🩸 #حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🔹 از ويژگیهای شهزاده حضرت علیاکبر صلواتالله عليه، شباهت ايشان به رسولخدا صلیالله عليه و آله و سلم میباشد.
🔹 روایت است که در هنگام ميدان رفتن ايشان، وجود نازنين حضرت سيدالشهداء صلواتالله عليه فرمودند:
🔹 اللهم أشهد فقد برز إليهم غلام أشبه الناس خلقا وخلقا ومنطقا برسولك صلى الله عليه وآله وسلم وكنا إذا اشتقنا إلى نبيك نظرنا إليه.
🔹 خدايا گواه باش، جوانى رهسپار میدان شد كه در صورت و سيرت و ظاهر و باطن و گفتار [ خلقاً، خُلقاً، منطقاً ] شبيهترين مردم به رَسولخدا صلیالله علیه و آله و سلم است، و ما هر گاه مشتاق ديدار پيامبرت مىشديم، به اين جوان نگاه مىكرديم.
📕 لهوف، سيد بن طاووس، صفحه ۶۷
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
📣 #اطلاعیه
📌 ضمن تبریک #اعیاد_شعبانیه به اطلاع میرساند، ۶ عنوان مقتل روایی به #کتابخانه تخصصی #المصیبة_الراتبة افزوده شد.
📌 علاقهمندان میتوانند با استفاده از #تخفیف ویژهٔ ماه #شعبان در #کتابخانه عضو شده و زیر نظر استاد، سیر مطالعاتی دریافت نمایند.
⬇️ جهت #عضویت و اطلاعات بیشتر به ادمین پیام دهید، با تشکر.
🆔 @seyedmajidnajafi
🩸 #حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🥀 و کانَ علیُّ بن الحُسینِ أَشبَهَ برسولِاللّهِ صلیالله علیه وذآله فِی الوَجه. وَ اِذَا رَکبَ وَ حَرّکَ فَرَسَه کانَ اَشبَهَ لِعَلیِّ بنِ أَبیطالب علیهالسلام. وَ اِذَا َتکلّمَ وَ حَرَّکَ بِیَدِه کانَ اَشبهَ النّاسِ بِالحَسَن علیهالسلام.
🥀 همانا حضرت علیاکبر علیهالسلام، شبیهترین مردم در صورت به رسولخدا صلیالله علیه و آله و سلم بود.
🥀 زمانی که بر مرکب مینشست و اسبش را حرکت میداد، [در هیبت] شبیهترین مردم به امیرالمؤمنین علیهالسلام بود.
🥀 و زمانی که کلامی میفرمود و دستانش را تکان میداد، شبیهترین مردم به امام مجتبی علیهالسلام بود.
📕سفینهٔ بحرالمصائب، جلد ۴، صفحه ٢٩٢
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🩸 #مقتل
🥀 شیخ جعفر شوشتری میفرماید:
🥀 امام حسین صلواتالله علیه در مصیبت علیاکبر علیهالسلام سه بار به حال اشراف به موت رسید.
🥀 اول: وقتی دید فرزندش آمادۀ رفتن به میدان شده است.
🥀 دوم: وقتی برگشت و از حضرت طلب آب کرد، پس او را به سینه گرفت و از شدت غصه و اندوه که نمیتوانست آب برای او آماده کند، حالت احتضار به او دست داد.
🥀 سوم: هنگامی که علیاکبر علیهالسلام از اسب افتاد و پدر را صدا زد، که سکینه سلامالله علیها میگوید:
🥀 لَمّا سَمِعَ أبی صوتاً وَلَدِه نَظَرتُ إلَیه فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت وَ عَیناهُ تَدورانِ کَالمُحتًضَر وَ جَعَلَ یَنظُرُ الأطرافَ الخِیمَة.
🥀 وقتی صدای علیاکبر علیهالسلام بلند شد، من پدر را نگاه کردم، دیدم مشرف به مرگ شده است. دو چشمش مثل آدم محتضر میگردد و اطراف خیمه را نگاه می کند، و نزدیک است روح از بدنش برود...
📕 کتاب شریف خصائصالحسینیه
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
20.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #ببینید | بخش اول
🔹 #حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
🔹 حجتالاسلام حنیفی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🩸 #مقتل
🥀 لَما تَوَجَه إلى الحرب إجتَمَعَتِ النِّسَاءُ حُولَهُ كَالحَلَقَه، إرحم غُربَتَنَا،
وَ لا تَستَعجل إلى القِتالَ فَإِنَّهُ لَيسَ لَنَا طَاقَةً فِى فِراقِكَ، وَمَنْعَتَهُ مِنَ العَزِيمَة، تَغَيَّرَ حالُ الحُسَينِ بِحَيثُ أَشرَفَ عَلَى المَوتِ، وَصَاحَ بِنِسَائِهِ وَعَيالِهِ: دَعَنْهِ فَإِنَّهُ مَمسوس في الله وَمَقتول في سَبيل الله
🥀 هنگامی که شاهزاده علی اکبر علیہ السلام متوجه میدان شد، زنان حرم دورش را گرفتند و به او گفتند:
🥀 به غربت ما رحم کن و برای جنگیدن عجله نکن که ما طاقت فراق تو را نداریم، پس لباس او را گرفتند و نمی گذاشتند تا برود در این هنگام، حال
امام حسین صلوات الله علیه تغییر کرد
به طوری که مشرف به مرگ شد.
🥀 پس به صدای بلند فرمود: رهایش کنید
او ممسوس در ذات خدا و مقتول در راه اوست.
📕 الدمعة الساكبة فى احوال النبي و العترة الطاهرة، علامہ محمد باقر دهدشتی بهبهانی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🩸 #مقتل
🥀 علیاکبر علیهالسلام در صورت و سیرت شبیه جناب پیغمبر صلىالله علیه و آله و سلم بود و در شجاعت و شوکت مانند حضرت امیرالمومنین حیدر کرار علیهالسلام بود و در سخاوت و فتوّت نظیر امام حسن مجتبی علیهالسلام بود.
🥀 پس مردم مدینه چون به یاد میآوردند رسول مختار صلیالله علیه و آله و سلم را و شوقمند او میشدند، به زیارت علیاکبر علیهالسلام میآمدند.
📜 نجاةالخافِقَین، نسخهٔ خطی، ملا محمد بن محمد تقی قائنی، صفحه ۱۲۱
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
48.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #ببینید | بخش دوم
🔹 #حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
🔹 حجتالاسلام حنیفی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #حضرت_علی_اکبر علیهالسلام
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🩸 #مقتل
🥀 در نقل است: روزی یک مرد مسیحی وارد مسجد رسولخدا صلیالله علیه و آله و سلم شد.
🥀 مردم که او را گفتند: تو مسیحی هستی! از مسجد خارج شو!
🥀 مرد مسیحی به آنان گفت: شب گذشته در خواب، رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم و حضرت عیسی علیهالسلام را دیدم.
🥀 حضرت عیسی علیهالسلام به من فرمودند: به دستان مبارک خاتمالانبیاء صلیالله علیه و آله و سلم اسلام بیاور که به حق پیامبر این امت است.
🥀 من به دست او اسلام آوردم و اکنون آمدهام تا اسلام خود را با مردی از اهلبیتش تجدید کنم!
🥀 پس او را به محضر امام حسین علیهالسلام آوردند. و همین که به محضر حضرت رسید، خود را بر پای امام علیهالسلام انداخت و شروع به بوسیدن پاهای آن حضرت کرد. بعد خوابی را که شب گذشته دیده بود، برای آن حضرت تعریف کرد. در آن هنگام سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند:
🥀 أ تُحِبُّ اَنْ آتیکَ بِشَبیهِهِ؟ قالَ: بَلیٰ سَیّدی
🥀 آیا دوست داری کسی که شبیه به رسولخدا صلیالله علیه و آله و سلم است را نزد تو بیاورم؟!
🥀 گفت: بله، ای آقای من!
🥀 فَدَعَی الحُسَینُ علیهالسلام بِوَلَدِه عَلِیّ الاکبَر و کان اِذ ذاکَ طِفلٌ صَغیرٌ و قَد وَضَعَ عَلی وَجهِهِ البُرقَع فَجیء به الی اَبیه.
🥀 پس امام حسین علیهالسلام فرزندش علیاکبر علیهالسلام را ندا داد؛ در آن زمان او نوجوانی بود و در حالی که بر صورتش نقاب انداخته بودند، او را نزد پدر آوردند.
🥀 فَلَمّا رَفَعَ الحسین علیهالسلام البُرقَعَ مِن وَجهِهِ وَ رَآهُ ذلکَ الرَجُلُ وَقَعَ مُغمیٰ عَلَیه.
🥀 هنگامی که سیدالشهداء علیهالسلام نقاب را از روی صورت علیاکبر علیهالسلام برداشتند و آن مرد او را دید، از هوش رفت.
🥀 حضرت فرمودند: آب به صورت او بپاشید! زمانی که به هوش آمد، سیدالشهداء علیهالسلام به آن مرد فرمودند: ای مرد! آیا این فرزندم را شبیه رسولخدا صلیالله علیه و آله و سلم یافتی؟!
🥀 مرد گفت: به خدا قسم آری!
🥀 امام حسین علیهالسلام به او فرمودند: اگر تو چنین فرزندی داشتی و خاری به پای او میرفت، چه میکردی؟!
🥀 مرد جواب داد: به خدا قسم میمُردم!
🥀 در اینجا بود که سیدالشهداء علیهالسلام به او فرمودند:
🥀 اُخبِرُکَ أنّی أریٰ وَلَدی هٰذا بِعَیني مُقَطَّعاً بِالسُیُوفِ إرباً إرباً
🥀 اکنون به تو این خبر را میدهم که روزی این پسر را با چشمان خودم میبینم در حالی که با شمشیر بدنش را قطعه قطعه کردهاند...
📕 ثمرةالاعواد، جلد ۱ صفحه ۲۳۰
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #امام_زمان ارواحنافداه
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🥀 حضرت امام محمدباقر صلواتالله علیه:
🥀 الْقَائِمُ مِنَّا اِذَا قَامَ طَلَبَ بِثَارِ الْحُسَیْنِ عَلیهالسَّلام
🥀 هنگامی که قائم ما ظهور کند، به خونخواهی جدّش #امام_حسین علیهالسلام از قاتلان او انتقام خواهند گرفت.
📕 تفسیر عیاشی، تحقیق محلاتی، جلد ۲، صفحه ۲۹۰
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #امام_زمان ارواحنافداه
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🥀 حضرت امام محمدباقر علیهالسلام در ذیل آیه شریفه «وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا» میفرمایند:
🥀 به خدا قسم مراد از #مظلوم در این آیه، جدّم حسین بن علی علیهماالسلام است و ما اولیای او هستیم و #قائم ما هر وقت قیام کند، انتقام خون او را خواهند گرفت!
📕 تفسیر نورالثقلین، چاپ اسماعیلیان قم، جلد ۳، صفحه ۱۶۳
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #امام_زمان ارواحنافداه
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🥀 حضرت امام رضا علیهالسلام:
🥀 هنگامی که #قائم (عج) ما خروج میکند، اولاد قاتلان جدم #حسین علیهالسلام را در عوض کردههای پدرانشان به قتل میرساند.
🥀 پس حضرت فرمود:
🥀 و این همان است که امام صادق علیهالسلام فرموده است.
🥀 عرض کردند: یابنرسولالله؛ پس چه میشود معنای قول خداوند - وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری - هیچکسی وزر و گناه دیگری را به گردن نمیگیرد؟!
🥀 فرمود: خداوند در همه فرمودههایش صادق است، ولی اولاد قاتلان جدّ ما #حسین علیهالسلام به کردههای پدرانشان در خصوص آن حضرت راضی میشوند و به آنها افتخار میکنند و هرکه به چیزی راضی شود، مانند کسی است که به آن مرتکب شده است و هرگاه مردی در مشرق کشته شود و مردی در مغرب به کشته شدن او راضی شود، در نزد خداوند شریک قاتل است. و اینکه #قائم علیهالسلام در وقت خروجش آنان را میکشد برای این است که آنان به کردههای پدرانشان راضی میباشند!
📕 بحارالأنوار، علامه مجلسی، ترجمه: ارومیهای، جلد ۵۳، صفحه ۵۷۵
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸بخشی از زیارتنامه #حضرت_رقیه سلامالله علیها🩸
🥀 السّلامُ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّار و عَلَی الْمَلائِکَةِ الْحافّینَ حَوْلَ حَرَمِکِ الشَّریفِ و رحمةُ اللّه ِ وَ بَرَکاتُه وَ صلّی اللّه ُ عَلی سَیِّدَنا مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرین. بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین.
🥀 سلام بر آن صبری که پیشه ساختی و چه جایگاه نیکویی بر خود رقم زدی. سلام بر فرشتگانی که گرداگرد #حرم ملکوتیات در گردشاند. تحیت پروردگار بر همگی شما باد. خداوندا بر آقای ما محمد و خاندان پاکش درود فرست که تو مهربان ترین مهربانانی!
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #حضرت_رقیه سلام الله علیها
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🥀 یزید بن معاویه لعنةالله علیه فرمان داد تا خاندان پیامبر و سلاله نبوت و رسالت و دختران علی و زهرا علیهمالسلام را در خرابهای ساکن نمودند، که از گرما و سرما آنان را حفظ نمیکرد.
🥀 سقفی نداشت تا از حرارت خورشید بر سر آن ها سایه بیندازد. و خورشید در گرمای ظهر به آن ها میتابید تا جایی که صورت و #پوست آنها از شدت حرارت آفتاب پوسته پوسته شده بود.
🥀 اما فاطمهی رُقیّه سلامالله علیها...
🥀 حضرت #ام_کلثوم سلامالله علیها در مصیبت این طفل از بقیه زنان خانواده بیشتر بیتابی مینمود و بیشتر میگریست.
و مدتی که در شام حضور داشتند آرام نمی شد.
🥀 عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری سلامالله علیها به ایشان فرمودند: ای خواهرم! این بیتابی و گریه به خاطر چیست؟! همانا همه ما با رفتن این طفل مصیبت زده شدهایم و تنها تو مصیبت ندیده ای!
🥀 #حضرت #ام_کلثوم سلامالله علیها عرضه داشت: ای خواهر! روزی هنگام عصر در کنار این طفل در آستانه خرابه ایستاده بودم، هنگامی که کودکان شامی از مکاتب خود به سمت خانه و به سوی خانوادههایشان باز میگشتند.
🥀 بعضی از این کودکان ایستادند و کمی به ما نگاه کردند و سپس رفتند. این طفل به من گفت: ای عمه؛ این بچهها به کجا می روند؟!
به او گفتم: به سمت خانهها و خانوادههایشان میروند.
🥀 گفت: ای عمه! برای ما مگر غیر از این #خرابه منزل و پناهگاهی نیست؟!
🥀 و من ای خواهر؛ هر گاه این سخن را یاد میکنم، اشکهایم جاری میشود و دیگر آرام نمیگیرم...
📕 مقتلالحسین علیهالسلام، بحرالعلوم صفحه ۲۹۶
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #حضرت_رقیه سلامالله علیها
🩸 #حضرت_زینب سلامالله علیها
🥀 نقل است که زنان مدینه هنگام بازگشت اهلبیت علیهمالسلام از شام، برای عزاداری و عرض تسلیت در خانه حضرت زینب کبری سلامالله علیها جمع میشدند و آن حضرت قضایای کربلا و کوفه و شام را بیان میفرمود و آنان اشک میریختند.
🥀 یکی از سختترین مصائب ذکر شده را در کلمات آن حضرت اینگونه بیان کردهاند، که فرمود:
🥀 و أمّا مُصیبَةُ وَفاةِ رُقَیّة فِی خَربَة الشّام،فَقَد إحدُودَبَ لَها ظَهْری و شابَ لَها رأسي
🥀 بدانید که داغ #رقيه سلامالله علیها در خرابه شام، کمرم را شکست و قدّم را خمید و مویم را سفید کرد!
📕 ناسخ التواریخ حضرت زینب کبری علیهاالسلام، صفحه ۵۲۶
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
روضه حضرت رقیه سلامالله علیها.mp3
5M
🎧 #بشنوید
🔹 روضه #حضرت_رقیه سلامالله علیها
🔹 مرحوم حاج احمد صالح رحمةالله علیه
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #حضرت_رقیه سلامالله علیها
📌 سندی تازه کشف شده پیرامون شهادت #حضرت_رقيه بنت الحسين عليهماالسلام در خرابه شام
🥀 قاسم بن محمد مذمکینی در کتاب کنزالغرائب في قصصالعجائب، تالیف در سال ۷۳۷ هجری قمری که اخیرا در کتابخانه ملی فرانسه کشف شده مینویسد:
🥀 به اسناد مشایخ مصنف آمده است که در آن حالت که اهلبیت عليهمالسلام را به سرای یزید در آوردند، از فرزندان امیرالمومنین صلواتالله علیه، چهارساله مانده بود دختر و پدر را عظیم دوست داشتی و همیشه بپرسیدی.
🥀 گفتند: که به جایی رفته است و ناگاه درین شب او را در خواب دیده بود، از غلبه اشتیاق چون بیدار شد و پدر را ندید، شوقش زیادت شد و چون بدین سرای درآمدند او بیصبری میکرد و میگریست.
🥀 چون او را بپرسیدند گفت: من امشب پدر را در خواب دیدم، یا اُمّاه مرا خبر ده که پدر من کجا رفت، که مرا بیش طاقت مفارقت او نمانده است...
🥀 چون اهلبیت علیهمالسلام این سخن را بشنیدند یکبارگی نوحه و فریاد از نهاد ایشان برآمد و هر که با ایشان بود همه بگریستند.
🥀 یزید در خواب غفلت بود بیدار شد، از غلبه فریاد و نوحه ایشان بپرسید که حال چیست، قصه با او بگفتند. بفرمود که سر امیرالمومنین حسین علیهالسلام را بیاورند تا ببیند.
🥀 چون بیاوردند و در پیش او نهادند دخترک بپرسید که این چیست؟ گفتند: سر پدر تو...
🥀 چون این سخن بشنید بلرزید و تبش گرفت و وفات یافت و این از مناکیر و قبايح يزيد لعنةالله علیه بود.
📕 كنزالغرائب في قصصالعجائب، تالیف: قاسم بن محمد مذمکینی، نسخه کتابخانه ملی فرانسه به شماره ۹۹ برگ ۱۲۶
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #حضرت_رقيه سلامالله علیها
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🥀 زنان خاندان نبوت پس از واقعه سهمگین عاشورا و در طول دوره اسیری، از شهادت اباعبدالله علیهالسلام و اصحاب ایشان در کربلا چیزی به فرزندان خردسال نمیگفتند.و به هر کودکی که سراغ پدر خود را میگرفت چنین میگفتند که: پدرت به سفر رفته و به زودی باز خواهد گشت.
🥀 لشکریان یزید، خاندان رسالت را در نزدیکی های دارالامار جای داده بودند.
🥀 در یکی از شبها دختری چهار ساله از خواب بیدار شد و مدام سراغ پدر را میگرفت و میگفت: پدرم حسین کجاست؟! این ساعت او را در خواب دیدم که سخت پریشان بود!
🥀 سوز و گداز این کودک خردسال تمامی زنان و بچه ها را به گریه انداخت. تا آنجا که صدای فغان و گریه از آن منطقه برخاست.
🥀 یزید که آن ساعت از شب در جای خفته بود از خواب بیدار شد و از علت گریه و فغان زنان و کودکان پرسید؟! داستان را برای او شرح دادند و گفتند که دختر امام حسین علیهالسلام خواب پدر را دیده است و اکنون بهانه او را میگیرد...
🥀 یزید ملعون به ماموران دستور داد تا سر اباعبدالله علیهالسلام را نزد آن دختر بردند و آن سر را در کنار دختر چهارساله نهادند.
🥀 آن نازدانه سوال کرد که این چیست؟!
🥀 ماموران یزید به او گفتند: این سر پدرت میباشد!
🥀 این کلام، دختر خردسال را به وحشت انداخت و از شدت ترس و ناراحتی فریادی برآورد. پس مشاهده سر بریده پدر، برای دختر خردسالی چون او بسیار سنگین و غیر قابل تحمل بود. همین امر باعث شد آن دختر کوچک رنجور شود و جان به جان آفرین تسلیم نماید.
📕 کامل بهایی، عمادالدین طبری، جلد ۲، صفحه ۱۷۹
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #حضرت_رقيه سلامالله علیها
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🥀 در روایت است که سر مطهّر را در طشت نهادند و رو به خرابه آوردند، در حالی كه پرده بر روی آن بود، در حضور آن طفل خردسال آن حضرت نهادند.
🥀 آن معصومه چون متوجّه سر پدر شد، «فَانْكَبَّتْ عَليهِ تقَبَّلُهُ و تَبْكي و تَضربُ علي رَأسُها و وَجْهِها حَتّي امْتَلأَ فَمُها بِالدَّم»
🥀 خود را بر آن سر انداخت و صورت پدر را میبوسيد و بر سر و صورت خود ميزد تا اينكه دهانش پر از خون شد»
🥀 پس پدرش را مخاطب قرار داده فرمود:
🥀 يا أبَتاهُ، مَنْ ذَاالَّذي خَضبكَ بِدِمائكَ
🥀 پدر جان، چه کسی صورت منوّرت را غرق خون ساخته؟!
🥀 يا أبتاهُ، منْ ذَا الَّذي قَطع و ريدَيْكَ
🥀 پدر جان، چه كسي رگهای گردنت را بريده است؟!
🥀 يا أبتاه، منْ ذا الَّذي أيْتمني علي صغر سِنّي
🥀 پدر جان، كدام ظالم مرا در كودكی يتيم كرده است؟!
