دیروز به عنوان روز آفی که چاشنی درس خوندنم داشت معرکه بود
زندگی همین لحظه هاس
روسری گل گلی که گلاش زنده اس و پوشیدم
رو چمن ها نشستم غذا خوردم
نزدیک یکساعت با خواهرم تلفنی حرف زدم
و حداقل تو چندساعت لبخند واقعیمو فراموش نکردم
زندگی همینه ها
بدون ادا اصول و واقعی واقعیه
امروز اولین روزی بود که همینجوری که شایع گوش میدادم گریه کردم و به خودم قول دادم یه روزی به خودم افتخار میکنم
من رو یه جور دیگه دوست داشته باش یه جوری که هیچکس بلد نیست
توی گوشم آوازای غیر معمولی بخون
لازم نیست صدات فوقالعاده باشه؛ فقط بخون
وقتی با منی، یه جور دیگه باش
اونجوری که لبخند از تمام اجزای صورتت میباره
با من یه جور دیگه حرف بزن؛ با یه ادبیاتِ دیگه که فقط واسه من درستش کردی
یه جورِ خاصی نگرانم شو، یه جورِ دیگه مواظبم باش، اصلا یه جورِ دیگه صدام کن
جوری که مطمئن شم که دوسم داری
صبحها که از خواب پا میشم
با سیلی رو به روی خودم وایمیستم و میگم باید پاشی. باید ادامه بدی. باید خوب باشی. باید خودتو سر پا نشون بدی.
باید درس بخونی.
باید...
بعد وقتی تموم شد برو استراحت کن.
میدونم کاری که دارم میکنم یه جا هزینه میذاره رو دستم ولی گاهی انگار لازمه.
اگر اینکارو نکنم وا میدم.
میمونم عقب
جا میزنم.
+ اگه یه روز چشم هام رو باز کنم و ببینم اینجا نیستی باید چیکار کنم؟
– منو توی چیزهایی که دوست داشتم پیدا کن.
+ چی رو بیشتر از همه دوست داشتی؟
– تورو.