eitaa logo
مرسلون
2.8هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
500 فایل
✅ سکوی معرفی و نشر تولیدات فاخر فضای مجازی 🎯 برگزاری مسابقات دوره ای 🥇 معرفی آثار و محیط های بهترین تولیدگران 👌بازنشر بهترین آثار تولیدی در فضای مجازی 📂 دسته بندی پست ها بر اساس #موضوعی و #محتوایی ارتباط با پشتیبانی: 💻 @morsalun_ir_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌با حال بد و روی سیاه اومدم پیشت 🔸شما به یک زندگی دعوت شده‌اید تهیه شده توسط: گروه موشن گرو 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _👈تلگرام، ایتا
📌نام داستان کوتاه: دوربرگردون! نویسنده: سرکار خانم فیروزی بسم الله ارحمن الرحیم بوی عود و دودِ شمع، فضای اتاق را پر کرده بود. با لباس سفید تک رنگ، چشم بسته و چهارزانو روی تشکچه‌ای نشسته بود. دورتادورش شمع‌های کوچک و بزرگ، فرشی از ستاره روی زمین پهن کرده بودند. با وجود این که سروصدای ماشین‌ها و توپ بازی بچه‌ها مدام سکوت اتاق را می‌شکست، مهشید تمام تلاشش را می‌کرد تا تمرکزش بهم نریزد. ولی فریاد مسعود اعصابش را بدجوری خط خطی کرد؛ • مامااااان! چرا کسی خونه نیست! مهشید!!!! • زهرمار! روانی! چرا داد می‌زنی! مثل آدم نمی‌تونی بیای تو! • چتههههه! دوباره داشتی دیوونه بازی می‌کردی؟ می‌گم این بوی گند از کجاست، نگو مهشید خانم بازم تیریپ هندی گرفته. بابا تو مشکلت حادتر ازین حرفاست! با شمع و دود و هندی بازی کارِت درست نمیشه. حالا مامان کجاست؟ مهشید طوری در اتاق را محکم به هم کوبید که حلقه‌ی گُلِ آویز روی آن، نقش زمین شد. • خبر مرگم می‌خواستم یه کم آرامش بگیرم، شدم کوره آتیش. یکی نیست بگه آخه بدبخت تو اگه شانس داشتی ... حرفش را خورد؛ مانتوی جلوباز یاسی‌اش را پوشید و با شال حریر سفیدی موهایش را پوشاند! بی‌هدف از خانه بیرون زد. چیزی تا غروب نمانده بود. هیاهوی نزدیک افطار، خیابان را حسابی شلوغ کرده بود. تلاش مردم برای سریع‌تر رسیدن به خانه را، از لا‌به‌لای بوق ممتد ماشین‌ها، می‌شد دید. اما مهشید دلش نمی‌خواست به خانه برود. بوی آشِ دَم افطار زمین گیرش کرد. روی نیمکت یک کافه خیابانی نشست. سرش را روی میز گذاشت؛ شاید درد، دست از سرش بردارد. • مهشید!؟ خودتی؟ سرش را آرام بلند کرد؛ • وای نسترن تو اینجا چکار می‌کنی؟ منو چطور شناختی؟ • این کوله‌ی تابلو رو فقط مهشید می‌تونه داشته باشه. چته؟ خوابیدی؟ یا کشتی‌هات غرق شده؟ پاشو الان اذان می‌گن. به زور دستش را گرفت و با هم راهی شدند. به مادر مهشید زنگ زد و اجازه گرفت تا او را به خانه خودشان ببرد. دلش می‌خواست در مراسم دعای مُجیر، مهشید هم باشد و در پذیرایی از مهمانان به او کمک کند. مهشید حوصله این دورهمی‌ها را نداشت، اما برای فرار از سرزنش‌های مادرش، چندساعت نبودن هم غنیمت بود. مهمان‌ها یکی یکی می‌آمدند. مهشید تک‌تک آن‌‌ها را انسان‌های مفلوکی می‌دید که از دنیای مدرن بویی نبرده‌اند؛ چیزهایی را زمزمه می‌کنند که خودشان هم نمی‌فهمند! احساس می‌کرد چقدر دلش برای دختربچه‌هایی که مفاتیح دستشان بود و مغزشان را با اراجیف شستشو می‌دادند، می‌سوخت. سرش با گوشی گرم بود که بوی اسپندی که نسترن دود کرد، دنیایش را تغییر داد. خودش را میان دود عود و شمع تصور کرد، وقتی تلاش می‌کرد آرامشِ گم شده‌اش را پیدا کند. نگاهش به چهره‌های آرام خانم‌هایی افتاد که با عشق زمزمه می‌کردند: سبحانک یا الله! با بی‌میلی مفاتیح را برداشت؛ « همه راهی رو امتحان کردم! اگر جاده رو اشتباه رفته باشم چی؟ کسی چه می‌دونه، شاید خونه نسترن دوربرگردونه!» 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _ 👈 تلگرام، ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌خدایا بدی های ما را به خوبی صفات خودت تغییر ده 🔸شما به یک زندگی دعوت شده‌اید تدوین: آقای علیرضا برزگر 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _👈تلگرام، ایتا
نام داستان کوتاه: عروسکی برای خدا! نویسنده: سرکار خانم فیروزی بسم الله الرحمن الرحیم چمدان کوچک صورتی‌اش را آورد و وسط اتاق گذاشت. چندتا لباس و روسری‌های رنگارنگ هم برداشت. رفت عروسکش را بردارد که مادرش وارد اتاق شد. • قراره کجا بری؟ مینا عروسک را بغل کرد و با ذوق کنار چمدان نشست. • امروز خانم مربی گفت آماده باشید که قراره به زودی بریم مهمونی خدا! خدا هم خونش خیلی دوره دیگه! حتما خیلی توراهیم. منم دارم وسایلم رو جمع می‌کنم. ستاره رو که نمیتونم تنها بذارم. میخوام بیارمش! ولی تو چمدونم جا نمیشه. میشه شما بذارید تو چمدون خودتون؟ مونا خانم که نمی‌توانست جلوی خنده‌اش را بگیرد، عروسک را از دست مینا گرفت و کنارش نشست. • مهمونی خدا همین جا تو خونه خودمونه! مینا از شنیدن حرف مادر ذوق زده شد. بالا و پایین پرید و داد زد: آخ جون خدا میخواد بیاد خونمون. حتما یه عالمه چیزای خوبم برام میاره. مامان! کِی میاد؟ یعنی منم می‌تونم باهاش حرف بزنم؟ مونا خانم بلند شد و مینا را بغل کرد: • خدا همین الانم خونه ما هست! هرچی دلت می‌خواد باهاش حرف بزن! با نگاهش به مادر نشان داد از حرف‌هایش چیزی سردر نمی‌آورد. • یعنی چی خدا الان این جاست؟ پس چرا من نمی‌بینمش؟ • چون خدا مثل نور خورشید همه جا هست. صبرکن بزرگتر بشی متوجه میشی. حالا پاشو باهم چمدون و اسباب بازی‌ها رو جمع کنیم. • ولی آخه مهمونی چی میشه؟ چطور با خدا حرف بزنم بگم برام یه عالمه خوراکیای خوشمزه بیاره، عروسک بیاره، خونه بازی بیاره. تازه منم می‌خواستم چندتا اسباب بازی‌هامو برای خدا ببرم! اخم‌هایش را درهم کشید. لباس‌ها را از چمدان در می‌آورد تا مادر آن‌ها را دوباره در کمد بگذارد. ستاره را بغل کرد و از اتاق خارج شد. تلوزیون را روشن کرد و در دنیای کودکی خودش غرق شد. چیزی تا اذان مغرب باقی نمانده بود. مونا خانم بشقاب میوه‌ای چید، کتاب ارتباط با خدا را برداشت و کنار مینا نشست. • ما همیشه می‌تونیم با خدا حرف بزنیم. خدا همیشه صدای ما رو میشنوه. تو بعضی کتابا هم یادمون دادن چطور با خدا حرف بزنیم. مثل این کتاب دعا. تو که خودت تاحالا دیدی چقدر من این کتاب رو می‌خونم. کتاب را از مادر گرفت و این طرف و آن طرف کرد. • من که بَلد نیستم اینو بخونم! نمیشه همین طوری با خدا حرف بزنم؟ • چرا نشه. الان هرچی دلت می‌خواد بگو. چشمانش را بست. کف دستانش را بهم چسباند و روبروی صورتش گرفت. • سلام خداجون. خوبی؟ من بَلد نیستم از اون کتابا بخونم. اصلنم نمی‌دونم توش چی نوشته. میشه برام یه کیک شکلاتی بیاری؟ منم به جاش یکی از عروسکام رو بهت می‌دم. از این به بعد مونا حرفهای دخترش را نشنید. رفت و همه عروسک‌های مینا را آورد. از او پرسید کدام را می‌خواهد به خدا بدهد. مینا عروسک دامن قرمزی با موهای بلند مشکی را برداشت. • اینو میخوام بدم. خیلی دوسش دارم. برای همین میخوام بدم به خدا. مادر رفت و از کمد کتابخانه کاغذ کادو، چسب و قیچی آورد تا عروسک را کادو کند. وقتی کارشان تمام شد مادر از مینا خواست لباس‌هایش را بپوشد تا باهم عروسک را برای خدا ببرند. مینا آنقدر خوشحال بود که نفهمید چطور اینقدر سریع آماده شد. یک ساعتی گذشت. مونا خانم ماشین را سرکوچه پارک کرد. کوچه آنقدر باریک بود که فقط دونفر از کنارهم عبور می‌کردند. مینا عروسک کادو پیچ شده را بغل کرده بود. داشت به این فکر می‌کرد که چقدر محله خدا قدیمی است که مادر، زنگِ شکسته‌ یکی از درهای داخل کوچه را به صدا درآورد. دختر کوچکی در را باز کرد. نگاه مینا به دمپایی پاره و شلوار وصله دار دخترک خیره ماند. مونا خانم با مهربانی دستی روی سر دخترک کشید و به او سلام کرد. • مینا مامان! عروسکت رو بده دیگه! مینا دستش را کمی جلوتر برد، اما دوباره عروسک را به خودش چسباند. نگاهش هنوز به دمپایی‌های دخترکِ ناآشنا بود. • چی شد پس مینا؟ • دخترم این عروسک رو میناجون برای شما آورده. مگه نه مینا! این بار مینا عروسک را از تنش جدا کرد و با چشمان بهت زده به دخترک داد. دخترک آنقدر ذوق کرده بود که یادش رفت در را ببندد. مونا در را بست و به سمت ماشین راه افتادند. • مامان! مگه نگفتی عروسکم رو قراره برای خدا ببرم. این دختره کی بود پس؟ • برای خدا بردیم دیگه. مونا خانم روبروی مینا ایستاد. دستان مینا را در دستش گرفت و با مهربانی گفت: • وقتی به بنده‌های فقیر خدا هدیه می‌دی، مثل اینه که به خدا هدیه می‌دی! مینا سرش را به سمت آسمان گرفت: •خدایا از عروسکم خوشت اومد؟ صدای خنده مینا و مادرش در کوچه پیچید. شهر حسابی شلوغ بود و ترافیک زیاد. پدر زودتر از آن‌ها به خانه رسیده بود. تا مونا خانم در را باز کرد، مینا پرید بغل بابا؛ • باباجون امروز عروسک دامن قرمزیم رو دادم به خدا! هنوز حرفش تمام نشده بود که نگاهش به میز وسط سالن افتاد؛ •وای مامان! خدا برام کیک شکلاتی فرستاده. @morsalun_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌استوری موشن/ با موضوع آبرو 🔸شما به یک زندگی دعوت شده‌اید تدوین: گروه موشن گرو 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _👈تلگرام، ایتا
51.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌موشن گرافی/ موضوع: روزه تمرین نه گفتن تدوین: حسن ماهان 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید.@morsalun_ir _ 👈 ایتا، تلگرام
43.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌موشن گرافی/ موضوع: ظرفیت تدوین: حسن ماهان 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _ 👈 ایتا، تلگرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌تقبل الله عیدسعیدفطر مبارک 🔸شما به یک زندگی دعوت شده‌اید تهیه شده توسط: گروه موشن گرو 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _👈تلگرام، ایتا
📌نام داستان کوتاه: رستوران خدا نویسنده: علی بهاری بسم الله الرحمن الرحیم ماه رمضون ماه مهمونی خداست. تو مهمونی خدا، برعکس خونه خاله نباید میوه و شیرینی و غذا بخوری. برای همین به نظرم قبل از این که دعوتی اصلی خدا شروع بشه باید آماده بشیم. میتونیم مثلا بریم خونه خاله و انقدر بخوریم که بترکیم. فقط نمی‌دونم چرا مامان قبل از مهمونی خدا هی میره خونشون. فکر کنم می‌خواد به خدا کمک کنه واسه پذیرایی. عین خاله که وقتی ما می‌ریم روزه گرفته و هرچی میوه و شیرینی میاره خودش نمی‌خوره، فقط میده ما بخوریم. البته باید تمرین‌های دیگه هم انجام بدیم، مثلا تو خونه خاله باید شعرهایی که قبلا از ترس کتک حفظ کردیم رو مثل بلبل بخونیم. پس مهمونی خدا هم باید قرآن حفظ کنیم. چند شب پیش با بابام رفته بودیم مسجد. بابام جلوی همه گفت: «پسرم چند تا سوره قرآن حفظه. علی بخون ملت ببینن.» من هم که دوره نکرده بودم یکهو گفتم: «الان یادم نیست. میشه شعر بخونم؟» و شروع کردم شعر "بزی نشست تو ایوونش – نامه نوشت به مادرش" رو خوندن. همه کیف کردن ولی وقتی برگشتیم خونه بابام تا دو ماه از پول توجیبی محرومم کرد. البته من قبلا هم از جیبش برمی‌داشتم. تو مهمونی خدا بابام همش میره مسجد و وقتی اون آقاهه می‌خونه چشماشو می‌بنده و سرشو میندازه پایین. من فکر می‌کردم خوابه ولی بعد دیدم سرشو تکون میده. فکر کنم خدا خودش حوصلش سر رفته به بابا گفته اینا رو گوش کن ببین درست می‌خونن یا نه؟ من مهمونی خدا رو خیلی دوست دارم. آدم رو از خواب بیدار می‌کنن و میگن بیا غذا بخور. بعد باز خودشون عین گارسون‌های رستوران هیچی نمی‌خورن، ولی ما می‌تونیم بخوریم. خیلی باکلاسه. فقط نمی‌دونم مامان و بابا چرا همش باید کارای خدا رو بکنن و خود خدا نمیاد برامون غذا بیاره؟ مگه مامان و بابا کارمندای خدا هستن؟ خدا که آخر ماه حقوق نمیده، امیدوارم لااقل آخر دنیا یه حقوق تپل بهشون بده. من الان که نمی‌تونم پی اس فایو بگیرم لااقل اون موقع بگیرم. ولی قول میدم اگر پی اس فایو بگیرم تو ماه مهمونی خدا بدم بچه محل‌ها هم استفاده کنن غیر از امیرحسین که خیلی پرروئه. اون روز به من بستنی نداد. 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _ 👈 ایتا، تلگرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌موشن گرافی/ موضوع: لذت واقعی تدوین: حسن ماهان 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _ 👈 ایتا، تلگرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌الهی نذار ذره‌ای حسد از نعمتی که بخشیدی به دل راه بدم صحیفه سجادیه دعای 22 بند 12 🔸شما به یک زندگی دعوت شده‌اید تهیه شده توسط: گروه موشن گرو 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _👈تلگرام، ایتا
بد اخلاق و فشار قبر - مصطفي صائبي.mp3
998.9K
آیین محمد 📌بداخلاق و فشار قبر نویسنده: مصطفی صائبی برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir
خبري شادي بخش - مصطفي صائبي.mp3
590.5K
آیین محمد 📌خبری شادی بخش نویسنده: مصطفی صائبی برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir
📌نزدیکِ نزدیکِ نزدیک و ما انسان را خلق کرده‌ایم و از وساوس و اندیشه‌های نفس او کاملا آگاهیم که ما از رگ گردن او به او نزدیکتریم... 🖊نویسنده : محمد صالح برجیسیان مسیر طولانی و پر خطر؛ ما تنهاییم و بی دفاع به هر پناهگاهی پناه می بریم؛ اما فقط سراب می یابیم. سرگشته و حیران فقط به دنبال کور سویی از امید به هر دری می زنیم. غافل از اینکه او از رگ گردن هم به ما نزدیک تر است۱... منبع: ۱. سوره ق، آیه ۱۶: وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيد و ما انسان را خلق کرده‌ایم و از وساوس و اندیشه‌های نفس او کاملا آگاهیم که ما از رگ گردن او به او نزدیکتریم. برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌متن کوتاه عزت و رستگاری برای جوینده دانش نویسنده : مهدی سمیعیان 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _ 👈 ایتا، تلگرام
📌گاو صندوق 🔸در گاو صندوق بعضیا رو وقتی باز می‌کنی می‌بینی پر از چک پول و تراول و طلا و جواهرات و این چیزاست.. ولی برعکس گاو صندوق بعضیا رو اگه باز کنی پره از کاغذ باطله و قبوض قدیمی و خرت و پرت به درد نخور.. 🔸عمر ما آدما مثل گاو صندوق میمونه... در ِگاو صندوق عمر بعضی از ماها رو اگه باز کنن پره از کارای خوب..کمک به دیگران و هزاران کار خیر دیگه.. اما تو گاو صندوق عمر بعضیمون هم پره از کاغذ باطله‌های گناه و آزار و اذیت دیگران و هزاران زشتی دیگر.. 🔸یه نگاهی به پرونده مون بندازیم ببینیم جزو کودوم دسته هستیم... 🔹امیر المومنین علی علیه السلام در خطبه 90 نهج البلاغه میفرماید: عِبَادَاللهِ! زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حَاسِبُوها مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا ای بندگان خدا بیش از آن که مورد سنجش قرار گیرید خود را بسنجید، و قبل از آن که شما را به پای حساب ببرند، حساب خود را برسید.. نویسنده : سیدمحسن باقی زاده 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _ 👈 ایتا، تلگرام
📌مهدویت در قرآن 🔹گاهی در جامعه شبهاتی مطرح می‌شود که اگرچه پاسخ ساده‌ای دارد ولی بی‌توجهی به جواب، می‌تواند شبهه را تا اعماق باورهای دینی جوانان پروبال دهد و درخت اعتقادشان را از ریشه درآورد؛ یکی از این شبهات، مسئله مهدویت در قرآن است؛ برخی از مخالفان می‌گویند اگر مهدویت آن‌چنان‌که شیعه ادعا می‌کند، مهم و مؤثر است، چرا قرآن کریم اشاره‌ای به آن نکرده است؟ 🔸 درآیات قرآن کریم موارد گوناگونی داریم که به‌انحاءمختلف به مهدویت مربوط می‌شوند که یکی از آن‌ها این آیه شریفه است: وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ: و به‌یقین، در زَبُور بعد از آگاه‌کننده ( تورات) نوشتيم كه بندگان شایسته‌ام،آن زمين را به ارث خواهند برد.ذیل همین آیه حدیثی از امام باقر(ع) هست که می‌فرماید: الکتب کلّها ذکر و ان الارض يرثها عبادي الصالحون قال: القائم واصحابه: همه کتاب‌های آسماني مصداق ذکر هستند و مقصود از آيه فوق امام عصر ویاران آن حضرت هستند. جالب اینجاست که جناب آلوسی مفسر بزرگ اهل سنت در تفسیر روح المعانی، پس از بحثی پیرامون مدلول این آیه، به نتیجه‌ای شبیه بالا می‌رسد. 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _ 👈 ایتا، تلگرام
📌ارشاد دیگران با حرف یا عمل تازه معلم شده بودم. از یکی از اساتید اخلاق پرسیدم چکار کنم کلامم مؤثر باشد؟ ایشان در یک جمله گفتند: به آنچه خداوند در سوره صف فرمودند عمل کن؛ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ (صف/1) : چرا چیزی می­گویید که عمل نمی­ کنید! نویسنده : الهه فیروزی علی آبادی 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _ 👈 ایتا، تلگرام
📌زندگی خالق پسند اگر نامیرا بودم و زندگی‌ محدود به همین دنیا بود، شاید من هم نوع پوشش و سبک زندگی‌ام را با سلیقۀ مردم هماهنگ می‌کردم، اما وقتی مانا نیستم و بر خلاف میلم احتمالا یک ساعت دیگه، یک روز دیگه و یا چند سال دیگه من را به عالمی مافوق این عالم می برند، به نظرتون عاقلانه‌تر نیست خالق پسند زندگی کنم‌؟ نویسنده: بارقه 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _ 👈 ایتا، تلگرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻ادعیه را مطالعه کنیم! ✔ ☀️@pmsh313❀ ╰━━❀🕊❀🌼❀🕊❀━━╯ 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _ 👈 ایتا، تلگرام
❣امام رضا علیه السلام: امام، آب گوارای زمان تشنگی و نجات بخش از هلاکت و راهبر به سوی هدایت است. 📚اصول کافی، ج۱، صص۲۸۳_۲۹۳ 📚 @HadithNegar 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _ 👈 ایتا، تلگرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 از پاکستان اینجا یکی از روستاهای بلتستان پاکستان که نزدیک چین و درمیان کوهای قراقرم است. در اینستاگرام خوندم که می‌گفتند بچه ها معنای سلام فرمانده رو متوجه نمی‌شوند فقط چون آهنگش جذاب است بچه ها برای این سرود ذوق زده شدند و به راحتی یاد گرفتند. برای این جماعت این کليپ بهترین جواب خواهد بود... نه آهنگ است نه باندی است نه سالنی و نه زبانشون فارسی است اما زبان مشترک این سرود زبان عشق به امام زمان (عج) و عشق به رهبری است که خیلی ها آن را نمیفهمند و نخواهند فهمید.... 💠 گروه رسانه‌ای تیمورا 🆔 @timoora 🇮🇷برای دریافت مطالب زیبا و کاربردی با ما باشید. ✅ @morsalun_ir _ 👈 ایتا، تلگرام