گلهای خودم چون در سفرم زودتر مطلب گذاشتم
نایب الزیاره همگی هستم .....مشهد الرضا
ممنون از اظهار لطف همه عزیزان نایب الزیاره همه هم وطنان عزیزم هستم خصوصاشما یاران همراه
➕ 19 کاری که همیشه بعد از انجامشان پشیمان می شوید
1. هر بار کاری را فقط به خاطر پول درآوردن شروع میکنید، پشیمان میشوید.
2. هربار از فرصتی استفاده نمیکنید، پشیمان میشوید.
3. هربار در عصبانیت به کسی ایمیل یا پیامک میزنید، پشیمان میشوید.
4. هربار به همسرتان خیانت میکنید یا دل او را می شکنید پشیمان میشوید.
5. هربار به رئیستان میگویید میخواهید از کار بیرون بیایید، پشیمان میشوید.
وقتی برای جایی یا کسی کار میکنید، وظیفه دارید که حرفهای برخورد کنید. حتی اگر رئیستان مزخرفترین آدم دنیا باشد، اگر خودتان مزخرفتر رفتار کنید، رفتار او را درست نخواهید کرد. بنابراین اگر تصور میکنید که باید از آن کار بیرون بیایید، اول به این فکر کنید که چه چیز در آن محیط بیشتر برایتان آزاردهنده است. آن را در یک نامه به هر زبان و لحنی که خواستید بنویسید اما برای کسی نفرستید. یک تا دو روز صبر کنید. اگر هنوز احساس کردید که میخواهید با رئیستان درمورد استعفا صحبت کنید، این کار را به دور از احساس و با منطق انجام دهید.
6. هربار که یکی از علایقتان را کنار میگذارید، پشیمان میشوید.
7. هربار که با عزیزانتان وقت نمیگذرانید، پشیمان میشوید.
8. هربار که در کاری که به بنبست رسیده میمانید، پشیمان میشوید.
9. هربار که ترس بر تصمیماتتان اثر میگذارد، پشیمان میشوید.
در این مورد هم درست مثل ماندن در کاری که به بنبست رسیده است، بخاطر ترس از بیکاری یا اینکه فکر میکنید بدون حقوق ماهیانهتان نخواهید توانست زندگی کنید، وقتی ترس تصمیماتتان را هدایت میکند همیشه اشتباه میکنید. خیلی از مواردی که در این مقاله به آن اشاره شده است نیازمند ریسک کردنهای حسابشده و استفاده کامل از زندگیتان است.
10. هربار که احساساتتان را به عزیزانتان ابراز نمیکنید، پشیمان میشوید.
11. هربار که دوستانتان را از دست میدهید، پشیمان میشوید.
لازم نیست همیشه حرف خاصی برای گفتن داشته باشید که به دوستتان تلفن کنید. همین که از حال او باخبر شوید باعث میشود بتوانید دوستی باارزشتان را برای همیشه حفظ کنید.
12. هربار که سر فرزندانتان داد میکشید، پشیمان میشوید.
13. هربار که از روی استرس پرخوری میکنید، پشیمان میشوید.
14. هربار که در حالت غیر طبیعی در شبکههای اجتماعی چیزی مینویسید، پشیمان میشوید.
نیازی به گفتن ندارد اما خیلی از ما اینکار را میکنیم. اینکار اصلاً درست نیست. تازمانیکه نمیتوانید با دیدی منطقی به مسائل نگاه کنید، نوشتن و پست کردن چیزی در شبکههای اجتماعی که افراد زیادی از آشنایانتان آن را میخوانند به صلاحتان نیست.
15. هربار که در شبکههای اجتماعی گزافهگویی میکنید، پشیمان میشوید.
16. هربار که رازی را که کسی به شما اعتماد کرده و با شما در میان گذاشته را پیش فردی دیگر فاش میکنید، پشیمان میشوید.
وقتی به اعتماد دوستتان خیانت میکنید، به خودتان ثابت میکنید که دوستی نالایق هستید. حتی اگر آن فرد را جزء دوستانتان طبقهبندی نکنید، خیانت کردن به اعتماد دیگران شخصیت شما را نزد دیگران کوچک میکند.
17. هربار که تسلیم تاثیر دوستانتان میشوید، پشیمان میشوید.
18. هربار که کسی را دستکم میگیرید، پشیمان میشوید.
یک مرز پهنی بین انتقاد سازنده و دستکم گرفتن وجود دارد. خیلی از ما میدانیم که قضاوت بد کردن در موردمان چه حسی دارد اما همه ما باید بتوانیم از نظراتی که دیگران درمورد ما میدهند به طور سازندهای استفاده کرده و از آنها تشکر کنیم. وقتی کسی را دستکم گرفته یا تحقیر میکنید، مطمئناً پشیمان خواهید شد زیرا با اینکار هیچ چیز نصبتان نشده که هیچ، در نظر دیگران شخصیت منفی پیدا میکنید.
19. هربار که هنگام خوشحالی قول می دهید پشیمان می شوید.
همه ما وقتی خوشحالیم بدون اینکه قابلیت خود را در وفای به عهد بسنجیم و بی آنکه بدانیم آیا از عهده آن قول بر می آییم، به دیگران قول می دهیم. معمولا قول دادن هنگام خوشحالی و بدون در نظر گرفتن محدودیت ها منتهی به پشیمانی خواهد شد.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕هشت اشتباه خانم ها که زندگی مشترک را به خطر میاندازند (ادامه مطالب بالا👆) :
5️⃣ مسئولیت اداره زندگی بر عهده مرد است
دوره و زمانه عوض شده. درست است که هنوز هم در بسیاری از خانوادهها، مسئولیتهای مالی و بسیاری وظیفههای دیگر بر عهده مردان است، اما این موضوع نباید باعث شود که با بیخیالی خودتان را به حاشیه ببرید و فقط ناظر تلاشهای او باشید. اگر میخواهید زندگی موفق و آرامی داشته باشید، از همان اول سنگها را وا بکنید و مسئولیتها را تقسیم کنید. این تقسیمبندی را میتوانید بر اساس علایق و تواناییهایتان انجام دهید. اگر همسر شما آشپز بهتری است و شما درآمد بیشتری دارید، میتوانید کلیشهها را کنار بگذارید و هر کدام سهم بیشتری از کاری که در آن توانمندتر هستید برعهده بگیرید. قرار نیست شما مثل والدینتان زندگی کنید، بلکه میتوانید با تفاهم و بدون ترس از قضاوت دیگران، در همه بخشهای این زندگی سهیم شوید و تنها برای آرامش بیشتر و کمتر کردن تنشها تلاش کنید.
به همهجوانب اهمیت بدهید.
ادامه دارد…
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
#رمان_عاشقانه #مذهبی
#پارت77
شهاب- باشه ... عالیه. خیلی منتظرتم ... بای ... خندیدم. - کوفت ... چه بای بای هم راه انداخته ... منم بای ... دوتامونم خندیدیم و قطع کردم. فقط خدا می دونست که چقققد خوشحال بودم. تو عمرم اینقدر ذوق نکرده بودم. البته چرا. این خوشحالی حتی یک هزارم خوشحالی محرم محمد شدن نمی شد. یه بوس واسه خدا فرستادم. صدای اس ام اس گوشیم بلند شد. - خدایا عاشقتم ... هونطور که گوشی تو دستم بود چرخیدم تکیه بدم به اپن و اس رو بخونم که سینه به سینه محمد شدم. البته سینه به سینه که نه. سر به سینه. ماشالا قد ... جونم هیکل ... گوشیو از تو دستم کشید بیرون. خیره شدم تو چشماش. یه جور خاصی نگاهم می کرد. محمد- کی بود؟ ای بپرم ببوسمش این غول رو با این ابهتش ... فدات بشم ... - هیچ کی ... یکی از دوستای قدیمی ... یه نگاه به صفحه گوشی انداخت ولی پیام رو باز نکرد. دستش که گوشیم توش بود رو انداخت پائین. مطمئن نبودم الان مودش چیه؟ ولی عصبی به نظر نمی رسید.
