📚 #یک_دقیقه_مطالعه
در دنیای قضاوت ها، تنها به این نکته توجه می شود که «دیگران بر اساس نظر ما چگونه اند؟
▪️فردی درترافیک جلوی ما بپیچید «احمق»
▫️ما که جلوی دیگران می پیچیم «زرنگ»
▪️کسی جواب تلفن ما راندهد «بی معرفت»
▫️ما که جواب ندهیم «گرفتار»
▪️فرد بلندتر از ما «دراز»
▫️کوتاهتر از ما «کوتوله»
▪️همسری که زیاد محبت بخواهد «وابسته»
▫️ما بیشتر بخواهیم «بی احساس»
▪️همکار جزئی نگر «ایرادگیر و وسواسی»
▫️ما جزنگرتر باشیم «شلخته و بی نظم»
▪️ فردی لیوان آب ما را چپه کرد «کور»
▫️ پای ما به لیوان دیگری خورد «شعور» ندارند لیوان را سر راه قرار داده است و...
دنیای قضاوت ها یعنی تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزش های خودمان❗️
@moshaverehtolue
❤️❤️❤️
📚 #یک_دقیقه_مطالعه
اتومبیل جلویی خیلی آهسته پیش میرفت و با اینکه مدام بوق میزدم، به من راه نمیداد.
داشتم خونسردیام را از دست میدادم که ناگهان چشمم به نوشته کوچکی روی شیشه عقبش افتاد:
"راننده ناشنواست، لطفا صبور باشید!"
مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد! بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با تاخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود.
ناگهان با خودم زمزمه کردم: آیا اگر آن نوشته پشت شیشه نبود، من باز هم صبوری به خرج میدادم؟
راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم؟!
اگر مردم نوشتههایی به پیشانی خود بچسبانند، با آنها صبورتر و مهربان خواهیم بود؟
نوشتههایی همچون:
- کارم را از دست دادهام
- درحال مبارزه با سرطان هستم
- در مراحل طلاق، گیر افتادهام
- عزیزی را از دست دادهام
- احساس بیارزشی و حقارت میکنم
- در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم
- بعداز سالها درس خواندن، هنوز بیکارم
- مریضی در خانه دارم
و صدها نوشته دیگر شبیه اینها...
همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمیدانیم.
بیائیم نوشتههای نامرئی همدیگر را خوب درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم چون همه چیز را نمیشود فریاد زد...
#همدلی
#درک
#صبوری
@moshaverehtolue
❤️❤️❤️
#داستانک_واقعی
#یک_دقیقه_مطالعه
خانمم همیشه میگفت دوستت دارم؛ من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم. از همان حرفهایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش را نمیدانند.
همیشه شیطنت داشت. آنقدر قربان صدقهام میرفت که گاهی با خودم میگفتم: مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقه مند است؟!!!
یک شب کلافه بود، یا دلش میخواست حرف بزند، میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمیشد مفصل صحبت کنم، من برای فرار از حرف گفتم: میبینی که وقت ندارم، من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بدموقع مانند کَنه به من میچسبی!
گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی. این را که گفت از کوره در رفتم، گفتم خدا کنه تا صبح نباشی. بیاختیار این حرف را زدم...!
این را که گفتم خشکش زد، برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست...
بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم، موهای بلندش رها بود و چهرهاش با شبهای قبل فرق داشت، در آغوشش گرفتم؛ افتخار کردم که زیباترین زن دنیا را دارم لبخند بیروحی زد. نفس عمیقی کشید و خوابیدیم. آن شب خوابم عمیق بود، اصلا بیدار نشدم...
از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشتهام! هزاران سوال ذهنم را میخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکردهام.
گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را بکشد! مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد؟!!!
همسرم دیگر بیدار نشد، دچار ایست قلبی شده بود. شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی میپوشید و من در دلم به شوق میآمدم از دیدنش اما در ظاهر نه...
بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم، کشوی کنار تخت را باز کردم، یک نامه آنجا بود، پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود؛ تمام دنیا را روی سرم آوار کرد، خانوادهاش خواسته بودند که پزشک قانونی، چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم...
آنشب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد. حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار از او معذرت میخواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد.
حالا فهميدم، گاهی به یک حرف چنان دلی میشکند که قلبی از تپش میایستد. بايد بیشتر مواظب حرفها بود؛ گاهی زود دیر میشود...!
https://eitaa.com/moshaverehtolue
#خانواده_موفق
❤️❤️❤️