eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.2هزار دنبال‌کننده
174 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
6.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 وضعیت آدم ها در اتاق های بالا تر بهتر بود و ...💠 *________ @mosaferneEshgh
حاجت گرفتم...
مسافرانِ عشق
🌸🍃 ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم الله .🌺 شهید شاهرخ ضرغام (3) 🌺 شاهرخ از جمله کسانی
🌸🍃 ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ بسم الله 🌺شهید شاهرخ ضرغام (4) 🌺 ولادت خانم مینا عبداللهی( مادر شهید) خورشید اولین روز زمستان سال 28 شمسی طلوع کرده. این صبح خبر از تولد نوزادی می داد که او را شاهرخ نامیدند. مینا خانم مادر مومن و با تقوای او بود و صدرالدین پدر آرام و مهربانش. دومین فرزندشان به دنیا آمده. صدرالدین شاغل در فعالیت های ساختمانی و پیمانکاری است. همیشه هم میگوید: اگر بتوانیم روزی حلال و پاک برای خانواده فراهم کنیم, مقدمات هدایت آنها را مهیا کرده ایم. او خوب می دانست که پیامبر (ص) می فرماید: عبادت ده جز دارد که نه جز آن به دست آوردن روزی حلال است. روز بعد از بیمارستان‌ دروازه شمیران تهران مرخص می شوند و به منزلشان در خیابان پیروزی, خیابان نبرد فعلی می روند. این بچه در بدو تولد بیش از چهار کیلو وزن دارد. اما مادر, جثه ای دارد ریز و لاغر. کسی باور نمی کرد که این بچه, فرزند این مادر باشد. چهل روزش بود که گردنش را بالا می گرفت. روز به روز درشت تر می شد و قوی تر. سه یا چهار سالگی با مادر رفته بود حمام, مسئول گرمابه بچه را راه نداده بود. می گفت: این بچه حداقل ده سال دارد نمی توانی آن را داخل بیاوری!!😐😂 ادامه دارد...
مسافرانِ عشق
❕ صلوات میفرستادم و همش دعا میخوندم ...نیم ساعت گذشت و انگار اقام پسندیده بود که مامان اومد دنبالم ک
❕ اقام جای من جواب داد ...عموسید منم ترسیدم و شروع کرد به تعریف کردن ...اون مرد سید از بین کتابهاش یه دعا نوشت و بهمون داد و کفت :همیشه کنارم باشه تا از شر شیاطین و اجنه رهایی پیدا کنم ...خیلی کارا گفته بود که باید بکنیم ...نمک و اسفند بسوزونیم ...یه دعا رو تو اب خیس کنیم و ...همه رو مو به مو انجام دادیم و انگار زمان بهترین درمان بود و کم کم همه چیز داشت به حالت عادی برمیگشت ...هفتم رضا تموم شده بود که اونروز پچ پچ های مامان و بابا منم کنجکاو کرد ... مامان وقتی دید دارم نگاهشون میکنم گفت :اون خواستگارت بود روز مرگ رضا اومده بود ؟ با سر گفتم خوب چی شده اتیش گرفته تصادف کرده یه از پشت بوم افتاده ؟! مامان لب حوص کوچیک شیر اب نشست و گفت : هیچ کدوم از اون روز که رفتن معلوم نیست کجاست و پیداش نیست ...اومدن اینجا سراغشم گرفتن ولی خبری از اون پسر نیست ...جوون مردم معلوم نیست کجاست و چی شده بهش ..‌خدا خودش بهش رحم کنه باورش برامون راحت بود و منتظرشم بودم که اون اتفاق بیوفته و جای تعجب نداشت ...لباسهامو در اوردم و رفتم حموم و یه دوش حسابی گرفتم ...برگشتم و شام خوردیم و میخواستیم بخوابیم که هرچی گشتم نتونستم اون دعام رو پیدا کنم ...مامان از من گیجتر شده بود و همه جارو زیر و رو کرد، نبود که نبود ... میدونستیم‌که دوباره این اتفافات معمولی نیست و حتما یچیز پشتشه...مامان رفت تو تشت لباسهارو خیس کنه که دعامو پیدا کرد و هردومون خوشحال شدیم ...مامان دوباره لای پارچه بستش و گفت :حواستو جمع کن رعنا این پیشت باشه من خیالم راحته ... دعا رو تو لباسم گذاشتم و گفتم :خیلی وقته اون زن سفید پوش رو ندیدم بنظرت دیگه پیش من نمیاد ؟ _خدا کنه که نیاد و این کابووس ما هم تموم بشه ...برو بخواب منم دارم میام لباسهارو خیس کنم اومدم ... هردو از خوشحالی خوابیدیم و روزهامون بدون دردسر میگذشت و جاشو به روزهای قشنگ داشت میداد ... ادامه دارد...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh