🌸زندگی مؤمنانه🌸:
✨﷽✨
🚖ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺵ
ﺑﻪ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺫﺍﻥ ﻇﻬﺮ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﻬﺮ، ﺭﻭﯼ ﺗﭙﻪ ﺍﯼ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﻫﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭼﺮﺍ.
ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﺎﻧﺪ و ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪﻩ ﺗﺎ ﻧﻤﺎﺯﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺩﺍ ﮐﻨﯽ؟!
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﻧﯽ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﺮﺩ ﻣﻦ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ..
ﺣﺎﻝ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ راصدا میزند ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺮﻭﻢ ﺍﺯ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻫﻢ ﮐﻤﺘﺮم!!
✨﷽✨
#داستانک_زیبا
✨روزی ارباب لقمان به او دستور داد در زمینش،
برای او کنجد بکارد ؛ ولی او جو کاشت!
وقت درو،ارباب گفت:چرا جو کاشتی؟؟
لقمان گفت:از خدا امید داشتم که برای تو کنجد برویاند.
اربابش گفت:مگر این ممکن است؟!
لقمان گفت:
✨تورا میبینم که خدای متعال را نافرمانی میکنی
ودر حالی که از او امید بهشت داری!
لذا گفتم شاید این هم بشود.
آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت.
دقت کنیم که در زندگی چه میکاریم
#هرچه_بکاریم_همان_رابرداشت_میکنیم
✨﷽✨
📒 #داســتــان
فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت
و گفت هندوانهای برای رضای خدا به من بده
فقیرم و چیزی ندارم ...
هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد
و هندوانهٔ خراب و بدرد نخوری رابه فقیرداد.
فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد!
مقدار پولیکهبه همراهداشت
به هندوانه فروش داد و گفت به اندازهپولم به
من هندوانه ای بده...
هندوانه فروش هندوانه خوبی را وزن کرد
و به مرد فقیر داد.
فقیر هر دو هندوانهرا روبه
آسمان کرد و گفت خداوندا بندگانت را ببین...
( این هندوانه خراب را بخاطر تو داده
و این هندوانه خوب را بخاطر پول...! )