از همه چیز باش.»
❇ ️خانمها و آقایون هیچ وقت قلب شریک زندگیتون رو نشکنید
به قول یکی از همکاران، بعد از مرگ اولاد این سختترین درد ممکنه
❌به شکم نخوابید❌
خوابیدن روی شکم، باعث رسوب سنگ کلیه، تضعیف عضلات شکم، قوز کمر و آسیب به گردن و ستون فقرات میشود. بهترین حالت، خوابیدن به سمت راست می باشد.
🌸🍃🌸🌸🍃
#پالایش_افکار
يكى از تمرينات معروفى كه روان شناسان بر آن تأكيد می ورزند،
✅ پالايش افكار است كه آغاز راه برنامه ريزى موفقيت به شمار میآید؛
زيرا: قدرتمندترين كارى كه براى عوض كردن دنيا میتوانید انجام دهيد،
✅ عوض كردن اعتقاداتتان درباره ماهيت زندگى و مردم و واقعيات، تبديل اين باور به اعتقادات مثبت تر و عمل طبق آن است.
👌پس اگر در رسيدن به هدفى دچار مشكل هستيد و خود را ناموفق میپنداريد يا احساس میكنيد در درونتان مقاومتى وجود دارد كه نمیگذارد به هدف برسيد، تمرين پالايشگرى زير را انجام دهيد:
👇👇👇👇
✅يك صفحه كاغذ برداريد و بالاى آن بنويسيد: افكار زير علت ناتوانى من در رسيدن به هدف است.
#پالایش_افکار
🍃آن گاه آن چه به ذهنتان میآید فهرست كنيد. مدت زمان طولانى به هر جمله فكر نكنيد و زيادى آن را جدى نگيريد.
✅فوراً حدود 20 يا 30 مورد را - حتى اگر بچگانه مینماید - بنويسيد؛
براى مثال میتوانید موارد زير را يادداشت كنيد:
1. خيلى تنبل هستم.
2. خودم را كوچكتر از تصور ديگران مىبينم.
3. پول كافى ندارم.
4. قبلاً امتحان كردهام و اثر نكرده است.
5. مادرم گفته نمیتوانم.
6. نمی خواهم.
7. خيلى سخت است.
8. می ترسم.
9. شاد نيستم.
10. در دنيا و اين آسمان يك ستاره ندارم.
11. بدبخت ترين آدمم.
🌺اكنون چند دقيقه آرام بنشينيد و ببينيد كدام يك از مواردى كه نوشته ايد به راستى حقيقت دارند و تا چه اندازه به آنها اعتقاد داريد.
✅ بدين ترتيب، در می یابيد چه نوع محدوديت هايى را بر خود و جهانتان تحميل كرده ايد.
👈 فهرست را پاره كنيد و دور بيندازيد. اين نشان میدهد:
الف) مواردى كه نوشتيد نبايد در زندگيتان اقتدار داشته باشند.
ب) ايمان به هدف فراسوى باورهاى غلط است.
ج) حقيقت وجود خود و توان شما بسيار فراتر از وضع موجود است.
به کودکتان بگویید دوستت دارم
گفتن جمله نمی بخشمت یا دوستت ندارم، باعث نمیشود کودک رفتارش را تغییر دهد،بلکه باعث احساس گناه و سرزنش در او میشود و او چون نمی داند چطور با این احساس گناه کنار بیاید دست به لجبازی بیشتر میزند.
هر کودکی نیاز دارد که از سوی والدین خود، برای دستاوردها و کارهای مثبتی که انجام می دهد، مورد تشویق و تایید قرار بگیرد و بدون دریافت چنین بازخوردهای مثبتی، تنها دو راه انتخاب برای ادامه مسیر زندگی کودک باقی می ماند؛ مسیر اول، انتخاب یأس و ناامیدی و افسردگی در زندگی که به شخصیتی افسردهخو در بزرگسالی منجر خواهدشد و مسیر دوم پناه بردن به خیال پردازی های خودبزرگبینانه برای جبران آن چیزی است که کودک در زندگی خود از آن بی بهره بوده است و این خود باعث ایجاد شخصیت شکننده و بسیار آسیب پذیر در بزرگسالی میشود.
اگر نمیخواهید کودک تان قربانی زورگویی دیگران شود، از همین امروز به او مهارت نه گفتن را آموزش دهید.
برای اینکه کودک تان «نه» گفتن را یاد بگیرد، باید از خانه شروع کنید. اگر شما همیشه فرزندتان را مجبور به اطاعت کردن از خواسته های تان می کنید و به محض دیدن واکنش منفی او، عصبانی و پرخاشگر می شوید، نباید انتظار داشته باشید کودک تان به همکلاسی که می خواهد خوراکی هایش را از او بگیرد، نه بگوید و در آینده در برابر خواسته های غیرمنطقی کسی که دوستش دارد مقاومت کند.
🔶چهار علت نمازهای روزانه از زبان رسول خدا(صلےاللهعلیهوآله):
✅ چرا نماز صبح مۍخوانیم؟
«صبح آغاز فعالیت شیطان است هرکه در آن ساعت نماز بگذارد و خود را در معرض نسیم الهی قرار دهد از شر شیطان در امان مےماند.»
✅چرا نماز ظهر میخوانیم؟
ظهر، همه عالم تسبیح خدا مےگویند زشت است که امت من تسبیح خدانگوید. و نیز ظهر وقت به جهنم رفتن جهنمیان است لذا هر که در این ساعت مشغول عبادت شود از جهنم بیمه مےشود.
✅چرا نماز عصر مۍخوانیم؟
«عصر زمان خطای آدم و حواست و ما ملزم شدیم در این ساعت نماز بخوانیم و بگوییم ما تابع دستور خداییم.»
✅چرا نماز مغرب میخوانیم؟
«مغرب لحظه پذیرفته شدن توبه حضرت آدم است و ما همه به شکرانه آن نمازمی خوانیم.»
✅چرا نماز عشا میخوانیم؟
«خداوند متعال نماز عشا را برای روشنایی و راحتی قبر امتم قرارداد.»
علل الشرایع ص ۳۳۷
___________________________
❣
✨﷽✨
✍ #داستان_آموزنده
⚜ پادشاهی را وزیـری عاقل بود
از وزارت دسـت برداشت
پادشـاه از دگر وزیـران پرسیـد وزیر عاقل کجـاست
🗣 گفتند از وزات دست برداشتـه و به عبـادت خدا ♥️ مشغـول شده است 🌱
⚜ پادشـاه نزد وزیر رفت
و از او پرسید
از من چه خطا دیده ای که و
#داستان_آموزنده
💎زن جوانی پیش مادر خود میرود و از مشکلات زندگی خود برای او میگوید و اینکه او از تلاش وجنگ مداوم برای حل کردن مشکلاتش خسته شده است.
مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت که بجوشد .سپس توی اولی هویچ ریخت در دومی تخم مرغ ودر سومی دانه های قهوه.
بعداز 20 دقیقه که اب کاملا جوشیده بود گاز هارا خاموش کرد!
اول هویچ هارا در ظرفی گذاشت ٬ سپس تخم مرغ هارا هم در ظرف گذاشت وقهوه راهم در ظرفی ریخت و جلوی دخترش گذاشت سپس از دخترش پرسید که چه میبینی؟
او پاسخ داد:هویچ٬تخم مرغ٬قهوه. مادر از او خواست که هویچ هارا لمس کند وبگوید که چگونه اند ؟! او اینکار را کردو گفت: نرم اند۰ بعد از او خواست تخم مرغ هارا بشکند ٬ بعداز اینکه پوسته آن را جدا کرد ٬ تخم مرغ سفت شده را دید و در آخر از او خواست که قهوه را بچشد .
دختر از مادرش پرسید که: مفهوم اینها چیست؟
مادر به او پاسخ داد: هرسه این مواد در شرایط سخت و یکسان بوده است ٬ آب جوشان٬ اما هرکدام عکس العمل متفاوتی نشان داده اند.هویچ در ابتدا بسیار سخت ومحکم به نظر میرسد اماوقتی در آب جوشان قرار گرفت به راحتی نرم و ضعیف شد.تخم مرغ که در ابتدا شکننده بود و پوسته بیرونی آن از مایع درونی آن محافظت میکرد٬وقتی در آب جوش قرار گرفت مایع درونی آن سفت و محکم شد.
دانه های قهوه که یکتا بودند٬بعد از قرار گرفتن در آب جوشان٬آب را تغییر دادند.
مادر از دخترش پرسید:تو کدام یک ازین مواد هستی؟وقتی شرایط بد وسختی پیش می آیدتو چگونه عمل میکنی؟تو هویچ٬تخم مرغ یا دانه های قهوه هستی؟به این فکر کن که من چه هستم؟آیا من هویچ هستم که به نظر محکم می آیم٬ اما در سختی ها خم میشوم و مقاومت خود را از دست میدهم ؟ آیا من تخم مرغ هستم که با یک قلب نرم شروع میکند اما با حرارت محکم میشود؟
یا من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد؟ وقتی آب داغ شد آن دانه بوی خوش وطعم دلپذیری را آزاد کرد. اگر تو مانند دانه های قهوه باشی هرچه شرایط بدتر میشوند تو بهتر میشوی وشرایط را به نفع خودت تغییر می دهی.
👌#داستان_آموزنده
مردی به نزد کدخدا که فرد حکیمی بود رفت و گفت در کوچه ما خانه ای است که زنی به همراه دخترش در آنجا زندگی میکند و مردان زیادی در آنجا رفت و آمد میکنند و من به شدت به آنان مشکوک و بدبینم.
حکیم به او گفت اینبار به آنجا برو، کیسه ای بردار و هر بار که شخصی وارد آنجا شد سنگی در آن بیانداز و پس از یک هفته نزد من بیا.
مرد این کار را کرد و پس از چند روز کیسه او پر و سنگین شد، اما به خاطر حرف حکیم تا یک هفته به کارش ادامه داد.
پس از یک هفته کیسه سنگ را برداشت و به زحمت خودش را به نزد حکیم رساند و از سنگینی سنگها شکایت کرد...
حکیم گفت: آن خانه، خانه دانشمندی بود که پس از فوتش وصیت کرد تا شاگردانش از کتابخانه بزرگ و ارزشمند او استفاده کنند؛ به همین دلیل است که شاگردان او دائم به خانه آنها در رفت و آمد هستند.
🔥اما تو که با کیسه سنگینی خسته و بی تاب شدی در قیامت با بار گناهی که هر بار با فکر و ظن بد در مورد آن خانه برای خودت جمع میکردی چه میکنی؟!
🌹#داستان_آموزنده
آقایی نقل میکرد، یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود.
دکتر برای او آزمایشهایی نوشت.
بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش به بیمارستان رفتیم؛
چشمان و قلبش میلرزید.
متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست.
دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد.
متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!!
از این کار او تعجب کردم!
متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است، چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینهها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد.
پس من و تو هم قدر سلامتیمان را بدانیم و با صرف هزینهای کم در راه خدا، با زبان و در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت باعث دوام و ازدیاد نعمت است.
«و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن…»
(ضحی آیه ۱۱).
«اگر شکرگزار باشید قطعا برای شما زیاد میگردانیم…»
(ابراهیم آیه ۷).
⚜ ذکر صالحین ⚜
#داستان_آموزنده
🌸☘🌸☘🌸☘🌸
شیخی بود که به شاگردانش
عقیده می آموخت ،
لااله الاالله یادشان می داد ،
آنرا برایشان شرح می داد
و بر اساس آن تربیتشان می کرد.
روزی یکی از شاگردانش
طوطی ای برای او هدیه آورد،
زیرا شیخ پرورش پرندگان را
بسیار دوست می داشت.
شیخ همواره طوطی را محبت می کرد
و او را در درسهایش حاضر می کرد
تا آنکه طوطی توانست بگوید:
✨لااله الا اللّه✨
طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت.
اما یک روز شاگردان دیدند که
شیخ به شدت گریه می کند.
وقتی از او علت را پرسیدند گفت :
طوطی به دست گربه کشته شد.
گفتند برای این گریه می کنی؟
اگر بخواهی یکی بهتر از آن را
برایت تهیه می کنیم.
شیخ پاسخ داد:
من برای این گریه نمی کنم.
ناراحتی من از اینست که
وقتی گربه به طوطی حمله کرد ،
طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد.
با آن همه لااله الاالله که می گفت
وقتی گربه به او حمله کرد
آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد.
زیرا او تنها با زبانش می گفت
و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.
سپس شیخ گفت می ترسم
من هم مثل این طوطی باشم !
تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم
و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم
و آنرا ذکر نکنیم
زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است!
آیا ما....
لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم؟
🌸☘🌸☘🌸☘🌸