eitaa logo
مسافرانِ عشق
3.7هزار دنبال‌کننده
176 عکس
2.3هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
پرستو...
مسافرانِ عشق
❕ دو روز بعد رفتیم دنبال ازمایش و قرار عقد که متاسفانه خبر رسید اقا جون سکته کرده و بستریش کردن بیما
❕ تو مراسم انا جان عمه و عموها جای عزاداری و حرمت نگه داشتن مادرشون فقط دنبال چراها بودن ، چرا انا زمین فروخت ؟ حالا که فروخت چرا همش رو بخشید به ماها و چراهای دیگه ، عمه خورشید بهشون گفت مگه اقام هر چه داشت رو بخشید بهتون ما اعتراضی کردیم ؟ پس شماهام دهنتون رو ببندید تا مراسم تموم شه اما بقیه ساکت نمیشدن اخرشم بعد سوم اناجان عمه و مامانم خونه روستا رو ترک کردن برگشتن شهر تا هفتم که سر خاک گرفتن اونم به پول خودشون چون بقیه میگفتن هر کی پولش ر‌و خورده باید خرج کنه ، ولی یادشون نبود که با اقا جون چکار کردن ، بعد مراسم عمه خورشید گفت خدا منو ببخشه اما نمیتونم اقام رو ببرم خونه میترسم نتونم جلوی زبونم رو بگیرم به بیوفتم به زخمو زبون زدن خدا رو خوش نمیاد ، مامانمم به روی خودش نیاورد و اخرش خواهرم پریسا که دید هیچ کس حاضر به نگه داری اقاجون نمیشه خودش اقدام کرد و اقاجون رو برد خونش ، حالا دیگه از اون اقاجون مغرور چیزی نمونده بود ، نگاهش غم داشت ادم دلش کباب میشد ، پریسا و شهریار افتادن دنبال دوا و دکتر اقاجون و خدا رو شکر بعد استفاده از قرص های اعصاب روحیه اقاجون بهتر شد ، و ۴ سال زندگی کرد و تو اون روزها خونه همه میرفت و هفته‌ها ازش نگهداری میکردن ، و تا اخرین روز زندگیش نتونست عمه و عموهام رو ببخشه ، اقاجون برعکس انا بچهامون رو دید و مراسمش دخترم شمیم ۳ ساله بو‌د و شقایق رو باردار بودم ، هانی مازیار کلاس اول و حدیث دختر کوچیکش ۴ ساله پریسا هم سه تا پسر شیطون داشت که دو تاشون دوقلو بودن ،عمه هم یه پسر و دختر داشت ، تعداد خانوادمون بیشتر شده بود اما دیگه اقاجون و انا جان نبودن ، روزها گذشت برادرم زن گرفت و بچه دار شد ، خواهر کوچیکم هیج وقت بچه دار نشد ، حالا سالها از ازدواج منو شهریار گذشته و عشق ‌و علاقمون هر روز بهم بیشتر شد ، و هزاران بار خدا ر‌و شکر میکنم از داشتن این مرد مهربون . مامان و دایی و عمه پیر شدن دخترم شمیم یه پسر ۲ ساله داره و با تمام چالش های زندگیش میگه خوشبخترینم اما هنوز ترس دارم از ایندش ولی شهریار میگه من یقین دارم به انتخاب دخترم ، شقایق هنوز مجرده ، بزرگترین مشکل زندگیم ازدواج شمیم و انتخابش بود که منو تا مرز سکته برد ، روزی که شمیم از خواستگار گفت اول خوشحال شدم اما بعد شنیدن اسم....
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
زمان: حجم: 2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجت گرفتم...
مسافرانِ عشق
🌸🍃 🌺شهید شاهرخ ضرغام (39) 🌺 دریاقلی 2 يکدفعه شروع به خواندن و رقصيدن کرد ... (راوی : قاسم صادقی)
🌸🍃 💌شهید شاهرخ ضرغام (40) دریاقلی 3 اما عاقبت به خير شد و مرگش شهادت بود. (راوی : قاسم صادقی) صبح وقتی برای بچه های گروهش غذا آورديم، همه سير بودند پرسيدم:چرا غذا نمی خوريد! شاهرخ با خنده گفت: ما که نمی تونستيم معطل شما بشيم. اين برادرای عراقی توی کوله پشتی هاشون پر از مواد غذایی بود. ما هم همه روخورديم!با بچه ها مشغول پاکسازی منطقه و روستاهای اطراف بوديم. يکدفعه ديدم درياقلی همان که اولين بار خبر حمله دشمن را آورده بود مجروح شده اما جراحتش سطحی بود. سيد مجتبی هم به ديدنش آمد و از او تشکر کرد. دو روز بعد منافقين به نيروهای عراقی اطلاع دادند که؛ کسی که نقشه شما را در حمله به آبادان از بين برده درياقلی است. نزديک ظهر بود كه عراقی ها محل کار او را بمباران کردند. درياقلی به شدت مجروح شد. برای مداوا فرستاديمش تهران درياقلی کسی را نداشت. می گفتند قبل از انقلاب زندگی خوبی هم نداشته اما بعدها توبه کرده. چند روز بعد درياقلی در تهران به علت شدت جراحات به شهادت رسيد. او در قطعه ۲۴ بهشت زهرا(س) در کنار ديگر شهدا آرميد. سيد می گفت: درياقلی با دوچرخه اش آبادان را نجات داد. او اگر زندگی خوبی نداشت، اما عاقبت به خير شد و مرگش شهادت بود.