یه روزی همه نامه هامو کتاب میکنم و اسمشو میذارم "ستاره سهیل" بعدش کتابمو کادو میکنم و میدم بهت و میگم:
«میبینی؟ همه حرفام کتاب شدن و تو نیومدی، این برای تو؛ اگه دوسم نداری اشکالی نداره ولی حداقل اینو بخون تا بدونی یه نفر چقدر دوستت داشت.»
دیروز کلا یه مود بدی داشتم
ولی یه آدم دور و دیدم
درسته نتونستم خیلی باهاش ارتباط برقرار کنم
ولی کاملا متوجه شدم عوض شده
خیلی با شخصیت شده
به شدت شخصیتش اروم شده
و کاراش آدم و وادار میکرد تا همینجوری فقط نگاش کنی
من کلا محو کاراش بودم فقط
یه تیکه از مکالمه مونو جا داره بگم
- چای ميخوری؟
+ نه خوردم یه دونه
- باشه
* دیدم داره لیوان میچینه توی سینی
+ اگه تو میخوای بریزی آره میخورم
* یه تماس چشمی
- عه؟
+ آره
* خندیدن جفتمون
بعد اومدیم عکس بگیریم
کجا عکس گرفتیم به نظرتون
تو راه پله ، دم در درواقع لای در کاملا😂
"زیر نور ماه"
یه تیکه از مکالمه مونو جا داره بگم - چای ميخوری؟ + نه خوردم یه دونه - باشه * دیدم داره لیوان میچی
جدی اگه چای نبود به چی پناه میبردم؟
کارای بیموردی میکنم که تپش قلبم بره روی هزار، احتمالا گاهی با خودم دشمنیای چیزی دارم.
خوشبختی چیزی نیست که بخوای دنبالش بگردی،باید تو لحظه هات پیداش کنی
تو باید چیزای کوچیکی که باعث لبخند زدن وسط روز شلوغ و خسته کنندت هستن پیدا کنی و هزاران بار خداروشکر بگی