eitaa logo
مروارید های خاکی
477 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
3 فایل
امت حزب الله پیرو ولایت فقیه باشید، تا برای همیشه فاتح و رستگار شوید. ولایت فقیه هست که راه کمال را به ما نشان می‌دهد. 🥀 #شهید_اسکندر_بهزادی ارتباط با ما ← کانال دوم با موضوعی بسیار متفاوت ← @Safir_Roshangari @ye_loghmeh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۞﴾﷽﴿۞ 🇮🇷🇮🇶 ⚘️⚘️ 💠امام خامنه‌ای: شهید ابو‌مهدی (رضوان الله تعالی علیه)، مرد نورانی، مرد مؤمن، مرد شجاع که انسان وقتی نگاه میکرد، چهره‌ی او مصداق «و بَیِّض وَجهِی بنورک» [بود]. 🌱 ۱۳۹۸/۱۰/۱۸ 🔻انتشار این پست ها حسنه جاریه هست و کپی با هر عنوانی از مطالب کانال جایز می باشد،حتی حذف آدرس و لگو کانال موردی ندارد. 🥀 @morvaridkhaky
به سید‌ می گفتن : اینا‌ کی هستن‌ ميـٰاری هيئت بهشون‌‌ مسئوليت‌ میدۍ ؟! مۍگفت : کسۍ که‌ِ تو‌ راه‌ نیست ، اگه‌ بیـٰاد‌ توی مجلس‌ اهل‌بیت و‌ یه‌ گوشه‌ بشینه و‌ شما‌‌ بهش‌ بهـٰا ندی ، میره‌‌ِ و‌‌ دیگه‌ هم‌ بر نمۍگـرده ! امـٰا‌‌ وقتۍ تَحویلِش‌‌ بگیرۍ جذب‌ همین‌ راه‌‌ میشه ♥️•••|↫ ♥️•••|↫ 🥀 @morvaridkhaky
°❀°🍃°❀°🍃°❀° 🍃 °❀° مي گفت: کنار يکي از زاغه مهمات ها سخت مشغول بوديم. تو جعبه هاي مخصوص،مهمات مي گذاشتيم. ودرشان را مي بستيم.گرم کار،يک دفعه چشمم افتاد به يک ،با چادري مشکي!داشت پابه پاي ما مهمات مي گذاشت توي جعبه ها. با خودم گفتم:حتماً ازاين خانم هاييه که مي يان .اصلاً حواسم به اين نبود که هيچ زني را نمي گذارند وارد آن منطقه بشود.به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند وبي[توجه] مي رفتند ومي آمدند،انگارآن را نمي ديدند. قضيه، عجيب برام سؤال شده بود.موضوع،عادي به نظرنمي رسيد.کنجکاو شدم بفهمم، جريان چيست!رفتم نزديک تر، تا رعايت ادب شده باشد.سينه اي صاف کردم وخيلي با احتياط گفتم:خانم!جايي که ما مردها هستيم،شما نبايد زحمت بکشيد.رويش طرف من نبود.به تمام قد ايستاد وفرمود:«مگرشما درراه برادرمن زحمت نمي کشيد؟»يک آن ياد (علیه السلام) افتادم واشک توي چشمام حلقه زد. خدا بهم لطف کرد، که سريع موضوع را گرفتم وفهميدم جريان چيست. بي اختيار شده بودم ونمي دانستم چه بگويم خانم، همان طور که روشان آن طرف بود، فرمود:«هرکس که ياور ما باشد. البته ما هم ياري اش مي کنيم» منبع:کتاب خاک هاي نرم کوشک به نقل از:همسر شهيد عبد الحسین برونسی 🕊🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🥀 @morvaridkhaky
این مهندسـامون خیلـی باهوش بودند برای رسیدن به آسمان هم راه ساختنــد...... 5 اسفند روز "مهندس" گرامی باد 🕊🕊 🥀 @morvaridkhaky
شهادت بسیجی طرح امنیت در منطقه «کورین» زاهدان بسیجی بومی طرح امنیت در منطقه «سرجنگل» بخش کورین شهرستان زاهدان توسط اشرار مسلح مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 🔹پیکر این شهید والامقام امروز۱۳ اسفندماه ساعت ۱۰ صبح در روستای «گلچاه» کورین تشییع و خاکسپاری شد 🕊🕊 🥀 @morvaridkhaky .
