『تقلید کورکورانه』
❒روزی دم روباه در حادثه ای قطع شد روباههای دیگر پرسیدند دمت چی شد؟چون روباهها از نسل مکّار میباشند، گفت: خودم قطعش کردم...
❒گفتند چرا؟ این که بسیار بد است معلوم میشود، روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک! احساس راحتی میکنم وقتی راه میروم فکر میکنم که دارم پرواز میکنم! یک روباه دیگر که بسیار ساده بود رفت و دم خود را قطع کرد چون درد شدیدی داشت و نمیتوانست تحمل کند نزد روباه اولی رفت و گفت: تو که گفته بودی سبک شدم احساس راحتی میکنم من که بسیار درد دارم!
❒روباه اولی گفت: صدایش را در نیاور! اگر نه تمام روز روباههای دیگر به ما میخندند! هر لحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن! تا تعداد ما زیاد شود وگرنه تمام عمر مورد تمسخر دیگران خواهیم گرفت. همان بود که تمام تعداد دمبریدهها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباههای دمدار میخندیدند وقتی در یک جامعه افراد مفسد زیاد میشوند آنگاه به افراد با شرف و با عزت میخندند؛ گاهی هم آنها را دیوانه میدانند...
✍برای وصف آتشی سوزان یا درختی در یک دشت، باید آنقدر به آتش یا درخت نگاه کنیم تا اینکه، دستکم برای ما، به هیچ درخت دیگر یا آتش دیگر شباهت نداشته باشند.
📕ویتگنشتاین "در باب یقین"میگوید:«کودک بر مبنای باور به افراد بزرگسال، مسائل را یاد میگیرد و شک بعد از باورمیآید.»
👁🗨جامعه نیز محصول آموزش است در نتیجه این برایش، زندگی گلهای است که دچارش شدهایم، با خروج از این دوره باطل مارپیچ مرگ را متوقف کنیم
#ویتگن_اشتاین #تقلید_کورکورانه