📌
#رمان #عاشقانه
#لیلی_بیوفا #پارت_8
📌
حالا اگه قدیم الایام هم این دری وری رو نگفته باشن ایراد نداره تو به روی خودت نیار! گوشی را روی مبل کرم رنگ پذیرایی پرتاب کردم. آرام و استوار به سمت اتاقم رفتم تا آماده شوم. سوری وقتی میگوید زود میآید یعنی همین الان رو به روی خانهمان پراید آلبالویش را پارک کرده و منتظر تشریف فرمایی من است. پنج دقیقه طول نکشید که با چادر از اتاق بیرون آمدم. همان موقع سوالهای مادرم آغاز شد و ملیحه که دلیل اخمهای مادرش را نمیدانست سوالی به من چشم دوخته بود. -کجا با این عجله؟ -دارم میرم شرکت امیر! اخمهایش از هم باز شد و با لبخند گفت: -الهی قربونت برم مادر...! واستا برات آژانس بگیرم. به سرعت به سمت راهرو رفتم و در حالی که کالجهای سورمهایم را به پا میکردم گفتم: -سوری دم دره! و منتظر پاسخی از جانب مادر نماندم. سوری با مانتو و شلوار ارتشی و شال مشکی کنار ماشینش قد علم کرده بود. - دیر اومدی ولی جای بخشش هست! اصلا میگن بخشش از بزرگونه
سوار ماشین شد و من هم پس از رد کردن خیابان سوار شدم. آهنگهای قدیمی سوری همیشه موجبات عصبانی شدن من را فراهم میکرد. برایم عجیب بود وقتی این همه آهنگ خوب جدید هست چرا گیر داده به عارف و ابی؟! -خب حالا نمیخوای بگی از امیر چی دیدی؟ زبانش را بیرون آورد و گوشهی لبش گذاشت. با گوشهی چشمش مرا رصد کرد. - الان میریم بهت میگم. حالا هم سکوت کن نادان! نمیدانی حواس راننده پرت میشود؟! در سکوت عذابآور ماشین داشتم آتش میگرفتم که به یکباره گفت: -امیر کی میاد دنبالت؟ به ساعت مچیام نگاه کردم و با نگرانی گفتم: -وای سوری! ساعت یه ربع به چهاره! امیر گفت راس پنج دم در خونهامونه! با نگاهی مطمئن از آینه جلوی ماشین، عقب را دید زد و با آرامشی که در وجودش نهادینه شده بود، گفت: - جوجه پیاده شو! رسیدیم به محل کار آقاتون
آقاتون را جوری کشید انگار که هنوز هم به رابطهی من و امیر شک داشت. بند چادرم را روی سرم کشیدم و در را باز کردم. قبل از اینکه کاملا پیاده شوم سوری سوتی کشید و آرام گفت: -چادر رو بکش کامل جلو اون صورت بیریختت که یهو نشناست! حرفش را گوش دادم و به جز یکی از چشم هایم بقیه اجزا را پوشاندم. حیف آن شال سورمهای با شعر زیبای رویش که نباید مشخص میشد! با هم به سمت پلههای ورودی قدم برداشتیم که مرد سال خوردهی نگهبان ساختمان، راهمان را سد کرد. -کجا؟ با کی کار دارید؟ مثل چی سرتون رو انداختید پایین دارید میرید! سوری تاری از موهای فرش را دور انگشتش پیچاند و با لودگی گفت: -ببینم به این املاکیها پول خوب میدن؟! آخه عجیب این واد املاکه به دلم نشسته. گفتم اگه از راه املاک آدم به یه همچین مکانی میرسه منم برم تو کار مشاوره! مرد سال خورده دستی به لباس آبی کم رنگ و چروکش کشید و با غیض گفت
خب بستگی داره. بعضیها توش موفق میشن بعضیا نه! سوری پوزخندی زد و با مژههای مصنوعی بلندش، چشمکی روانه من کرد و رو به مرد گفت: -حق با شماست حاجی؛ اما بین کسی که با تلاش خودش موفق شده با اونی که با پول و شهرت باباش به این جا رسیده تفاوت از زمین تا کهکشونه! همین شما چقدر زحمت کشیدی آخر شدی یه نگهبان ساده. اون وقت این آقازادهها ساعت دوازده ظهر پا میشن و تا هشت شب مشغول. استغفرالله شونن! شما زحمت میکشید اونا پولش رو به جیب میزنند. با آرنج ضربهای حواله بازوی پر و گوشتیاش کردم که به جای او آرنج ضعیف خودم درد گرفت، با خشم گفتم: -سوری، من ساعت پنج باید خونه باشم. د بهش بگو با کی کار داریم بذاره بریم تو. سوری به میز نگهبان نگاهی انداخت و گفت: - حاجی ما با منشی آقای فرهود کار داریم. واسه امر خیر اومدیم. یعنی این حاج خانوم اومده برای تحقیق راجع به همین جیگر منشی! حاجآقا با چشمهای درشت شده یه نگاه به سوری انداخت و نگاهی به من. -خب زودتر بگید امر خیره! بفرمایید داخل حاج خانوم...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
مشاوره آنلاین:
🍁🍂🍁🍂🍁
در واپسین شـبهایِ پاییـز 🍂 خـزان غصـههاتـون بـرسه 🍂 و نسیـم شـادی هاتـون 🍂 وزیـدن بگیـره 🍂
من برای تو 🍂🍁
بهترین ها را از خدا خواستارم🍂🍁
برای من بهترین ها 🍂🍁
در"حالِ خوب" معنامیشود 🍂🍁
در دلخوشیهای ناگهانی هرچندکوتاه🍂🍁
در اتفاقات کوچک اما امیدهای بزرگ🍂🍁
شب پاییزی شما بخیر دوستان 🍁🍂
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
❖❖
موفقیت نتیجه سه عبارت است:
1- تجربه دیروز
2-استفاده امروز
3-امید به فردا .....
ولی اغلب ما با سه عبارت دیگر زندگی می کنیم:
۱- حسرت دیروز
۲- اتلاف امروز
۳-ترس از فردا....
در حالی که آفریدگار مهربان ...
گذشته را عفو ...
امروز را مدد....
و فردا را کفایت می کند.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 #یکی_از_دلایل_اضطراب_فرزند
💠اگر رفتارتان با #همسرتان در مقابل بچهها با دعوا و جنگ و #جدال همراه باشد و یا همدیگر را به #طلاق تهدید کنید...
💠فرزندتان دچار اضطراب #مزمن خواهد شد.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال707
سلام من جوانی 27ساله که 14سال هست لوپوس دارم والان قصد ازدواج دارم ونمی دانم چگونه بیماری خود را مطرح کنم که خانواده دختر دار نترسد والان خانه دارم 7 سال هم سابقه کاردرشرکت دارم وجدیدادانشگاه هم درس میخانم کاردانی.به نظر شما چه کار کنم؟ الان هم هیچ مشکلی شکر خدا ندارم فقط روزی 3 عدد قرص مصرف میکنم
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
سلام
برادر خوبم ممنون از اعتمادتون براتون ارزوی بهبودی روز افزون دارم از انجا که بیماری لوپوس یه بیماری مزمن هست وشاید هربار شکلش عوض بشه ویا به عبارتی یه جایی رو دگیر کنه ودر واقع شما نیازمند این هستین که حتما یه ارامش نسبی داشته باشید وبه دور از استرس زندگی کنید برای ازدواج لازمه که حتما طرف مقابل شما بدونه که یه همچین مشکلی هست وشما باید حتما دارو مصرف کنید ویا اینکه چه پرهیزات غذایی باید داشته باشید که خدای ناکرده مشکلی براتون به وجود نیاد یعنی باید با اطلاع کامل ورضایت طرف باشه تا مشکلی پیش نیاد دیگه اینکه در خصوص فرزند اوری هم باید تحت کنترل وبا ازمایش ژنتیک باشه تا مطمئن شوید که به فرزندتان انتقال پیدا نمیکنه چون این بیماری منشاء ژنتیکی داره
در کل براتون ارزوی سلامت وبهروزی دارم وامیدوارم که خوشبخت باشی ....
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