سوال725
سلام خسته نباشید
همسرم تو زندگی مطیع و فرمان بردار خانوادشه اون قدر که اعضای خانوادش تو زندگیمون تاثیر دارن من ندارم
واقعا دیگه خسته شدم اگه مشکلی پیش بیاد و اون مشکل از طرف من باشه که باید طاوانشو ببینم ولی اگه از طرف اونا باشه ایب نداره مدام توی زندگی مشترک من با همسرم
هستن یه راهنمایی بکنین چیکارکنم
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
از من به تو نصیحت هیچگاه هیچگاه خودت رو بین همسرت وخانواده اش حائل نکن به چند دلیل فکر میکنه تو انحصار طلبی وهمه چیز رو فقط برای خودت میخوای ،فکر میکنه که تو میخوای بین اون وخانواده اش جدایی بندازی،تورا ادمی حسود وخودخواه میبینه
بهترین راهکار همدلی ودرک متقابله باید خودت رو از انها جدا ود مقابل انها نبینی توهم یکی از انهایی ود واقع یه خانواده که باید با محبت وبا احترام باهم برخورد کنند ودر همه احوالات خدارو ناظر اعمال خود بدانی وبرای رضای او قدم برداری ،دیگه اینکه اگه برای خانواده اش احترام نذاره به تواصلا احترام نمیذاره پس این یه حسنه نه عیب وجای خوشحالی داره ،ازاون گذشته تصور کن خودت مادر شوهر شدی وعروست اینگونه باهات رفتار کنه چه حسی داری؟پس لطفا مراقب باش....
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌
#رمان #عاشقانه
#لیلی_بیوفا #پارت_24
📌
هم مجبور به از خود گذشتگی بشم و مخ هر دوتاشون رو بزنم تا تو مجرد بمونی و تنهایی رو جشن بگیری! مسخرهای نثارش کردم. بعد از آنکه مادرش بیرون رفت و خوردن ماکارانی از ظهر مانده؛ روی تشک ولو شدیم. فکر کنم امشب شب یلدا بود که قصد تمام شدن هم نداشت! شاید هم تنها برای منی که همیشه زندگیم یکنواخت و روزمره بود، اینطور حس میشد. صبحی که از یک قرار بیارزش با کیوان شروع شد و دزدی و تهمت به سوری و در آخر فاش شدن راز امیر و لیلی. چشمهایم با خواب بیگانه شده بود. از زمانی که با کیوان دوست شدم با این بیخوابی مضحک وصلت کردهام! از همان روزی که چیزی برای مخفی کردن و فردی برای فکر کردن برایم پیدا شد؛ دیگر شبها زود خوابم نبرد. آن هم در خانوادهی ما که رسم بر این بود سر ساعت یازده همه در تخت خواب باشند! گاهی چراغ مطالعهام را روشن میگذاشتم تا فکر کنند تا دیر وقت مشغول مطالعه کتابهای درسیم بودم، حال آنکه هر کاری میکردم غیر از درس خواندن! *** - خاک بر سر من که تا حالا فکر میکردم میری سر کار! هه...! مامان کارت این بود؟ آره؟ مگه نگفتم خودم کار میکنم خرجمون رو در میارم، نگفتم؟
اگه میخواستی شوهر کنی همون سالهای اول میکردی دیگه چه کاری بود به خاطر من به همه جواب منفی بدی، هان؟ - تو رو جون فریدون ساکت شو، ارغوان میشنوه! - به درک...! بذار بشنوه! خیلی جالبه که تو هنوز من رو به اسم شوهر نامردت قسم میدی! دیدمت داشتی از ماشین اون یارو پیدا میشدی. صدای هقهقهای سوری در گوشم طنین انداز شد. معلوم نبود چه بر سر مادر و دختر آمده که این گونه باهم به جدال پرداختهاند. - ببند دهنت رو دیگه! به خدا خسته شدم از تو، از خودم، از این تن لعنتی! دقیقا بالای سرم ایستاده بودند و اینگونه اشک میریختند و به هم ناسزا میگفتند. حتی جرات نکردم چشمهایم را باز کنم. - اون ماشینی که رسوندت اینجا، ماشین اون بود؟ این خونه و ماشین رو واسه خاطر تو به ما بخشیده؟! پس اینکه دوست ارغوانی و من باید بهت کمک کنم کشک بود! خدایی شد امروز پاشدم و از پشت پنجره دیدمت! سر کوچه... وای! تو چی کار کردی مامان؟ اون زن و بچه داره! از که حرف میزدند؟ مگر غیر از این بود که خانه و ماشین سوری را پدر من داده بود؟ نکند مادر سوری و پدر من...! حرفم را در جا قورت دادم.
حاج کاظم هدایت عاشق مادرم فاطمه است و خطا نمیکند اما اگر خواسته یا نا خواسته چشمهایم را گشودم. نیمخیز شدم و سلام آرامی به سوری و مادرش کردم. مادرش رنگ پریده به نظر میرسید و دستهایش میلرزید. صورت سوری خیس اشک بود و ابروهایش نامرتب پایین آمده بودند. سفیدی چشمهای هر دو سرخ سرخ! و این وسط چیزی میلنگید؛ اینکه چرا بعد از بیداری من سکوت اختیار کرده بودند و نگاه سوری به من نگاهی دوستانه نبود! "لیلی" - فوتبال شروع شد دختر. ول کن اون عکسا رو! بیا دیگه! قطره اشک مزاحم را از صورتم پس زدم. کاش میشد تا دل صبح به حال زار خودم گریه کنم؛ اما امان از این بغض لعنتی! - الکلاسیکو بدون من دیدن نداره ها! بذار وسایلم رو جمع کنم میام! پیراهن سورمهایش را در آغوش کشیدم. بو میکشیدم شاید از پشت عکس، بوی عطر تلخش به مشامم برسد. میگفتند عروسی کرده و همسرش دختریست هم سطح خودش! پس حاج جواد به خواستهاش رسید. نیلوفر را فرستاده بودم پیشان. امیر را دیده بود اما دختر را نه.
یاد آخرین تماسمان افتادم قلب بیمارم تیر کشید."️ من فریب همون کسی رو خوردم که بیشتر از همه باورش داشتم!" عکسها را لای کتابی گذاشتم و از اتاق چهار متری خارج شدم. نیلوفر روی تشک رو به روی تلویزیون چهارده اینچ که نصف عمرش برفک نشان میداد؛ ولو شده بود و هوار میکشید" گل" دوباره فراموش کردم گذشته را و پای بند حال شدم. - دِ ببند اون فکت رو! آفساید بود. با دندانهای زرد و کج و معوجش خندید. - لیلی جون داور با ماست. رونالدوتون رو هم اخراج کرد! نگاهی به ساعت گوشی سادهام انداختم. شش بعد از ظهر را نشان میداد و این نیلوفر تنبل هنوز جایمان را جمع نکرده بود. گفته بود امروز پسری به نام کیوان میآید، دیروز برایش کاری کرده کارستان که پسر مجبور است تا آخر عمر مدیونش باشد! شب را کنار هوشنگ و عباس صبح کرده بود. هوشنگ، برادر نیلوفر بود. پدرش بدو تولد نیلوفر به علت چهره زیبایش نامش را هم نام گل گذاشت. هنوز سه ماه از مرگ برادرم نگذشته بود که عباس به جمعمان پیوست. پسری که ادعا میکرد صدایش زیباست و خوانندهی بنامی میشود. میگفت چون پول نداشته مجبور است این خرابه را اجاره کند. به لطف آقا جواد(!)، صاحب خانه خیلیها شدم از جمله نیلوفر و برادرش که از شهری غریب به تهران آمده بودند. - هوی لیلی! حواست کجاست؟ گل زدید...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#مامان_بابا
👂گوش دهید، واقعاً گوش دهید
درحین گوش دادن به حرف فرزندان جملاتی به زبان بیاورید و نهایت توجه تان را به صحبت های او نشان دهید ...
مانند:
⇐ وای چه جالب
⇐ من اصلاً نمی دانستم
⇐ بیشتر در این مورد توضیح بده
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عامل اصلی استحکام بخشی زندگی زناشویی
♨️حتما ببینید!
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤
الهـی🙏
درجـلال،رحمانی
دركمال، سبحـانی
مهـربانا
تقدیردوستانم را
زیبـا بنویس
خوابی آرام
خیالی آسـوده
وفردایی
پرازموفقیت
برایشان رقم بزن🙏
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
@onlinmoshavereh
تمام رازهایت را ✨
به الهه شب بگو که امین است ✨
و سِر نگهدار✨
و آرامشی عمیق میبخشد✨
شاید سایه ی خداست✨
دوستی آرام و مامن جانها✨
شبتون بخیر و در پناه خدای مهربون ✨
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀
#سوال726
سلام روزی که شوهر م اومد خواستگاری برام گفتم من از تو هیچی نمیخوام محبت و احترام اخلاق گفتم تو خونه کاه گلی زندگی میکنم خودم خیلی سختی کشید م بعد شوهر م گفت تو روستا زندگی میکنی گفتم اره اولا تا رضایت جلب کنه خوب بود در عقد منو میگفت بزار کار بکنم من شوهر تم بعد گریه کردم گفتم نه بعد گفت می خواستم امتحان کنم نمیدونم چرا این کارا میکرد الان دوسال ازدواج کردم همیشه از خانواده خودم بیشتر احترام خانواده شوهر م داشتم همیشه می گفتم خواهر وبرادر تو ازت ناراحت نکن ولی برای خانواده من ارزش قایل نبود از روز اول زندگی فقط از من با گریه زاری ازش میخوام باهم رابطه داشته باشه بعد م خانواده ش مادر خواهر ش باهام دعوا میکنن فقط سرکوفت خونه وسائل بهم میدن وهر روز که شوهر م سرکار صبح میره شب میاد تا وقتی شوهر م میاد باهم دعوا میکنه ولی من تا حالا احترام شو داشتم اصلا تو نگفتم شوهر م طرفدار خانواده شه اصلا بهم محبت نمی کنه
اصلا نمیدونم چرا نزدیکم نمیشه تو این دوسال ازدواج اصلا یه بار پیش قدم نشده منم دیگه خسته شدم همیشه هر کسی بامن دعوا میکنه سکوت می کنم هیچی نمی گم دیگه صبر م لبریز شده
اصلا میگه اگه من.یکسال نزدیکی نکنم برام مهم نیست ماهی چهل روز يه بار اونم به اصرار من
همیشه من نوازشش محبت میکنم بغلش میکنم ولی اون اصلا میگم مشکل من چیه که بامن اینطوری میکنی یعنی گاهی وقتا به خاطر اینکه پیش خانواده ش خواهر برادر ش بره من نصیحت ش کردم که برو بزرگ تر هستند منو کتک زده دعوا کرد ه اصلا بامن جایی نمیره خودم تنها میرم گفتم این چه ازدواجی هست از این مجرد می بودم بهتر بود منم دلم میخواد با شوهرم جا یی برم
به نظر شما آدم نباید یه دلخوشی داشته باشه تو زندگی
همه جاریام با مادر شوهر م وخواهر شوهر م دعوا میکنن و لی با اونها بهتر رفتار می کنن ولی من که هیچی نمی گم کوچک م باهاشون زندگی میکنم بامن بد رفتاری میکنن
اصلا میگه اگه من.یکسال نزدیکی نکنم برام مهم نیست ماهی چهل روز يه بار اونم به اصرار من
حاضرم باهم رابطه نداشته باشه فقط بهم محبت کنه
میگه من تشنه جنسی نیستم من فقط آرامش میخوام یعنی یه مرد جوان اصلا نیاز نداره
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
خواهر خوبم اقای شما دچار اختلال جنسی هست البته شاید بیش از ۲۰نوع اختلال جنسی وجود داره که شایع ترین انها اختلال نعوذ،اختلال انزال،اختلال میل جنسی....که البته میتونه منشاء جسمی باشه که باید به اورولوژیست مراجعه کنید تا از لحاظ جسمی بررسی بشه ویا جنبه روحی روانی داشته باشه که باید به سکس تراپ مراجعه کنید ویا میتونه بر اثر کم وزیاد شدن هورمونهای مردانه باشه که باید با مراجعه به ازمایشگاهای مخصوص میزان تستوسترون اورا مشخص کنید ولازمه ان مراجعه به متخصص غددهستش
این اختلال میتونه براثر مصرف داروهای اعصاب هم به وجود بیاد
اگه کسی به مدت ۶ماه متوالی نتونه رابطه خوبی با همسرش برقرارکنه وتمایلی نداشته باشه بهش میگن سرد مزاج که دونوع یا از اول تمایل نداره یا بعد اینطوری شده که همسر شما نوع اولش هست در نوع شدید ان مرد ممکنه مردماه ها یا اصلا تمایلی به برقراری رابطه نداشته باشه
عواملی مثل خستگی شغلی،مشغله فکری زیاد،افسردگی واضطراب ،واختلال در رابطه با همسر از مشکلاتی هستند که به روان مرد صدمه میزنه وباعث کاهش میل جنسی میشه واما درکنار رفتن به مشاوره وانجام کارهایی که در بالا☝️بهش اشاره کردم از نظر تغذیه ای هم کارهایی میتونی انجام بدی مثلا رایحه درمانی مثل استفاده از عصاره گل محمدی وبوییدن ان ،خوردن معجون شیر زنجبیل ،دمنوش دارچین ،شربت زعفران با بهر نارنج ،چلوگوشت با زعفران (البته گوشت گوسفند یا شتر)واملت پیاز با روغن زیتون وسایر غذاها استفاده کرد وازخوردن غذاهای سرد مثل ماهی ،گوشت گاو،خیار گوجه،هندونه،وتوت فرنگی خودداری کنه بعد از خستگی روزانه میتونید با ماساژ پاها در اب ولرم وعصاره رازیانه خستگی رو ازش گرفت اما در کل بهترین راهکار همدلی ومحبتی که باید بینتون برقرار باشه ودرکش کنی وبه خاطر این موضوع بهش سر کوفت نزنی وصبور باشی ودنبال درمان او منشا اصلی از توی ذوق خوردنش در شب عروسی شروع شده وبعد گفتن این قضیه به اطرافیان که باعث اضطراب وپایین امدن اعتماد به نفسش شده وعامل دلخوری وکمرنگی عاطفی بینتون شده لطفا در عین صبوری مهربا ن باشید وبا خوش زبانی خوش پوشی ومحرک بودن ولوندی ودلبری همسرت رو به خودت جذب واز محبت خودت سیرابش کن ورفتارهای خاله زنکی رو هم کنار بذار مارت چی گفت خواهرت چی گفت هم نباشه زیرا ایشون نیازمند ارامش روحی وروانی هستند
پس شد ارامش ومحبت مراجعه به مشاور ومتخصص تا با تشخیص یکی از راهکار های سه گانه بالا رو اجرایی کنند
موفق باشید.
@onlinmoshavereh
🌺☘🌺☘🌺☘🌺
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#ابدیتی_در_پیش_است
🌸 امام صادق (ع) :
🔹روز قيامت زن زيبارويى كه به خاطر زیبایی اش فريبخورده و گمراه شده است، آورده مى شود.
🔹 او مى گويد:
پروردگارا! مرا زيبا آفريدى و بخاطر همین، این چنین شدم! در اين هنگام حضرت_مریم (س) را مى آورند و به آن زن گفته مى شود: تو زيباترى يا اين؟ ما او را هم زيبا آفريديم، اما فریفته و گمراه نشد!
🔹سپس مرد زيبايى را مى آورند كه به خاطر زيباييش به فتنه و گناه كشيده شده است. او مى گويد: پروردگارا! مرا زيبا آفريدى و در نتيجه، از جانب زنان به این وضع دچار شدم!
🔹 پس، حضرت یوسف (ع) را مى آورند و به آن مرد گفته مى شود: تو زيباترى يا اين؟ ما او را هم زيبا آفريديم، اما گرفتار فتنه و فساد نشد.
🔹 بعد از او، شخص گرفتار و بلا زده اى را مى آورند كه بر اثر آن گرفتاری، به فتنه و گمراهى افتاده است. او مى گويد: پروردگارا! مرا به سختى گرفتار و مبتلا كردى تا اين كه به فتنه و تباهى درافتادم.
🔹 پس حضرتایوب (ع) را مى آورند و به آن مرد گفته مى شود: آيا رنج و بلاى تو سخت تر بود يا رنج و بلاى اين؟ او هم به رنج و بلا افتاد، اما دچار فتنه و تباهى نشد.
📚بحار الأنوار : 7/285/3
☝برای گناه کردنمان توجیه نیاریم، مرگ نزدیک است ابدیتی در پیش است...
🌸
🍃🌸 @onlinmoshavereh
🌸🍃🌸 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