🥀 يا أبتاهُ، منْ لِلْيَتيمة حتّي تَكْبُر
🥀 پدرجان، كی متكفّل يتيمهات ميشود تا بزرگ شود؟!
🥀 يا أبتاهُ، منْ للنّساءِ الحاسرات
🥀 پدر جان، چه كسی به فرياد اين زنان ميرسد؟!
🥀 يا أبتاهُ، منْ للْأَرامِلِ المسْبيّاتِ
🥀 پدر جان، چه كسي دادرسی از اين زنان اسير میكند؟!
🥀 يا أبتاهُ، منْ للْعيونِ الْباكياتِ
🥀 پدر جان، چه كسی نظر مرحمتی به سوی اين چشمهای گريان میکند؟!
🥀 يا أبتاهُ، مَنْ لِلضّايعاتِ الْغريبات
🥀 پدرجان، كی متوجّه اين زنان غريب خواهد شد؟
🥀 يا أبَتاهُ، مَنْ لَلشُّعورِ الْمَنْشورات
🥀 پدرجان، كي از برای اين گیسوانم پريشان خواهد بود؟!
🥀 يا أبتاهُ، منْ بَعْدكَ واخَيْبَتاهُ
🥀 پدر جان، بعد از تو داد از نا اميدی...
🥀 يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ
🥀 پدر جان، بعد از تو داد از غريبی و بیكسی...
🥀 يا أبتاهُ، لَيْتني كُنت لَك الْفِداء
🥀 پدر جان، كاش من فدای تو میشدم!
🥀 يا أبتاهُ، لَيْتني كَنت قَبل هذا الْيَومِ عمياءَ
🥀 پدر جان، كاش من پيش از اين روز كور شده بودم، و تو را به اين حال نمیديدم!
🥀 يا أبتاهُ، لَيْتني وُسدتُ الثَّري و لا أري شَيبكَ مُخضَّباً بِالدّماء
🥀 پدر جان، كاش مرا در زير خاك پنهان كرده بودند و نمیديدم كه محاسن مباركت به خون خضاب شده باشد.
🥀 آن معصومه نوحه میكرد و اشك میريخت، تا آنكه نَفَس او به شماره افتاد و گريه راه گلويش را گرفت، مثل مرغ سركنده، گاهی سر را به طرف راست مینهاد و میبوسيد و بر سر ميزد، و زمانی به چپ میگذارد و میبوسيد...
🥀 پس آن نازدانه لب بر لب پدر نهاد، زمان طويلی از سخن افتاد و گريست.
🥀 «فَناديِ الرَّأسُ بِنْتَهُ، إليَّ إليَّ، هَلُمّي فَأنا لَك بِالانْتظار. فغُشيَ عليها غشْوةً لمْ تُفقْ بعدها، فحرَّ كوها فَإذا هيَ قدْ فارقتْ روحها الدُّنيا...»
🥀 آن رأس شريف دختر را صدا كرد كه به سوی من بيا، من منتظرت هستم، او غش كرد و ديگر به هوش نيامد، چون او را حركت دادند متوجّه شدند كه روح شريفش از بدن مفارقت كرده و به خدمت پدر شتافته است.
📕 انوارالشهاده، صفحه ۲۴۴
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #حضرت_رقيه سلامالله علیها
🩸 #امام_حسین علیهالسلام
🥀 ملا محمدهاشم خراسانی حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلامالله علیها به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی مضجع شریف آن حضرت در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل میکند:
🥀 جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علمالهدی منتهی میشد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمودند:
🥀 «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند.
🥀 دختر به سيّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه سلامالله علیها را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟!
🥀 سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباسهای پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند.
🥀 صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم.
🥀 حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. تا آنکه دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلامالله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است.
🥀 سیّد ابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند و از حالش جویا شدند.
🥀 اما او هی میگفت: ای وای بر من... وای بر من...
🥀 به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمیکنم، میترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" سلامالله علیهما شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
🥀 سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه میکرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند.
🥀 وقت نماز که میشد، سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه میگذاشت. پس از فراغ از نماز برمیداشت و بر زانو مینهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد.
🥀 از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند، دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید.
🥀 دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت.
🥀 آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه و سایر مخدرات سلامالله علیهم اجمعین را به سید ابراهیم واگذار کرد.
🥀 این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
🥀 «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب»
🥀 آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچهای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود...!
🥀 پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید. و فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند.
📕 منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸
📕 ستاره درخشان شام، شیخ علی ربانی خلخالی (ره)
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah