🔴 #رابطه_قلب_و_شکم
💠 یک راه ورود به #قلب مرد، شکم او است. وقتی برای مردتان کیک یا غذای مورد #علاقهاش را میپزید باعث میشود تا او احساس #خاص بودن کند.
💠 چون میداند شما به خاطر او این همه #زحمت کشیدهاید!
💠 مخصوصا اگر اعلام کنید که غذای مورد علاقهات را پختهام به #وجد میآید و محبوب میشوید.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال728
سلام گفته بودم که من 36واقام 34 سال دارند واینکه اقام دانشگاه میرند واز اینکه با خانم های دانشجو ازتباط دارند ناراحتم ودایم فکر میکنم که اونه رو میبینه وبا اونها صحبت میکنه گفته بودم وقتی اقام میره دانشگاه فکر و خیال من هم با او میره وشما گفته بودید که این فکر ها رو نکنم ووظایف همسریم رو خوب انجام بدم وسعی کنم که من هم درس بخوانم
چکار کنم که دیگه سراغ گوشیشون نرم اخه گاهی واقعا دنبال چیزی میگردم توی گوشیشون
س خواهش میکنم جوابم بدید از اینکه اقام توی دانشگاه با خانم ها صحبت کنه ناراحت میشم ولی دقیقا برعکس حال من یه کلاسی هست که سر گروهش خانمه استادشون گفته کلاس مجازی باشه ولی اون خان اصرار داره حضوری بشه و دائم با اقام یاتلفنی ویا پیامکی درارتباطه تا اقای من هم سعی کنه تا کلاس حضور ی بشه این منو خیلی ازار میده نمیدونم چکار کنم دلم میخواد به اون خانم پیام بدم وبگم که دست از سر شوهرم بر داره ولی میترسم بدتر بشه شما بگید چکار کنم به اقام بگم که ناراحتم ویا به روی خودم نیارم دیشب تا صبح خوابم نبرد از ناراحتی ممنونم از راهنماییتون کمکم کنید
میشه راهنماییم کنید چکار کنم فکر وخیال دست از سرم بر نمیداره نیدونم با اون خانم کهدائم به اقام پیام میده و زنگ میزنه کهداقام کمکش کنه تا کلاسش تشکیل بشه چه کنم گروهشون هفت هشتا هستند ولی اون به اقای من پیام میده حس میکنم اقام به خاطر اینکه من دقیق همه چیز رو ندونم بهم راستش رو نمیگه به نظر شما با اقام صحبت کنم ؟؟یادمه اخرین باری که صحبت کردم با هم دعوا کردیم .اعصابم دیگه نمیکشه میخوام به اقام بگم که کاشکی تو اون کلاس نمیرفتی ولی میترسم تو رو خدا راهنماییم کنید من با این همه مشکلات که برام پیش میا خیلی خوشحالم که میتونم با شما صحبت کنم ازتون ممنونم اجرتون با خدااین بقیه الله یا بقیه الله الاعظم:
بهم بگید چطوری این حساسیتم رو کم کنم گاهی وقت ها به خاطر اون حساسیتی که نسبت به خانم ها دارم که بهتون گفتم میرم سراغ گوشی اقا وتمام پیامهاش رو نگاها میکنم تا ببینم بازم پیامی از اون خانم ها ی هم کلاسشون هست اخه گاهی اونها درباره ی تشکیل شدن یا نشدن کلاس به اقام پیام میدن اگه پیامی ببینم خیلی ناراحت میشم مثلا چند روز پیش چند بار بهشون گفتم منو توی یه کلاس ثبت نام کنند ولی یادشون رفته بود تا اینکه جمعه وقتی دیدم یادشون رفته با ناراحتی گفتم اگه اون خانمهای دانشگاه بهت بگند براشون کلاس تشکیل بدی سریع میری حالا برا من یادت میره
تو پرانتز بگم اخه چند تا از خانم ها از اقام درخواست کرده بودند که با استادشون صحبت کنه وبراشون کلاس تشکیل بده که اقام صحبت کرده بود
چند بار بهم گفته که چقدر اون خانمها به این کلاس علاقه دارند م
من میگم چرا خودشون نمیرند صحبت کنند وبا شما صحبت میکنند واقعا گیجم حالم بده نمییدونم چکار کنم
گاهی توی گوشیشون میگردم دنبال پیام واقعا مسخره هست نه
خواهش میکنم کمکم کنید
پاسخ ما👇
سرارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
ببین خواهر خوبم قبلا هم بهت گفته بودم که ادم وقتی وظایفش رو خوب انجام بده دیگه جایی برای نگرانی نداره ادمی که سیره واشتهایی به غذانداره اگه بهترین سفره رو براش بندازی وبهترین غذارو با بهترین تزئنات جلوش بچینی دیگه دست و دلش برای این غذا واین سفره نمیلرزه چون سیره واشتها نداره در واقع میلی به غذا نداره امیدوارم درک کنی چی میگم شما وظیفه داری چشم ودل همسرت رو سیر کنی تا دیگه اشتها نداشته باشه
با خلق خوش،روی خوش،ظاهری اراسته،بیانی نیکو،محبت لازم وبه جا زندگی مرتب ودستپختی نیکو ودر کنار ان همدل بودن
همدل بودن یعنی اینکه هرگاه قرار چیزی بگی یا حرفی بزنی ویا خیالی درباره همسرت بکنی خودت رو جای او بذاری ببینی اگه اون به تو این حرف رو میزد یا این کار رو میکرد ویا این خیال رو میکرد توخوشت میومد یا نه خب اگه تو خوشت نیاد لابد اونم خوشش نمیاد واین همدلی باعث میشه که دیگه رفتار گفتار ویا خیال ناشایست نسبت به او نداشته باشی
حالا با این اوصاف ایا تو دوست داری که همسرت نسبت بهت شک داشته باشه ویا محدودت کنه ویا گوشی تورو زیر و رو کنه،!؟مسلما دوست نداری وشاکی میشی پس لطفا این شکاکیت ووسواس فکری رو کنار بذار به خاطر خودت وشیرینی زندگیت، چون عاملی میشه برای تلخ کامی خودت وجلوی پیشرفت همسرت رو میگیره ویا نهایتا خودت از چشم همسرت میافتی پس تمومش کن
حتما دنبال درمان این وسواس فکری خودت باش
لطفا از سردیجات دوری کن چون طبع ومزاج شما سودایی یعنی سرد وخشک شده وباید خوراکیهایی با طبع گرم وتر مصرف کنی تا حال روحی خوبی پیدا کنی قبلا هم گقتم حتما برای خودت سرگرمی وفعالیت اجتماعی درست کن تا دیگه به این چیزها فکر نکنی
لزوما اینطور نیست که اگه کسی با کسی حرف زد حتما به منظوری حرف زده مگه طرف بیکاره اخه لطفا این طرز فکر رو عوض کنی انسان موجودی دارای قوه عاقله ووجدان واعتقاد هست وراحت
دست به گناه نمیزنه پس سعی کن به کسی تهمت نزنی چون گناه محض هستش
طبق روایت بدترین خصلت برای زن غیرت داشتن نسبت به مردش هست که بهترین صفت برای مرد هستش
پس هشدار وخوشبختی خودت رو بر باد نده
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌
#رمان #عاشقانه
#لیلی_بیوفا #پارت_27
📌
مختاری! لب و لوچهام آویزان میشود. - با بابات حرف زدی؟ چی گفت؟ حتما گفته بزن بر دهان این دخترک جلف و قیدش را برای همیشه بزن تک پسر من... نکند فکر کردی ما با این بیاصالت ها وصلت میکنیم؟ خاک بر آن سرت پسر حاجی! قهقههای سر داد و تسبیح نقرهای آویزان شده بر گردنش را به من داد. - یهویی دلم خواست بدمش به تو. میدونی که چقدر برام عزیزه، درست مثل تو. چشمهایم را باز کردم. کافه همان بود اما رو به روی من کس دیگری نشسته بود. - حواست کجاست لیلی؟ میخوای بعدا صحبت کنیم؟ به تکان دادن سر اکتفا کردم و فنجان را لب دهانم گذاشتم. - کس دل نمیدهد به حبیبی که بیوفاست! اول حبیب من به خدا بی وفا نبود. - فاز شاعری برداشتی دانشجوی انصرافی و حالا کافه چی گل سرخ؟
- در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت ز گرد راه برون آ که پیر دست به دیوار به اشک و آه یتیمان دویده بر سر راهت چشمهای خاکستریش را در حدقه چرخاند و با پوزخند در دلش گفت " دیوانه است او" - مهران! - جانم؟ - بدم میاد پشت بند اسمم، جان بیاری. دیگه تکرار نشه! کیف قرمزم را برداشتم و از کافه بیرون زدم. پاشنه بلندهای قرمز روی اعصابم میدویدند و من خیابانها را متر میکردم. کافه گل سرخ با آن متنی که جلوی در ورودیش با خط تحریری نوشته شده بود" تنها عشق است که میماند. نوشیدنیهای گل سرخ، عشقتان را مستحکمتر میکند" پاتوق بعد از دانشگاه ما بود. دستی به زیر چشمهایم کشیدم. تر بود و سیاه! دوباره اشک، ریملهای نازنینم را پخش و پلا کرده بود.
"ارغوان" باد ملایمی از پنجره وارد اتاق میشد. اشکهایم را پس میزدم اما دوباره فوران میکرد. دختر نازک نارنجی! تازه آنقدر پررو هم هست که میخواست مانند لیلی شود. اصلا گور پدر لیلی! دیوانه به پدرش چه که دخترش افسونگر است؟ در افکارم غرق بودم که کسی در اتاقم را کوبید. - میتونم بیام داخل؟ بیاید داخل؟ امیر؟ مگر دیوانه هستم که راهش بدهم مردک دروغگو را! از دهانم پرید: - بفرمایید داخل! یعنی خاک بر سرت کنند که حتی نمیتوانی حرف خودت را به کرسی بنشانی! دخترهی ابله، تو باید بروی رمان ابله را از بر کنی. نه چرا ابله برو بیشعوری را بخوان بلکه درست شوی و کمی فکر کنی! امیر ریشهایش را اصلاح کرده بود. چهرهاش کاملا متفاوت بود مخصوصا با آن لبخند مصنوعی! روی تختم نشست. حلقه مزاحمی از موهای کم پشت و بلندم را دور گوشم فرستادم.
- فکر کنم دیگه حرفی نمونده باشه آقای فرهود چشمهای روشنش برق زد. نور آفتاب مماس شده بود با آن چشمهای بهشتیاش که زیر ابروان پر پشتش دل میبردند. - کی گفته؟ دهانم را اندکی کج کردم. - لیلی خانمتون گفته! پیشانیش پر چین شد انگار چیزی قلبش را به بازی گرفته بود که به خود میپیچید و رنگ و رویش به زردی مبدل شد. - نمیشناسمش! اگه بازم این حرف رو زد بگیر بکوبون تو دهنش. ابروهایم اتوماتیک بالا رفتند. لیلی را بزنم؟ من دهان عشقش را خونی کنم؟ - آقا امیر، نگید که من رو قبول کردید به خاطر خودم چون باورم نمیشه. من رو پسر عموی زشت و بد خلقم شایان هم رغبت نمیکرد ببینه چه برسه به پسری مثل شما. من دختر بچه ضعیف و نازنازیای هستم. تا کسی بهم بگه بالا چشمت مژه است میزنم زیر گریه. خندید! از همان خندههایی که تا به حال روی لبش ندیده بودم، نمیدانم شاید هم دیده بودم. - معمولا میگن بالا چشمت ابرو، خانوم کوچولو، نه مژه!
