eitaa logo
مصلای قدس خواهران-قم
138 دنبال‌کننده
2هزار عکس
429 ویدیو
103 فایل
ارتباط با ادمین @mosalla038
مشاهده در ایتا
دانلود
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: افضل اعمال امتی انتظار الفرج برترین اعمال امت من انتظار فرج است. بحار الأنوار ، ج‏۵۰، ص: ۳۱۸ معاونت خواهران نهاد نمازجمعه استان قم برگزار میکند: در آستانه نیمه شعبان مسابقه کتابخوانی از کتاب (انتظار فرج از دیدگاه مقام معظم رهبری حفظه الله) برگزار میشود. علاقمندان به شرکت در مسابقه میتوانند ضمن دریافت فایل پی دی اف که در پیوست ارسال میگردد به آیدی @mosalla038 جهت دریافت سوالات مسابقه پیام داده و پاسخ ها را به همان آیدی ارسال نمایید. مهلت ارسال پاسخنامه: تا ۲۵ فروردین ۹۹ مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
بسم رب المهدی معاونت خواهران نهاد نمازجمعه استان قم برگزار میکند: همزمان با بهار طبعیت که مصادف است با روزهای پر نور و پر سرور فرا رسیدن سالروز میلاد یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) همه با هم فضای مجازی را آکنده از عطر و نام او می‌کنیم... فراخوان مشارکت در پویش همگانی عید هم عهدی برای پیوستن به این پویش کافی است ضمن قرائت یک دعای فرج نام لبیک یا مهدی را برایمان ارسال کنید. ثبت نام مشارکت در پویش عید هم عهدی به نام کاربری👇 ذیل در ایتا: @mosalla038 به قید قرعه به سه نفر از شرکت کنندگان جوایزی اهدا خواهد شد. مهلت ارسال تا پایان ماه شعبان المعظم مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نهم کمین گل سرخ ... با آزاد سازی خرمشهر هر روز گروه هایی از مردم و پاسداران و افسران انقلابی داوطلبانه به سنندج می آمدند و سراغ سرگرد صیاد شیرازی را می گرفتند. حالا نوبت آزادسازی بانه بود تا بتواند رسیدن به سردشت راممکن سازد، سردشت به علت نزدیکی به مرز عراق، یکی از مراکز پشتیبانی ضد انقلاب بود. از مریوان خبر رسید که سرگرد آذرفر فرمانده پادگان مجروح شده است، و نیروهای مستقر در آنجا حال و وضع خوبی ندارند و احتمال سقوط آنجا میرفت. بنابراین سرگرد صیاد خود از طریق هوا به آنجا رفت و قول داد که به زودی از این وضع نجات پیدا می کنند. سرگرد صیاد خوشحال بود که در میان این همه پاسدار و ارتشی داوطلب، قرار دارد. فرمانده پاسداران آن روز، جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان بود. درست شبی که قرار بود صبحش حرکت کنند متوجه شدند عملیات لو رفته است. ولی تصمیم به توقف عملیات نداشتند بلکه میخواستند از محور دیگر وارد شوند این یک سازماندهی قدرتمند بود که بازهم سرگرد صیاد ابتدای عملیات بود و دعای فرج زمزمه می کرد.صبح صدای هلی کوپتر کبرئ شنیده شد، دوتن از خلبانان شجاع هوانیروز شهید شیرودی وشهید کشوری، برای پشتیبانی آمده بودند. و بعد از آزادسازی، اداره مریوان به دست نیروهای نظام افتاد. گرچه ضد انقلاب نمیخواست به راحتی کنار بزند. آنان در گردنه آرین و روستای شیخان بازهم شکست سختی خوردند. روز بعد به مریوان رسیدند و پاکسازی شهر دوروز طول کشید و به نیروهای احمدمتوسلیان تحویل دادند. در مسیر این آزادسازی، فرماندهان، مردم را با انقلاب آشنا می کردند و اطمینان نجات میدادند. سرگرد صیاد میگوید 《من در بررسی حوادث، امداد های الهی را بخاطر نیایشهای شبانه، دیدم 》علی بسیار منظم بود در انجام کار، و از بی نظمی آرامشش به هم می خورد. خدمات نیروهای انقلابی به مردم آنجا، در دل زنان روستا محبتی به اسلام ایجاد کرده بود که برای آنان شرم آور بود همسرانشان، ساعاتی پیش آن ها را تیرباران کرده بودند. عملیات شش روزه پاکسازی مریوان، در خرداد ۵۹ صورت گرفت. که سرگرد علی صیاد تنها دو شهید و ۶ مجروح داد. در بانه هم فقط پادگان سقوط نکرده بود که شمارش معکوس برای سقوط آن آغاز شده بود ولی مدفعان شهادت را بر تسلیم، ترجیح داده بودند. پاکسازی از طریق سقز بود و گردنه خان، تنها کمینگاه خطرناک این مسیر بود. صیاد با پشتیبانی کبرئ های جنگنده، به پاکسازی پرداخت ولی قضا و تقدیر را هم در نظر داشت. تا این که فریاد زد ما کمین خورده ایم. آنان تا صبح به مقابله پرداختند. پشتیبانی شهیدان شیرودی و کشوری قابل بیان بود که به جان ضد انقلاب افتاده بودند. بعدها معلوم شده بود که یکی از فرماندهان از نیروهای ضد انقلاب بود که باعث این پاتک شده بود. و باعث شده بود روحیه نیروها به هم بخورد و تعدادی اسیر و زخمی شوند و علی دلش میسوخت از این ماجرا. چون دشمن غنائم زیادی بدست آورده بود از این کمین. غروب به ورودی شهر بانه رسیدند ولی ازآن سو مدافعان گرفتار که هنوز منتظر خبری از نیروهای خودی بودند، میرفتند به استقبال شب دیگر که ناگاه تانکی به سویشان آمد و سرباز آرپی چی زن با نگرانی آخرین گلوله را که برای روز مبادا نگه داشته بود، به سر قبضه بست، که فریاد فرمانده بلند شد نزنید نزنیدخودی است.سرگرد صیاد بود. مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌹 ولادت منجی عالم بشریت، نور نیِّرِ آسمان و زمین، فروغ ظلمت زدگان، مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف بر منتظران ظهورش مبارک باد. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام معظم رهبری: 🔹روز نیمه‌ی شعبان روز است. ۱۳۸۷/۵/۲۷ مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
دل‌ها همه منتظر برای فرج است در نای بنفشه‌ها نوای فرج است ذکری که حجاب غیب از او می‌گیرد ای عاشق منتظر، دعای فرج است 🌹تعجیل در امر فرج صلوات✨ ┄┅═══••✾••═══┅┄ مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
دهم کمین گل سرخ ...پادگان بانه بعد از ۴۴ روز محاصره آزاد شد و همان روز تیمسار فلاحی دستور داد که سرگرد صیاد ارتفاع آربابا را آزاد کند. چون تا به آن لحظه تلاش برای آزادی آن بی ثمر بوده. سرگرد صیاد دو فروند هلی کوپتر ۲۱۴ خواست تا روی ارتفاعات همراه ۱۶ نیرو، هلی برن شوند. بعد از تحقیق و تلاش آتش بار بر روی دشمن، علی به این نتیجه رسید که هلی برن راه آزادسازی نیست چون دشمن سنگر محکم و پر از تله داشت. اینبار علی از آسمان و زمین و جناح چپ و راست به فرماندهی سروان شهرام فر و ستوان نوری، آتش بر سر دشمن باریدند و بافتح آربابا کمر ضد انقلاب در بانه شکست. و راه برای پاکسازی شهر فراهم شد. دشمن که مقاومت عجیبی داشت، و حاضر به عقب نشینی نبود به طرف مسجد شهر تغییر سنگر داد و بازهم میخواست ماجرای قرآن و نیزه را تکرار کند اما با زکاوت سرگرد صیاد این حقه اثر نکرد و با اولین گلوله فهمیدند که بهتر است به فکر فرار باشند. اینجا بنی صدر بخاطر اعتماد به علی خود را تحسین میکرد و حتی ابایی نداشت که بگوید صیاد را من کشف کرده ام! روزی که هیچ امیدی به بهبود اوضاع نبود علی نشان داد که قدرت ایمان و اراده و توانمندی چه می کند. بنی صدر هم که مجلس را از جنس خود نمی دید میخواست پایان غائله کردستان را برای محبوبیت خود به عنوان قهرمان ملی نشان دهد! لذا بنی صدر دنبال تقویت علی بود. ولی فرمانده شدن علی با درجه سرگردی آن هم در ارتش که درجه در آن عنصر اساسی است مقداری مشکل بود که با پیشنهاد تیمسار فلاحی به بنی صدر، مبنی بر اعطای درجه به صیاد، سرگرد علی سرهنگ شد‌. اما چیزی که علی از آن میترسید اختلاف بود و درست شبی که قرار بود فردایش عملیات شود، بین دو تن از فرماندهان اختلاف افتاده بود《 بله از اختلاف خیلی میترسیدم و از همان ابتدا با قاطعیت رسیدگی کردم و با توجه به مسئولیتم و محبت برادرها به من، سریع بررسی میکردم...گفتم بچه ها بیایید چند آیه قرآن بخوانیم تا قلبمان به مقدساتی که داریم روشن تر شود.‌‌..》محبت فرماندهان به هم اشک شوق را در چشمان علی حلقه میزد. علی معتقد بود به وحدت قلبها نیاز است. صیاد از امام آموخته بود که وحدت و همدلی رمز پیروزی است و اختلاف از زبان هرکس باشد، از زبان شیطان است. سرهنگ علی از مدتها پیش خطر حمله عراق به ایران را حدس زده بود و اصلا آمدنش به کردستان بخاطر چاره جویی برای این مسئله بود و به هرکس از مقامات سیاسی و نظامی رسیده بود اعلام خطر کرده بود... در همین بین علی با ستاد خود در سنندج تماس گرفت از قضا ستونی که باید به مریوان می رفت راه افتاده بود و حالا با دادن دو شهید به گردنه گارانت رسیده بود این کاروان هم برای پاکسازی و بر قراری پایگاه رفته و هم حامل مقدار زیادی آذوقه و مواد سوختی بود. ناگهان دلش آشوب شد، دل، اورا ندای رفتن داد و عقل دلیلی برای رفتن نداشت. آن شب تسلیم دل شد و راه کردستان را در پیش گرفت. دشمن که بر سر راه ستون منتظر مانده بود اولین گلوله آرپی جی به جیپ فرماندهی خورد و فیاضی راننده جیپ در دم شهید شد...ناگهان صدای بی سیم ماشین بلند شد: حسام حسام صیاد.، سروان هاشمی تنها فرصت کرد بگوید علی ما کمین خورده ایم... گلوله به شصت دستش خورد و گوشی رها شد. که در آستانه بیهوشی جوانی را دید که آرپی جی بر شانه بلند شد و بدون توجه به رگبار شلیک کرد. او حسین خرازی از بچه های اصفهان بود. در این لحظه تازه سرهنگ صیاد به ته ستون رسیده بود《 به محل کمینگاه رسیدم و دیدم که همه فرمانده هان جلو، در کمین افتاده اند دیدم اوضاع خیلی خراب است و در چنین مواردی میدانستم با استقامت و اتکا به خدا راهی در ل ما خواهد انداخت...》آن روز با تدبیر سرهنگ صیاد شیرازی دشمن در دام خود گرفتار شد 《حضور من در آن جا چیزی نبود جز لطف خدا...》 روز ۲۴ مرداد ۵۹ برای فرماندهان و رزمنگان روز مهمی بود همان روزی که صیاد از آن بیم داشت حمله قریب الوقوع عراق به ایران. جلسه ای با حضور فرماندهان ارتش و سپاه تشکیل و مقامات ارتش و سپاه گزارش بررسی های خود را می دادند. سرگرد جاودانی رکن سوم ستاد در پاسخ بنی صدر که برای مقابله با این وضع، راهکار خواسته بود گفت طرح ابوذر را برای مقابله ابلاغ کرده اند. البته با توجه به تغییر نظام سیاسی کشور و انقلاب و طرح یکساله کردن سربازی ها که به خالی شدن پادگان ها انجامیده بود و عدم اقتدار فرماندهان یگان های ارتش، به شدت با کمبود نیرو مواجهه بودند. بنابراین پیشنهاد مشخص قرارگاه مسلح کردن نیروهای انقلابی و بسیج مردمی بود. چون بنی صدر فقط به اندازه بازدید از روستاهای مرزی مانندقصر شیرین، اضطراب داشت که تا تهران هم این حس و حال برایش ادامه نیافت... مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
🇮🇷 سخن‌نگاشت حادثه دهم فروردین به مناسبت چهلم مردم تبریز 👈 حق عظیم یزد بر گردن انقلاب 🔸 رهبر معظم انقلاب: یزدی‌ها حقّ عظیمی بر گردنِ خود انقلاب هم دارند و آن همین مسئله‌ی دهم فروردینی است که در شرایط حسّاسی تشکیل شد؛ یعنی در تبریز کشتار شده بود، حرکت مردم سرکوب شده بود، در یک چنین شرایطی یزدی‌ها جلسه‌ی اربعین تشکیل دادند و خودِ مرحوم شهید صدوقی شرکت کرد. ۹۹/۱۲/۲۵ مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠اللهم عجل لولیک الفرج 💠 ✅معاونت خواهران نهاد نمازجمعه استان قم برگزار میکند: 🔺در عید هم عهدی پویش مجازی مشاورین استان قم 🔻 من نذر امام زمانم ارائه خدمات مشاوره پاسخگویی به سوالات شرعی،اخلاقی،اعتقادی،تربیتی توسط اساتید مجرب و متخصص 🕙زمان اجرای طرح از نیمه شعبان تا پایان ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ شمسی ✅مشاوره بصورت تلفنی و کاملا رایگان بوده و فقط در زمان های اعلان شده امکان پاسخگویی میباشد خواهشمند است جهت رعایت وقت اساتید خارج از این زمان تماس گرفته نشود. ✅درصورت هرگونه مشکلات احتمالی یا ارائه انتقاد و پیشنهاد با شماره ۰۹۹۱۶۱۹۱۵۱۷ تماس بگیرید.
