eitaa logo
کلام منتظران🌺🌺🌺❤️
166 دنبال‌کننده
370 عکس
437 ویدیو
0 فایل
به امر رهبر فعالیت خود را در رسانه که مهمترین رکن خبر واطلاع رسانی در جامعه است را شروع میکنم. سخن حق♥
مشاهده در ایتا
دانلود
👨🏼‍⚕پروفسور هارولد جی کونیگ؛ استاد گروه روانپزشکی و علوم رفتاری دانشگاه دوک آمریکا🏥: 🌡 ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺎ ﺷﺪﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﻫﺴﺘﻨﺪ. برگرفته از علوم نوین در اسلام 📓
5.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز تولد من است، اما امروز بدون خانواده‌ام، بدون عزیزانم خواهم بود، زیرا آنها را از دست دادم، باشد که روحشان در آرامش باشد. در زیر آوارگی، گرسنگی و رنج، این واقعیت همه ما در غزه است. هر چیز زیبا در زندگی ما به پایان رسیده است؛ ما فقط در کابوس‌های بی‌پایان زندگی می‌کنیم. در سال جدید زندگی‌ام، تنها آرزویم زندگی در صلح است، تا همه اینها بالاخره پایان یابد. نوشته یک نوجوان غزه‌ای
8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسانیکه دائما نسخه، هیس، هیس ، میپیچند...
\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\ (فصل دوم) به قلم (لواسانی) چادرم رو که رفته بود بالا کشیدم پایین و مرتبش کردم و گفتم _آره بابا قطعا که یه دلخوری عمیقی بین من و خونواده ناصر... البته به غیر از محسن پیش میاد ولی شما بگو چیکار کنم؟ محمد از روز اول ازدواجم با ناصر با من مشگل داشت هنوزم داره... جدیداً هم که یاد گرفته دست روی ما بلند کنه... باورتون میشه امروزم میخواست منو بزنه! در مورد گاو داری هم حرفی نمیزنه که آدم بدونه باید چیکار کنه... _ بگو جواب ناصر رو چی میدی؟ میدونی که تو شرایطی نیست بشه همه چی رو براش توضیح داد. اون وقتی بفهمه تو برادرش رو انداختی زندان خیلی از دستت ناراحت میشه... _ درسته بابا منم دلم نمی‌خواست کار به اینجا بکشه نمی‌دونم کدوم از بچه‌ها زنگ زده به پلیس... اما دیگه شده بذارید یه مقدار راهو برم شاید نتیجه بده..‌. بابا مکثی کرد و یه نفس عمیق کشید باشه بابا توکل بر خدا برو، ببینیم چی میشه. منم پشتتم روم حساب کن حرفش خیلی بهم دلگرمی داد... تبسمی زدم خیلی ممنونم بابا که کنارم هستی سرم رو انداختم روی برگه و شکایتم از محمد رو نوشتم. برگه رو گذاشتم روی میز. افسر پرونده نگاهی بهش انداخت و گفت _برید بهتون زنگ میزنیم با بابا از ساختمان کلانتری اومدیم تو حیاط... دم در گوشی‌هامونو گرفتیم..‌. نگاهم افتاد به محسن که داشت تلفنی صحبت می‌کرد. پشتش به ما بود و متوجه ما نشد نزدیکش که شدم...شنیدم داره میگه _ناهید این خیلی کار پستیِ، که تو بخوای نرگسو بکشونی خونه مامان، محمد بزندش حالا دیدی ورق برگشت. خدا با نرگسه... جمعه ها و روزهای تعطیل پارت نداریم🙏 ⛔️کُپی حَرام اَست⛔️ و پیگرد الهی و قانوی دارد❌ پارت اول👇👇
12.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨 طنز مکانیزم ماشه همه چی سرجاشه
💐روزتان معطر به ذکرصلوات برمحمدوآل محمد               (علیهم السلام)💐 🌺💚السلام علیک یابقیة الله   (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 💚🌺السلام علیک یااباعبدالله      الحسین(علیه السلام) 🌺💚السلام علیک یا علی ابن     موسی الرضا(علیه السلام) 💐السلام علیکم یا اهل البیت النبوه جمیعا" ورحمة الله وبرکاته💐
🔻| امام علی علیه السلام: هیچ بنده‌ای طعم ایمان را نمی‌چشد مگر آنگاه که دروغ گفتن را، به شوخی یا جدی ترک بگوید
۳ می‌نشستم دونه‌دونه پاکشون می‌کردم و می‌ذاشتم خشک بشن. همه بهم می‌گفتن: «این کار فایده نداره، وقت تلف می‌کنی.» ولی گوشم بدهکار نبود. روزبه‌روز بیشتر جمع می‌کردم، کیسه‌هام پر می‌شد. تا این‌که یه روز، همه رو بردم عطاری محل. صاحب عطاری تا دید، چشم‌هاش برق زد. گفت: «این‌ها عالیه… همه‌شو برمی‌دارم.» همون روز فهمیدم که می‌شه از هیچ، یه چیزی ساخت. همه مسخره‌م می‌کردن. هرکی می‌دیدم تو باغ یا زمین کشاورزی دولا شدم و گل می‌چینم، لبخند تمسخرآمیزی می‌زد یا می‌گفت: «این چه کاریه؟ وقتتو تلف می‌کنی.» ولی من اصلاً اهمیت نمی‌دادم. حتی ته دلم به کاری که می‌کردم افتخار می‌کردم. کم‌کم شروع کردم به شناختن گیاه‌های دیگه. هرجا می‌رفتم، چشمم دنبال گل و برگ‌های خاص بود. بابونه که همیشه محبوبم بود، ولی حالا گیاه‌های دارویی دیگه رو هم یاد می‌گرفتم. می‌رفتم می‌چیدم، می‌آوردم خونه و روی پشت‌بوم پهن می‌کردم تا خشک بشن. پدربزرگم وضع مالی بدی نداشت، می‌توانست به ما کمک کنه، ولی هیچ وقت دست به جیب نمی‌شد. شاید چون می‌خواست ما خودمون تلاش کنیم، یا شاید هم نه… نمی‌دونم. اما وقتی دید که من واقعاً دارم تلاش می‌کنم و از این کارم پول درمیارم، یه‌جوری غیرمستقیم حمایتم کرد. یواش‌یواش کارم رو گسترده‌تر کردم. برای خودم کاغذ نوشتم، اسم گیاه‌ها و خواصشون رو روش چاپ کردم. با همون‌ها می‌رفتم سراغ فروش. ادامه دارد کپی حرام
🌷 آیت الله بهجت(ره) : ☘ بسیاری از مشکلات ، با یک بار مشهد رفتن (زیارت امام رضا علیه السلام) ، حل می شود. ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَ