فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 دعای روز #ششم 6⃣
دعای روز ششم ماه #رمضان
#خدايا مرا در اين ماه به خاطر نزديك شدن به نافرمانی ات وامگذار، و با تازيانه هاى انتقامت عذاب مكن، و از موجبات خشمت دورم بدار ، به فضل و عطاهايت
اى نهايت دلبستگى دل شدگان
@montzeran
Mahmood Karimi - Khodaya Bebakhsh (320).mp3
12.73M
عمر داره میشه تباه
خسته ام از بار گناه
#خدایا ببخش.
👈شهیدی که به خواب یک خانم بی حجاب می رفت
🍃یکی از مسوولان گلستان شهدای اصفهان تعریف میکرد
اواخر سال ۹۴ بود
توی دفتر نشسته بودم .. یکهو یه خانمی وارد شد ، وضعیت #حجابش خیلی بد بود خیلی بد ...
آستین هاشو تا بالای آرنج بالا زده بود ، یه مانتوی خیلی کوتاه پوشیده بود ، خیلی از موهاش هم بیرون بود ...
✨گفت: دنبال یه شهیدی میگردم
من متعجب شدم با این ریخت و لباس دنبال شهید میگرده
از جیبش گوشی موبایلش را درآورد و گرفت جلوی صورت من و گفت: عکس شهید اینه
دستش را که آورد جلو .... چون آستین هاشو تا آرنج بالا زده بود .. ناخودآگاه دیدم دستش پر از #خالکوبی و #تتو هست
🌹روی عکسی که بهم نشون داد .. دیدم نوشته « #شهید_حسین_خالقی »
توی سیستم زدم تا پرونده شهید بالا بیاد
خانمه گفت: ببین توی #شلمچه شهید شده؟
گفتم: بله
گفت: ببین توی #کربلای_پنج شهید شده؟
گفتم: بله
گفت: مزارش همین جا توی گلستان شهدا است؟
گفتم: بله
گفتم: یه سوالی بپرسم؟
گفت: میخای بپرسی این با این ریخت و لباسش چیکار با شهید داره
شروع کرد به گریه کردن
👈خانمه گفت:
من #لامذهبم ، #دین ندارم .. زندگیم شده بود #آرایش کنم و توی خیابون بگردم
چند وقت پیش رفتم توی #لباس_فروشی .. توی آینه خودم را دیدم
از خودم بدم اومد .. به خود گفتم: آخه این چه وضع ریخت و لباسه ، شدی #مانکن کوچه و خیابون
از توی لباس فروشی اومدم بیرون .. سرم رو به #آسمون کردم و گفتم:
#خدایا راه منو عوض کن ... یه چیزی بذار سر راهم تا عوض بشم .. به خداوندی خودت قسم #توبه میکنم
الان چند مدتیه ... هر شب هر شب این شهید میاد توی خوابم و باهام حرف میزنه
به اون خانمه گفتم : مزارش توی قطعه کربلای پنج جلو پای #شهید_خرازی هست
از جام پا شدم تا مزارش را نشونش بدم .. اما دیدم نمیاد
خانمه گفت: من خجالت میکشم با این ریخت و لباس بیام سر مزارش ... یه تیکه پارچه اگه دارید بهم بدید ، بندازم روی خودم
یه تیکه پارچه اونجا داشتیم .. انداخت روی خودش ..
تا رسیدیم سر مزار شهید خالقی .. نشست روی زمین .. اونقدر گریه کرد .. اونقدر گریه کرد
#گلستان_شهدای_اصفهان
قطعه: کربلای پنج
✍ #خاطره_ای_از_تفحص_شهدا
#حسین_پرزه ای، #اعزامی_از_اصفهان
🌷#روز_تاسوعا قرار شده بود پنج #شهید_گمنام در شهر دهلران طی مراسمی تشییع شوند. بچه های تفحص، پنج شهید را که مطمئن بودند گمنام هستند، انتخاب کردند. ذره ذره پیکر را گشته بودند. هیچ مدرکی به دست نیامده بود. قرارشد در بین شهدا، یکی از آن ها را که سر به بدن نداشت، به نیابت از ارباب #بی_سر، آقا اباعبدالله الحسین (صلوات الله علیه) #تشییع و #دفن شود. کفن ها آماده شد. شهدا یکی یکی طی مراسمی کفن می شدند. آخرین شهید، پیکر بی سر بود. حال عجیبی در بین بچه ها حاکم بود. #خدایا! این شهید کیست که توفیق چنین فیضی را یافته، تا به نیابت از ارباب در این جا #تشییع شود؟ ناگهان تکه پارچه های از جیب لباس شهید به چشم خورد. روی آن نوشته بود که به سختی خوانده می شد:
«#حسین_پرزه_ای، اعزامی از اصفهان»