انگار رنجیده و غمگین بود. محمد- می خوای بری ببینیش؟ سر تکون دادم. چند ثانیه خیره شد بهم. نگاهمو ازش نگرفتم. حس می کردم دارم ذوب می شدم تو نگاهش. همینطور خیره به چشمام بود. نمیدونم چرا حس می کردم یه غمی داره. کاش ناهید زودتر می اومد و از این همه ناراحتی و تنهایی درش می آورد. چشمام پر شد. یه خورده اومد جلوتر. صورتش بهم نزدیکتر می شد. صدای نفس هاش داشت بهم زندگی می داد. نمیتونستم نگاهمو بگیرم ازش. باز اومد جلوتر. نمی فهمیدم قصدش چیه. اشکام خشک شدن و قلبم بدجور داشت حالم رو لو می داد. دیگه نزدیک تر نیومد. یکم ایستاد. گوشیو گذاشت روی اپن و رفت بیرون. با نگاهم دنبالش می کردم. خودش رو پرت کرد روی مبل جلوی تلوزیون. برای اینکه نفهمه خیلی بی جنبه و بی ظرفیتم ، سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم. میز رو چیدم. بعد نهار محمد دوباره رفت تو استدیوش. ساعت سه و نیم کاملا آماده بودم. یواشکی به بیرون سرکی کشیدم. محمد نبود. پاورچین پاورچین رفتم از اتاق بیرون و از خونه خارج شدم. می ترسیدم ببینه و نذاره برم. باز تو استدیوش سرگرم بود. همون دم در آژانس. آدرسو دادم و سر راه هم یه جعبه شیرینی و دسته گل خریدم. دل تو دلم نبود. جلو درشون پیاده شدم و زنگ رو زدم
کلی استرس داشتم. در باز شد. درو آروم باز کردم و رفتم داخل. یه خونه ویلایی با حیاط خیلی خوشگل و ناز. یه گوشه هم تاب دونفره بود. دوتا درخت و کلی گل و گیاه. رفتم جلوتر و پشت در ساختمون ایستادم. قبل از اینکه در بزنم در به روم باز شد. کیمیا بود. کیمیای خودم. وای که چقد دلم براش تنگ شده بود. کنارشم شهاب ایستاده بود. هر دو زدیم زیر گره و محکم همدیگه رو بغل کردیم. خیلی خوشحال بودم. سکوت مطلق بود و کسی حرفی نمی زد. شهاب هم چشماش پر شده بود. بالاخره از کیمیا جدا شدم و میون اشک خندیدیم و محکم چندین بار همو بوسیدیم. چقدر به هممون سخت گذشت اون روز ها کیمیا- سلام مهمون نور چشمی من ... بفرما تو قربونت برم ... دوساعته دم در نگهت داشتم ... اشکام رو پاک کردم و همراهشون رفتم داخل. یه سالن که دور تا دورش مبل سلطنتی چیده شده بود. همه وسایلا تازه بود. دعوت شدم سمت مبل ها. همین که جلوتر می رفتم چند تا اسباب بازی دیدم. روی زمین. پشت میز و وسط سالن. .. خداای من ... داد زدم - کیمیا ... بچه توعه؟ شهاب و کیمیا زدن زیر خنده. چادر و کیفم رو پرت کردم روی زمین و دویم سمت بچه. عزیزم ... فدات بشم ...
یه دخمل تپل و سفیدو لپالو ... محکم بغلش کردم و کلی بوسیدمش. طفلک بچه هنگ کرده بود. وقتی حسابی بچه رو آب لمبو و آبیاری کردم. دوباره گرفتمش بغلم و بلند شدم. کیمیا و شهاب کنار هم هنوز وسط سالن ایستاده بودن و من رو دید می زدن. دستم رو گذاشتم پشت گردن بچه. نگاهشون کردم. - بیشعورا ... حقشه دیگه تو روتون هم نگاه نکنم ... اینقدر غریبه بودم؟ با عشق به هم نگاه کردن و خندیدن. دلم هزار تیکه شد. یاد محمدم افتادم. دلم براش تنگ شده بود. حالا که مقایسه می کنم می بینم حاضرم همین الان شهاب و کیمیا رو ول کنم و برم پشت در اتاق محمد بشینم. بودن کنار محمد و حس کردنش رو بیشتر ترجیح می دادم. به بچه نگاه کردم و آروم لپش رو گاز گرفتم. قلقلکش اومد و خندید. - اشمت چیه خاله جون؟ کیمیا اومد جلو و من رو نشوند روی مبل و گفت کیمیا- اسمش غزاله اس خالش ... - کیمیا چن ماهشه؟ اخم شیرینی کرد کیمیا- یه سالشه خاله ژوون ... بازم هزارتا بوس نثار غزاله کردم. بعد همه نشستیم دور هم و...
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕متاسفانه وقتیکه دوقلوهای تخریب گر (اضطراب و ترس) كنار هم قرار ميگيرند که اکثر اوقات نیز هستند و تقريبا هميشه در انسانها كم و بيش پيدا ميشوند،
➖با درصدهاي متفاوتی زمينهاي را فراهم ميكنند که بيش از 80 درصد بيماريهاي فيزیكي و يا جسماني و رواني مردم نتيجهي وجود اين دو باشد.
➖يعني 80 درصد بيماريهاي فيزيكي و بيماريهاي رواني در نتيجه اضطراب و استرس است.
➖اما چون اين دو همديگر را به راحتي تغذيه ميكنند، علت و معلول هم ميشوند.
➖یعنی هر جا كه سر و كلهيِ يكي پيدا شود، انتظار اينكه دومي هم خود را نشان دهد بسیار خواهد بود.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕صمیمیت یک نیاز واقعی و از نیاز بنیادی تری بنام دلبستگی نشات میگیرد.
مولفه های نه گانه صمیمیت عبارتند از :
1️⃣ صمیمیت عاطفی: سهیم شدن احساسات مثبت و منفی با همسر
2️⃣ صمیمیت روان شناختی: توانایی افشای موضوعات مهم و شخصی خود با همسر که بدین منظور میبایست ابتدا امنیت فرد در رابطه تضمین شده باشد، یعنی فرد ترس از طرد شدن یا مسخره شدن و یا تنبیه شدن را نداشته باشد.
3️⃣ صمیمیت عقلانی: درمیان گذاشتن عقاید و افکار و باورهای خود با همسر.عنصر اصلی در ایجاد و نگهداری صمیمیت عقلانی توانایی نقش گزینی role-taking یعنی توانایی دیدن جهان از دریچه چشمان همسر ، میباشد.
4️⃣ صمیمیت جنسی: درمیان گذاشتن افکار و احساسات و خیالپردازیهای جنسی با همسر
5️⃣ صمیمیت جسمی(غیرجنسی): نیاز به تماس جسمی و فیزیکی با همسر مثل گرفتن دستها یا ماساژ دادن و..
6️⃣ صمیمیت معنوی: درمیان گذاشتن افکار و باورها و تجربه ها درباره موضوعات مذهبی و متافیزیکی و اخلاقی و معنای زندگی و رابطه با خدا و جهان بعد از مرگ و... با همسر
7️⃣ صمیمیت زیبایی شناختی: درمیان گذاشتن احساسات و افکار و باورها و تجارب و ادراکاتی فرد آنها را به دلیل زیباییشان دوست دارد.موسیقی و شعر و نقاشی و تمامی فعالیتهای هنری را میتوان در این حیطه در نظر گرفت.
8️⃣ صمیمیت اجتماعی و تفریحی: انجام فعالیتها و تجربه های لذتبخش با یکدیگر چه اجتماعی و چه خانوادگی و چه فعالیتهای دو نفره
9️⃣ صمیمیت زمانی: یعنی اینکه افراد چقدر دوست دارند برای همسر خود در زندگی زناشویی وقت صرف کنند. برخی افراد پانزده دقیقه را کافی میدانند و برخی دیگر دو تا سه ساعت زمان را نیاز دارند.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
سوال912
سلام روزتون بخیر.
من ۵ساله ازدواج کردم یه دختر یکساله دارم از شوهرم ۱۰ سال کوچیکترم.. همسرم خیلی خودشیفته. شکاکه همیشه گوشی چک میکنه. دست بزن داره در حین مشاجره بینی منو شکسته حتی در کوچکترین بحث ها دست روی من بلند میکنه..بدترین فحش ها رامیده... من حتی ماهی یه بار هم بخام برم خونه پدرم فاصله نیم ساعته...باید کلی التماس و گریه و قهر و... تا بلخره راضی بشه من یه روز برم..درحالی خودش هروقت بگه بریم خونه پدرم من حرفی نمیزنم حتی اگه قهرباشم..مشکلات خیلی زیاده خلاصه بگم.. من واقعا خیلی از ازدواجم پشیمونم و عصبی شدم .. از زندگی دلزده شدم . حالم خیلی بده حوصله دخترما ندارم با کوچکترین گریه دخترم سرش فریاد میزنم.همش به طلاق فکرمیکنم گاهی به خودکشی.. واقعا دیگه علاقه ای ندارم به شوهرم دوست دارم شب هم نیاد خونه از سرکار..
تورو خدا راهنمایی کنید ..
درضمن شوهرم همیشه افتخار میکنه و از زورگویی هاش تعریف میکنه و میگه فلانی از من میترسه از من ترسیدن که فلان کار نکردن و از این حرفا.. کلا عاشق اینه همه ازش حساب ببرن و ادم مهمی باشه.. همیشه هم منا تهدید میکنه که یکسری چیزایی که دارما ازم میگیره و منع میکنه..
پدرش خیلی انسان خونسردی هستن و اگر ما را یکسال هم نبیند اصلا زنگ نمیزنه سراغ بگیره ... همسرم همیشه میگه پدرم بین من و دیگر پسراش فرق گذاشته به اون ها توجه بیشتر داره..با اینکه همسرم همیشه اگر در توانش باشه کمک مالی میکنه.. ولی تا جایی که من متوجه شدم درکل پدرش باهمه خیلی خونسرده...
همسرم خیلی دخترمون را دوست داره و هیچی براش کم نمیزاره و همیشه میگه نمیخام مثل خودم حسرت چیزی به دل دخترم بمونه..البته وقتی من بحث طلاق را وسط میکشم میگه مهریه ات را ببخش دخترمون ماله خودت ..
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاور خانواده
با سلام
خدمت خواهر خوبم خدایی حیف عمر وجوانی نیست که بخواد به جر و بحث و قهر و دعوا بگذرونی !؟
ببین عزیزم هیچ وخانومی نتونسته با جر و بحث زندگی خودش رو بسازه ویا شیرینی رو به زندگی بیاره اصولا مرد جماعت اگه با تن صدای بالا همراهش صحبت کنی ویا جرو بحث کنی دچار اسپاسم عضلانی میشه وتولاک دفاعی می ره و دیگه دسته خودش نیست وحالت تهاجمی میگیره به خودش که یا سر وسائل خالی میشه یا خود خانم😜یا اینکه بزرگواری کنه واز خونه بزنه بیرون تا موقعیت عوض بشه ،پس بهتره که رویه خودت رو عوض کنی واز در آرامش وارد بشی واز گزینه سکوت استفاده کنی تا بینتون مشاجره به وجود نیاد قبول کن با اوضاع اقتصادی الان و فشار مضاعفی که روی دوش آقایون هستش وخیلی نمیتوانند آرامش داشته باشند پس بهتره که خانم با درایت این آرامش رو بهش انتقال بده همانگونه که خداوند در قرآن کریم می فرماید که از جنس خود شما همسری برای شما قرار داده ام که مایه آرامش شماست اصلا سعی کن موقعیت برای مشاجره درست نکنی و همیشه وقتی حال اقا خوبه درخواست هارو بهش بگو اونم در آرامش کامل وکوتاه و مفید تا به نتیجه برسی
دیگه اینکه لیستی از محاسن همسرت روی کاغذ بنویس و اونا رو برای خودت تکرار کن تا علاقه ات نسبت به او بیشتر بشه و برخورد بهتری داشته باشی و مطمئن باش اگه رابطه همسری خوبی داشته باشی جائی برای جروبحث باقی نمی مونه
دیگه اینکه به عنوان یه مادر در قبال فرزند عزیزت مسئول ستی وباید با محبت و آرامش با او رفتار کنی خصوصا ۷سال اول زندگی تا آرامش روانی اورا ازش نگیری پس خودت رو کنترل کن وبا محبت رفتار کن خودت باش کسی با تو این رفتارها رو داشته باشه چه حالی میشی ؟آیا دوست داری!؟
دیگه اینکه اصلا توی خونه صحبت از طلاق نکن چون واقعا باعث میشی که دیگه بی خیالت باشه ودر کل بازنده اول و اخر خودت میشی پس به جای ویران کردن سازنده باش لطفا چون بعدش معلوم نیست که چی پیش میاد
پس با یاد خدا وتوکل بر او وبرای رضای خدا وایسادی دنیا و آخرت خودت هم که شده آرامش خودت رو حفظ کن واین آرامش رو به خانواده هم منتقل کن اگه با خودت منطقی فکر کنی میبینی که همه رفتارها و اختلافات بچه گانه است و اصلا نمی ارزه
پس قدر خودت وجوانیت رو بدو ن
موفق باشی
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