eitaa logo
مرسلون
2.8هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
449 فایل
✅ سکوی معرفی و نشر تولیدات فاخر فضای مجازی 🎯 برگزاری مسابقات دوره ای 🥇 معرفی آثار و محیط های بهترین تولیدگران 👌بازنشر بهترین آثار تولیدی در فضای مجازی 📂 دسته بندی پست ها بر اساس #موضوعی و #محتوایی ارتباط با پشتیبانی: 💻 @morsalun_ir_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰📄 متن کوتاه/ می‌خواهند نام علی بن ابی طالب را از عالم پاک کنند. بیچاره‌ها نمی‌دانند عالمی وجود ندارد؛ همه علیست! 🖋نویسنده: 🔻 سکوی معرفی و نشر تولیدات فاخر فضای مجازی به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3840213056C2f520431c1
🔰📄 متن کوتاه/ افراط در پرداختن به شیوه‌های گوناگون عزاداری و ابداع سبک‌های مختلف، حاشیه را بر متن غلبه می‌دهد. قرار بود در فلسفه و اهداف قیام حسینی تامل کنیم و از درس‌ها و عبرت‌های عاشورا بگوییم نه از جنس قمه و گوشت قیمه و حجم ذغال و تیزی تیغ! 🖋نویسنده: 🔻 سکوی معرفی و نشر تولیدات فاخر فضای مجازی به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3840213056C2f520431c1
مرسلون
🔰🖼 پوستر/ مجموعه پوستر "روزنامه های اموی" با تیتر: حسین برخلاف برادرش اهل مذاکره نبود! طراح: #امین_
🔰🖼 پوستر/ مجموعه پوستر "روزنامه های اموی" با تیتر: لغزش در لحظه آخر. طراح: نویسنده: 🔻 سکوی معرفی و نشر تولیدات فاخر فضای مجازی به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3840213056C2f520431c1
🔰📄 متن کوتاه/ در سال‌های، اخیر میل به اسلام در میان مردم کشورهای اروپایی زیاد شده است. این را هم آمارهای رسمی تایید می‌کند و هم نگاهی به تغییر بافت جمعیتی برخی از شهرهای قاره سبز. یکی از دوستان اخیرا می‌گفت: گاهی موقع پیاده‌روی در بروکسل، آن قدر زن پوشیه‌ای می‌بینم که گمان می‌کنم در نجف ساکنم نه پایتخت بلژیک! از این رو تحقیق درباره اسلام و تشیع زیاد شده و طبعا نخستین و مهم‌ترین منبع تحقیق هم اینترنت است. عزاداری‌های رادیکال موجب می‌شود جستجوگر، موقع تحقیق تنها عکس‌های قمه و زنجیر و تیغ و ذغال و خون و آتش را ببیند و تا ابد گمان حقانیت اسلام را کنار بگذارد. گناه محرومیت «آنها» از تشیع، افراطی‌گری «اینها»ست. 🖋نویسنده: 🔻 سکوی معرفی و نشر تولیدات فاخر فضای مجازی به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3840213056C2f520431c1
مرسلون
🔰🖼 پوستر/ مجموعه پوستر "روزنامه های اموی" با تیتر: مجوز خونی! طراح: #امین_رحیم‌آبادی نویسنده: #ابرا
🔰🖼 پوستر/ مجموعه پوستر "روزنامه های اموی" با تیتر: حسین، کودک شش ماهه اش را سپر انسانی خود کرد! طراح: نویسنده: 🔻 سکوی معرفی و نشر تولیدات فاخر فضای مجازی به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3840213056C2f520431c1
مرسلون
🔰🖼 پوستر/ مجموعه پوستر "روزنامه های اموی" با تیتر: حسین، کودک شش ماهه اش را سپر انسانی خود کرد! طرا
🔰🖼 پوستر/ مجموعه پوستر "روزنامه های اموی" با تیتر: عباس چگونه آب نوشید، در حالی که کودکان برادرش تشنه بودند؟! طراح: نویسنده: 🔻 سکوی معرفی و نشر تولیدات فاخر فضای مجازی به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3840213056C2f520431c1
🔰📄 یادداشت/ اشکِ مشک ☀️ چقدر لذت بخش است! در این گرمای طاقت فرسا وقتی تنت به آب خنک می خورد، لذتی وصف ناپذیر سراسر وجودت را در برمی گیرد. 🌊 دیگر گرما داشت کارم را تمام می کرد اما این جریان آرام آب سرد، جانی تازه ام بخشید. موج های کوچک پی در پی می آیند و خودی نشان می دهند. ارباب اما اعتنایی نمی کند. تمام همّ و غمّش متوجه من است. احساس غرور می کنم. پرچمدار، سپهسالار، پشتوانه نوه پیامبر و پسر علی (ع)، همه حواسش را به من داده تا مرا سالم برساند. 🤲 خوب دو دستش را پر از آب می کند. لب هایش تَرک خورده اند از بس آب ننوشیده. هُرم گرمای تنش را می توانم حس کنم. هوای گرم آن بیابان سوزان و خستگی جنگ در میدان و سنگینی سلاح، حسابی تشنه اش کرده. بهترین وقت است گلویی تازه کند و آتش این تشنگی طاقت فرسا با جرعه ای آب گوارای فرات بخواباند. دو دست پر آبش را نزدیک می آورد. اندکی درنگ می کند. خدایا! به چه می اندیشد؟ پس چرا نمی نوشد؟ خدای من! دستش لرزید. آب را به رود بازگرداند. مرا به دوش گرفت. سوار بر اسب به سرعت تاخت. چه حس خوبی دارم! با ارزش تر از من هم چیزی هست در این عالم؟؟ قرار است تشنگی فرزندان پیامبر را برطرف کنم. ارباب همچنان می تازد. من را با دست راست گرفته. گل از گلش شکفته. این را به وضوح می شود در چهره ی ماه پاره اش دید. می دانم دلیل این همه شور و نشاط را! به رقیه فکر می کند! به خوش قولی خودش! آخر خودم دیدم به او قول بازگشت با آب را داد. او همچنان خوشحال و من هم چنان مفتخر. 🔱 ناگهان شیطانی هجوم می آورد. یکی از دو ستون خیمه حسین (ع) را می زند. سردار، دست بردار نیست و به سرعت به دست چپم می اندازد و همچنان می تازد. فریاد برمی آورد: ( به خدا قسم اگر دست راستم را بزنید، من از دینم دست برنمی دارم.) این جماعت نمی فهمند سردار چه می گوید! کلاغ ادراک آنها کجا و آسمان بصیرت عباس کجا؟ انگار دردی حس نمی کند! فقط می رود. یگانه محرِّکش، خدمت به حسین (ع) است و سقایت فرزندانش. ابلیسی دیگر، ستون دیگر را هم می اندازد و کمر حسین (ع) را می شکند. ارباب، مرا به دندان می گیرد. دهانش خشک است. چون همین بیابان پُر بلا. خدای من! این همه تشنه بود و آب ننوشید؟ این مرد، وفا را معنایی دوباره بخشید و شرف را حیاتی دیگر. ❤️ چطور تاب آورد و آب نخورد؟ گمان می کنم پاسخ را فهمیده ام. عشق حسین (ع) این چنین اراده اش را پولادین ساخته و ایمانش را بنیادین این قوم حرام خوار، دست بردار نیستند. مسلمان نمایی، تیری می اندازد و قلبم را می درَد. آه آه! آهم از دریدگی قلب و پارگی سینه نیست. آهم از غصه چشمان نافذ این مرد نافذ البصیره است. دیدم چه آهی کشید و چه حسرتی خورد! دیدم آتش شوق و شعله امیدش چگونه سرد و خاموش شد! اشک، در چشمش حلقه زد. حس شرمندگی دارد. من می دانم هیچ مقصر نبوده و خودش نیز. ولی شرف و حیایش، وجدانش را آرام نمی گذارد. نفس های آخرش را می کشد و نای سخن گفتن ندارد. با تنی خسته و رنجور تمام تلاشش را می کند و آخرین جمله اش را می گوید: (یا اخا ادرک اخا) 🖋نویسنده: 🔻 سکوی معرفی و نشر تولیدات فاخر فضای مجازی به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3840213056C2f520431c1
🔰📄 داستان کوتاه/ مجموعه داستان کوتاه با محوریت حضرت زهرا (س). 🔻این قسمت: دعا آرام روبرویش نشستم. دقیق حرکاتش را زیر نظر داشتم. چادر سفید زیبایی به سر کرده و به آرامی ذکر می‌ گفت. گاهی خم می‌ شد و گاهی به خاک می‌ افتاد و دوباره برمی‌ خاست. سجده ی آخرش خیلی طولانی شد، صدای هقهقش بند نمی‌ آمد. وقتی برخاست سیل اشک تمام رخش را دربرگرفته بود. سلام داد و دست‌ ها را عاجزانه به سوی آسمان بلند کرد. تک‌ تک اقوام و دوستان و آشنایان را دعا کرد. با چنان التماسی برایشان دعا می‌کرد که حسودی ام می‌ شد. با خود گفتم: «پس چرا اسمی از ما نمی‌ برد؟» دیگر طاقت نیاوردم. وسط دعایش پریدم و گفتم: «مادر! پس خودمان چی؟». شیرینی لبخندش را با تمام وجود مزمزه کردم. دستانی را که رو به آسمان گرفته بود باز کرد و گفت: «بیا پسرم». خودم را غرق کردم در دریای آغوشش. چه آرامشی داشت این دریا! سرخوشی وصف ناپذیری همه وجود کودکانه‌ ام را پر کرد. با دست راست، موهای سرم را و با دست چپ گونه‌ ام را آرام نوازش کرد. دهانش را نزدیک گوشم آورد و گفت: «عزیز دلم! نور چشمم! پسر خوشگلم! اول همسایه، بعد خانه» 🖋نویسنده: 🔻 سکوی معرفی و نشر تولیدات فاخر فضای مجازی به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3840213056C2f520431c1
مرسلون
🔰📄 داستان کوتاه/ مجموعه داستان کوتاه با محوریت حضرت زهرا (س). 🔻این قسمت: دعا آرام روبرویش نشستم.
🔰📄 داستان کوتاه/ مجموعه داستان کوتاه با محوریت حضرت زهرا (س). 🔻این قسمت: شوخی "نکند خدا از من ناراضی باشد، نکند بابت آن جمله در دادگاه قیامت مواخذه شوم! نکند ..." دیگر نتوانستم به این فکر و خیال ها ادامه بدهم. چادر به سر کردم و به منزل پدر رفتم. سلام کردم و گوشه‌ای نشستم. پدر با گرمی و مهربانی همیشگی، پاسخ سلامم را داد. لبخند روی لبش، دندان‌ های زیبایش را نمایان کرد. از شرم سرم را پایین انداخته بودم. پرسید: «دخترم! اتفاقی افتاده؟» نفس عمیقی کشیدم و پاسخ دادم: «راستش را بخواهید دیروز با همسرم ابوالحسن شوخی می‌کردیم. من جمله‌ای از روی شوخی به او گفتم که به نظرم او را ناراحت کرد. سپس از او عذرخواهی کردم و خواستم مرا ببخشد. او هم مرا بخشید و از من راضی شد. اما از دیروز تاکنون به این فکر فرو رفته‌ام که مبادا خداوند از من ناراضی باشد و بابت آن شوخی مواخذه شوم!» در طول صحبت من، آفتاب چشمان پدر مدام روی صورتم می‌ تابید و گرمای نگاهش سردی بدنم را متعادل می‌ کرد. صحبتم که تمام شد با همان لبخند همیشگی فرمود: «دختر عزیزم! رضایت خداوند از یک زن در گروی رضایت شوهر اوست البته مادامی که به حرام منتهی نشود.» منبع: احقاق الحق، ج۱۹، ص۱۱۲ و ۱۱۳ 🖋نویسنده: 🔻 سکوی معرفی و نشر تولیدات فاخر فضای مجازی به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3840213056C2f520431c1
🔰📄 متن کوتاه/ بابای بچه‌های بی‌پناه! نمی‌آیی؟ این که گلوله‌ای از لوله تفنگ شلیک میشه و قلب یک کودک تنها و خسته رو می‌شکافه به خاطر این نیست که اون سرباز وحشیه یا فرمانده‌اش فقط با خوردن خون بچه، سیر میشه. البته نه این که این ها مهم نباشن. هستند ولی دلیل اصلی نیستند. دلیل اصلی اینه که بابای اون بچه هزار و دویست ساله اجازه نداره بالای سر بچه‌اش باشه. بابای بچه‌های بی‌پناه! نمی‌آیی؟ 🖋نویسنده: به سفارش معاونت فضای مجازی دفتر تبلیغات 🔻 سکوی معرفی و نشر تولیدات فاخر فضای مجازی به ما بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3840213056C2f520431c1