مسافرانِ عشق
. . رسیدم جلوبانک ..با یکی از همکاراش که هماهنگ کرده بودم تماس گرفتم بیاد کمکم ...حدود دو نیم ظهر ب
.
.
استوری تبریک تولد عشقشو گفته بود و تگ کرده بود ! بعد عکس نهار دو نفره با عشق جان ..همون روزی که با قهر بی دلیل از خونه رفت و به من گفت میرم ماموریت. رفته بود با عشق جانش نهارکوفت کرده بود !چشمهام پر اشک شد. ..دوباره نفس کشیدن برام سخت شد ...
سخت بود ..خیلی سخت ..اشکهامو کنار بزنم و از پشت هاله های اشک ..لباس احمدو توی عکس ببینم. همون تی شرت آبی که به انتخاب من خریده بود و برای عشقش پوشیده بود....سخت بود بنویسم ..ولی نوشتم تولد عشق جانت مبارک معلومه روز خیلی خوبی داشتین عزیزم !
نوشت ..ممنون امروز نیست برای چند روز پیشه امروز وقت کردم استوری کنم ..ازشون با چشمهای خیس شات گرفتم ..احمد تو پذیرایی بود و من کیان رو داشتم میخوابوندم تو اتاقش .. وقتی یه دل سیر گریه کردم ..بی هیچ حرفی رفتم تو اتاقم ...کمی بعد اومد ...
پشتم بهش بود ..بدون اینکه برگردم پرسیدم ..
_:پنجشنبه بجای ماموریت ...با کی داشتی پیتزا میخوردی ؟؟ روز تولدم بی دلیل اخم و تخت کردی و الکی قهر که بری با عشقت نهار بخوری ؟!
بسختی انگار صداشو بیرون داد ..با صدای کم جونی گفت.
_:الههه؟!
بدون اینکه برگردم و نگاش کنم بلند گفتم
_:هیسسس!!!!حرف نزن ..اگه حرفی بزنی عصبی میشم و داد میکشم. ..هنوز هلن تو شوک بحث قبلیمون هست. .نمیخوام با صدای داد و بیداد من بیدار بشه ...خواست دستمو بگیره ..محکم هولش دادم ...صدام لرزید ..بغضم سخت شکست. .
_:نامرد. ..پست فطرت. ..خیلی موجود حقیری هستی ...تمام روز های سخت زندگیتو بامن بودی ..بیکاری و در به در بودنت با من بود...کی تو خونه ۳۰ متری زندگی میکرد من کردم ؟کی میتونست اون همه زخم زبونهای خانوادتو تحمل کنه که من کردم بدون اینکه یه بار بهشون بی احترامی کنم ؟!وقتی قرض داشتی کی طلاهایی که از خونه پدریش آورده بود بهت داد ؟کی رفت کار کرد تا بدهی های تو صاف بشه ؟! منتی نیست ...فقط میگم که بدونی حقم نبود ..با من بد تا کردی ..خیلی بد !
صدای گریش و میشنیدم و پشتم میلرزید.
_:با من خوش نیستی ؟باشه تمومش میکنیم ..همین فردا. ..
یهو داد زد.
_:توروخدا الهه؟!
برگشتم صاف تو چشمهای خیسش نگاه کردم ..تمام حرفامو تو اون نگاهم خلاصه کردم ..اشکهام سرخورد رو گونم ..
_:چرا وقتی با یکی دیگه هستی ولم نمیکنی ؟راحتم کن ..طلاقم بده برای همیشه برو پیش عشق جانت ..که لیاقتت همونه ..
حرفهامو گفتم. از روی تخت اومدم پایین ..
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
ازفـراقِتـواگردِقبڪنم
نیستعجیب؛
ایـنعجیباستڪه
منزندھبمـٰانمبۍتـو..!🌿
اللهمعجللولیكالفرج
امام زمان
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 بُعد جسمی در عالم پس از مرگ💠
#قسمت_سی_و_یک
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روح پدرم گفت هنوز ماموریتت تموم نشده💠
#قسمت_سی_و_دو
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 فرد بزرگی رو دیدم که ...💠
#قسمت_سی_و_سه
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دیدار با حضرت ابوالفضل💠
#قسمت_سی_و_چهار
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حضرت ابوالفضل بهم گفت ...💠
#قسمت_سی_و_پنج
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. . استوری تبریک تولد عشقشو گفته بود و تگ کرده بود ! بعد عکس نهار دو نفره با عشق جان ..همون روزی که
.
.
سرم گیج رفت ..بسختی خودمو به دیوار رسوندم و دستمو به دیوار تکیه دادم ..احمد دوید سمتم تمام قدرتم تحلیل رفته بود باهمون تن نیمه جونم هولش دادم. بازهم هموم درد قفسه سینه ...همون دردی که تیر میکشید تو قلبم ..دستمو رو قلبم گذاشتم و چشمهامو بستم ....وقتی چشمهامو باز کردم ..بحز قطره های سرم چیزی نبود ..سرمو این ور ...اون ور ..چرخوندم ..فهمیدم بیمارستان ..تکونی به خودم دادم ..یه پرستار جوون و خوش رو اومد بالا سرم ..سرمم رو تنظیم کرد و گفت. .خوب خداروشکر بهوش اومدین. بهتری ؟جاییت درد نمیکنه ؟تقلا کردم بلند بشم ..با دستش مانع شد .
_:عزیزم استراحت کن ..الان دکتر میاد برای معاینه ...لبخندشو کش دار کرد ..همسرتون خیلی بی قراری میکرد ..برم بگم که بهوش اومدین...هیچ حرفی نزدم ..پرستار رفت ..احمد نگران اومد سمتم ..تا اومد کنارم چشمهامو بستم ..خواهش کرد التماسم کرد نگاهش کنم ..ولی فقط از بغض لب هام لرزید ...چشمهامو روهم قفل کرده بودم که دکتر گفت.
_:برگرد خانوم ...چشمهاتو باز کن ..همسرتون رفتن ..
سرمو چرخوندم ..دکتر معاینه کرد ..با صدای ارومی گفت. .
_:امشب شوک عصبی بهت وارد شده ؟
با حرکت سرم گفتم اره. .
سری تکون داد ..
_:اوضاع قلبتون زیاد جالب نیست. .فعلا یکی دو روز باید بمونید. .حالتون روبه راه شد بایدتحت نظر متخصص باشید.
تمام وقتی که دکتر صحبت میکرد من فقط به احمد فکررمیکردم. اینکه نتیجه تمام سختی هایی که تو زندگی کشیدم برام شد یه قلب مریض ...اشکهام صورتمو خیس کرد. .دکتر فکر کرد به خاطر ناراحتی قلبیم گریه میکنم ..
_:دخترم گریه نکن شما هنوز سنی نداری ..مطمین باش تحت نظر باشی خیلی زود حالتون بهتر میشه. .
سری متاسف تکون دادم و بسختی لب های خشکیدمو از هم باز کردم ..
_:به همسرم بگین به مادرم اطلاع بده ...خودشم بره پیش بچه ها ...
دکتر متعجب و باشیطنت گفت ..
_:من بگم ؟چرا خودت نمیگی ؟
سرمو برگردونم و گفتم. .
_:لطفا !
با صدای پاهای دکترمتوجه شدم که رفت ..
حس کردم دلم میخواد بخوابم ...فقط با خواب بود که میتونستم دلمو کمی دلمو آروم کنم ..
نمیدونم چقدر خوابیده بودم که با صدای محبت آمیز مامانم چشمهامو از هم باز کردم ..
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسین علیه السلام:
پروردگارا آنکه تورانیافت، چه یافت؟!
وآنکه تو را ازیافت چه از دست داد
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 مرور زندگی💠
#قسمت_سی_و_شش
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 شفاعت حضرت ابوالفضل💠
#قسمت_سی_و_هفت
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دیدن حقایق💠
#قسمت_سی_و_هشت
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 آیه ای از اعمالم اومد توی ذهنم💠
#قسمت_سی_و_نه
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تاثیر دعای خیر💠
#قسمت_چهل
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. . سرم گیج رفت ..بسختی خودمو به دیوار رسوندم و دستمو به دیوار تکیه دادم ..احمد دوید سمتم تمام قدرت
.
تو اون دو روزی که بیمارستان بودم از مادرم خواستم کسی متوجه نشه فقط خواهرم ..
پیش اونا به اجبار با احمددرصورت لزوم حرف میزدم ...روزی که ترخیص شدم ..احمدخوشحال بود ..فکر میکرد کم کم دوباره میبخشمش و دوباره میریم زیر یه سقف ..تا احمد ماشین و روشن کرد گفتم ..برو خونه مامانم ..میخوام چند روزی خونه مامانم باشم ..مامانمم بی خبر از ماجرا گفت.
_:قربونت بشم ..بیا دخترم ..
احمد تو آیینه فقط سرد و تلخ نگاه کرد و بی هیچ حرفی راه افتاد...
رسیدیم خونه مامان. .مامانم قبل من پیاده شد در و باز کنه ..احمد چرخید سمتم. .
_:چند روز میمونی ؟!
پورخندی زدم
_:شاید تا همیشه !
نگاهمو ازش دزدیدم. داشتم پیاده میشدم که گفتم. .
_:سمیه (خواهرالهه )رو میفرستم بچه ها وسایل های منو بیاره. .
ملتمس گفت. .
_:الهه هرچی که تو بگی حق منه ..هرکاری کنی حق داری ..ولی بازم بزرگواری کن ....میدونی من بدون تو هیچم ...فرصت بده برات جبران میکنم ..
باتمسخر خندیدم
_:خیلی فرصت داشتی !
پیاده شدم و درو بستم ..
رفتم خونه به مادرم گفتم ..شاید کمی بیشتر بمونم ..به احمد گفتم تا چند روزی من نیستم تعمیرات خونه رو انجام بده. مامانم با روی خوش از حرفم استقبال کرد. .زنگ زدم سمیه بچه ها و وسایل هامو آورد ..میدونستم بویی برده ولی به روی خودش نیاورد ومنم چیزی نگفتم ..
شب بود که طومار ...طومار..پیام های احمد اومد برام ..پیام هایی پر از معذرت خواهی. و خواهش اینکه برگردم ...
ولی من درتمام جواب همه پیام هاش فقط یک کلمه مینوشتم.
طلاق!
برگشت زنگ زد جواب ندادم ..دوباره پیام پشت پیام ...ومن هیچ جوابی ندادم. .
سومین روز بود که خونه مامانم بودم ..عصر پیام داد ...
منو بخاطر تمام بدی هام ببخش میدونم در حقت بدی کردم حلالم کن مواظب بچه هام باش ...وصیت نامم روی میز آرایشی هست ..خداحافظ برای همیشه الهه عزیزم ...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh