✍
شوهرتان را بابت کارهایی که انجام میدهد تحسین کنید
👈🏻به طور مثال اگر او اتومبیل را تعمیر میکند به او بگویید چقدر خوش اقبالید که همسری را دارید که از استعداد و تواناییهای مکانیکی تا این حد بالا برخوردار است.
👈🏻اگر او با بچهها بازی میکند، به او بگویید بچهها چقدر خوشبختند که پدری چون تو دارند.
👈🏻اگر او اهل ورزش است به او بگویید چقدر عالی است که مردی با هیکل متناسب دارید و به ورزش کردن اهمیت میدهد.
👈🏻اگر او شما را در رفاه گذاشته است به او بگویید در رؤیاهایتان هم نمیگنجید شیوۀ زندگی را که او برایتان فراهم آورده است داشته باشید
اینم چند نمونه تحسین (☝️🏻)
ببینم بازم بهانه دارید که نتونستین همسرتون رو تحسین کنید
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
۲۹ آذر ۱۳۹۷
💑
⇦ وقتی همسرتان اشتباهی رامرتکب میشود
⇦ تا جایی که امکان دارد شوخی را جایگزین عصبانیت ورنجش خاطرکنید
⇦ باور کنید که از بین بردن صمیمیت ویکدلی بین شما به این چیزها نمیارزد
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
۲۹ آذر ۱۳۹۷
زن، زندگیـست
و
مـرد، امنیت
و چه خوب می شود وقتی
مـردی تمامِ مردانگیش را خـرجِ
امنیتِ زندگیـش کُند
و چه زیبـا می شود وقتی
زنی تمامِ زندگیش را خرج
غرورِ امنیتش کُند .
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
۲۹ آذر ۱۳۹۷
📌
#رمان #عاشقانه
#لیلی_بیوفا #پارت_8
📌
حالا اگه قدیم الایام هم این دری وری رو نگفته باشن ایراد نداره تو به روی خودت نیار! گوشی را روی مبل کرم رنگ پذیرایی پرتاب کردم. آرام و استوار به سمت اتاقم رفتم تا آماده شوم. سوری وقتی میگوید زود میآید یعنی همین الان رو به روی خانهمان پراید آلبالویش را پارک کرده و منتظر تشریف فرمایی من است. پنج دقیقه طول نکشید که با چادر از اتاق بیرون آمدم. همان موقع سوالهای مادرم آغاز شد و ملیحه که دلیل اخمهای مادرش را نمیدانست سوالی به من چشم دوخته بود. -کجا با این عجله؟ -دارم میرم شرکت امیر! اخمهایش از هم باز شد و با لبخند گفت: -الهی قربونت برم مادر...! واستا برات آژانس بگیرم. به سرعت به سمت راهرو رفتم و در حالی که کالجهای سورمهایم را به پا میکردم گفتم: -سوری دم دره! و منتظر پاسخی از جانب مادر نماندم. سوری با مانتو و شلوار ارتشی و شال مشکی کنار ماشینش قد علم کرده بود. - دیر اومدی ولی جای بخشش هست! اصلا میگن بخشش از بزرگونه
سوار ماشین شد و من هم پس از رد کردن خیابان سوار شدم. آهنگهای قدیمی سوری همیشه موجبات عصبانی شدن من را فراهم میکرد. برایم عجیب بود وقتی این همه آهنگ خوب جدید هست چرا گیر داده به عارف و ابی؟! -خب حالا نمیخوای بگی از امیر چی دیدی؟ زبانش را بیرون آورد و گوشهی لبش گذاشت. با گوشهی چشمش مرا رصد کرد. - الان میریم بهت میگم. حالا هم سکوت کن نادان! نمیدانی حواس راننده پرت میشود؟! در سکوت عذابآور ماشین داشتم آتش میگرفتم که به یکباره گفت: -امیر کی میاد دنبالت؟ به ساعت مچیام نگاه کردم و با نگرانی گفتم: -وای سوری! ساعت یه ربع به چهاره! امیر گفت راس پنج دم در خونهامونه! با نگاهی مطمئن از آینه جلوی ماشین، عقب را دید زد و با آرامشی که در وجودش نهادینه شده بود، گفت: - جوجه پیاده شو! رسیدیم به محل کار آقاتون
آقاتون را جوری کشید انگار که هنوز هم به رابطهی من و امیر شک داشت. بند چادرم را روی سرم کشیدم و در را باز کردم. قبل از اینکه کاملا پیاده شوم سوری سوتی کشید و آرام گفت: -چادر رو بکش کامل جلو اون صورت بیریختت که یهو نشناست! حرفش را گوش دادم و به جز یکی از چشم هایم بقیه اجزا را پوشاندم. حیف آن شال سورمهای با شعر زیبای رویش که نباید مشخص میشد! با هم به سمت پلههای ورودی قدم برداشتیم که مرد سال خوردهی نگهبان ساختمان، راهمان را سد کرد. -کجا؟ با کی کار دارید؟ مثل چی سرتون رو انداختید پایین دارید میرید! سوری تاری از موهای فرش را دور انگشتش پیچاند و با لودگی گفت: -ببینم به این املاکیها پول خوب میدن؟! آخه عجیب این واد املاکه به دلم نشسته. گفتم اگه از راه املاک آدم به یه همچین مکانی میرسه منم برم تو کار مشاوره! مرد سال خورده دستی به لباس آبی کم رنگ و چروکش کشید و با غیض گفت
خب بستگی داره. بعضیها توش موفق میشن بعضیا نه! سوری پوزخندی زد و با مژههای مصنوعی بلندش، چشمکی روانه من کرد و رو به مرد گفت: -حق با شماست حاجی؛ اما بین کسی که با تلاش خودش موفق شده با اونی که با پول و شهرت باباش به این جا رسیده تفاوت از زمین تا کهکشونه! همین شما چقدر زحمت کشیدی آخر شدی یه نگهبان ساده. اون وقت این آقازادهها ساعت دوازده ظهر پا میشن و تا هشت شب مشغول. استغفرالله شونن! شما زحمت میکشید اونا پولش رو به جیب میزنند. با آرنج ضربهای حواله بازوی پر و گوشتیاش کردم که به جای او آرنج ضعیف خودم درد گرفت، با خشم گفتم: -سوری، من ساعت پنج باید خونه باشم. د بهش بگو با کی کار داریم بذاره بریم تو. سوری به میز نگهبان نگاهی انداخت و گفت: - حاجی ما با منشی آقای فرهود کار داریم. واسه امر خیر اومدیم. یعنی این حاج خانوم اومده برای تحقیق راجع به همین جیگر منشی! حاجآقا با چشمهای درشت شده یه نگاه به سوری انداخت و نگاهی به من. -خب زودتر بگید امر خیره! بفرمایید داخل حاج خانوم...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
۲۹ آذر ۱۳۹۷
۲۹ آذر ۱۳۹۷
مشاوره آنلاین:
🍁🍂🍁🍂🍁
در واپسین شـبهایِ پاییـز 🍂 خـزان غصـههاتـون بـرسه 🍂 و نسیـم شـادی هاتـون 🍂 وزیـدن بگیـره 🍂
من برای تو 🍂🍁
بهترین ها را از خدا خواستارم🍂🍁
برای من بهترین ها 🍂🍁
در"حالِ خوب" معنامیشود 🍂🍁
در دلخوشیهای ناگهانی هرچندکوتاه🍂🍁
در اتفاقات کوچک اما امیدهای بزرگ🍂🍁
شب پاییزی شما بخیر دوستان 🍁🍂
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
۲۹ آذر ۱۳۹۷
۲۹ آذر ۱۳۹۷
۲۹ آذر ۱۳۹۷
۳۰ آذر ۱۳۹۷
❖❖
موفقیت نتیجه سه عبارت است:
1- تجربه دیروز
2-استفاده امروز
3-امید به فردا .....
ولی اغلب ما با سه عبارت دیگر زندگی می کنیم:
۱- حسرت دیروز
۲- اتلاف امروز
۳-ترس از فردا....
در حالی که آفریدگار مهربان ...
گذشته را عفو ...
امروز را مدد....
و فردا را کفایت می کند.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
۳۰ آذر ۱۳۹۷
۳۰ آذر ۱۳۹۷
🔴 #یکی_از_دلایل_اضطراب_فرزند
💠اگر رفتارتان با #همسرتان در مقابل بچهها با دعوا و جنگ و #جدال همراه باشد و یا همدیگر را به #طلاق تهدید کنید...
💠فرزندتان دچار اضطراب #مزمن خواهد شد.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
۳۰ آذر ۱۳۹۷