📸 عکسی از مادر یک شهید که جهانی شد تهران-خیابان انقلاب-زمستان۱۳۷۴ 🔹مادر شهید شاهین باقری: ▫️شاهین در عملیات خیبر در جزیره مجنون مفقود شد، ۱۱ سال از فرزندم خبری نداشتم و هرلحظه منتظر بازگشتش بودم تا جاییکه هرگاه کسی درب خانه را می‌زد به گمان بازگشت شاهین به سمت درب می‌دویدم و هر بار بیش از قبل ناامید می‌شدم 🔹هرگاه کاروانی از شهدا به تهران می‌آمد به امید اینکه خبری از فرزندم بگیرم به استقبال شهدا می‌رفتم.یک روز زمستانی هنگامی که برف هم شدید می‌بارید متوجه شدم کاروانی از شهدا به تهران آمده فوراً به سمت آن کاروان رفتم. در همین حال عکسی از من در کنار ماشین حمل شهدا گرفته شد که این عکس در رسانه‌های داخلی وخارجی بازتاب زیادی داشت 🔹شاهین درجزیره مجنون بشهادت رسید و پیکرش هم در باتلاق‌های این جزیره ماند،اما بلاخره پس از ۱۱ سال به من خبر دادند که پیکر فرزندت بازگشته؛ هنگامي که اين پسر به دنيا آمد سه کيلو وزن داشت اما دست آخر شايد 700، 800 گرم استخوان تحويلم دادند و گفتند: اين پسر تو است. 🕊🕊 🥀 @morvaridkhaky .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
● شهید رضا امینی رزمنده بیسیمچی که ۱۴ سال سن داشت و از زابل اعزام شده بود : من کوچک تر از اونی هستم که پیامی برای ملت ایران داشته باشم ولی یک پیامی اینه که راه این شهدا را نگه دارم و نگذارم اسلحه آن بر زمین بیفتد.‌ 🕊🕊 🥀 @morvaridkhaky .
🕊🕊 سربازی رهـبری سربازی (عج) را در پی دارد این راه عشـق من بـود و عشـق جگـر می خواهد ... فرازی از وصیت بر روی سنگ مزارش 🥀 @morvaridkhaky .
👌🌷 به قولِ شهید شوشتری ، قبلا بویِ ایمان میدادیم الآن ایمانمون بو میده..! قبلا دنبالِ گمنامی بودیم الآن دنبالِ اینیم اِسممون گُم نشه! +خیلی راست میگفت... 🕊 🥀 @morvaridkhaky .
🕊🕊 ● مرحمت در یکی از عملیات‌ها که در حال برگشت به موقعیت خودی بود، با نیروهای دشمن مواجه شده بود. با اینکه هیچ اسلحه‌ای هم در اختیار نداشت ولی ناگهان متوجه شیئی شده و آن را برداشته و به عربی گفته بود: "قف" یعنی "بایست" آنها از ترس و وحشت تسلیم او شدند و مرحمت در تاریکی شب آنها را به مقر آورد ● افسر عراقی دستگیر شده به فرمانده ایرانی گفته بود: «می‌خواهم از شما یک سوال بپرسم. من خودم در چند کشور دوره چریکی دیده‌ام ولی تابحال اسلحه‌ای که سرباز شما به‌دست داشت را ندیده‌ام!» مرحمت که به دستشویی رفته بود و اسلحه هم نبرده بود، متوجه اگزوز لودری که روی زمین افتاده می‌شود؛ آن را بر می‌دارد و عراقی‌ها هم از خوفی که خداوند بر دل آنها گذاشته بود، آن را اسلحه‌ای پیشرفته می‌بینند و مرحمت برای اینکه نیروهای دشمن را خوار و ذلیل نشان بدهد، به جای اینکه اگزوز را بیاورد آفتابه را می‌آورد و می‌گوید: «من با این اسلحه شما را اسیر گرفته‌ام.» این حرفش باعث انفجار خنده در بین رزمندگان اسلام و باعث شرمساری نیروهای عراقی می شود. 🌹 🥀 @morvaridkhaky .
🕊🕊 ● يك روز با دو تا از همرزماش آمده بود خانه. آن وقت‌ها هنوز كوی طلاب می‌نشستيم. خانه كوچک بود و تا دلت بخواهد . فصل بود و عرق همين‌طور شُرشُر از سرو رويمان می‌ريخت. رفتم آشپزخانه. يک پارچ آب يخ درست كردم و آوردم برايشان. یكی ‌از دوست‌های عبدالحسين گفت:"ببخشيد حاج آقا." اگر جسارت نباشد می‌خواستم بگويم كولری را كه داديد به آن بنده خدا، برای خانه خودتان واجب‌تر بود. يكی ديگر به تاييد حرف او گفت: آره بابا، بچه‌های شما اينجا خيلي بيشتر گرما می‌خورند. ● كنجكاو شدم. با خودم گفتم: پس شوهر ما هم تقسيم می‌كند! منتظر بودم ببينم عبدالحسين چه می‌گويد. خنده‌ای كرد و گفت: اين حرف‌ها چيه شما می‌زنيد؟ رفيقش گفت: جدی می‌گويم حاج آقا. باز خنديد و گفت: شوخی نكن بابا جلوی اين زن‌ها! الان خانم ما باورش می‌شود و فكر می‌كند اجازه تقسيم كولرهای دنيا، دست ماست. انگار فهميدند عبدالحسين دوست ندارد راجع به اين موضوع صحبت شود؛ ديگر چيزی نگفتند. من هم خيال كولر را از سرم بيرون كردم. می‌دانستم كاری كه نبايد بكند، نمی‌كند. از اتاق آمدم بيرون. ● بعد از شهادتش، همان رفيقش می‌گفت: آن روزها وقتی شما از اتاق رفتيد بيرون، حاج آقا گفت: می‌شود آن خانواده‌ای كه شهيد دادند، آن شهيدی كه جگرش داغ دار است، توی گرما باشد و بچه های من زير كولر؟! كولر سهم مادر شهيد است، خانواده من گرما را می‌توانند تحمل كنند. 📚منبع: برگرفته از کتاب خاک‌های نرم کوشک 🌹 🥀 @morvaridkhaky .
تصاویر مراسم عقد ازدواج شهید علیرضا محمدی پور در گلزار شهدای کرمان و مزار سردار شهید سلیمانی اسفندماه ۱۴۰۱ ● وقتی شهید علیرضا محمدی پور از دفتر عقد گلزار شهدا نوبت گرفتن ، طبق نوشته دفتر عقد گلزار ، سیصد و نهمین زوجی بودند که نوبت عقد می گرفتند... حجت الاسلام علیرضا محمدی پور در حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان به جمع شهدا پیوست 🕊🕊 🥀 @morvaridkhaky .
🕊🕊 چیزهای نو را می‌داد به آنهایی که وسایل‌شان گُم یا درب و داغان شده بود..! آرزو به دل بچه‌های تدارکات ماند که یک بار او لباس نو تنش کند یا پتوی نو بیندازد رویِ خودش؛ فقط در یک عملیات لباس نو پوشید عملیات بدر ؛ همان عملیاتی که در آن شد ... 🥀 @morvaridkhaky .
🕊🕊 ✧ همان اول انقلاب دادستان اروميه شده بود. من و حميد را فرستاد برويم يک ساواکي را بگيريم.پيرمرد عصا به دستي در را باز کرد. گفت « پسرم خونه نيست.» گزارش که مي داديم، چند بار از حال پيرمرد پرسيد. مي خواست مطمئن شود نترسيده. 🌹 🥀 @morvaridkhaky .
🕊🕊 ✧ با شروع غائله کردستان و تحریکات نیروهای ضد انقلاب، همراه نیروهای راهی کردستان شد وی را به‌عنوان فرمانده یکی از گردان‌های تیپ رسول الله(ص)، که فرمانده آن متوسلیان بود، انتخاب کردند و بعد از شش ماه فعالیت، مسئولیت واحد عملیات را در پادگان توحید پذیرفت و تا شروع جنگ در این سمت باقی ماند. حاج کاظم در این زمان طی مأموریتی جهت توانمندسازی نیروهای حزب‌الله، به‌عنوان فرمانده گردان به جنوب لبنان اعزام شد و مسئولیت تعدادی از عملیات‌ها را برعهده گرفت. وی در راه آماده‌سازی شیعیان لبنان از هیچ کوششی فروگذار نکرد. ● بازگشت او با تشکیل تیپ دوم سپاه تهران مصادف شد، که این تیپ به‌نام مبارک “سیدالشهدا(ع)” مزین شد و با جمعی از یاران و دوستانش، فرماندهی عملیات تیپ را عهده‌دار شد. ● شهید رستگار که تمام عمر خود را در جستجوی رستگاری ابدی گذرانده بود، در حین “عملیات بدر”، روز پنجشنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ هنگام اذان ظهر در شرق دجله (منطقه هور الهویزه) در حال شناسایی منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تیپ (ع) به درجه رفیع شهادت نائل آمد و آخرین آرزویش نیز محقق شد. ● پیکر مطهرش بعد از ۱۳ سال همچون سید و سالار شهیدان، قطعه قطعه به وطن بازگشت. ۲۵اسفند ماه، 🥀 @morvaridkhaky .
🕊🕊 همیشه میگفت: اگر میخواهی محبوب خدا شوی، گمنام باش و برای خدا کار کن، اما نه برای معروفیت... 🌹 _شهدایی 🤲 🥀 @morvaridkhaky .
🕊🕊 من از خدا فقط همين را میخواهم اگر که کاری کردم،رزمنده ای بودم،اگر هم گناهکار هستم به خاطر دوستان شهيدم خدا منو ببخشد و ما شرمنده نشویم و سرافکنده نباشیم نمی خواهم غیر از به اون دنیا وارد شوم. 🥀 @morvaridkhaky .
🕊🕊 ● مادر و پدرم و خانواده عزیزم عیدتان پیروز؛ ولی این عید، عید ما نیست. روزی که اسلام به پیروزی نهایی برسد عید نوروز ماست. ● پدر و مادرم هدف شهدا تحقق اسلام بود و با خون شهدا انقلاب تقویت می شود و هر روز که اسلام پیروز شد عید نوروز ماست که پرچم اسلام بر فراز به اهتزاز درآید. 🥀 @morvaridkhaky .
🍃 🕊🕊 ● وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت: خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟ علی با همان بدن بی جان گفت: حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم. ● سوم فروردین، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر، 🥀 @morvaridkhaky .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 صد رکـعــت نـمـاز بـخـون صدتا کار خوب انجام بده؛ ولی کـسی نـتـونه بـاهـات حـرف بـزنه اخلاق که نداشته باشی، به هیچ دردی نمیخوره. [شهید محمدهادی امینی🕊🌹] 🥀 @morvaridkhaky .
🍃 شهید احمدمشلب: 🌱 عج منتظر ماست؛ زمانی بایدبگوییم منتظر مولامون هستیم ، که خود را اصلاح کرده باشیم‌ ... 🕊 ♥️ 🥀 @morvaridkhaky .
🍃 به اهل سنت طوری احترام میگذاشت انگار بستگانش هستن،ضیافت افطار،نمازجماعت،به آغوش کشیدن... سالگرد شهادت گرامی باد🌹 🕊🕊 🥀 @morvaridkhaky .
🍃 ● خمپاره‌ها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود. مثل همیشه بهنام سر رسید، اما نارحتی بچه‌ها دیگر تأثیری نداشت؛ او کار خودش را می‌کرد. کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود؛ ناگهان بچه‌ها متوجه شدند که بهنام گوشه‌ای افتاده است و از سر و سینه‌اش خون می‌جوشید. پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود. چند روز قبل از سقوط خرمشهر، شیر بچه دلاور خوزستانی پر کشید. 🌹 🥀 @morvaridkhaky .
🍃 شهید حسین امیرعبداللهیان: نتانیاهو بدون حمایت آمریکا ۱۰ دقیقه هم دوام نمی‌آورد. 🕊🕊 🥀 @morvaridkhaky .