✨﷽✨
#میری_پروفایل_دختره_رو_دید_میزنی 👀
و میگی نوچ نوچ!😒
پناه بر خدا..😯
آلبوم پروفایلشو که تا آخر بازرسی کردی،
درست همونجا که روی آخرین عکسا نوشته: تموم شد!
میگم تموم شد!
وتو مگه باور میکنی!
تا اینکه میبینی؛نه انگار راست راستکی آخرین عکسه !
نمیدونم رنگ رُژش رو دنبال می کردی یا چشمکهای ریزشو!😳
هرچی که بود با یه استغفرالله قشنگ سرشو هم میاری!😏که آره من هدفم بد نبوده..
فکر بد نکنیا!
حالا خوب دیگه کلاه سرت رفته!
چه بهتم میاد!
همون وقتاست که ریشای مردونت دست میکشی و میری تایپ میکنی براش:
سلام خواهرم،حجابت..!☝️
ببین کاری به نیتت ندارم!
اصلا!
قبول باشه.
فقط یه مطلب؛☝️
قسمت "برادرم نگاهت" تویِ متن دینت نیومده؟😳
اونوقت مرجعت راجب دیدن تصویر نامحرم نگفته که"اگر" نگاه از روی لذت نبوده و خوف افتادن به گناه نباشد و ناشناس باشد ایرادی ندارد؟
تو داری این "اگر"ها رو دستِ کم میگیری!😐
حواست هست؟چی؟؟
این چیزا مردونست،به من ربط نداره؟😳
دین،مردونه نیس!
مردونش کردے داداش من!آره..
#متن_روضه_و_سخنرانی
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
✨﷽✨
✅ حضرت امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:
اَفضَلُ ما یَتَقَرَّبُ بِهِ العَبدُ اِلَی اللهِ بَعدَ المَعرِفَهِ بِهِ، اَلصَّلاهُ وَ بِرَّ الوالِدَینِ وَ تَرکَ الحَسَدِ وَ العُجبِ وَ الفَخرِ؛
#پس_از_خداشناسی، برترین کاری که بنده، به وسیله آن به خداوند نزدیک میشود عبارت است از: نماز، نیکی به پدر و مادر، ترکِ حسد و خودپسندی و فخرفروشی.
تحف العقول، ص391
💠 شرح حدیث:
«قرب به خدا»، هدفی بزرگ و مقدّس است.
چگونه میتوان به خدا نزدیک شد؟
بی شک، کارهایی که پسندیده خداست و به آنها فرمان داده و از بندگانش خواسته است، اگر انجام گیرد، بنده را به خدا نزدیک میکند. نماز یکی از مهمترین دستورهای الهی است و بارها در قرآن، فرمانِ «اقیموا الصّلاه» آمده است.
نیکی به والدین، کار خداپسند دیگری است. در اهمیت آن همین بس که خداوند، در کنار فرمان به خداپرستی، احسان به پدر و مادر را آورده است. «الاّ تَعبُدوا اِلّا اِیّاهُ وَ بِالوالِدَینِ اِحساناَ».(1)
حسد، خودپسندی و فخر، هر سه از صفات ناپسندند.
پرهیز از اینها نیز مایه نزدیک شدن به خداست.
سرآمد همه فضایل و اعمال قرب آور، معرفت خداست. کارهای شایسته دیگر هم از کسی سر میزند که خداشناس باشد و مطیع فرمان او.
از این رو، امام کاظم (علیه السلام) جایگاه والای خوبیهای یاد شده را در مرتبه بعد از معرفت یاد میکند.
در کسب این گوهرها کوشا باشیم.
🔗 پی نوشت:
1. اسراء(17)، آیه 23.
منبع: حکمت های کاظمی (ترجمه و توضیح چهل حدیث از امام کاظم علیه السلام)، جواد محدثی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول (1390)
#متن_روضه_و_سخنرانی
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
✨﷽✨
#قاری_ظاهری
🔅قاري ظاهري قرآن از خوارج شد
شبي امام علي، (ع)، از مسجد كوفه خارج شد و به سوي خانه ميرفت و كميل نيز با آن حضرت بود. در راه به درِ خانهاي رسيدند كه صداي تلاوت قرآن از آنجا به گوش ميرسيد و صاحبِ آن خانه، اين آيه را با سوز و گداز مخصوصي،
ميخواند:
أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ؛[1]
آيا كسي كه شب را به اطاعت خدا به سجود و قيام پرداخته و از عذاب آخرت، ترسان و به رحمت الهي اميدوار باشد.
(با كسي كه شب و روز به كفر و عصيان مشغول است يكسان خواهد بود؟)
نواي دلنواز و آهنگ حزين آن شخصِ ناشناس، چنان بود كه كميل را سخت تحت تأثير قرار داد و مجذوب خود ساخت و دلداده و فريفتة آن شخص، گرديد.
و ليكن چيزي نگفت و از اين نشاط و جذبة باطني خود، سخني به ميان نياورد.
امام اميرالمؤمنين، (ع)، با علم خدادادي و بينش آسماني، درك كرد كه قلب كميل دلباختة آن شخص گرديده است.
🔸 فرمود: اي كميل، نغمه و نواي مناجات اين مرد، تو را فريب ندهد، چه او از دوزخيان است و من به همين زوديها، از حقيقت اين موضوع، براي تو پرده برميدارم.
كميل از اين مكاشفه و آگاهي و اين كه آن قاري پرسوز و گداز را اهل دوزخ خواند، سخت در شگفت شد.
اين ماجرا گذشت تا قائلة خوارج پيش آمد. آنان كه قرآن را به دقت ـمطابق ضبط الفاظ و عبارات، بدون كم و زيادـ حفظ كرده بودند، روبروي امام خود ايستادند و مبارزه كردند و امام هم به اجبار با آنان جنگيد.
در همين وقايع بود كه امام، در ميدان ايستاده و شمشير خونين در دست داشت و قطره قطره خون از آن ميچكيد و سرهاي آن تبهكاران، حلقهوار روي زمين قرار داده شده و كميل روبروي امام ايستاده بود. حضرت با سر شمشير خود، به سري از آن سرها اشاره كرد و
فرمود: أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ.
🔸اشاره به اين كه كميل، يادت هست شبي كه با من بودي و صداي تلاوت قرآن از خانهاي بلند بود و صاحبخانه، اين آيه را ميخواند؟
اينك اين همان شخص است كه در آن وقتِ شب، با آن حال و شور، اين آيه را قرائت ميكرد و تو را مجذوب خود ساخته بود[2]
💠منابع:
.[1] . سورة زمر، آية 9.
[2] . سفينهالبحار، ج 2، ص 496. l
#متن_روضه_و_سخنرانی
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
✨﷽✨
✅ راسته که میگن #دروغگو_کم_حافظه است؟؟؟؟
امام صادق علیه السلام فرمودند:
"ان مما اعان الله [به] علی الکذابین النسیان"
فراموشی از نعمت هایی است که خدا بواسطه آن، دروغ گویان را یاری کرده است.
📚 کافی باب الکذب ح 15.
#متن_روضه_و_سخنرانی
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
✨﷽✨
✅ #تکبر_برای_چه؟!
📃آورده اند که یکی از بزرگان یونان، بر غلامی تکبر نمود و به او فخر فروشی کرد.
غلام جلوی او را گرفت و گفت:
♦️ اگر تکبر تو به خاطر حسب و نسب و پدرانت است پس برتری برای آنهاست نه برای تو،
♦️ اگر تکبر تو به خاطر لباسی است که پوشیده ای پس شرافتت به لباست است نه برای خودت
♦️ اگر به خاطر مرکب خوبی است که سوار شده ای پس این فضیلت از آن مرکب تو است نه برای خودت.
حالا تو چه داری که بخواهی به آن تکبر و فخرفروشی نمائی؟».
📚پندهای اخلاقی، ابوالفضل هادی منش، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، ص ۱۹۲.
#متن_روضه_و_سخنرانی
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍
با اهداء سلام خدمت همه اساتید و سخنوران عزیز
بزرگواران میتوانند #متن_منبر_خود یا #صوت_سخنرانی_خود و یا #مطالب_پیشنهادی را برایمان بفرستند تا با نام خودتان در کانال درج شود
ارتباط با ادمین
@Abbaspour1368
با تشکر
✨﷽✨
#راه_نجات
پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:
سه نفر از بني اسرائيل با هم به مسافرت رفتند در ضمن سير و سفر در غاري به عبادت خدا پرداختند، ناگهان! سنگ بزرگي از قله كوه فرود آمد و بر در غار افتاد و دهانه غار به كلّي بسته شد. و مرگ خود را حتمي دانستند. پس از گفتگو و چاره انديشي زياد به يكديگر گفتند:
به خدا سوگند! از اين مرحله خطر راه رهايي نيست مگر اينكه از روي راستي و درستي با خدا سخن بگوييم. اكنون هر كدام از ما عملي را كه فقط براي رضاي خدا انجام داده ايم به خدا عرضه كنيم، تا خداوند ما را از گرفتاري نجات بخشد.
يكي از آنها گفت:
خدايا! تو خود مي داني كه من عاشق زني شدم كه داراي جمال و زيبايي بود و در راه جلب رضاي او مال زيادي خرج كردم، تا اينكه به وصال او رسيدم و چون با او خلوت كردم و خود را براي عمل خلاف آماده نمودم، ناگاه در آن حال به ياد آتش جهنم افتادم. از برابر آن زن برخواسته بيرون رفتم. خدايا! اگر اين كار من به خاطر ترس از تو بوده و مورد رضايت واقع شده، اين سنگ را از جلوي غار بردار! در اين وقت سنگ كمي كنار رفت به طوري كه روشنايي را ديدند.
دومي گفت:
خدايا! تو خود آگاهي كه من عده اي را اجير كردم كه برايم كار كنند و قرار بود هنگامي كه كار تمام شد. به هر يك از آنان مبلغ نيم درهم بدهم، چون كار خود را انجام دادند من مزد هر يك از آنها را دادم ولي يكي از ايشان از گرفتن نيم درهم خودداري كرده و اظهار داشت: اجرت من بيشتر از اين مقدار است، زيرا من به اندازه دو نفر كار كرده ام، به خدا قسم كمتر از يك درهم قبول نمي كنم در نتيجه مزدش را نگرفته رفت و من با آن نيم درهم بذر خريده كاشتم خداوند هم بركت داد و حاصل زياد بر داشتم پس از مدتي همان اجير پيش من آمده و مزد خود را مطالبه نمود. من به جاي نيم درهم، هيجده هزار درهم (اصل سرمايه و سود آن) به او دادم خداوندا! اگر اين كار را من تنها به خاطر ترس از تو انجام داده ام اين سنگ را از سر راه ما دور كن! در آن لحظه سنگ تكان خورد، كمي كنار رفت به طوري كه در اثر روشنايي همديگر را مي ديدند، ولي نمي توانستند بيرون بيايند.
سومي گفت:
خدايا! تو خود مي داني كه من پدر و مادري داشتم كه هر شب شير برايشان مي آوردم تا بنوشند، يك شب دير به خانه آمدم و ديدم به خواب رفته اند خواستم ظرف شير را كنارشان گذاشته و بروم، ترسيدم جانوري در آن شير بيفتد، خواستم بيدارشان كنم، ترسيدم ناراحت شوند، بدين جهت بالاي سر آنها نشستم تا بيدار شدند و من شير را به آنها دادم! بار خدايا! اگر من اين كار را به خاطر جلب رضاي تو انجام داده ام اين سنگ را از ما دور كن!
ناگهان! سنگ حركت كرد و شكاف بزرگي به وجود آمد و توانستند از آن غار بيرون آمده و نجات پيدا كنند.(105)
#متن_روضه_و_سخنرانی
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
JOIN🔜 💥 @membariha ✍