eitaa logo
منتظران ظهور
1هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
21.5هزار ویدیو
149 فایل
ارتباط با مدیر کانال @montazerz_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم 💠خواهر می‌گفت: یک روز موتور شوهر خواهرم را از جلوی منزلمان دزدیدند. عده‌ای دنبال دزد دویدند و دزد موتور را زمین زدند. مردم دوره اش کردند؛ او را بزنند که رسید؛ و دزد زخمی شده را بلند کرد؛ نگاهی به چهره وحشت زده‌اش انداخت؛ و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید... ‏ابراهیم دزد را برد درمانگاه ، و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ابراهیم از زندگی‌اش سؤال کرد؛ کمکش کرد؛ و برایش کار درست کرد. طرف شد؛ به رفت؛ و بعد از ابراهیم در جبهه به رسید. 📚کتاب ص۷۷ @کانال منتظران ظهور🤲 🌺@montzranzhoor🌺
🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ🌸 🌺سَلام عَلَیکُم🌺 🤲💚🤲السلام علیک یااباصالح المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)ادرکنی،🤲💚🤲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔖 یادی از حبیب‌بن مظاهر لشکر 25 ، «حاج فرضعلی احمدی»؛ پیرمرد که به مقام رسید... . ▪️نه بود؛ نه ، نه دوره دیده ی دانشگاه های افسری، بود و کشاورز متولد ۱۳۰۲ ... با شروع جنگ با عضویت ،از و ۷ فرزند خود دل می‌کند؛ و راهی جبهه ها می‌شود...!!! تا زمان هجده مرتبه عازم جبهه ها شد؛ و بیش از ۵۰ ماه در مناطق عملیاتی حضور داشت... حاج فرضعلی احمدی، پیرمردی بود،عارف. . ▪️همیشه یک همیشه تو کوله پشتی اش، و یک خرج هایی هم همراهش بود. خیلی راحت، خار و خاشاک را جمع می کرد. می ریخت تو قوطی و خیلی سریع، حتی در خطوط عملیاتی، چایی دم می کرد. تنها کسی که تو مجوز علنی رو داشت؛ حتی جلو فرمانده لشکر، حاج فرضعلی بود.😊 . ▪️انسان عجیبی بود. با نماز شب هایش، با ناله و گریه هایش، رزمنده ها را به شدت منقلب می کرد. میگفت: حاجی اواخر جنگ، خیلی گریه می کرد؛ می گفت: «کمیل! همه رفتند و من پیر شدم؛ محاسنم سفید شد؛ ولی هنوز نشدم.» شهادت حق حاج فرضعلی بود؛ و بالاخره آن پیرمرد بی سواد ، که کلاس درسش، مکتب امام بود. از فارغ التحصیل بندگی شد؛ و در تاریخ ۴ خرداد ۶۷ بشهادت رسید. .