✅برادران جابری
سیف بن حرث و برادرش مالک
نقل نموده اند: وقتی که حسین علیه السلام را در روز عاشورا با آن حال دیدند، هر دو گریه کنان پیش آمدند و اجازه جنگ خواستند، این در وقتی بود که لشگر دشمن به خیمه های امام رسیده بود. امام به آنان فرمود: ای پسر برادرانم! گریه شما برای چیست؟
به حق خدا من امید دارم که چشم شما پس از ساعتی روشن شود
گفتند: فدای تو یا حسین! به حق خدا از بیم جان گریه نمی کنیم ولیکن برای تو گریانیم که می بینیم دشمن تو را فرا گرفته و ما جزء یک جان نداریم که با آن از تو دفاع کنیم.
امام فرمود: ای فرزند برادرانم از خدا می خواهم که با این دلسوزی شما برای من و مواسات شما با من نیکوترین جزایی را که به پرهیزکاران می دهد به شما دهد.
📖ابصار العین فی انصار الحسین صفحه 133
مقتل الحسین صفحه 155
#اصحاب
@maghtal61
✅أیتامُ آلِ محمد
ٍ
رسول الله (ص) :
أَشَدُّ مِن یُتمِ الیَتیمِ الّذی انقَطَعَ عَن أبیِه ، یُتمُ یَتیمٍ انقَطَعَ عَن إِمامِهِ وَ لا یَقدِرُ عَلی الوُصولِ إِلیهِ .
پیامبر خدا فرمودند:
از یتیمی کسی که پدرش را از دست داده سخت تر ، یتیمی کسی است که از امام خود بریده شده و توان دسترسی به او را ندارد.
📖میزان الحکمه جلد چهاردهم صفحه7164
#حضرت_رقیه
#تقویت_باور
@maghtal61
✅از امام محمد تقی (علیهالسلام) روایت شده که به عبدالعظیم حسنی فرمود:
من زار الحسین لیله ثلاث و عشرین من شهر رمضان و هی اللیله التی یرجی ان تکون لیله القدر و فیها یفرق کل امر حکیم صافحه اربعه و عشرون الف ملک لیله القدر و فیها یفرق کلّ امر حکیم صافحه أربعه و عشرون الف ملک و نبی کلهم یستأذن الله فی زیاره الحسین فی تلک اللیله.
هر کس امام حسین را در شب بیست و سوم ماه رمضان و آن شبی که امید هست شب قدر باشد زیارت کند با بیست و چهار هزار فرشته و پیامبر که همه آنها برای زیارت امام حسین(ع) در این شب از خدا رخصت میطلبند مصافحه خواهد کرد.
📖اقبال الاعمال ج1 ص212
#امام_جواد
#زیارت
@maghtal61
یاجوادالائمه
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبودوچاه نداشت
درست مثل فدک پاره پاره شد جگرش
شبیه مادرخود حال روبه راه نداشت
میان حجره کسی وقت احتضار نبود
چرا که فاطمه هم طاقت نگاه نداشت
بگو به آب که پاکی همیشه دعوی اوست
به تشنه ای نرسیدن مگر گناه نداشت
سپاه حرمله درپشت در به صف بودند
حسین بودوعطش ،یک نفرسپاه نداشت
نبود نیزه به دیوارتکیه زد یعنی
پناه عالمیان بود وخود پناه نداشت.
برای کشتن او زهر بی اثر می ماند
میان سینه اگر داغ قتلگاه نداشت
برای غربت او چشم هیچ کس نگریست!!
کبوتر حرمش اشک ذوالجناح نداشت
محسن حنیفی
🏴🏴معاني الأخبار الْمُفَسِّرُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْحُسَيْنِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ النَّاصِريِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع لَمَّا اشْتَدَّ الْأَمْرُ بِالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ نَظَرَ إِلَيْهِ مَنْ كَانَ مَعَهُ فَإِذَا هُوَ بِخِلَافِهِمْ لِأَنَّهُمْ كُلَّمَا اشْتَدَّ الْأَمْرُ تَغَيَّرَتْ أَلْوَانُهُمْ وَ ارْتَعَدَتْ فَرَائِصُهُمْ وَ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَانَ الْحُسَيْنُ ع وَ بَعْضُ مَنْ مَعَهُ مِنْ خَصَائِصِهِ تُشْرِقُ أَلْوَانُهُمْ وَ تَهْدَأُ جَوَارِحُهُمْ وَ تَسْكُنُ نُفُوسُهُمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ انْظُرُوا لَا يُبَالِي بِالْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ الْحُسَيْنُ ع صَبْراً بَنِي الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ وَ النَّعِيمِ الدَّائِمَةِ فَأَيُّكُمْ يَكْرَهُ أَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَى قصر.