جهت انتشار...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○•🌱 ♥️سلام مــن بــه رقیــه ، بــه خاندان کریمـش 🌸بــه گـوشواره و زلف و بــه اجـتهاد رفیعش ♥️سلام مــن بــه رقیــه ، بــه شــام و کنج خرابــه 🌸به دسٺ و بــال عمویـش،  به تشنگی حبیبش ♥️۱۷شعبان ولادت حضرت رقیه سلام الله علیها دختر امام حسین علیه السلام مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
یازدهم کمین‌گل سرخ 《...به روزهای وحشتناکی که در انتظار میهن بود می اندیشیدم》 علی همیشه در هر شرایطی به فکر خدمت بود و تفقد هیچ کس حتی شخص رئیس جمهور برایش مهم نبود این تمرکز خالصانه او که فقط برای خدا بود بیش از بیش بر محبت اطرافیان نسبت به او به ویژه بنی صدر می افزود. علی یک افسر گمنام بود و توانسته بود سرنخ کلاف در هم پیچیده ی کردستان را پیدا کند و به پشتانه ایمان و شجاعتش، و به همت گروهی از جونان انقلابی از ارتش و سپاه یکی پس از دیگری، شهرهای کردستان را به زیر پرچم جمهوری اسلامی در آورد و این برای بدخواهان نظام هیچ خوش نبود، پس آن ها هم بیکار ننشستند. علی تعدادی از فرماندهان قرارگاه تحت امرش را عوض کرد و همین شد بهانه ای برای توطئه های علیه او و علی بیخبر از همه جا به سردشت می اندیشید. چون احتمال جنگ و حمله ی عراق بود لذا یکی از گردان های تیپ هوابرد به فرماندهی سرگرد آریان، ماموریت پاکسازی جاده ۶۰ کیلومتری بانه به سردشت را بر عهده گرفت. ولی باز هم دل علی به تشویش افتاد و او را نگران کرد، به بانه آمد، نگرانیش درست بود کاروان در گردنه ی کوخان به کمین دشمن افتاده بود نه راه پیش داشت نه راه پس، و سرهنگ علی همراه تعدادی از پاسداران، خود را به محل حادثه رساند و این آغاز یک جنگ واقعی هشت روزه پر از لحظه های مرگ و زندگی شد، علی تعجب کرد که چطور نیروها این مدت هم دوام آورده اند دشمن تمام راه ها را بسته بود. در زیر آتش بی امان دشمن با دلی پر از درد و ظاهری آرام، به مرکز فرماندهی کاروان رسید. در این بین، خبر آمد مجروحی از دشمن اسیر شده و بخاطر ترس از مرگ، نقشه ی کمین را به نیروهای خودی داد،《 در میان درختچه ها و بوته ها سنگرهای گود کنده بودند که تا سینه ی نیروهایشان می رسید با این طرح ستون باید در همان ساعت اول منهدم می شد اما رشادت بچه ها باعث شده بود آن ها آن گونه که میخواستند موفق نشوند. 》 علی توانست با رشادت بچه ها ارتفاع بالای جاده را نیز از تصرف دشمن خارج کند و روز دوم ستون را سازماندهی کرد و صبح روز سوم به طرف سردشت عازم بود که هلی کوپتر آمد تا برگردد به قرارگاه، گفتنی ها را به فرمانده ستون گفت و خداحافظی کرد دید چهره ها نگرانند و چشم های غم انگیز سربازان و درجه داران، به او خیره بود...در درونش باز هم نزاع عقل و دل به پا شد و نتوانست دل را مجاب کند، ناگهان پا سست شد و برگشت و گفت 《 بچه ها، من هم با شما می مانم 》روز سوم وارد روستای دل آرزان شدند و صبح روز چهارم، باز هم با یک درگیری مخوف همراه بود که رزمندگان تحت امر سرهنگ صیاد قدم به قدم جنگیدند تا رسیدند به روستا ولی تازه دشمن از روستا به استقبالشان آمد اینجا باز هم مانده بود که با وجود افراد بیگناه در روستا آتش دشمن را پاسخ دهد یا دست روی دست بگذارد که در اینصورت چیزی از ستون باقی نماند، پس دل به دریا زد و فرمان آتش داد وقتی دشمن خاموش شد اثری از اهالی نبود و معلوم شد که روستا از قبل خالی بوده. خدا را شکر کرد خون بیگناهی نریخته. 