eitaa logo
منټظران حضږٺヅ‌‌‌‌🇵🇸
204 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
4.5هزار ویدیو
161 فایل
🍃←بِســمِ‌رَّبِ‌‌بَـقیَٖةَ‌الله→~♡ تاخودرا نسازیم و تغییر ندهیم! جامعه ساختهـ نمی شود🌿 کپی با ذکر 2 صلوات آزادهـ"📿🍁 تاسیس کاݩاݪ: 1399/8/3 جهت تبادل فقط مراجعه کنید والسلام @shahidehh گوش جاڹ^^ https://abzarek.ir/service-p/msg/1603459
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمـــ رب جواݧ رشیــــد اربآب💪🏻🥀🙃
طلوع نزدیک است اگر بخواهیم ظهور تو زیباتر از ظهور همه‌ی زیبایی‌هاست چشم به راه زیباترین بهاریم خدایا انتظار چقدر دیر می‌گذرد با صد نگاه خسته، صدا می‌زنیم تو را بیایید همه منتظر آمدنش شویم🕊🍃
بسمـــ رب قݥر بنۍ هاشم🌙💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه‌ی‌خواهشم‌ازدست‌کمانداراین‌بود بزندچشم‌مرا،تیربه‌مشکم‌نزند...💔 ـ 🌱|@montzraannnn
_دانش آموزی؛ امتحان جغرافیا داشت.. -سوال این بود[؟] +تنها قمر کره زمین چه نام دارد؟!.. -میدونست«ماه»هست، ولی با عشق نوشت؛ _«قمر بنی هاشم (ع)» معلمش با معرفت،نمره شو داد وکنارش نوشت: _ناز این دلبر خوش چهره،کشیدن دارد. .‌!! نمک عشق ابوالفضل چشیدن دارد . .!!💔
🔆 هیئت سکولار شب عاشورا وقتی در سخنرانی هیئت،واعظ در حال صحبت در مورد مسائل سیاسی روز و دشمن شناسی بود یکی هیئتی ها فریاد زد اقا جلسه را سیاسی نکن ما برای اشک بر حسین امده ایم نه سیاسی بازی، روضه ما را خراب نکن بگذار برای غربت حسین اشک بریزیم و ضجه بزنیم! متاسفانه تعدادی دیگر هم با او همراه شدند. 😔ناگهان بیاد این واقعه تلخ تاریخی افتادم... هنگامی که روس ها در حال بدار کشیدن آزادیخواهان و دلاوران تبریز در روز عاشورای سال ۱۲۹۰ بودند صدای طبل و سنج از کوچه پسکوچه های تبریز شنیده میشد و مردم تبریز در حال عزاداری برای امام حسین علیه السلام بودند. عده ای زنجیر زن،عده ای سینه زن و عده ای قمه زن..... فرمانده روس اینگونه گفت: میترسیدم که آن جمعیت عظیم عزادار حسینی به آزادیخواهان مبارز تبریزی بپیوندند و در آن صورت چه بر سر ما میآمد !! اما جمعیت عظیم! مردم شیعه (سکولار)! عزادار فقط عزاداری و گریه کردند زنجیر و سینه و قمه زدند به اعدام ۹ دلاور آزادیخواه خود توجهی نکردند. آری این است اسلام منهای سیاست و این چیزی است که شیعه انگلیسی به شدت به دنبال ان است و برای ان میلیاردی هزینه میکند. براستی در هیئتی که دغدغه مبارزه با و نباشد ابن زیاد سینه میزند، شمر اشک میریزد و یزید ضجه میزند...
کربلا با همه‌ی عظمتِ تاریخی‌اش، فقط ماجرای ساده‌ی یک خیانت بود... خیانتی که همه‌ی ما در سطوحی مختلف، دائماً با آن روبرو یا به آن مبتلا می‌شویم! همه نمی‌توانند مقام امام را درک کنند! همه نمی‌توانند "خطر نفهمیدنِ حریم امام" را بفهمند! همه نمی‌توانند سرعت و سبک حرکت خود را با امام به گونه‌ای تنظیم کنند که به خیانت کوفیان مبتلا نشوند! فقــط کسانی می‌توانند خود را از این خیانت حفظ کنند، که باور کنند؛ امام، تنها صراطِ مستقیم، به‌سمت خداست! و کسی که امام را نمی‌فهمد و ندارد، فقط دور بازیهای کودکانه‌ی دنیا چرخ میزند. @Delgooye
🔴حاج قاسم هم خیلی عجیبه ها!! هم شب حضرت قاسم میشه براش گریه کرد...؛هم شب حضرت علی اکبر...؛ وهم شب علمدار...! داغ غربت؛ دست مقطوع؛ روضه یِ انگشترت.. اسم قاسم ، جسم قاسم ،اِربا اربا پیکرت... ✍️ سیده زینب موسوی 🏴 @Clad_girls
بسمـــ رب سیڌ العطشانـ💔🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از واهِب ؛
میگفت یه روز یه مداحی داشته میرفته سمت هیئت یه اقایی با ماشین مدل بالایی جلو پاش نگهمیداره راننده میگه کجا می‌رید مرد جواب میده فلان هیئت راننده میگه آقا شما نوکر عباسی؟ مرد میگه بهم میگن نوکر حسین. مداح . سینه زن ولی نمیگن نوکر عباس ولی خب بله نوکر عباسم هستیم راننده میگه بشین میرسونمت تو راه مرد می‌بینه به هر دسته ای که میرسن این راننده که بسیار خوشگل هست و جوان ولی شلوارشو زده بالا و کفش نداره و پاهاش گلی هست با لحجه خیلی خاصی هم به هر دسته که میرسن میگه عباس عباس بر میگرده بهش میگه پسر ایرانی نیستی درسته راننده جواب میده من ارمنی بودم ایرانی شدم عباسی شدم مرد میگه میشه جریان رو برام بگی راننده شروع میکنه تعریف کردن: راستش من یه دختری دارم که بسیار خوشگله ولی به دنیا که اومد دیدیم فلجه نمیتونه راه بره همه کشور ها بردیمش ولی گفتن درست نمیشه هرچقدر هم عمل کنه همینه که هست همسرم دیگه گوشه نشین شده بود فقط کارش شده بود این دختر همه چی رو تعطیل کرده بود حتی اشپزی رو یروز از سرکار برگشتم دیدم یه سفره شام خیلی بزرگ پهن تو خونه پر از غذا یک دفعه همسرمو دیدم که خیلی خوش رو اومد پیشم خوشحال شدم و ازش پرسیدم مهمون داریم گفت بله گفتم کی گفت عباس ایرانی ها خب من از مادر ایرانی بودم میدونستم عباس کیه ولی اعتقاد نداشتم بهش گفتم زن گوشه نشین بودی دیوانه هم شدی جریان چیه گفت امروز خانومی منو دعوت کرد خونش نذر حضرت عباس داشتن گفتن دخترمو ببرم اونجا شفا پیدا میکنه من رفتم تا اسم عباس رو گفتن من بیهوش شدم بهوش که اومدم دیدم دخترمون هنوز همونجوریه اوردمش خونه چند ساعت بعد همون خانم اومد دم در نذری اورد بهم گفت نموندی ولی اینارو تبرک بگیر اگه میخوای دخترت خوب شه حضرت عباسو دعوت کن خونت منم این کارو کردم همه باهم نشستیم سر میز همش تو ذهنم این بود که زنم دیوانه شده بعد شام رفتیم که بخوابیم خواب خواب بودم که دیدم صدای جیغ دخترم میاد سریع دویدم تو پذیرایی دخترم رو پاهاش وایساده بود جلوی در بود سریع دویدم بغلش کرد گفتم چی شده دخترم گفت پدر مهمون داشتیم همین الان رفت اسمش عباس بود بهش گفتم بیاد شام بخوره گفتم مادرم همه اینارو برای شما درست کرده گفت سلام منو به مادرت برسون بهش بگو من ادب دارما ولی دست ندارم که بخورم:)💔 ─━━━━•❥•⊱♡⊰•❥•━━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا