#در_محضر_خوبان
✳ شیطان تا انسان را بیآبرو نکند رهایش نمیکند
🔻 نصیحت #حضرت_امیر علیه السلام در نامه ۵۶ #نهجالبلاغه خطاب به فرمانده لشکر علوی این است که ما یک #دشمن_بیرونی داریم که با آب و خاک و جسم ما کار دارد و یک #دشمن_درونی که از ما آب و خاک و خون نمیخواهد، بلکه از ما #ایمان و #آبرو یمان را میخواهد، مراقب باشید تا دشمن درونی این دو سرمایه را از شما نگیرد.
‼ #شیطان اینگونه نیست که وقتی ایمان انسان را گرفت او را رها کند، بلکه تا انسان را #مسلوب_الحیثیه نکند او را رها نمیکند.
👤 #آیت_الله_جوادی_آملی
📝 #پیادهشده_سخنرانی ۹۵/۱۲/۰۵
🥀 @morvaridkhaky
#حرف_قشنگ 🌸
این جمله را به یاد داشته باشید :
اگر در راه خدا #رنج را تحمل نکنید!
مجبور خواهید شد در راه #شیطان رنج را تحمل کنید.....
#وصیت_شهید_پور_مرادی🌷
🥀 @morvaridkhaky
مروارید های خاکی
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 #رمان #نسل_سوخته 🔥 #قسمت_صدو_سی_ودوم :و قسم به عصر بعد از امتحان حسا
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚 #رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_صدو_سی_وسوم:ابراهیم
سعید توی روز ثبت نام با چند نفرشون آشنا شده بود. گرم و گیرا با هم سلام و احوال پرسی کردن. نه فقط با سعید، هر کدوم که به هم می رسیدن.
گروه دخترها و پسرها با هم قاطی شدن. چنان با هم احوال پرسی می کردن و دست می دادن و … مثل ماست وا رفته بودم. حالا دیگه سعید هم جلوی من راحت تر از قبل بود. اونم خیلی راحت با دخترها دست می داد. گیج و مبهوت و با درد به سعید نگاه می کردم. یکی شون اومد سمتم دستش رو بلند کرد
ـ سلام، من یلدام
با گیجی تمام، نگاهم برگشت. سرم رو انداختم پایین و با لبخند فوق تلخی
ـ خوش وقتم
و رفتم سمت دیگه میدون. دستش روی هوا خشک شد.
نشستم لبه جدول و سرم رو گرفتم توی دستم. گیج بودم و هنوز باور نمی کردم خدا، من رو اینجا فرستاده باشه. بقیه منتظر رسیدن اتوبوس و مسئول گروه
من، کیش و مات، بین زمین و آسمون.
– خدایا ! واقعا استخاره کردنم درست بود؟
یا … عقلم از کار افتاده بود. #شیطان از روی اعصابم پیاده نمی شد و آشفته تر از همیشه، عقلم هیچ دلیلی برای بودنم توی اون جمع پیدا نمی کرد.
– اگر اون خواب صادقانه بود؟ اگر خواست خدا این بود؟ بودن من چه دلیل و حکمتی می تونست داشته باشه؟
به حدی با جمع احساس غریبی می کردم که انگار مسافری از فضا بودم و اگر اون خواب و نشانه ها حقیقی نبود؟
سرم رو وسط دست هام مخفی کرده بودم. غرق فکر، که اتوبوس رسید. مسئول گروه پیاده شد و بعد از احوال پرسی، شروع به خوندن اسامی و سر شماری کرد. افراد یکی یکی سوار می شدن و من هنوز همون طور نشسته وسط برزخ گیر کرده بودم.
ـ فکر کن رفتی خارج، یا یه مسلمونی وسط L.A
سرم رو آوردم بالا و به سعید نگاه کردم.
ـ اگه نمی خوای بیای کوله رو بده من برم. من می خوام باهاشون برم.
دست انداختم و کوله رو از روی دوشم برداشتم. درست یا غلط، رفتن انتخاب من نبود. کوله رو دادم دستش و صدای اون حس، توی وجودم پیچید.
– اعتمادت به خدا همین قدر بود؟ به خدایی که ابراهیم رو وسط آتش نگه داشت.
#ادامه_دارد...
🥀 @morvaridkhaky
#حرف_حساب
✳ آژیر شیطان و پناهگاه خدا
💠 «وَ إِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم»ٌ (اعراف، ۲۰۰)
🔻 زمانی که #آژیر_خطر به صدا در میآمد، گویندهای با صدای دلهرهآورش چنین میگفت: توجه! توجه! علامتی که هماکنون میشنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است. بعد میگفت: محل کار خود را ترک و به #پناهگاه بروید. بلافاصله بعد از پیام او صدای آژیر گوشخراشی در همهجا طنینانداز میشد و مردمی را میدیدی که با دستپاچگی و سرعت خاصی برای حفظ جان خود بهسوی محل امنی در حال دویدناند.
🔸 قطعاً خیلی مضحک و خندهدار خواهد بود که کسی در این وضعیت قرار بگیرد و بهجای فرار بهسوی پناهگاه، در معرض خطر بایستد و زیرلب مدام تکرار کند «من به پناهگاه میروم».
🔹 این داستان بسیار شبیه جریانی است که #قرآن_کریم نقل میکند. قرآن میفرماید: وقتی وسوسهی #شیطان را حس کردید، به #خدا پناه ببرید که او هم به خواستهی شما ترتیباثر میدهد و هم اینکه میداند شما را چگونه نجات دهد.
🔺 پناه بردن به خدا باید #با_تمام_وجود باشد؛ درست به مانند همان #مضطر زیر بمباران؛ والا اگر بایستد و مدام بگوید اعوذ بالله، اعوذ بالله، کاری از پیش نخواهد برد.
📱 از نرمافزار #معارفی_از_قرآن
🥀 @morvaridkhaky
#تلنگر 💥
این جمله را به یاد داشته باشید :
اگر در راه خدا #رنج را تحمل نکنید!
مجبور خواهید شد در راه #شیطان رنج را تحمل کنید.....
#وصیت_شهید_پور_مرادی
#شبتان_شهدایی
🥀 @morvaridkhaky
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 چگونه #شیطان از ۴جهت به انسان حمله میکند؟!
🌱 یک دقیقه با قرآن در #بهار_قرآن
💠 مجموعه دیدنی #سی_جزء_سی_داستان به روایت حجتالاسلام راجی
🔹#جزء_هشتم
🔹#داستان_هشتم
🥀 @morvaridkhaky