6.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به رور پنجشنبه رسیدیم؛
به یاد همه مسافران بهشتی
پدران و مادران آسمانی،
آنان که روزی عزیز دل کسی بودند
و امروز عکسی هستند در قاب
خاطرهای در ذهن
و حسرتی بر دل
شادی روح رفتگان، فاتحه و صلوات
❥
منتظران گناه نمیکنند
به رور پنجشنبه رسیدیم؛ به یاد همه مسافران بهشتی پدران و مادران آسمانی، آنان که روزی عزیز دل کسی ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سه دقیقه در قیامت✨
قسمت اول🌱
(( گـــــذر ایـــام ))
پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در خانوادهای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم. در دوران مدرسه و سالهای پایانی دفاع مقدس ، شب و روز ما حضور در مسجد بود. سالهای آخر دفاع مقدس ، با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند ، سرانجام توانستم برای مدتی کوتاه ، حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم.
راستی ، من در آن زمان در یکی از شهرستانهای کوچک استان اصفهان زندگی میکردم. دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند.
اما از آن روز ، تمام تلاش خودم را در راه کسب معنویت انجام میدادم. میدانستم که شهدا ، قبل از جهاد اصغر ، در جهاد اکبر موفق بودند ، لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم. وقتی به مسجد میرفتم ، سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد.
یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم. در همان حال و هوای ۱۷ سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیا و زشتیها و گناهان نشوم. بعد با التماس از خدا خواستم که مرگم را زودتر برساند.
گفتم : من نمیخواهم باطن آلوده داشته باشم. من میترسم به روزمرگی دنیا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه کنم. لذا به حضرت
منتظران گناه نمیکنند
سه دقیقه در قیامت✨ قسمت اول🌱 (( گـــــذر ایـــام )) پسری بودم که در مسجد و پای منبرها بزرگ شدم. در
قسمت دوم🌱
عزرائیل التماس میکردم که زودتر به سراغم بیاید!
چند روز بعد ، با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم. با سختی فراوان ، کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد ، قبل از ظهر پنجشنبه ، کاروان ما حرکت کند. روز چهارشنبه ، با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب ، دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگم کردم.
البته آن زمان سن من کم بود فکر میکردم کار خوبی میکنم.
نمیدانستم که اهل بیت ما هیچگاه چنین دعایی نکردهاند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه میدانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد. نیمههای شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم.
بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم. با ادب سلام کردم.
ایشان فرمود : « با من چکار داری ؟ چرا اینقدر طلب مرگ میکنی ؟ هنوز نوبت شما نرسیده.» فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است. ترسیده بودم. اما با خودم گفتم : اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است ، پس چرا مردم از او میترسند؟!
میخواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند. التماسهای من بیفایده بود. با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم!
در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم. راس ساعت ۱۲ ظهر بود. هوا هم روشن بود! موقع زمین خوردن ، نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پریدم. نیمه شب بود. میخواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد!!
خواب از چشمانم رفت. این چه رویایی بود ؟ واقعاً من حضرت عزرائیل را دیدم؟! ایشان چقدر زیبا بود !؟
منتظران گناه نمیکنند
قسمت دوم🌱 عزرائیل التماس میکردم که زودتر به سراغم بیاید! چند روز بعد ، با دوستان مسجدی پیگیری کرد
سه دقیقه در قیامت✨
قسمت سوم🌱
روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند که متوجه شدم رفقای من ، حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتهاند. سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. در مسیر برگشت ، سر یک چهار راه ، راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد کرد.
آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم.
نیمه چپ بدنم به شدت درد میکرد. راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید میلرزید. فکر کرد من حتماً مردهام.
یک لحظه با خودم گفتم : پس جناب عزرائیل به سراغ ما هم آمد.
آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج میشود. به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم.
ساعت دقیقاً ۱۲ ظهر بود. نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد!
یکباره یاد خواب دیشب افتادم. با خودم گفتم : این تعبیر خواب دیشب من است. سالم میمانم. حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتنم نرسیده. زائران امام رضا علیه السلام منتظرند. باید سریع بروم. از جا بلند شدم. راننده پیکان گفت : شما سالمی !
گفتم : بله. موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم.
راننده پیکان داد زد : آهای ، مطمئنی سالمی ؟
بعد با ماشین دنبال من آمد. او فکر میکرد هر لحظه ممکن است که من زمین بخورم. کاروان زائران مشهد حرکت کردند. درد آن تصادف و کوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشت.
بعد از آن فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد ، اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما
منتظران گناه نمیکنند
سه دقیقه در قیامت✨ قسمت سوم🌱 روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند ک
سه دقیقه در قیامت✨
قسمت سوم🌱
روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند که متوجه شدم رفقای من ، حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتهاند. سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. در مسیر برگشت ، سر یک چهار راه ، راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد کرد.
آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم.
نیمه چپ بدنم به شدت درد میکرد. راننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید میلرزید. فکر کرد من حتماً مردهام.
یک لحظه با خودم گفتم : پس جناب عزرائیل به سراغ ما هم آمد.
آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج میشود. به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم.
ساعت دقیقاً ۱۲ ظهر بود. نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد!
یکباره یاد خواب دیشب افتادم. با خودم گفتم : این تعبیر خواب دیشب من است. سالم میمانم. حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتنم نرسیده. زائران امام رضا علیه السلام منتظرند. باید سریع بروم. از جا بلند شدم. راننده پیکان گفت : شما سالمی !
گفتم : بله. موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم.
راننده پیکان داد زد : آهای ، مطمئنی سالمی ؟
بعد با ماشین دنبال من آمد. او فکر میکرد هر لحظه ممکن است که من زمین بخورم. کاروان زائران مشهد حرکت کردند. درد آن تصادف و کوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشت.
بعد از آن فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد ، اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما
4_6006088503018915355.mp3
28.97M
۞دعاے کمیل
🎙مهدی رسولی
التماس دعا
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
✨◾️✨◾️✨◾️✨
یاد حضرت در دقایق زندگی
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه
🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
#مهدویت
❌ به شخصیت فرزندانمان احترام بگذاریم!!
⛔ کاری به تعطیلی گشت ارشاد و امر به معروف و رها شدن فضای مسموم فرهنگی جامعه نداریم، اما چگونه والدین راضی میشوند بچههایشان در محیط عمومی با همچین لباسی برقصند!! یا در خواب غفلتاند و آگاهی ندارند و یا اینکه میدانند ولی اهمیت نمیدهند زیرا میگویند اینها هنوز بچه هستند و اشکالی ندارد همچین لباسهایی بپوشند و اینگونه رقص در فضای عمومی داشته باشند ولی نميدانند همین سهلانگاریها در تربیت فرزند اختلال به وجود میآورد.
⚠️ خانوادههایی که دم از تربیت صحیح فرزند میزنند بدانند این یک رقص جنسی است که زنان فاحشه در کازینو برای جلب مشتری انجام میدهند و امروز به دخترکان معصوم ما یاد دادهاند تا جلوی مردم مسلمان ایرانی انجام دهند.
#تربیت
#جاهلیت_مدرن