آفتاب مهربان
وقت رفتنش رسیده بود و باز
فکر خاک بود
فکر غنچههای خواب روی شاخههای سبز تاک بود
فکر رویش جوانههای صلح
خواب راحت ستارهها
فکر بازگشت صبح بود
فکر نور
فکر سالهای دور بود
فکر کرد نور اگر نباشد آسمان سیاه میشود
باز هم بساط تیرگی
روبه راه میشود
فکر کرد و فکر کرد...
ناگهان فرشتهای از آسمان
نامهای به دست آفتاب داد
چند لحظه بعد
خنده بر لبش شکفت
گفت
بعد از آفتاب
نور سهم ماه میشود
#معصومه_مرادی
#شعر_نوجوان
#شعر_آیینی
#غدیر
#حضرت_علی