eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.8هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
مهم ترين کاری که يک پدر می تواند برای فرزندانش انجام دهد، اين است که عاشق مادرشان باشد... چون بچه ها با لبخند مادر می‌خندند و با گريه اش می‌گریند... #تئودور‌_هسبورگ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال713 سلام روزتون بخیر.۱۴سال میشه که برادرم متاهل هستن ویه دختر ۱۲ ساله دارن.ازدواجشون سنتی بوده و خودشون چندان میلی به این وصلت نداشتن .اما برای خانواده وهمسر کم نداشتن .خانمشون رو حمایت تام کردن تا درسش تموم بشه والان معلم اند.برادرم شغل ازاد دارن ووضعیت مالیشون خوبه .از لحاظ قیافه همخیلی به خانمشون سر هستن از نظر طبقاتی هم میشه گفت برادرم بالاتران .اما چیزی که این وسط هست رفتار خانمشونه که ازارش میده یه دنده است هرجا مهمانی طایفه ماست حضور نداره .البته رفتارش یه روز خوب ویه روز بده .ما باهاش مشکل نداریم اما برادرم خیلی ازدستش شاکیه تا جایی که تو فکر جداییه .میگه مدام تو خونه عبوسه وبلد نیست محبت کنه وفقط به خودش برسه وشدیدا پول پرسته.واصلا تو فاز زندگی صمیمی نیست الانم که پارو کرده تو یه کفش که خونه رو به اسمم بزنید وحقوقش رو مدتی خرج خودشو پس انداز طلا میکنه .به طوری رفتارش با بی مهر همراهه که حتی برادرم به این شک میکنه نکنه کس دیگه ای تو زندگی خانمش هست .میگه طول مدت زندگی اصلا حتی یه لحظه خوش هم با ایشون نداشتم .برادم زیاد پیش دوستاش میره که من بهش گفتم این کارت اشتباه هست میگه دل خوشی تو خونه ندارم وگرنه هیچوقت بیرون نمیرم خانمم مدام احم وتخمه قیافه اش خسته میشم تو رو خدا راهنماییم کنید نه تنها خودشون که اطرافیان هم با دیدن این رابطه سردشون عذاب میکشیم برادرم رفتارش دلسوزانه وصمیمی هست حتی برای خانواده همسرش به طوری که کل طایفه خانمش برادر من رو بیشتراز خود زن داداشم دوست دارن.به نظرم یه جورایی طلاق عاطفی بینشون رخ داده البته برادرم پشت خانمش رو پیش هیچ کس خالی نمیکنه .این چیزایی که من گفتم رو تو یه دردودل خواهر برادری ازیشون پرسیدم پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده باسلام ببین خواهر خوبم اولین توصیه ام اینه که سعی کنید لطفا توی زندگی برادرت سرک نکشید ویا دلسوزی خواهرانه ،ای وای بمیرم برات این چه زنی بود بهت توجه نداره و.....این قبیل حرفها نباشه لطفا اما در رابطه با حقوق این خانم حتی اگه میلیاردر باشه نفقه اش به عهده همسرش هست ومرد وظیفه داره تمام وکمال در حد شان همسرش نفقه بپردازه ونمیتونه بگه چراخانم به من پول نمیده ویا چرا برای خودش پس اندازمیکنه هرجورکه مایل باشه میتونه خرج کنه برای خودش پس حق طبیعی ایشونه که طلا بخره یا نه خرج کنه یا نه تازه همین که برای خودش خرج میکنه کلی کمک به برادرتون هست چون وظیفه برادر شماست که برای همسرش لباس بخره ویا طلا بخره مرد متاهل دیگه خیلی نباید با دوستاش بگذرونه وبیشترین وقت رو باید باهمسرش باشه اشتباه دیگه برادرت بروز دادن مشکلات زندگی خصوصی اش پیش خواهرش هست وقتی مشکل بروز کنه هرکی راست خودش میخواد راهکاری بده ویا دلسوزی داشته باشه مشکلات خانواده باید بین زن وشوهر حل بشه ودیگران را دخالت ندهند مگر اینکه به مرحلخ حاد رسیده باشه تازه انهم به صورت حکم باشد نه مداخله اگه زن ومرد نتونند با هم حرف بزنند ومشکل فی مابین رو برطرف کنند متاسفانه به واسطه تکرار مشکل در ذهن خود روز به روز از هم دورتر میشوند ودلسرد وبینشان به جای محبت کینه رشد میکند ودچار طلاق عاطفی میشوند پس چاره هم صحبت بودن وبر طرف کردن سوء تفاهم هاست کار برادرت در رابطه با خالی نکردن پشت همسرش بهترین کار ممکنه است ودر واقع مرد باید ایتگونه باشد چون تکیه گاه وقوام خانواده است این دو باید با هم به مشاور حضوری مراجعه کنند تا انشاالله مشکلشون برطرف بشه پس لطفا دخالتی نداشته باشید ایا خودت دوست داری کسی در امور شخصی شما دخالت داشته باشد درپناه خدای مهربانیها @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
✅ 20 نکته ناب در سیره پیامبر اعظم 🌼 دائماً متفکر بود. 🌼 اکثر اوقات ساکت بود. 🌼 کسي را تحقير نمي‌‌کرد. 🌼 وقتی حقي پايمال مي‌شد از شدت خشم کسي او را نمي‌‌شناخت تا اينکه حق را ياري کند. 🌼 هنگام اشاره به تمام دست (و نه انگشت) اشاره مي‌فرمود. 🌼 وقتي خوشحال مي‌شد چشمها را به ‌هم مي‌نهاد. 🌼 بيشتر خنده‌هاي آن حضرت تبسم بود. 🌼 مي‌فرمود حاجت کساني که به من دسترسي ندارند را ابلاغ کنيد. 🌼 هر کس را به مقدار فضيلتي که در دين داشت احترام مي‌کرد. 🌼 در انجام وظيفه به هيچ وجه کوتاهي نمي‌کرد. 🌼 در مجالس برای خود جايگاه خاص برنمي‌گزيد. 🌼 پيامبر نفس خود را از سه چيز پرهيز مي‌داد جدال، پرحرفي و سخنان غيرضروري. 🌼 هرگز کسي را سرزنش نمي‌کرد. 🌼 سخن کسي را قطع نمي‌کرد مگر اين که از حد متعارف تجاوز مي‌کرد. 🌼 کلامش مختصر، جامع، آرام و شمرده بود و آهنگ صدايش از همه مردم زيباتر بود. 🌼 آنقدر از ترس خدا مي‌گريست که جاي نماز آن حضرت نمناک مي‌‌شد. 🌼 هر روز هفتاد بار استغفار مي‌کرد. 🌼 ديرتر از همه مردم به خشم مي‌‌آمد و زودتر از همه راضي مي‌گشت. 🌼 با ثروتمندان و تهيدستان يکسان دست مي‌داد و مصافحه مي‌کرد وقتي به کسي دست مي‌داد پيش از او دست خويش را باز نمي‌کشيد. 🌼 در پي لغزش‌هاي مردم نبود. 📚 وسائل الشيعة (آل البيت )، الحر العاملي جلد۲۱ ، صفحه۱۳ واین است اسوه حسنه پس اینگونه باشیم🌸👌 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
الهی 🙏 در این لحظات زیبا🌺 همه آرزوها تون براورده بشه روی غم نبینید همه غصه هاتون به شادی همه دردهاتون درمان همه قهرها به آشتی تبدیل بشه و الهی که همگی حاجت روابشید 🙏 عصر زیباتون بخیر 🍰🎂 🌲😊 میلاد حضرت مسیح (ع) را به همه شما خوبان و هموطنان عزیز مسیحی تبریک عرض میکنم 🌲✨🌲✨🌲 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
محققان معتقدند اگرچه کم نوشیدن آب برای بدن مضر است، اما مصرف بیش از حد آب (8-10 لیوان در طول روز ) هم میتواند موجب سرگیجه، تهوع، سردرد، تورم مغز، تشنج، اغماء و یا حتی مرگ شود ! @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌 📌 او برای داشته‌هایش مغرور بود و کیوان امروز فقط برای من. هوای صبح خنک بود و باد هر دفعه چادرم را به یک سمت می‌کشاند. به محض ورودم، از روی نیمکت سبز و سفید بلند شد و تیشرت سفیدش را تکاند. رو به روی هم در حالی که سکوت کرده بودیم ایستادیم. دست‌هایش را در هم قلاب کرد و چشم غره‌ای حواله من کرد. بعد از چند ثانیه که با نگاه‌های خیره‌مان گذشت، به حرف آمد: -خوبی؟ بیا بشین اینجا! نگاهی به دور و اطراف انداختم و پرخاشگرانه گفتم: -معلومه که خوب نیستم. مگه تو گذاشتی خوب بمونم؟ فکر آبروی خودت نیستی فکر آبروی پدر و مادر من باش! اینقدر مزاحم من نشو! توقع داری بیام کنارت بشینم و گل بگیم و گل بشنویم؟ اون هم جایی که ممکنه ده نفر از آشناها من رو ببینند و آبروم بره. زود حرفت رو بگو، باید برم! روی نیمکت نشست و پاهایش را روی هم انداخت. انگار نه انگار که گفتم زود حرفش را بزند. - آبروی من رو می‌خوای ببری؟ میگم بگو چی کارم داشتی! بعد از آنکه گوشی‌اش را از داخل جیب شلوار جینش بیرون کشید، گفت: -عکس‌های نامزدیت رو دیدم. اول باور نکردم اما وقتی زنگ زدی گفتی همه چی بین ما تموم شده طاقت نیاوردم... می‌فهمی ارغوان؟ تو لایق اون محبت‌های من نبودی. حداقل دو تا خواستگار رو رد می‌کردی مردم فکر نکنند هولی و من فکر نکنم هیچ اهمیتی برات نداشتم و اگه این یک سال تو کما بودم شرف داشت به دوستی با تو! گفتم بیای اینجا تا تکلیف این یک سال حماقت رو روشن کنیم. من تمام عکس‌ها و پیام‌هات رو حذف می‌کنم به یه شرط! نگاهی پرسشگرانه به صورتش انداختم که ادامه داد: - از اون پسر جدا شو! خودم میام خواستگاریت. نمی‌ذارم قند تو دلت آب شه. اون لیاقت تو رو نداره! قهقهه‌ای سر دادم و جمله‌اش را به سخره گرفتم. - اون لایق من نیست؟ اون وقت توی آس و پاس لایق خانواده‌ی مایی؟ فکر کردی کی هستی جز یه جوون نابالغ بی‌دست و پا؟! تازه سبیلش در آمده بود؛ آن وقت برای من تعیین تکلیف می‌کرد! خیره در عسلی چشم‌هایش بودم که صدای بوق بلندی را از کنار پارک شنیدم. به سمت صدا برگشتم؛ مات و متحیر به ماشینی که آن ور پارک بود نگاه کردم و با همان حالت گیج گفتم برو! از این جا برو! نمی‌خوام تو رو ببینه. صدای خنده‌ی بلندش را کنار لاله‌ی گوشم شنیدم. - خودم بهش گفتم بیاد. هر چی نباشه اون رفیق گرمابه و گلستانته! برگشتم و با چشم‌هایی که ریز کرده بودم، نگاهی به سر تا پایش انداختم. - می‌دونی؟ تو یه مشکل خیلی بزرگ داری. اون هم اینه که پا تو از گلیمت درازتر می‌کنی! چرا نمی‌خوای قبول کنی من دوستت ن... دا... رم! پوزخند معنا داری زد و از کنارم گذشت. محکم و با پاهایی که هر بار محکم‌تر چمن‌ها را له می‌کرد، به سمت ماشین سوری رفت و من هاج و واج نگاهش می‌کردم. جلو نشست و سوری با یک بوق گازش را گرفت و رفت! بند چادر از سرم رها شده بود و روی شانه‌ام افتاده بود. تعادل نداشتم. چطور توانسته بود به من خیانت کند؟ به منی که او را شریک همه چیزم کرده بودم، حتی رازهای دخترانه‌ام! داخل پارک قدم می‌زدم و خودم را برای این اعتماد سرزنش می‌کردم. نگاهی به ساعت مچی طلایی‌ام انداختم. ساعت یازده شده بود، نیم ساعت دیگر مادر به خانه می‌آمد و اگر من داخل خانه نباشم حتما جر و بحثمان بالا می‌گیرد. گلویم خشک شده بود سر راه سری به سوپر مارکت محل زدم. -آقا یه بطری آب لطفا! مرد نسبتا چاق و چهل- چهل و پنج ساله مغازه دار، رفت و بطری آب معدنی را آورد. دستم را داخل جیبم بردم. حتی هزار تومان هم داخلش نبود! - شرمنده... من پول همراهم نیست. ببخشید! خواستم بیرون بروم که صدای بم و مردانه‌اش را پشت سرم شنیدم. - آقا من حساب می‌کنم. خانوم شما بطری رو بردارید و از این جا برید. برگشتم و نگاهمان با هم یکی شد. او با چین میان پیشانی‌اش و من با چشم‌هایی که اندازه‌ی کاسه‌های آب گوشت‌خوری شده بود. بی‌حرف پول را جلوی مغازه‌دار گذاشت و در برابر چهره متحیر من از سوپر بیرون زد. به سمتش دویدم. -اینجا چی کار می‌کنی؟ ببخشید من حوصله‌ام تو خونه سر رفته بود، یه سر اومدم بیرون بعد تشنه‌ام شد... جمله‌ام را قطع کرد. - انشاء الله کلید خونه‌تون رو که داری؟ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فوق العاده زیبا🌼🍃 ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﮔﻨﺎﻩ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺩﺯﺩﯼ ﺳﺖ ! ﻣﺮﺩ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺑﻠﻮﻍ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺠﻮﺍ ﮐﺮﺩ: " ﭘﺴﺮﻡ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ " ﭘﺴﺮ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺳﺖ ﮐﺞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ .. ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻧﮑﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﻧﺎﺣﻖ ﻧﮕﻮ ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺑﯽﺣﯿﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ ... ﭘﺲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ ... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
بعضى وقتها دفعه ى بعدى وجود ندارد شانس دوباره و وقت اضافه اى نيست گاهى فقط "الان" هست یا "هرگز" فرصت ها را از دست ندهيد. ------------------- @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
به عقب بنگرید و خــدا را شکر کنید به جلو بنگرید و به خــدا اعتماد کنید او در هایی را می بندد که هیچکس قادر به گشودنش نیست و در هایی می گشاید که هیچکس قادر به بستنش نیست. شبتان در پناه خدا @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺سلام ✨برای دوشنبه تون 🌺يك سبد محبت ✨يك دنيا عشق 🌺يك عالم خوشبختى ✨يك دشت لاله 🌺يك كوه دوستى ✨يك اسمان ستاره 🌺يك جهان زيبايى ✨يك دامن نيك نامى 🌺يك عمر سرفرازى ✨از خداوند خواهانم ____🍃🌸🍃____ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌲✨🌲 میلاد مسیح گشته و شیرین است مریم،نِگه اش به خوشه ی پروین است عیدی که به هر کوچه و منزل بینی هر شاخه ی کاج🌲 بسته بر آذین است🎉 میلاد حضرت مسیح مبارکــــــــَ باد 🎉 @onlinoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