《 از دل آرزان به بعد ما روزی یک کیلومتر بیش تر نمیتوانستیم حرکت کنیم هر لحظه در حال مقابله بودیم شوخی نبود یک ستون قوی نظامی می خواست به سردشت برود و دشمن هم میخواست مانع شود..در مسیر شهید می دادیم...》ناگهان اتوموبیل ایستاد و کشیده شدن ناگهانی ترمز ها دل ها را ریخت علی رفت جلو به راننده تانک گفت چرا ایستاده ای گفت می ترسم علی نگران شد که این ترس به باقی نیروها انتقال نیاید، کوشید او را آرام کند ولی فایده نداشت و جواب داد اگر راست می گویی خودت راه بیفت جلو، علی گفت عزیزم من حرفی ندارم ولی من فرمانده و راهبر این ستونم اگر اتفاقی برای من بیفتد همه شما متلاشی میشوید. هیچ فایده نداشت پس علی با توکل به خدا همراه بیسیم چی اش در کنار تانک اسکورپین به راه افتاد. متاسفانه بین ابتدا و انتهای ستون فاصله افتاد که علی تا برگشت به انتهای ستون که سرعت حرکت را بیشتر کنند، ناگهان صدای انفجار و رگبار قلبش را ریخت، ابتدای ستون در ۱۲ کیلومتری سردشت بود و میخواست زودتر برسد که کمین ضد انقلاب در روستای داش ساوین علی را یاد حادثه ۱۱ماه پیش، شهادت ۵۲ پاسدار اصفهانی انداخت. بچه ها کاملا غافلگیر شده و انگار هیچ امیدی برای نجات نداشتند حتی نمیتوانستند خود را به پناهگاه های طبیعی برسانند، 《 کمی خود را باختم که دیدم یکی از بچه های سپاه به نام فتح الله جعفری که العان از فرماندهان رده بالاست گفت ناراحت نباش بالاخره چندتا فشنگ داریم تا آخرش میزنیم و هر چه خواست خدا باشد همان می شود..》دلش قوت گرفت باز هم‌طرح عملیات به ذهنش رسید که باید نگذارد فرار کنند. نعره تکبیر بچه ها که با قوت علی بلند شده بودند دل دشمن را خالی کرد و تپه ها فتح شد و دشمن پا به فرار گذاشت. پیغامی از دشمن به دستش رسید نوشته بود: سرهنگ صیاد شیرازی.... مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوازدهم کمین گل سرخ < پیغامی از دشمن به دستش رسید نوشته بود:( سرهنگ صیاد شیرازی، ما با پنج هزار چریک شما را محاصره کرده ایم در حالی که تو حتی صد نفر هم سرباز سالم و جنگنده نداری،اگر تسلیم نشوید ما صبح برسرتان خواهیم ریخت و سرهای بریده خود وسربازانت را برای خمینی خواهیم فرستاد!) یارانش دیدند سرهنگ با خواندن پیام دشمن، سجده کرد وقتی علت را پرسیدند گفت《مگر نه اینکه ما در این کوه و بیابان دنبال دشمن هستیم... و حالا خودشان هزار هزار به جنگمان می آیند. باید حداکثر استفاده رااز گلوله هایمان بکنیم باید خوشحال باشیم و خدا را شکر کنیم》یارانش روحیه گرفتند و برای رسیدن دشمن لحظه شماری کردند. در این چند روز بیش از هفتاد شهید و نزدیک ۱۵۰ مجروح داده بودند. با درخواست علی ۶۰ نیروی تازه نفس از قم و اراک رسیدند و با هلی کوپتر شهداو مجروحان به عقب رفتند.نشانه گیری دقیق دشمن در زدن هلی کوپتر ها نشان میداد دیده بان و خدمه ان از نیروهای با سابقه نظامی است. آنان شب هم باید در ارتفاع فتح شده جات راوین به دست سروان شهرام فر، می ماندند بازهم ضدانقلاب مانند گرگ وحشی نزدیک شد که باتجربه علی از نبرد کوخان، ضربه سختی خوردند.صبح می شد از بلندی، مسیر هموارِ سردشت را دیدآماده ورود به شهر شد که اطلاع دادند برای دیدن رئیس جمهور باید به کرمانشاه برگردد.