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
در این عصر زیبا🍦
برایتان رویاهایی آرزو میکنم🍰
تمام نشدنی🍦
و آرزوهایی پرشور🍰
که ازمیانشان چندتایی برآورده شود🍦
برایتان آرزو میکنم که فراموش کنید🙏
هرچه غم و اندوه است😊
برایتان شوق آرزو میکنم🙏
آرامش آرزو میکنم😍
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
عصرتون دلپذیر 🍦
🔴 #نحوه_برخورد_با_خطای_همسر
💠 زمانی که شریک زندگیتان #اشتباهی مرتکب میشود، نباید آن را تبدیل به #کینه یا دعوا کنید.
💠 گاه کلماتی که در این شرایط به زبان میآورید، تاثیری #همیشگی دارند.
💠 به عنوان مثال بگویید: «تو در هر شرایطی برای من #عزیزی»
💠 با این جملات در واقع به او ثابت کنید که «با وجود تمام #اشتباهاتی که کردهای، من هنوز هم #دوستت دارم»
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زن که کُلفَت و نوکرت نیست ....
🔴 #آیتالله_مجتهدی
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#مامان_بابا
👂گوش دهید، واقعاً گوش دهید
درحین گوش دادن به حرف فرزندان جملاتی به زبان بیاورید و نهایت توجه تان را به صحبت های او نشان دهید ...
مانند:
⇐ وای چه جالب
⇐ من اصلاً نمی دانستم
⇐ بیشتر در این مورد توضیح بده
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال729
من ۳۰ سالمه شوهرم۳۲ سالشونه.الحمدلله زندگی خوبی داریم به لطف خدا یه پسر۵ساله هم داریم.اما یه مسئله ای منو آزار میده شوهرم خیلی از زیبایی میگه .
قیافه ی من معمولیه اما شوهرم میگه من زیبایی خیلی خیلی برام اهمیت داره.گاهی اوقات به چیزایی توی چهره ام ایراد میگیره خیلی میگه یبار دیگه بهش گفتم تو که اینقدر برات زیبایی مهمه چرا همون اول که میخواستی انتخاب کنی دقت کنی؟ گفتن که من برام پیشنهادهای دیگه هم پیش اومد که بد بودن اما نجابت تو رانداشتن و حالا خداروشکر میکنم که ازبابت تو خیالم راحت.خیلی غیریتیه روی حجاب وحیا ومن این کارشو خیلی دوست دارم چون هردو تاحدی مذهبی هستیم .اما این خیلی منو رنج میده که میفهمم ازقیافم راضی نیست و گاهی اوقات بهش فکر میکنم که بالاخره اون یک مرده وتوی خیابون اززنهای زیبای بی حیا پره.مرد هم که نمیتونه اصلا نگاه نکنه بالاخره نگاش می افته و دلش میره و این میشه که شاید منو بازنهای دیگه مقایسه کنه
۷سال.ازدواج کردین و به طور سنتی آشنا شدیم ازطرف دوست مشترک خانم دوست من آقا دوست شوهرم
وقتی خانمی را آرایش کرده و زیبا میبینند واکنش خاصی درظاهر ندارن اتفاقا خیلی میگن زنها نباید اینطور بیان بیرون
و نگاه خیره بهشون ندارند
از لحاظ ظاهری با هنسرم بد نیستیم تفاوت چندانی نداریم .و ایشون میگن من به خودم نمی رسم وگرنه بد نیستم.
البته ببخشید به سایز سینه هامم ایراد میگیرن و میگن بزرگه وبه اندامت نمیاد
لطفا بگین طرز برخورد درست و راهکار اصلی درین مواقع چی هست؟
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاور خانواده
باسلام
خواهر خوبم خداوند همه بنده هاش رو زیبا افریده ونمیشه گفت که فلانی زشته چون این نظر منه وشاید کسی دیگه ای باشه که بگه چقدر زیباست چون زیبایی تعریف خاصی نداره وسلیقه ای هستش وهر کس از دیدگاه خودش ویا فرهنگ خودش این زیبایی رو تعریف میکنه معمولا زیبایی از جمله چیز هایی هست که فقط اون اوایل زندگی میتونه جذاب باشه ویا مهم باشه وبعد کم رنگ وقیافه طرف برای ادم عادی میشه واون چیزی که مهمه همون نجابت پاکی وزیبایی درونی افراد هستش البته یه خانم باید همیشه ظاهرش اراسته ودلنشین باشه البته درون منزل وفقط برای همسر خودش نه بیرون که به ضرر خودش ودیگران بشه چون عاملی میشه برای تنوع طلبی وچشم چرانی مردها واز هم پاشیدن زندگی دیگران واسیب به زنان جامعه پس ارایش مخصوص داخل خانه برای همسر خودت ووظیفه زن هستش همانطور که لوازم ارایش جزء نفقه زن هستش شما باید به نظافت خودت اراستگی خودت وخوش بو بودن خودت برسی ژولیده نباشی بوی غذا ندی قبل رسیدن اقا دوش بگیری عطر بزنی یه ارایش بسیار ملایم داشته باشی (چون اقایون صورت طبیعی زن رو بیشتر دوست دارند) زیباترین وجذابترین لباست رو توی خونه بپوشی (البته اگه فرزند داری با رعایت حیای پوشش ورفتار) وبارسیدن ایشون لبخند بر لب به استقبال بری دیده بوسی کنی وبه اغوش بکشی خوش امد بگی وبعد هم پذیرایی داشته باشی وحرف اضافه مثل گلگی و ....نباشه درواقع زن با محبت وسیاست ورفتار درستش دلنشین میشه
نه با ارایش غلیظ وزیبایی صورت پس مراقب این قبیل چیزها باش البته در کنارش اعتماد به نفست رو هم بالا ببر ورزش کن مراقب اندامت باش وهمیشه به روز باش یعنی همه جوره رشد وپیشرفت داشته با ش
در کل نجابت شما وایمان شما به دنیایی میارزه کمی هم سیاست زنانه چاشنی ان کن وبا توکل بر خدا پیش برو ونگران نباش
موفق باشی
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
من یک زنم❣ ...
خالقم سوره ای به نامم نازل کرد!💓
من یک زنم❣...
خالقم طواف نساء را واجب کرده که بدون آن حتی حج ات قبول نیست.😏
من یک زنم❣....
خالقم به تو دستور داده که حجراسماعیل را نیز طواف کنی،☝️
جایی که یک زن،
هاجر در آن دفن است.☺️
من یک زنم❣...
و خالقم گفته باید هفت بار
پا در جای پای یک زن،
هاجر بگذاری
و آنقدر سعی کنی
تا خدایت تو را بپذیرد.😉
من زنم❣....
بهشت زیر پای مادر است...😇
روح انسان از درون من به او دمیده میشود...☺️
هر روز پاسداری من از کودکم،👶
ثوابی عظیم دارد.😍
اگر یک ساعت همسرم، با محبت و انس با من باشد💞،
و به من خدمتی کند💓
برای او برابر با هزار سال عبادت است.
عفت من😌
سرمایه الهی من است.☝️
من‼️
چرک نویس هیچ احساسی نمیشوم!!!😳
من همان زنم❣
که نجابتم😍
قیمتم را از یک دنیا بالاتر میبرد.💕
من عاشق سوره کوثرم...💕
سوره اي كه گواهي ميدهد نسل پيامبر نسلي است كه از سلاله يك زن است. 💓
تقدیم به گل بانو های گروه🌺🌺
@onlinmoshavereh
👏 به افتخار خودتون 👏
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
:
📌
#رمان #عاشقانه
#لیلی_بیوفا #پارت_28
📌
لیلی اصلا شبیه تو نیست که بخوام به خاطر شباهتتون با تو ازدواج کنم. چهرهات یه نمه به اون میخوره اما تو و اون هیچ شباهت دیگهای ندارید. - اگه دوباره برگرده باهاش ازدواج میکنی؟ - اون من رو به پول فروخت اون وقت میگی ازدواج؟ پنجره را بستم و پرده را کشیدم. صندلیام را به سمت تخت بردم. - اگه من هم قبل از تو عاشق یکی دیگه میشدم، اون وقت تو هم مثل من طرف رو میبخشیدی؟ اندکی اندیشید و مچش را زیر چانهاش قرار داد. - گذشته، گذشته ارغوان. باید به فکر حال بود. اگه بگم لیلی رو فراموش کردم دروغ محضه چون اون، قسمتی از قلب و مغزم رو تحت سلطه خودش قرار داده. هنوز هم تو خوابهام اون رو میبینم، هنوز هم باهاش وسط بارون قدم میزنم. هنوز هم پدرم رو نبخشیدم. برای شنیدن این حرفها راهش نداده بودم! این چرندیات را برود برای لیلی جانش بگوید پسرهی حقه باز. به خدا اگر کیوان را به او معرفی کنم چنان میزنتم که صدای خر بدهم! اصلا مردها همین هستند خودشان هر کاری کنند میگویند جوانی کردهایم اما وای به حال اینکه همان کار را زنی بکند دیگر امانش نمی دهند. - چطور شد با لیلی آشنا شدی؟
با لنگه کفش! مات و مبهوت نگاهش کردم که ادامه داد. - اواسط بهمن بود، داشتم با یکی از استادها سر نمره کلنجار میرفتم که یه دختر خوش پوش ترم اولی با لبخند و عشوه سمت استاد اومد. استاد تا دیدش گفت " برو گلدرهای بهت پونزده دادم!"اونم خوشحال برای من دستی تکون داد و رفت! حرصم گرفته بود.
اون نه و نیم من رو ده نمیکرد اون وقت به این دختره اینطوری نمره داد! منم عصبی از پلهها پایین میرفتم که دیدمش روی پله نشسته و سرش تو گوشیشه. لنگه کفشم رو درآوردم و پرت کردم سمت گوشیش! بندهی خدا با دیدن لنگه کفشی که به گوشیش خورد هوار کشید! بعد به من نگاه کرد و با حرص گفت" لنگه کفت رو بهت پس نمیدم آقای نامحترم بسیجی متظاهر!" همین شد که لنگه کفش من رو برداشت برد و نمیدونی اون روز با چه بدبختیای به خونه اومدم. وقتی از لیلی صحبت میکرد، لبخند تلخی روی صورتش جا باز میکرد. این حرفها را به من میگفت اما در خاطرههایش غرق شده بود! - پس تمام خاطرههاتون رو از بر هستید؛ یعنی هنوزم اون رو دوست دارید. درسته؟
بعد از اینکه رهاتون کرد باز هم دوستش داشتید... متاسفم که نمیتونم جای لیلی رو براتون پر کنم و در کل توی چرخ و فلک زندگی همراهیتون کنم. سرش را بلند کرد و به چشمهای قهوهای پررنگم که حالا کنار هالهای از نور روشنتر دیده میشد، نگریست. لبخند بیجانی روی لبان خشکش نشست. - من میروم ز کوی تو و دل نمیرود...! خب منم سعی خودم رو کردم که مثل اون فراموش کنم اما نشد. همون چرخ و فلکه که گفتی همون داره باهام بازی میکنه. اینکه میگن بعد از تموم شدن یه رابطه زن بیشتر آسیب میبینه حرف مفته! این من بودم که توی این رابطه باختم، نه لیلی. لبانم را تر کردم و مژههایم را به سمت بالا هدایت کردم. - ازش هیچ خبری ندارید؟ گیج و منگ نگاهم کردم. - از کی؟ - لیلی دیگه. خنثی نگاهم کرد. مثل کسانی بود که در درون در حال انفجار هستند اما میخواهند ظاهر خود را خونسرد نشان بدهند. - دیگه بسه. خب آخرین حرفت رو بگو! با وجود علاقهی من به یه زن دیگه حاضری با من ازدواج کنی؟ به شناسنامه خط خطی شدهام فکر کردم. به تباه شدن جوانیم...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