eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.4هزار دنبال‌کننده
175 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
مسافرانِ عشق
. . دستم رو سینه قدم میزدم هلن با گریه قرصم و آورد داد ..احمد نگران پرسید. چی شده الهه ؟ نفس های ع
. . خودمو از بغلش جدا کردم ..رفتم سمت درورودی خونه ..ازسر شونم برگشتم و ناامید نگاهش کردم. .. _:من ازهمه چیز تو خبر دارم ازچی میترسی ؟اینکه دختره عکس بیاره ؟فیلم بیاره ؟صیغه نامتو رو کنه ؟آتویی که ازت داره برای من مهم نیست ...! با چشمهای خیسش نگاهم کرد چونش میلرزید ..تمام غرورشو امشب به غارت برده بودم ..اومدم توی تختم دراز کشیدم .. من اهل بی آبرویی نبودم ..میخواستم امشب همه چیزو تموم کنم ..برای خواهر مینو پیام های آخرمو نوشتم .تا دلم آروم بگیره...سرمو کشیدم و با گریه خوابیدم ...یهو یاد گل سری افتادم که چند ماه پیش از ماشین پیدا کرده بودم . از عصر مدام تو دستم بود..نگاهش میکردم ..رفتم برداشتم و زل زدم بهش ..به حدی فشارش دادم که کف دستمو زخم کرد ..همونطور گل سر تو دستم خوابم برد..دوباره کابوس دیدم و از خواب پریدم ..میدونستم نیمه های شبه ..قبلا هروقت خواب بدی میدیدم به آغوش احمد پناه میبردم ..ولی حالا خودش دلیل کابوس هام بود..نگاهی به جای خالیش کردم ..حسابش از دستم در رفته بود شب هایی که بدون احمد سر کرده بودم ...تپش قلبم زیاد بود ..دست بردم از کشو قرصمو بخورم ..لیوان آب از دست لرزونم افتاد...و همین منو برد به ورطه تلخ و شیرین خاطراتم ..یهو به خودم اومدم ..داشت آفتاب طلوع میکرد و من هنوز به تیکه های شکسته لیوان خیره بودم ..نگاهی دیگه به گل سر انداختمو و محکم پرتش کردم ..پتو رو کنار زدم. .پاورچین رفتم بیرون ..احمد روی کاناپه خوابش برده بودو تلویزیون با صدای خیلی کم روشن بود... آروم رفتم سمتش....تو جزییات چهرش دقیق شدم...چقدر دلتنگ چهرش بودم ..باید به خاطر دل خودمم هم که شده یه فرصت اخر بهش میدادم ..اروم دستمو بردم سمت شونش و تکونش دادم ..با تکون اول از خواب پرید ..متعحب نگاهم کرد ..بلند شدو گیج و منگ روبه روم نشست ... اروم لبخند ملیحی زدم ..لبخندی که مدتها بودازش دریغ کرده بودم. . _:احمد کابوس دیدم. میترسم ..میخوام امشب بغلم کنی ...سرمو روی شونت بزارم و بهم بگی که دیگه نترسم .. دستمو گرفت ..به سمت لبهاش برد و بوسید .. یهو منو تو آغوشش کشید و زیر گوشم با بغض گفت. . _:ممنونم ..ممنونم از بزرگواریت ..بهت قول میدم دیگه نمیزارم بترسی ..نمیزارم کسی اخم به ابروت بیاره..یه تنه گذشته رو برات تلافی میکنم .. هردو باصدای بلندی تو اغوش هم گریه کردیم درحالی که هر لحظه فشار دستهامون دور کمرمون بیشترو بیشتر میشد. ..
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 فرشتگان و سفید پوشانی رو دیدم که به کمک آمده بودند💠 *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. . خودمو از بغلش جدا کردم ..رفتم سمت درورودی خونه ..ازسر شونم برگشتم و ناامید نگاهش کردم. .. _:من
. . فردای اون شب بدون اینکه بهم بگه ..منو برد محضر و تعهدمحضری حتی حق طلاق رو بهم داد ..بعد رفتیم رستوران ..سعی میکردم بخندم ..وانمود به فراموشی کنم و همه چیزو به خاطرخودم و بچه هامم که شده دیگه به یاد نیارم ..سخت بود ولی من باید قوی و.محکم ازپسش برمی اومدم ..حالا برای آخرین بار بخشیده بودمش ..ولی همیشه یه گوشه دلم زخمش برجا بودو یه کنج ذهنم تمام روزهایی که زیرشون کمر خم کردم تاابد بهم دهن کجی میکردن !میدونستم خیلی خودمو عذاب دادم. ضربه های روحی شدیدی خوردم ولی حالا دستم خالی نبود اگه من بی آبروییی میکردم و بعدش طلاق ..فقط یه زن مطلقه بدون پشتوانه مالی بودم که شاید حتی بچه هاشم نداشت ..حالا بعد دوسال عذاب و سختی ..حق طلاق ..حق حضانت بچه هام ..وکلی ملک و املاک داشتم آینده خودمو وبچه هام رو تونسته بودم تامین کنم ..حالا دیگه خیالم از آیندمون راحت بود یه جورایی حداقل حق خودمو از زندگی گرفته بودم ..شبی که خواستم ببخشمش و دوباره عاشقش بشم به خودم قول دادم اگه کمترین خبط و خطایی ازش ببینم حتی در حد یک پیامک ساده از خونه و زندگی و دلم بیرونش کنم ! شایدمنم خیلی اشتباه کرده بودم ولی ته دلم خوشحال بودم که هیج وقت آبروی همسرمو نبردم و بازم احمد چیزی پیش من برای ازدست دادن داره !غذامونو که خوردیم دست تو دست هم راه افتادیم به سمت روزهای خوش زندگیمون ..! دوباره زندگیم به روزهای زیبای خودش رسید. .روزهایی که احمد مدام قربون صدقم میره و صدای قهقهه من گوش فلک رو کر میکنه..دوباره شدم همون الهه ای که از سر کول احمد بالا میرفت و مدام سر به سرش میذاشت واحمدم دلش ضعف میرفت برای کارهاش!از مینو هیچ ردی دیگه تو زندگیم نیست چون دیگه آتویی که داشته ارزشی نداره ! تنها مشکلم ..مشکل دادگاهم بود .. دادگاهی که به خاطر اینکه یه فیش تو بانک برای آشنامون نوشته بودم و ادعا کرده بود پولشو خوردم اونم با کمک و حمایت احمد وبا وکیل با درایتی که برام گرفت معلوم شد دروغ بوده و این مشکلم خداروشکر حل شد ..حالا با بچه هام در کنار احمد داریم خوشبختراز همیشه زندگی میکنیم رابطم با خانواده احمدکم وبا ملاحظه هست ..خوشحالم که بچه هام ازته دل شادن، خوشحالم که احمد هربار نگاهم میکنه تو نگاهش کلی عشق وتوام با شرمندگی میبینم ...خوشحالم که دوباره دارم میخندم ..دوباره دارم زندگی میکنم ...! زندگی همتون پر ازخوشحالی های از ته دل . (پایان )
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.... غریب آشنا مادرم با لبخندی داخل خونه شد و در رو پشتش بست... هر دوی ما چشممون به مادرمون بود که بیاد و بگه چه خبره؟ مادر داخل خونه شد و پاهای خوش تراشش رو روی هم انداخت و گفت: اقدس خانم بیا دخترم... اقدس سمت مادرم رفت و مادرم دست گره خورده اقدس رو از هم باز کرد و توی دستش گرفت و گفت: اقدس مامان جان امروز که رفتید بازار خوشگلیت کار دستت داده... اقدس کمی خودشو لوس کرد و مادرم ادامه داد: پسره حاج رجب دوست بابات غرفه داره بازار ازت خوشش اومده الانم مادرش بود اومده بود ازمون اجازه خواستگاری بگیره... درسته من از اقدس بزرگتر بودم ولی آرزوی خوشبختی اقدسم رو داشتم... از ته دلم خوشحال شدم و پریدم و بغلش کردم... اقدس هم منو بغل کرد... مادر: ولی باید از پدرت اجازه بگیریم بعد... من فهمیده بودم اقدس هم به این پسری که دنبالمون راه افتاده بود بی میل نیست... شب شد و پدر طبق معمول خسته از راه رسید و مادرم شام رو کشید و سر شام رو به پدرم گفت: آقا محمود نگا به دخترات کردی؟ پدرم نگاهی مشکوک به ما انداخت خیسی سیبیلهای کلفتش رو گرفت و صداشو صاف کرد و گفت: چی شده؟ مادرم لبخندی به پدرم زد و گفت: اقدست خواستگار داره اونم کی؟ پسر حاج رجب... حاج رجب معروف... پدرم اخماش تو هم رفت و گفت: من دختر بزرگتر از اقدس تو خونه دارم حاج رجب نباشه عرکی که میخواد باشه اول اعظم بعدش اقدس... مادرم جواب داد: خب آقا محمود شاید اعظم حالا حالاها نخواد ازدواج کنه خودش داره خواستگاراشو رد میکنه ولی اقدس این مورد خوب رو نمیتونه رد کنه... پدرم قلپی آب خورد و ادامه داد: طوبی خانم دیگه ادامه نده لطفا اول اعظم بعد اقدس تمام... سرم زیر بود و احساس میکردم باعث و بانی ازدواج نکردن اقدس من بودم... اقدس زیبا بود و نمیتونست به پای منی بسوزه که هیچ خواستگاری قبولم نمیکرد و الکی میگفتم خودم جواب رد دادم... کاش اقدس ازدواج میکرد تا عذاب وجدان من کمتر میشد... مادرم کوتا میومد و ادامه داد: آقا محمود حالا به احترام حاج رجب بذار یکبار بیان صحبتامون رو بکنیم میگیم میمونن بعد اینکه اعظم ازدواج کرد علنی میکنیم... پدرم به فکر فرو رفت و گفت: نمیدونم هر کاری صلاحه بکن فقط به فکر آبروی منم باش خانم... مادرم خوشحال ای به چشمی گفت و خواست بره سمت تلفن که پدرم گفت: صبر کن فردا زنگ بزن الان میگن چقدرم از خداشون بوده... مادرم راه نرفته رو برگشت و من کمی خیالم از بابت اقدس راحت شد...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج الهی آمین🤲🏻 ‌ *________ @mosaferneEshgh