eitaa logo
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
2.2هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
23 فایل
مقام معظم رهبری: ⚠️هیئت سکولار نداریم⚠️ هیئت ها نمی توانند سکولار باشند هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم هرکس علاقه مند به امام حسین(ع) است یعنی علاقه مند به اسلام سیاسی است. . مدیر کانال: @abbas_rezazade_1377 ادمین جهت تبلیغ و تبادل: @Amirmohamad889
مشاهده در ایتا
دانلود
•🌸 ⃞ 🍃• •• •• •• I Love You •• Only You •• FOREVER •• عاشـقتم •• فقط عاشـق تو •• براے همیـشه :) •| •| @MONTAZERZOHOR313313 ] •🌸 ⃞ 🍃•
👦🍃 🍃 °•° °•° •[ وقتے در حال بازے با کودکـتان هستید ناگهـان کودک دسـتتان را گـاز میـگیرد چـه بـاید کـرد❓ کـودک را بـه کنارے برده و محکـم بگویید «گـاز گرفـتن درد دارد.» متنـاوباً رفتارے مثل در آغوش گرفتن کودک را نشان دهید. یا به کودک جسمے نرم (مثل دندونے) بدهید تا کـودک گاز بگیرد. کودکـان جـیغ زدن گریـه و گاز گرفتن را انجـام میدهند تا با نیازهاشـان ارتباط برقـرار کنند. لمس و کشف میـکنند تا در مورد خـود و محیط اطرافشان شناخت پیدا کنند.نه اینکه آسیب زده یا سرپیچـے کنـند. آن رفتـارهاے کودک که خطرناکند یا به دیگران آسیب میـرسانند را بایستے محـدود کنیم. اما نبایستے کودکان را بترسانیم یا به آنها آسیبـے برسانـیم. •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• 🍃 👦🍃
~✨🍃~ °•° °•° " سَـيَجْـعَلُ •• الــلَّــهُ •• بَــعْــدَ •• عُــسْــرٍ يُــسْــرًا " خــداونـد بزودے... بعــد از سختـیـهـا... آسـانـے قـرار مـےدهـد... •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ~✨🍃~
•• •• ایـنجـا ؛ •• سـوریه نیسـت •• عــراق نیسـت •• لبـنان نیسـت اینجـا نشـویل آمـریکـا هسـت❗️ وایـن چیزے است کـه شمـا مےدانید فقـط یـک مـرد سفـید پـوست میتونسـت یـک شهـر را منفـجر کنـه و ریئس جمهورشون حتـے به آن اشـاره‌اے نکنـه❗️ بـه ایـن خـاطر مـن میدانستـم که سفید پوست است چون هیچکـس حتے از کلمـه 'تروریسم'استفاده نکرد ایـن مـرد ده‌هـا بیزینـس خراب کرده❗️ آپـارتمـانهـا آنهـا را از بیـن برده❗️ سیستم هاے برق آب تلفن قطع کرده❗️ فرودگـاههـا را تعطیل کرد❗️ و تـرامپ هـرگز صحبتم نـکرده❗️ [ حـالـا اگـه ایران بـود چے میشـد ] •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 ••
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌اول •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_گـل_یـاس _آخــــر هفتہ ق
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| چیزے نمونده بود ڪ از راه برســـن من هنوز آماده نبودم 😩 مامان صداش در اومد _اسمااااااء پاشو حاضر شو دیگہ😤 الان ک از راہ برسـن انقــد منو حرص نده یکم بزرگ شو🤨   _وای مامان جان چرا انقدر حرص میخوری الا.....(یدفہ زنگ و زدن ) دیگہ چیزی نگفتم پریدم تو اتاق😁 تا از اصابت ترکشاے مامان در امان باشم😆 سریع حاضر شدم  نگاهم افتاد ب آینہ قیافم عوض شده بود یہ روسرے آبے آسمانی سرم کرده بودم با یہ چادر سفید با گلهاے آبے سنم و یکم برده بود بالا با صداے مامان از اتاق پریدم بیروݧ عصبانیت تو چهره ے مامان به وضوح دیده میشد گفت: -راست میگفتے اسماء هنوز برات زوده😒 خندیدم گونشو بوسیدم😘 و رفتم آشپز خونه اونجا رو بہ پذیرایے دید نداشت صداے بابامو میشنیدم ک مجلس و دست گرفتہ بود و از اوضاع اقتصادے مملکت حرف میزد انگار ۲۰سالہ مهمونارو میشناسہ همیشہ همینطور بود روابط عمومے بالایے داره بر عکس من چاے و ریختم مامان صدام کرد _اسماء جان چایے و بیار خندم گرفت مثل این فیلما 😅 چادرمو مرتب کردم  وارد پذیرایے شدم سرم پاییـݧ بود سلامے کردم و چاےهارو تعارف کردم ب جناب خواستگار ک رسیدم🧐 کم بود از تعجب شاخام بزنہ بیرون   آقاےسجادے❓❓❓❓😳 ایـݧ جاچیکار میکنہ❓😕 ینی این اومده خواستگارے من❓ واے خدا باورم نمیشہ😦 چهرم رنگش عوض شده بود اما سعے کردم خودمـــو کنترل کنم   مادرش از بابا اجــازه گرفت ک براے آشنایے بریم تو اتاق دوست داشتـــــم بابا اجـــازه نده اما اینطور نشد حالم خیلے بد بود.. اما چاره اے نبود باید میرفتم ..... •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ برگشتم و با صدایے ک یکم حرص هم قاطیش بود گفتم آقاے سجادے....... •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
✦☀️🍃✦ ‌「 」 چون غم و شادےِ جهان در گذر است بهتر آن است که من خاطرِ خود خوش دارم •| •| 👣• @MONTAZERZOHOR313313 ❥ ✦☀️🍃✦
•• 🍹 •• •[ •| مقایـسه همیشـه ڪار را خراب میڪند. اگر دائم خواستگـارها را با هم یا با سـایر افرادے ڪه اطرافـتان هستند و مورد تاییـد شما قرارگرفـتہ‌اند، مقایسـہ ڪنید، مطمئنا نمےتوانید تصمیم درستے بگیرید. •| •| ••🍊•• @Montazerzohor313313
[••🏴••] •~• •~• ایـام فاطـمیه فرصتـے اسـت که نـام صدیقه کبرے [س] محدثه عظـمے احیاء بشـود. مـا هیچـکدام فاطمـه را نشناختـیم. •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• [••🏴••]
°^ ^° 🔰 رهـبر انقـلـاب ؛ قیام ۱۹دی اولین تبرِابراهیمی بر بُت بزرگ آمریکا بود نقشه آمریکا برای ایران در سال ۸۸ در سال ۹۹ بر سر خودشان آمد ۹۹/دے/۱۹ 😍✌️ (۲۶۶)📸 ♥️| @KHAMENEI_IR ❤️| @Montazerzohor313313
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌دوم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_گل_یاس چیزے نمونده بود ڪ
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| ســر جـــام نشستہ بودم و تکون نمیخــوردم😐 سجادے وایساده بود منتظر من ک راه و بهش نشون بدم 😄 اما من هنوز نشستہ بودم باورم نمیشد  سجادے دانشجویے ک همیشہ سر سنگین و سر بہ زیر بود اومده باشہ خواستگارے من 🤔 من دانشجوے  عمران بودم اونم دانشجوے  برق چند تا از کلاس هامون با هــم بود همیشہ فکر میکردم از من بدش میاد 😒تو راهرو دانشگاه تا منو میدید  راهشو کج میکرد  🤨 منم ازش خوشـم نمیومد😏  خیلے خودشو میگرفت..... چند سرے هم اتفاقے صندلے هامون کنار هم افتاد ک تا متوجہ شد جاشو عوض کرد این کاراش حرصم میداد 😖 فکر میکرد کیه❓❓ البتہ ناگفتہ نماند یکمے هم ازش میترسیدم 😟 جذبہ ے خاصے داشت تو بسیج دانشگاه مسئول کاراے فرهنگے بود چند بار عصبانیتشو دیده بودم  غرق در افکار خودم بودم🤔 که با صداے مامان ب خودم اومدم اسمااااااء جان آقاے سجادے منتظر شما هستن از جام بلند شدم ب هر زحمتے بود سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم  مامان با تعجب نگام میکرد رفتم سمت اتاق بدون اینکہ تعارفش کنم و بگم از کدوم سمت باید بیاد اونم ک خدا خیرش بده از جاش تکون نخورد   سرشو انداختہ بود پایـیـن دیگہ از اون جذبہ ے همیشگے خبرے نبود  حتما داشت نقش بازے میکرد جلوے خوانوادم😒 حرصم گرفتہ بودم هم تو دانشگاه باید از دستش حرص میخوردم هم اینجا حسابے آبروم  رفت پیش خوانوادش برگشتم و با صدایے ک یکم حرص هم قاطیش بود گفتم: آقاے سجادے بفرمایید از اینور انگار تازه ب خودش اومده بود سرشو آورد بالا و گفت بله❓ بلہ بلہ معذرت میخواهم خندم گرفتہ بودا🤭 ز ایـن جسارتم خوشم اومد 😌 رفتم سمت اتاق اونم پشت سر مــن داشت میومد در اتاق و باز کردم و تعارفش کردم ک داخل اتاق بشہ... •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ عکس همون شهید گمنامیہ ک هر پنج شنبہ میرید سر مزارش با تعجب نگاش .... •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
°| |° ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ’ زهــرا‌ۜ تمــام‌مـا را‌ بــا‌ اســم‌ میشـناسـد ‘ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ •| •| 📱 عکـس دانـلود شـود 🔘اطلـاعـات بیـشتـر⇩ ▪️| @ZEYNABIAM18 ⬛️| @MONTAZERZOHOR313313
【❄️🍃】 ‌「 」 فرامــوش نکــن! معشـوق اصلے خُـــداست عشق هاے دیگـر تمرین عاشقےاند... •| •| •➣ @Montazerzohor313313 ❥ 【❄️🍃】
👦🍃 🍃 °•° °•° •[ راهکارهایے براے کاهـش لجبازے کـودک : ۱-تکـرار بیش ازحد توصـیه کـودک را لجـباز میـکند. ۲- بجاے توصیه‌هاے دستورے از توصیه‌هاے خبرے اسـتفاده کنید. ۳-خواسته‌هاے موجـه کـودک را پاسـخ دهـید. ۴- به کودکانـتان توجه بیشترے داشته باشید. ۵- سرزنش کردن بیـش ازحدکودک او را لجبازتر میـکند ۶- به فرزندانـتان حق انتخاب دهید. •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• 🍃 👦🍃
18.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ـ~• ﷽ •~ـ •° •• •• •° |🎥|تیزر مراسم عـزادارے فاطمیـه ۱۴۴۲ . . || سخنــران : حجـت الاسلام شیـخ جـواد تـاجیـک . . |🎤| مـداحــان : کـربلایے جــواد ذوالـفـقارے کـربلایے امیـرحسیـن رجـبشاهے . . |🗓| زمــان : از پنجشنبه 25 دے ۱۳۹۹ بـه مدت ســه شـب، از ســاعت ۲۰:۰۰ . . |🔍| مکــان : ورامیـن،م‌امـام‌حسیــن‌ع،بلـوارمعـلم،۲۰متـرےدولـت،تـکیه‌هیئـت‌منـتظران‌ظهور ⭕️ فضـا و محیـط جـلسه کـاملا بهـداشتـے،استـریل،فاصله گـزارے و پـروتـکل‌هاےبهـداشتے رعـایت شـده •| •| ↓ •| Instagram.com/Montazerzohor313313.info •| @MONTAZERZOHOR313313
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌سوم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_گل_یاس ســر جـــام نشست
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| وارد اتاق شد  سرشو چرخوند تا دور تا دور اتاقو ببینہ محو تماشاے عکسایے بود کـہ رو دیوار اتاقم بود عکس چند تا از شهدا ک خودم کشیده بودم و ب دیوار زده بودم دستم و گذاشتہ بودم زیر چونم و نگاهش میکردم🙂   عجب آدم عجیبیہ 🙄 ایـن کارا ینی چے نگاهش افتاد ب یکے از عکسا چشماشو ریز کرد  بیینہ عکس کیہ رفت نزدیک تر اما بازم متوجہ نشد  سرشو برگردوند طرفم خودمو جم و جور کردم😐 بی هیچ مقدمہ ای گفت: ایـن عکس کیہ چهرش واضح نیست متوجہ نمیشم چقــدر پررو هیچے نشده پسر خالہ شد😑 اومده با من  آشنا بشہ یا با اتاقـم❓ ابروهامو دادم بالا🤨 و با یہ لحن کنایہ آمیزے گفتم: -ببخشید آقاے سجادے مثل اینڪہ کاملا فراموش کردید براے چے اومدیم اتاق بنده خدا خجالت کشید🤗 تازه ب خودش اومد و با شرمندگے گفت: - معذرت میخوام خانم محمدے عکس شهدا منو از خود بیخـود کرد😍 بی ادبے منو ببخشید با دست ب صندلے اشاره کردم و گفتم: -خواهش میکنم بفرمایید زیر لب تشکرے کرد و نشست منم  رو صندلے رو بروییش نشستم  سرش و انداخت پاییـن  و با تسبیحش بازے میکرد 📿 دکمہ هاے پیرهنش و تا آخر بستہ بود عرق کرده بود و رنگ چهرش عوض شده بود احساس کردم داره خفہ میشہ دلم براش سوخت🙁 گفتم اون عکس یہ شهید گمنامہ🌹  چون چهره اے ازش نداشتم ب شکل یک مرد جوون ک صورتش مشخص نیست کشیدم سرشو آورد بالا لبخندے زد☺️ و گفت: - حتما عکس همون شهید گمنامیہ ک هر پنج شنبہ میرید سر مزارش با تعجب نگاش کردم بله❓😳 شما از کجا میدونید❓😳 راستش منم هر.... در اتاق بہ صدا در اومد .... •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد ....... •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
➰|•🍂⃟ •|➰ ‌「 」 همـیـشه چـیـزهـاے سـاده قشنگـه؟! ←سـاده گفـت: "دوستت دارم” و مـن همانقـدر ساده روزے هزار بـار به عشق ایمـان مےآوردم •| •| ... •∞• @Montazerzohor313313 ❥ ➰|•🍂⃟ •|➰
•• 🍹 •• •[ •| •[ ازدواج یک شراکت ابدے است! قرار است یک عمر در تمامے امور فکرے، مالے، عاطفے و جنسے و... با یک نفر دیگر شریک شوید. پس لطفا عجله نکنید و درست انتخاب کنید. •| •| ••🍊•• @Montazerzohor313313
•[•💫•]• •~ ~• ’ رَبَّـنَا وَلـاَ تُحَمِّلْـنَا مَـا لـاَ طَاقَـةَ لَنَـا بِه‌ ‘ پـروردگـارا! آنچـه طـاقت تحـمل آن را نـداريـم بر مـا مقـرر مدار ... •| •| @Montazerzohor313313 ••✨•• •[•💫•]•
•▫️🏴▫️• ~ ~ •💚• حـضرت فاطـمه زهـرا (س) فرمـود: • اوُصیـکَ • یا ابَـاالْحَـسنِ • انْ لـاتَنْسانے • وَ تَـزُورَنے بَعْدَ مَماتے ←حضـرت فاطمـه زهـرا وصیّتے به همسـرش اظهار داشـت : مـرا پـس از مـرگـم فـرامـوش نکـنے و به زیـارت و دیـدار من بر سـر قـبرم بیایے •| •| •| •| •[ @MONTAZERZOHOR313313 ]• •🏴🍃•
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌چهارم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_گل_یاس وارد اتاق شد 
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| در اتاق به صدا در اومد... مامان بود... اسماء جان ساعت و نگاه کردم اصلا حواسمون بہ ساعت نبود یڪ ساعت گذشتہ بود😯 بلند شدم و درو اتاق و باز کردم -جانم مامان   —حالتون خوبہ عزیزم🙂 آقاے سجادے خوب هستید چیزے احتیاج ندارید از جاش بلند شد و خجالت زده گفت : -بلہ بلہ خیلے ممنون دیگہ داشتیم میومدیم بیرون ایـن و گفت و از اتاق رفت بیرون😅 ب مامان یه نگاهے کردم🧐 و تو دلم گفتم اخہ الان وقت اومدن بود😐 —چرا اونطورے نگاه میکنے اسماء❓❓ —هیچے آخہ حرفامون تموم نشده بود —نه به ایـن کہ قبول نمیکردے بیان نه به ایـن ک دلت نمیخواد برن😐 اخمے کردم🤨 و گفتم: — واااااا مامان من کے گفتم...🙁 صداے یا اللہ مهمونارو شنیدیم رفتیم تا بدرقشون کنیم مادر سجادے صورتمو بوسید😘 و گفت: — چی شد عروس گلم پسندیدے پسر مارو❓❓ با تعجب نگاهش کردم😳   نمیدونستم چی باید بگم که مامان به دادم رسید — حاج خانم با یہ بار حرف زدن که نمیشہ انشااللہ چند بار همو ببینن حرف بزنـن بعد سجادے سرشو انداختہ بود پاییـن اصـلا انگار آدم دیگہ اے شده بود قــرار شد ک ما بهشون خبر بدیم که دفہ ے بعد کے بیان بعد از رفتنشون نفس راحتے کشیدم و رفتم سمت اتاق که بوے گل یاس و احساس کردم نگاهم افتاد به دستہ گلے که با گل یاس سفید و رز قرمز  تزئین شده بود عجب سلیقہ اے☺️ من و باش دستہ گل شب خواستگاریمم ندیده بودم...🤓 شب سختے بود انقد خستہ بودم که حتے به اتفاقات پیش اومده فکر نکردم و خوابیدم😴 صب که داشتم میرفتم دانشگاه خدا خدا میکردم امروز کلاسے که با هم داشتیم کنسل بشہ یا اینکہ نیاد نمیتونستم باهاش رودر رو بشم  داشتم وارد دانشگاه میشدم ک یہ نفر صدام کرد😯 سجادے بود بدنم یخ کرد فقط تو خونہ خودمون شیر بودم خانم محمدی.......❓ •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالا ها احتیاج داری  ب ایـݧ ..... •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌پنجم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_گل_یاس در اتاق به صدا د
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| خانم محمدے❓❓❓❓ سرمو برگردوندم 🧐 ازم فاصلہ داشت  دویید طرفم نفس راحتے کشید. سرشو انداخت پاییـݧ و گفت : —سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر موقعے ک باهام حرف میزد سرش  پاییـݧ بود اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ  😅 پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم _سلام صبح شما هم بخیر ایـݧ و گفتم و برگشتم ک ب راهم ادامہ بدم صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم راستش...من... انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید😆 (آقای محسنی )پسر پر شرو شور دانشگاه رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب😇 اما در کل پسر خوبے بود رو کرد سمت مـݧ و گفت: — بہ بہ  خانم محمدے روزتون بخیر سجادے چشم غره اے براش رفت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت خلاصہ ک تو دلم کلے ب سجادے بدو بیراه گفتم😏 اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب ک تشیف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت : —بہ بہ  عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مث پیر زنها❓❓❓ اخمے بهش کردم گفتم علیک سلام😒   بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد خندیدو گفت: —اوه اوه اینطور ک معلومه دیشب  یه اتفاقاتی افتاده. یارو کچل بود❓👴زشت بود❓ نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا❓🤣بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم دستشو گرفتم وگفتم: — بیا کم حرف بزن تو حالا حالا ها احتیاج داری  ب ایـݧ فک.تازه اول جوونیتہ😖 تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد 😟 تو کلاس یه نگاه ب من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده.😝 نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے.... •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ اسماء بابات اصـݧ راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشوݧ... از جام بلند ........ •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•~ 🌸🍃~• ^° °^ با هـر نفـسـے سلــام ڪردن عشق است آقـا بـه تــو احـترام ڪردن عشـق است اســم قشنــگت به میـان چـون آیـد از روے ادب قـیـام ڪردن عشـق است •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• •~ 🌸🍃~•
✨🍃 🍃 ^° °^ 🔻 از علــامه‌حسـن‌زاده پرسـیدند : آدرس امـام زمـان(عج) کـجاست❓ کـجا مے‌شـود حـضرت را پیـدا کـرد❓ ← ایشــان فرمــودند : آدرس حـضرت در قـرآن کـریم [آیـه ۵۵ سـوره قمـر اسـت...] 🔻کـه مےفرمـاید : •• هر جـا که صـدق و درسـتے باشـد •• هر جـا که دغل کارے و فریب کارے نـباشد •• هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعـال باشد ••[ حضــرت آنجا تشــریف دارند]•• •| •| ‌ •• @MONTAZERZOHOR313313 •• 🍃 ✨🍃
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌ششم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_گل_یاس خانم محمدے❓❓❓❓ س
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| بعد دانشگاه منتظر  بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد...😞 پکرو بی حوصلہ رفتم خونہ تارسیدم ماماݧ صدام کرد... -اسماااااا❓📣 -سلام جانم مامان❓ -سلام دخترم خستہ نباشے -سلامت باشے ایـݧ و گفتم رفتم طرف اتاقم ماماݧ دستم و گرفٺ و گفت: -کجا❓❓❓ چرا لب و لوچت آویزونہ❓ -هیچے خستم🙁 -آهاݧ اسماء جاݧ مادر سجادے زنگ برگشتم سمتش و گفتم : -خب❓خب❓ مامان با تعجب😳 گفت: -چیہ❓ چرا انقد هولے🤔 کلے خجالت کشیدم😶 و سرمو انداختم پاییـݧ 😬 اخہ ماماݧ ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے...😩 -گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم ☹️ گفت: - اونطورے نگاه نکـݧ گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم -إ ماماݧ پس نظر من چے❓❓❓❓ -خوب نظرتو رو با هموݧ خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ🤣 -خندیدم و گونشو بوسیدم😂😘 وگفتم: - میشہ قرار بعدیموݧ بیروݧ از خونہ باشه❓❓❓❓😬 چپ چپ نگاهم کرد🙄 و گفت: -خوبہ والاجوون هاے الاݧ دیگہ حیا و خجالت نمیدونـݧ چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق😕 شب ک بابا اومد ماماݧ باهاش حرف زد ماماݧ اومد اتاقم چهرش ناراحت بود😟و گفت : -اسماء بابات اصـݧ راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشوݧ...😏 -از جام بلند شدم و گفتم چے❓چرااااااا❓ ماماݧ چشماش و گرد کرد😳 و با تعجب گفت❓ -شوخے کردم دختر چہ خبرتہ تازه ب خودم اومد لپام قرمز شده بود....☺️ ماماݧ خندید😂 ورفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـݧ ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود خلاصہ قرارموݧ شد پنج شنبہ کلے ب ماماݧ غر زدم  ک پنجشنبہ مـݧ باید برم بهشت زهرا ... اما ماماݧ گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ...🙁 خلاصہ ک کلے غر زدم و تو دلم ب سجادے بدو بیراه گفتم.....😤 دیگہ تا اخر هفتہ  تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ... ایـݧ از کجا میدونست🤔 خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم🤔🧐 بالاخره پنج شنبہ از راه رسید..😌 •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ تا اومدم ازش عکس بگیرم از گل فروشے اومد بیروݧ... هل شدم و گوشے از دستم افتاد... •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
•[مُنٺَـظِـرانِ ظُـہُـور]•
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ #رمانه ⟧|• •| #قسـمـت‌هفتم •| #عاشقانه‌مذهبے •| #بانـام‌_گل_یاس بعد دانشگاه منتظ
┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄ •|⟦ ⟧|• •| •| •| بلاخره  پنج شنبہ از راه رسید... قرار شد سجادے ساعت۱۰ بیاد دنبالم ساعت ۹/۳۰ بود وایسادم جلوے آینہ خودمو نگاه کردم 🤔اوووووم خوب چے  بپوشم حالااااااا از کارم خندم گرفت😆 نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بستہ میکردم داشت دیر میشد کلافہ شدم و یه مانتو کرمی با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم ساعت۹:۵۵دیقہ شد ۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہ ے روسریم بودم کہ بازے در میورد از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد 😨 وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده 😩 گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در تامنو دید اومد جلو با لبخند سلام کرد  و در ماشیـݧ و برام باز کرد اولیـݧ بار بود کہ لبخندشو میدیدم سرمو انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم😐 من مشغول ور رفتـݧ با رو سریم بودم سجادے هم مشغول رانندگے اصـݧ نمیدونستم کجا داره میره بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم  کہ باعث شد خندش بگیره😅 با اخم نگاش کردم 😒 نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آیینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود 🧐 اما نتونستم روشو بخونم بالاخره ب حرف اومد -نمیپرسید کجا میریم❓❓❓❓❓ -منتظر بودم خودتوݧ بگید -بسیار خوب پس باز هم صبر کنید حرصم داشت درمیومد اما چیزے نگفتم جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد از فرصت استفاده کردم پلاک و گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیوردم تا اومدم ازش عکس بگیرم از گل فروشے اومد بیروݧ... هل شدم و گوشے از دستم افتاد...☹️ •[ و آنچـه‌ در ادمـه خـواهیـد خـوانـد ؛ میشہ بگید کجا داریم میرسیم احساس میکنم ک از شهر داریم خارج میشیم •[ •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• ┄┅┄ 💍🍃 ┄┅┄
💗 ͜͡ ~ ~ اے چـشم مهــربــان تـو صبــح عـلے الـدوام روز از کـنـار پــلـڪ تــــو آغـاز مـےشــود •| •| @MONTAZERZOHOR313313 ] 💗 ͜͡
👦🍃 🍃 °•° °•° •[ راهکارهایے براے کاهـش لجبازے کـودک : ۱-تکـرار بیش ازحد توصـیه کـودک را لجـباز میـکند. ۲- بجاے توصیه‌هاے دستورے از توصیه‌هاے خبرے اسـتفاده کنید. ۳-خواسته‌هاے موجـه کـودک را پاسـخ دهـید. ۴- به کودکانـتان توجه بیشترے داشته باشید. ۵- سرزنش کردن بیـش ازحدکودک او را لجبازتر میـکند ۶- به فرزندانـتان حق انتخاب دهید. •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• 🍃 👦🍃
•~✨🍃~• °^ ^° ← میگـفت : خسـتھ ام حـال دلـم بـدھ بعضےوقتاحس میکـنم دلـم دارھ میـترکـھ! دلم خیـلےتـنگھ! یـھ چیزےبـدھ آروم شـم ←دکتر اما فقط یھ جملھ گفت: دلتـنگے قـرص نمیـخواد •• فقـط‌خـدارومیخــواد •• •| •| •| •• @MONTAZERZOHOR313313 •• •~✨🍃~•
🌹🍃 🍃 •• •• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻شهـید مهـدے رجـب بیـگے ؛ «خدايا پرواز را به ما بياموز تا مرغ دست آموز نشويم و از نور خويش آتش در ما بيفروز تا در سرماي بي‌خبري نمانيم. خون شهيدان را در تن ما جاري گردان تا به ماندن خو نکنيم. و دست آن شهيدان را بر پيکرمان آويز تا مشت خونينشان را برافراشته داريم خدايا چشمي عطا کن تا براي تو بگريد، دستي عطا کن تا داماني جز تو نگيرد، پايي عطا کن که جز راه تو نرود و جاني عطا کن که براي تو برود ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خــتم 14صلــوات امــروز به نیت شـ❣ــهید •| ← هــرروز مهمـان یـک شـهید ← اسـم دوستـان شهـیدتان را بفـرستید ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بـه معــراج الشــهدا بپیونـدیـد👇 [🌹] @Montazerzohor313313 🍃 🌹🍃
°| |° ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ’ زهــرا‌ۜ تمــام‌مـا را‌ بــا‌ اســم‌ میشـناسـد ‘ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ •| •| 📱 عکـس دانـلود شـود 🔘اطلـاعـات بیـشتـر⇩ ▪️| @ZEYNABIAM18 ⬛️| @MONTAZERZOHOR313313