❖❖
موفقیت نتیجه سه عبارت است:
1- تجربه دیروز
2-استفاده امروز
3-امید به فردا .....
ولی اغلب ما با سه عبارت دیگر زندگی می کنیم:
۱- حسرت دیروز
۲- اتلاف امروز
۳-ترس از فردا....
در حالی که آفریدگار مهربان ...
گذشته را عفو ...
امروز را مدد....
و فردا را کفایت می کند.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 #یکی_از_دلایل_اضطراب_فرزند
💠اگر رفتارتان با #همسرتان در مقابل بچهها با دعوا و جنگ و #جدال همراه باشد و یا همدیگر را به #طلاق تهدید کنید...
💠فرزندتان دچار اضطراب #مزمن خواهد شد.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال707
سلام من جوانی 27ساله که 14سال هست لوپوس دارم والان قصد ازدواج دارم ونمی دانم چگونه بیماری خود را مطرح کنم که خانواده دختر دار نترسد والان خانه دارم 7 سال هم سابقه کاردرشرکت دارم وجدیدادانشگاه هم درس میخانم کاردانی.به نظر شما چه کار کنم؟ الان هم هیچ مشکلی شکر خدا ندارم فقط روزی 3 عدد قرص مصرف میکنم
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
سلام
برادر خوبم ممنون از اعتمادتون براتون ارزوی بهبودی روز افزون دارم از انجا که بیماری لوپوس یه بیماری مزمن هست وشاید هربار شکلش عوض بشه ویا به عبارتی یه جایی رو دگیر کنه ودر واقع شما نیازمند این هستین که حتما یه ارامش نسبی داشته باشید وبه دور از استرس زندگی کنید برای ازدواج لازمه که حتما طرف مقابل شما بدونه که یه همچین مشکلی هست وشما باید حتما دارو مصرف کنید ویا اینکه چه پرهیزات غذایی باید داشته باشید که خدای ناکرده مشکلی براتون به وجود نیاد یعنی باید با اطلاع کامل ورضایت طرف باشه تا مشکلی پیش نیاد دیگه اینکه در خصوص فرزند اوری هم باید تحت کنترل وبا ازمایش ژنتیک باشه تا مطمئن شوید که به فرزندتان انتقال پیدا نمیکنه چون این بیماری منشاء ژنتیکی داره
در کل براتون ارزوی سلامت وبهروزی دارم وامیدوارم که خوشبخت باشی ....
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
امام زمانم سلام ❣
دل هوای روی
ماه یار دارد جمعه ها
دل هوای دیدن
دلدار داردجمعه ها
صبح جمعه چشم
در راهیم ما ای عاشقان
یار با ماوعده دیدار
دارد جمعه ها
____🍃🌸🍃____
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 #از_این_كودكان_قول_نگيريد
💠کودکان زیر ۶ سال مفهوم #قول دادن را نمیفهمند، وقتی به او میگویید قول بده این کارو نکن یا بکن باز میبینید #بدقولی میکند.
💠 او چون میبیند با گفتن این کلمه #خنده بر لبان شما میآید تند تند به شما #قول میدهد.
💠او حافظه كوتاه مدتی دارد و #فراموش ميكند و نمیفهمد چرا از او #عصبانی شدهايد.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 چرا زن در منزل باید به #آراستگی خود اهميت دهد؟
🎙 #استاد_دهنوی
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#رمان #عاشقانه
#لیلی_بیوفا #پارت_9
در دل ناسزایی نثار سوری کردم و به راهم ادامه دادم. از آسانسور بالا رفتیم و داخل ساختمان شدیم. کنار دفتر نوشته بود " وکیل پایه یک دادگستری امیر حسین فرهود" سوری زنگ در را فشرد و کمر مرا به سمت پایین فشار داد. تقریبا مانند پیرزنها شده بودم! دختر جوانی با مانتوی کوتاه و جذب سورمهای که تمام هیکلش را نمایان میکرد در را گشود. - امیر جان هست؟ جا خوردم. لعنت به تو سوری که همیشه مرا سکه یک پول میکنی! دختر با لبهای کج و معوج نگاهی به سر تا پای سوری انداخت و با حالتی تمسخرگونه گفت: - به شما ربطی داره؟ از کی تا حالا آقای فرهود برای شما غریبهها شده امیر جان؟! سعی کردم سرم را کمی بالا بگیرم تا چهرهاش را برانداز کنم. چشمهایش عجیب مسخ کننده بود. عسلی چشمانش توان داشت که هر مردی را به خود جذب کند. مژههای بلند و فر، زیر و روی چشمهای زیبایش را کاملا سیاه کرده بود. لبهای قلوهایاش را رژ غلیظ قهوهای کشیده بود و خال لبش بیش از هرچیز خودنمایی میکرد.
این زن به راحتی میتوانست هر که را که میخواست تصاحب کند! دیدن این چهره، کافی بود تا شکست را قبول کنم! شکست واژهای که تمام عمر مرا در برمیگرفت. از بدو تولد که مادربزرگم به مادرم سرکوفت میزد "چرا بچهات دختر شده؟ این بچه دو کیلویی به چه درد اجداد ما میخوره؟ چقدر هم سیاه و زشته! بینیاش رو ببین تمام صورتش رو گرفته. نیمچه عضله در وجود این فندق نیست و..." شکست بعدیام در کلاس اول دبستان بود که به بار نشست. آنگاه که از شدت آرام و مظلوم بودنم در یک گوشه مینشستم و چشمهایم را به معلم پیر و اخمویمان میدوختم و مقنعهام را شلخته جلوی صورت و چانهام قرار میدادم. بچههای کلاس راجع به من پچپچهایی میکردند که خودم از شنیدن حرفهایشان شوکه میشدم! یکی میگفت:«انگاری سرطان داره. شاید هم ابروهاش کلا در نیومده!» دیگری نچ نچی میکرد و با دست اشارهای به من میکرد و میگفت:«شکل و شمایلش به این مدارس غیر انتفاعی نمیخوره! به جان خودم دختر کارگر همون آقا خوش تیپ است که صبحها میارتش!» دیگری قهقهه سر میداد و در گوش کناریاش میگفت:«شرش کی از مدرسه کم میشه؟ اصلا چرا آوردنش کلاس ما؟ دختره مثل افسردههاست. انگار افغانیه!» و حرفهایی که اگر به گوش حاج هدایت بزرگ میرسید نه من را زنده میگذاشت نه آنها را
آنقدر در زندگانیام از این شکستها خوردهام که دیگر تاب این شکست، حالا هر چه میخواهند اسمش را بگذارند! چه شکست عشقی، چه طلاق را ندارم! سوری ضربهای به بازویم زد. به خودم آمدم و نگاهی به منشی خوش پوش آقای فرهود انداختم. گفتم: -آقای فرهود هستن؟ با پوزخند نگاهی به صورت ساده و بیآرایشم انداخت. - خاله جان تو با آقای فرهود چی کار داری؟ کوچولو! سوری شروع کرد به خندیدن. قرار بود شکل پیرزنها چادر سر کنم نه اینکه مثل خاله ریزهها شوم! سوری همان طور که میخندید گفت: -خاله ریزه عمته جونم. این دختری که اینجاست اومده تا انتقام از بین رفتن دخترونگی و جوونیش رو از فردی متعرض بگیره! حالا میگی ما بریم تو یا خودمون از این درد بمیریم! نه تنها منشی بلکه این بار من هم چشمهایم مانند نعلبکی، بزرگ شد. زیر لب گفتم: -سوری نکنه میخوای بریم تو؟! امیر من رو اینجا ببینه از هستی ساقطم میکنه
پشت دستش را به من نشان داد؛ یعنی "خفه شو! اگر نشوی استخوانهایت را خرد میکنم." منشی چانهام را گرفت و نگاهی به تمام اعضای صورتم انداخت و با وقاحت پرسید: -خیلی درد داشتی؟ آخی! من هم اولین بار این طوری شدم اما این هم باید بدونی که دادگاه تنها کاری که میکنه اینه باید زن اون یارو بشی! تو که این رو نمیخوای؟ چشمهایم گردتر شد. اگر امیر فرهود الان پشت سرمان بود حتما به جرم این بیآبرویی، جد و آبادم را جلوی چشمم میآورد. بیحرف نگاهش کردم که صدای امیر آمد: - خانم شیدا کجایید؟ از ترس، سرم را پایین انداختم و کنار چادر را داخل مشتم فشردم. چقدر هم با ناز اسمش را صدا میزد. شیدا به خودش آمد و نیم نگاهی به ما انداخت و بلند داد زد: -آقای فرهود، دو نفر اومدن که وکالتشون رو قبول کنید. البته وقت نگرفته بودن و یهو سر خودشون رو انداختن پایین و داخل شدن. حالا اجازه میدید بیان داخل اتاقتون؟
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال708
سلام خسته نباشید 23ساله هستم پنج ساله ازدواج کردیم همسرم همش دوست داره یه شبه پولدار بشه صاحب خونه بشه خودشو بدهکار میکنه به همه اصلا به عاقبت کاراش فکر نمیکنه بدون فکر جلو میره اخر سر هم میبینه کلی بدهی داره که ضرر کرده منم خسته شدم دوست ندارم یه شبه پولدار بشیم هر چی میگم دوست دارم به جای پول یکم فکر کن ببین چیکار میکنی یکم به ما یعنی منو پسرم وقت بزار میگه من برا شما کار میکنم همه کارشو یدفه پیش میاد انجام میده منم میگم من محبت و دوست داشتن میخوام میگه بلد نیسم محبت کنم همش هم به پول و این که باید به جاهای بالاتر برسه فکر میکنه در حالی که اخرش هم بدجور ضربه میخوریم منم همیشه میگما این کار نکن صلاح نیس به نفعت نیس ولی اصلا گوش نمیده با اینکه دو سه بارکلی ضرر کرده ولی براش عبرت نمیشه دوباره کاراشو تکرار میکنه
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
ببین خواهر خوبم یه خانم خوب معمولا به همسرش بال وپر میده وبهش امید میده تا پیشرفت کنه وزندگی بهتری رو بسازه وقتی همه اش ایه یاس میخونی واز شکست دم میزنی وبهش غر میزنی وفاز منفی میدی واقعا توقع داری که موفق بشه!؟بازم اونه که زیر بار این همه فشار عصبی ومنفی از جانب شما بازم میره دنبال فعالیت واقعا افرین به همتش شما بااین رفتار اعتماد به نفسش رو از بین میبرید لطفا شما سرت توی کارهای زنونه باشه ومدیریت کارهای مردونه رو به خودش واگذار کن شما فقط میتونی مشوق باشی اون وظیفه اش هست که نفقه شمارو بپردازه که میپردازه واین یعنی اوج محبت وقتی مردی برای رفاه خانواده اش دنبال کار وکسب روزی حلال هستش یعنی دوستت دارم درغیر این صورت میخوابه توی خونه وبه جونت غر میزنه پس لطفا بهانه گیری بیخود نکن وناسپاس هم نباش به همسر وفرزندت مهر بورز واز زندگی مشترک لذت ببر ....
موفق باشی
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