علی بعد از عوض کردن لباس خونی و خاکی، به دیدن آن ها رفت، اخلاص علی با تکبیر حاضران و با سردی بنی صدر روبه رو شد، وقتی بنی صدر فهمید ستون با دادن شهید و مجروح به سردشت رسیده، جاخورد معلوم‌ بود اخباری که شنیده بود متفاوت از اخبار سرهنگ صیاد بود.《 تا آن موقع زیاد شنیده بودم اگر کسی بخواهد خالصانه خدمت کند نمی گذارند، اما فکر نمیکردم برای مایی که جانمان را به کف دست گرفته بودیم هم بزنند...》این آغاز رسمی اختلاف بین او و بنی صدر بود البته اختلاف دو بینش و عقیده، عقیده ای لیبرال که از روی کار آمدن نیروی انقلابی هراسان بود در مقابل دیدگاهی که بعدا خط امام نام گرفت و کاملا به توانایی اسلام اعتقاد داشت‌.بعد از رفتن بنی صدر سرهنگ علی به دارساوین برگشت،تا این که ستون را بدون درگیری شدید وارد سردشت کرد. در حالی که صدام قرارداد الجزایر را پاره کرده بود و جنگ به حالت رسمی میرفت. علی که به تهران آمده بود،دلش در جبهه بود و از وقت کشی بنی صدر گلایمند تا اینکه جلسه برگزار شد ولی هدف در آن زیر سوال بردن تمام زحمات علی بود. بنی صدر و اطرافیانش هیچ شناخت درستی به ضدانقلاب و فعالیت و نوع جنگشان نداشتند یا بهتره بگوییم نمیخواستند داشته باشند و حتی با ریشخند، ضعف قلمداد می کردند《آن روز در آنجا جمله ای گفتم که بعدها میان مسئولان مملکت دهان به دهان گشت و معروف شد، اول دعای امام زمان را خواندم، سپس گفتم:آقای رئیس جمهور خیلی عذر میخواهم در جلسه ای به این مهمی حتی یک بسم الله گفته نشد...من آن قدر این جلسه را ناپاک می دانم که چاره ای جز رفتن به قم و زیارت برای تزکیه ندارم...》هنوز علی و یارانش به منطقه نرسیده بودند که سرهنگ عطاریان با حکمی از بنی صدر به فرماندهی قرارگاه غرب منصوب شد و علی هم باید به سنندج برمیگشت...بعدها خیانت عطاریان ثابت شد. او حتی باعث شد گردان ۱۱۰ با تمام نیروهای خوبش، منهدم شود. با همه تلاش علی برای مقابله با حمله عراق، و دادن طرح به بنی صدر برای مقابله، و عدم دریافت پاسخ؛ متوجه شد عملا کنارش گذاشته اند ولی صیاد کسی نبود که میدان را خالی کند و حالا تمام سرمایه او ارتباطش با سپاه بود، به دوستش یوسف کلاهدوز طرحی داد که اولین گروه پاسداران آموزش ببینند.و بعد برای تکمیل طرح به سرپل ذهاب رفت و با آقای آذربین دیدار کرد که خوشبختانه نتیجه خوبی گرفتند و باخوشحالی رفت بخوابد ساعت ۳ بیدارشد و به راه افتادند اما در زمان خروج از دروازه سرپل ذهاب، علی رغم مهارت راننده، با یک ماشین شاخ به شاخ شدند. بدن بیهوش علی را ابتدا به کرمانشاه بردند، علی به شدت مجروح شده بود و اگر دست روی دست میگذاشتند علاوه براینکه لگن شکسته شده بود، قطع شدن پای او حتمی بود. بعد از عمل جراحی موقع به هوش آمدن متوجه شد کسی در کنارش با صدای محزون و عارفانه دعایی میخواند. او شهید رجایی بود. یکبار هم آقای خامنه ای دو ساعت به دیدارش رفته بود و در مورد کردستان صحبت کرده بود. با پیشنهاد آیت الله خامنه ای تصمیم گرفت مردم را از اتفاقات باخبر کند لذا وقتی خبرنگاران به اتاقش می آمدند لباس رزم می پوشید و درد را پنهان می کرد. حرفهای علی برای مردم جالب بود.با دلی پر از امید به کردستان برگشت و سراغ شهر بوکان و اشنویه که در دست ضد انقلاب بود رفت و با فرمانده لشگر ۶۴ارومیه و سپاه میاندوآب جلسه گرفت. اما《نامه ای به دستم رسید که قرارگاه را به هم بزنم...تمام یگان های تحت اختیارم را از دستم درآوردند...باورم نمی شود...》علی اکنون چه باید می کرد؟... #@mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹گرامیباد دوازده فروردین روز همه پرسی ورای قاطع ملت به جمهوری اسلامی ایران. 🇮🇷 امام خمینی (ره): ♦️صبحگاه 12 فروردین كه روز نخستین حكومت ا... است از بزرگترین اعیاد ملی و مذهبی ماست و ملت ما باید این روز بزرگ را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزی كه كنگره های قصر 2500 ساله حكومت طاغوتی فرود ریخت و سلطه شیطانی برای همیشه رخت بربست و حكومت مستضعفین جانشین آن گردید . " مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
مطلب در باب روز جمهوری اسلامی و روز رفراندم خیلی زیاد است و البته خاطراتی هم از آن روز طبعاً داریم که لابد نمی‌شود همه‌ی آن مطالب را در این گفتار کوتاه آورد. به طور خلاصه روز جمهوری اسلامی یک مقطع تاریخی بی‌نظیری در تاریخ کشور ماست، زیرا که برای اولین بار بعد از صدر اسلام و پس از فَترَت کوتاه اولین سالهای فتح ایران به دست مسلمین - یعنی که در آن سالهای کوتاه البته حکومتها تا حدود زیادی اسلامی بودند در طول این تاریخ ممتدی که کشور ما داشته - برای اولین بار بعد از آن فَترَت و بعد از آن دوران کوتاه صدر اسلام یک حکومتی اعلان شد، یک نظامی اعلان شد که دارای دو خصوصیت مردمی بودن و الهی بودن هست؛ یعنی جمهوری اسلامی. اصلاً این خاطره را با هیچ خاطره‌ای در تاریخ کشورمان نمی‌شود مقایسه کرد. نقطه‌ی مکمل و متمم انقلابِ بیست‌ و دو بهمن بود یعنی خلاصه محصول بیست‌ و دو بهمن روز جمهوری اسلامی روز دوازدهم فروردین بود. ۱۳۶۴/۰۱/۱۰ ۱۲ فروردین، روز مردم‌سالاری دینی مبارک مصلای قدس قم خواهران @mosallgodse
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سیزدهم کمین گل سرخ تا کردستان به امروز برسد،خون های پاک فراوانی ریخته شده بود اگر می پذیرفت برگردد در برابر این خون های پاک جواب قانع کننده ای داشت؟! 《نماز حاجت خواندم و در سه جمله نوشتم: ما به دستور مرکز آمده ایم و به دستور مرکز برمیگردیم باید شورای عالی دفاع دستور دهد...》 برای مخالفانش این یک سند گرانقیمت هم برای خارج کردن او از صحنه، هم برای محاکمه نظامی بود. نامه به بنی صدر رسید و او به امام رساندتا پیشاپیش دست شورای دفاع را ببندد. امام صیاد را نمیشناخت وچون مسئولیت فرماندهی کل قوارا به بنی صدر داده بود و از مسائل کردستان بیخبر بود فرمود: با ایشان طبق مقررات برخورد کنید. علی که فهمید دیگر در منطقه هیچ کاره است. با آیت الله خامنه ای تماس گرفت، ایشان پشتیبان علی بود و فرمود سریع منطقه را ترک کن. ولی این رفتن آن هم با ویلچر،کوتاه بود. وقتی اخراج خود از نیروی زمینی را فهمید تاب نیاورد و باآیت الله خامنه ای مشورت کرد، پاسخ گرفت مسئله ای نیست خودت را به ستاد مشترک معرفی کن. رفتارها اهانت باربود و درجه علی از سرهنگ به سرگرد تنزل کرد ولی تحمل می کرد. او باید هر شنبه خود را معرفی می کردو بعدها بخاطر مراجعات زیادش دفتری در اختیارش قرار دادند.و هر شب دریکی از مساجد تهران با محوریت کردستان سخنرانی می کرد. این طبق توصیه آیت الله بهشتی بود که هم علی را شناخته بودهم متوجه انحراف بنی صدر، لذا به عنوان یک سد در برابر لیبرال ها بودند.《 تقوای شهید بهشتی خیلی مرا تحت تاثیر قرار داد اتفاقا بیشتر سوالات در مورد بنی صدر از من بود که طبق توصیه شهید بهشتی از کنار آن ها رد می شدم...》 همه نیروهای انقلابی دنبال راهی بودند که علی را برگردانند و چهار امام جمعه شهید و تعداد دیگری از علمای بزرگ خدمت امام برای بازگشت صیاد رفته بودند ولی امام تمایلی نداشت در اموری که به رئیس جمهور مربوط بود دخالت کند. بعدهم آیت الله رفسنجانی که نتیجه ای نگرفت برای علی وقت ملاقات با امام گرفت.《 با لباس چریکی و عصا به دست خدمت ایشان رسیدم...من هم با صداقتی که داشتم گفتم: حضرت امام ما هر چه اشکال داریم از وجود ایشان است. امام وقتی دیدند من این چنین با صراحت مطالب را گفتم، فرمودند:خیلی خب، پس شما میخواهید بروید من خودم تذکر می دهم》 در غیاب بنی صدر شورا به ریاست آیت الله خامنه ای تشکیل شد و صیاد هم در آن برای توضیح طرح آزادسازی مناطق غرب حاضر شد و نتیجه شد علی با درجه ی سرهنگ تمامی به منطقه برگردد به علت مخالفت بنی صدر که اختیار تمام گرفته بود هرگز اجرا نشد.《 در این کار حکمت آمیز امام، این درس را گرفتم که اگر نظام و حکومتی بخواهد استوار بماند رهبری و همه مسئولینی که بخواهند زیر پوشش حکومت کار کنند باید به مقررات مقید باشند...》علی بنا به فرمایش امام که آبادان باید از محاصره خارج شود توانست از راه دیگر وارد عمل شد و طرحی به نام رحیم صفوی به شورای عالی دفاع داد که دوره آموزش برای تعدادی از نیروهای سپاه بگذارند و خود برای شناسایی به نزدیک ترین خطوط دشمن رفت ۳۳۰ درجه پیرامون آبادان در تسلط دشمن بود و تنها میان دو رود بهمنشیر و اروند نفوذ کمی بود. اما تنها علی بودکه به وحدت ارتش و سپاه و معجزه این طرح باور داشت...عصر روز بیستم خرداد ۱۳۶۰ نامه کوتاهی از امام در رادیو منتشر شد: بسم الله الرحمن الرحیم. ستادمشترک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران. آقای ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی نیروهای مسلح برکنار شده اند روح الله موسوی الخمینی. این فرمان در پی خودخواهی بنی صدر بودو دامن زدن به اختلافات داخلی بخاطر بن بستی بودکه در جنگ به آن رسیده بودند‌. و مجلس هم رای به بیکفایتی او دادو در نهایت بدون بازگشت با آن افتضاح خارج شد. بعد هم شهید رجایی رئیس جمهور شد و با شناختی که از علی داشت به او پیشنهاد وزارت دفاع داده بود که علی نپذیرفت. و نتیجه مشورت با امام توسط رجایی، ماموریتی به علی بود؛ که به فرماندهی غرب برود. و علی طبق ارادت به مشهد رفت و بعد به منطقه‌. گرچه علی تنها بود ولی همه برای درکنار او بودن سر از پا نمیشناختند. صبح زود برای معارفه درمراسم لشگر ۲۸ شرکت کرد. به شدت تنها بودو غم تمام وجودش را گرفت که آقای آذربن در گوش علی خواند (لاتخافا،اننی معکما اسمع و اری.)اری وقتی موسی به سوی فرعون رفت خدا این آیه را فرمود. 《این آیه به من انگیزه داد ورفتم پشت تریبون و گفتم من به فرمان آقای رئیس جمهور وتصویب نیروی زمینی مسئولیت منطقه را به عهده گرفته ام...》سرتا پا نشئه خدمت بود.《 اگر آدمی در سنگر اسلام قرار بگیرد خداوند هم او را یاری می کند البته این ها را میگویم نه اینکه مدعی باشم خیلی مخلصم ولی به کارم و انقلاب عشق داشتم. مهم این بود که ببینم تکلیف چیست.》 بازگشت علی روزهای خوبی را برای کسانی که عشق به خدمت داشتند رقم می زد. علی به زودی فهمیدکه بودنش در ارومیه لازم تر است تاسنندج...