزهرا خانم؟!
.
یه دیقه لطف میکنید؟! .
.
یه خانم چادری که روسریش هم باچفیه بود جلو اومد
.
و آقا سید بهش گفت:
.
براتون مسافر جدید آوردم.
.
بله بله..همون خانمی که جامونده بود...
.
بفرمایین خانمم☺
.
نمیدونم چرا ولی از همین نگاه اول اززهرا بدم اومده بود.
.
شاید به خاطر این بود که
.
اقا سید ایشونو به اسم کوچیک صدا کرده بود
.
و منو حتی نگاهم نمیکرد😑
.
محیط خیلی برام غریبه بود😟
.
همه دخترا چادری و من فقط با مانتو و مقنعه دانشگاه😐
.
دلم میخواست به آقا سید بگم
.
تا خود مشهد به جای اتوبوس با شما میام به جای اینا 😊😃😃
.
بعد از شام تو ماشین نشستیم
.
که دیدم جام جلوی اتوبوس
.
و پیش یه دخترمحجبه ی ریزه میزست .
.
اتوبوس که راه افتاد خوابم نمیگرفت.
.
گوشیمو در آوردم و شروع کردم به چک کردن اینستاگرامم
.
و خوندن پی ام هام.
.
حوصله جواب دادن به هیچ کدومو نداشتم.😐
.
دیدم دختره از جیبش تسبیح در آورد و داشت ذکر میگفت.
.
با تعجب به صورتش نگاه کردم😯
.
که دیدم داره بهم لبخند میزنه☺
.
از صورتش معلوم بود دختر معصوم
.
و پاکیه و ازش یکم خوشم اومد.
.
-خانمی اسمت چیه؟!
.
-کوچیک شما سمانه😊
.
-به به چه اسم قشنگی هم داری.
.
-اسم شما چیه گلم؟!
.
-بزرگ شما ریحانه😃
.
-خیلی خوشحالم ازاینکه باهات همسفرم☺
.
-اما من ناراحتم😆😑
.
-ااااا..خدا نکنه .چرا عزیزم.😕
.
-اخه چیه نه حرفی نه چیزی فقط داری تسبیح میزنی.😑
.
مسجد نشستی مگه؟ 😐
.
-خوب عزیزم گفتم شاید میخوای راحت باشی باهات صحبتی نکردم.
.
منو اینجوری نبین بخوام حرف بزنم مختو میخورم ها😊 😂
.
-یا خدا.
.
عجب غلطی کردیم پس...
.
همون تسبیحتو بزن شما 😆😆
.
-حالا چه ذکری میگفتی؟!😕
.
-داشتم الحمدلله میگفتم.
.
-همون خدایا شکرت خودمون دیگه؟!
.
-اره
.
-خوب چرا چند بار میگی؟!
.
یه بار بگی خدا نمیشنوه؟؟😯😯
.
-چرا عزیزم.
نگفته هم خدا میشنوه.
.
اینکه چند بار میگیم برا اینه که قلبم با این ذکر خو بگیره.😊
.
-آهااان..
.
نفهمیدم چی گفتی ولی قشنگ بود 😆😄
.
-و شروع کردیم به صحبت با هم
.
و فهمیدم سمانه مسئول فرهنگیه بسیجه
.
و یک سالم از من کوچیک تره
.
ولی خیلی خوش برخوردوخوب بود.
.
نصف شبی صدای خندمون یهو خیلی بلند شد که زهرا اومد پیشمون.
.
چتونه دخترها؟! 😯
.
خانم های دیگه خوابن...
.
یه ذره آروم تر...😑
•[ و آنچـه در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛
حاضر شدیم و به سمت بیرون رفتیم و من دوست داشتم حالا که چادر گذاشتم اقا سید منو ببینه.]•
•| #ادامـهدارد
•| #هـرشبساعـت21
•| #کپےبدونذکـرمنبعممنوع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
(◍•💞•◍)
「 #صبحونه 」
مــن
فکـر میکـنم
همـه دختـران شـهر
فهمـیده انـد
جـاے تـو را
پُــر نـمیـکنند
•| #امیدصباغنو
•| #صبحتونزیـبا
•➣ @Montazerzohor313313 ❥
(◍•💞•◍)
°•| #ویتامینه🍹 |•°
•| #خانما_بدانند
•[ #آقایان_بدانند
[ع] در معاشـرت با همسرت،
•• نـرم خویـے و
•• پاکـیزه گویے و
•• گشـاده رویے
را پیـشه سـاز تـا به آثار
و بـرکات مادے و معـنوے
و اخروے حُسن خُلق راه پیدا کنے
[شـ]سُوء خُـلق
و رفـتار ناشایسـت،
مانع سـیر الے الله بـوده
و اندوخته هاے معنوے ات
را به بـاد میـدهد.
[قـ]آنـجا که به خاطـر
•• کج خلقے ها
•• و درشـت گویے هاے تو
•• کدورت و نارضایتے و ناخشنودے
در قلب همسـرت شکل میگیرد.
و از مواجـهه با چهره عـبوس
و درهم کشـیده ات پشیمان میشود
لطمات و صدماتے متوجه ات میـگردد
که به لفظ و عبارت در نیاید...
•| #باهمدیگه
•| #مهربونباشید
°•|🍊|•° @Montazerzohor313313
•🌸🍃•
°' #حدیثانه '°
🔻امـام محـمّد باقـر علـيه السلـام فرمـود :
مختـار را
دشـنام بے احتـرامے ندهيـد
زيـرا مختـار
قاتليـن ما خانـدان را كـشت
براے ما خونـخواهـے كرد
بيـوه زنـان مـا را شـوهـر داد
و در موقـع عسـرت و تنگـدستے
مال را در مـيان ما تقسـيم نمـود.
•| #اختـيارمعــرفةالـرجالجلدیک
•| #چهاردهمربیعالثـانے
•| #سالروزقیاممختـارثقفـے
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
•🌸🍃•
🌹🍃
🍃
•• #پلاک ••
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻شهـید میـثم نجـفے :
برابر اصرار خانواده گفت:
«ازدواج امر خدا
و سنت رسول الله(ص) است
وقتی ازدواج میکنی، خداوند همه چیز
را فراهم میکند، من هم به خدا توکل میکنم
و نمیترسم، چون خدا همه کارها
را جور میکند. »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خــتم 14صلــوات امــروز
به نیت شـ❣ــهید
•| #میـثمنجــفے
•| #سالروزشهادتش
•| #رفیقشهیدم❤️
← هــرروز مهمـان یـک شـهید
← اسـم دوستـان شهـیدتان را بفـرستید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بـه معــراج الشــهدا بپیونـدیـد👇
[🌹] @Montazerzohor313313
🍃
🌹🍃
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـتپنجم •| #عاشقانهمذهبے •| #بانـام_آقـابـایدبطلبه بالاخره
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•|⟦ #رمانه ⟧|•
•| #قسـمـتششم
•| #عاشقانهمذهبے
•| #بانـام_آقـابـایدبطلبه
چتونه دخترها؟! 😯
.
خانم های دیگه خوابن...
.
یه ذره آروم تر..😑 .
.
من یه چشم غره بهش زدم😒
.
سمانه هم سریع گفت
.
چشم چشم حواسمون نبود😕😟
.
بعد از اینکه رفت پرسیدم:
.
-این زهرا خانمتون اصلا چیکاره هست؟😑
.
-ایشون مسول بسیج خواهرانه دیگه☺
.
-اااا...خوب به سلامتی😐
.
و تو دلم گفتم خوب به خاطر اینه
.
که آقا سید به اسم صداش میکنه 😑
.
و کم کم چشمامو بستم تا یکم بخوابم.
.
بالاخره رسیدیم مشهد💚
.
.
اسکان ما تو یه حسینیه بود
.
که طبقه پایین ما بودیم و طبقه بالا آقایون
.
و وقتی که رسیدیم اقای فرمانده شروع کرد به صحبت کردن برامون:
.
.
خوب عزیزان...
.
اولین زیارت رو با هم دسته جمعی میریم
.
و دفعه های بعد
.
هرکی میخوادمیتونه با دوستاش مشرف بشه
.
فقط سر ساعت شام و ناهار حاضر باشین
.
و ادرس هم خوب یاد بگیرین..
.
برگشتم سمت سمانه و گفتم :
.
-سمانه؟!😑
.
-جانم؟!😕
.
-همین؟!😐
.
-چی همین؟!😕
.
-اینجا باید بمونیم ما؟!😒😨
.
-اره دیگه حسینیه هست دیگه 😕
.
-خسته نباشید واقعا. اخه اینم شد جا..
.
این همه هتل 😑😑
.
-دیگه خواهر باما اومدی باید بسیجی باشی دیگه😆😆
.
-باشهه😐😐😐 .
.
.
.
زمان اولین زیارتمون رسید.
.
دیدم سمانه با یه چادر داره به سمتم میاد:
.
-این چیه سمی؟!😯
.
-وااا.. خو چادره دیگه!
.
-خوب چیکارش کنم من؟!😯
.
-بخورش😂😂خوب باید بزاری سرت
.
-برای چی؟!مگه مانتوم چشه؟!
.
-خوب حرم میریم بدون چادر نمیشه که😐
.
-اها...خوب همونجا میزارم دیگه😞
.
-حالا یه دور بزار ببینم اصلا اندازته؟!😊
.
چادر رو گرفتم و رفتم جلوی آینه.
.
یکم شالمم جلو آوردم وچادرمو گذاشتم
.
و تو اینه خودمو نگاه کردم
.
و به سمانه گفتم:
.
. -خودمونیما...خشگل شدم😊
.
-آره عزیزم...خیلی خانم شدی.😊
.
-مگه قبلش اقا بودم 😡😂😂
.
ولی سمی...میگم با همین بریم😕..
.
برای تفریحی هم بدنیست یه بار گذاشتنش.😆
.
-امان از دست تو😄
.
بزار سرت که عادت کنی هی مثل الان نیوفته😅
.
-ولی خوب زرنگیا...
.
چادر خوبه رو خودت برداشتی سُر سُری رو دادی به ما😄😄
.
-نه به جان تو... اصلا بیا عوض کنیم😕
.
-شوخی میکنم خوشگله..جدی نگیر..😆
.
-منم شوخی کردم😂
.
والا..چادر خوبمو به کسی نمیدم که 😄😄
.
حاضر شدیم و به سمت بیرون رفتیم
.
و من دوست داشتم حالا که چادر گذاشتم اقا سید منو ببینه.
.
هیچ حس عشقی نبود
.
و فقط دوست داشتم ببینه که منم چادر گذاشتم
و فک نکنه ما بلد نیستیم...
.
ولی دریغ که اصلا نگاهی به سمت خانمها نمیکرد 😑
•[ و آنچـه در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛
بعد زیارت تو صحن انقلاب نشستیم و سمانه مشغول نماز خوندن که ..]•
•| #ادامـهدارد
•| #هـرشبساعـت21
•| #کپےبدونذکـرمنبعممنوع
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
▵💗▿
「 #صبحونه 」
•✾• ᴷᴱᴱᴾ ᵞᴼᵁ
•✾• ᵂᴼᴿᴰˢ ᴵᴺˢᴵᴰᴱ ᵞᴼᵁᴿˢᴱᴸᶠ
•✾• حـرفـاے دلــتون رو
•✾• بـذارید همـونجا باشــه
•| #صبحتونزیبـا
•| #بهکسےنگیدش
•• @MONTAZERZOHOR313313 ••
▵💗▿