امام جواد علیه السلام نقل میکنند:
امام زين العابدين عليه السلام فرمودند : چون كار بر حسين بن على بن ابى طالب عليهما السلام سخت شد، همراهيان حضرت به او نگريستند و ديدند حالتش برخلاف آنهاست؛ چه آنكه آنها هرگاه كار بالا مى گرفت رنگشان بر مى گشت و بدن هايشان مى لرزيد و دل هايشان به تپش مى افتاد، امّا حسين عليه السلام و برخى از همراهان خاصّ او رنگهايشان برافروخته مى شد و اندام هايشان آرام و جان هايشان آرامش مى يافت. پس، آنان به يكديگر مى گفتند : نگاه كنيد، از مرگ پروايى ندارد! حسين عليه السلام به ايشان فرمود : صبور باشيد، اى بزرگ زادگان! زيرا مرگ جز پلى كه شما را از رنج و بدبختى به سوى بهشت هاى پر گستره و نعمت جاويدان عبور مى دهد، نيست. كدام يك از شما خوش ندارد كه از زندانى به قصرى برده شود؟!
📖📖بحارالانوار ج44 ص297
#مأثور
#امام_جواد
@maghtal61
✅فقط زیارت عاشورا
آقاي دكتر محمد هادي اميني فرزند برومند آية الله علامه اميني قدس سره مؤلف كتاب ارزشمند «الغدير» مي نويسد:
پس از گذشت چهار سال از فوت پدر بزرگوارم يعني در سال 1394 ه.ق، پيش از اذان صبح جمعه، وي را در خواب ديدم، در حالي كه شاداب و خرسند بود، جلو رفته و پس از سلام و دست بوسي، عرض كردم: پدر جان، در آنجا چه عملي باعث سعادت و نجات شما گرديد؟
گفتند: چه مي گوئي؟ مجددا عرض كردم: آقاجان، در آنجا كه اقامت داريد، كدام عمل موجب نجات شما شد؛ كتاب الغدير، يا ساير تأليفات، يا تأسيس كتابخانه يا...؟
پاسخ دادند: نمي دانم چه مي گوئي، قدري واضح تر و روشن تر بگو.
گفتم: آقا جان، شما اكنون از ميان ما رخت بربسته ايد، و به جهات ديگر منتقل
شده ايد، در آنجا كه هستيد، از ميان صدها خدمات و كارهاي بزرگ علمي و ديني و مذهبي، كدامين عمل باعث نجات شما گرديد؟
مرحوم علامه اميني درنگ و تأملي نمودند و سپس فرمودند: فقط زيارت أبي عبدالله الحسين عليه السلام.
عرض كردم: شما مي دانيد اكنون روابط بين ايران و عراق تيره و تار است، و راه كربلا بسته، چه كنيم؟
فرمودند: در مجالس و محافلي كه جهت عزاداري امام حسين عليه السلام بر پا مي شود شركت كن، ثواب زيارت امام حسين عليه السلام به تو مي دهند.
سپس فرمودند: پسر جان در گذشته بارها به تو يادآور شدم، و اكنون نيز به تو توصيه مي كنم، كه زيارت عاشورا را هيچ وقت و به هيچ عنوان ترك و فراموش مكن، مرتبا زيارت عاشورا بخوان و بر خودت وظيفه بدان، اين زيارت داراي آثار و بركات و فوائد بسياري است، كه موجب نجات و سعادتمندي در دنيا و آخرت تو مي باشد... و اميد دعا دارم.
فرزند مرحوم آيةالله اميني مي نويسد: علامه اميني با كثرت مشاغل و تأليف و مطالعه و تنظيم و رسيدگي به ساختمان كتابخانه كه داشتند، مواظبت كامل به خواندن زيارت عاشورا داشته و به آن سفارش مي نمودند.
#فضائل
@maghtal61
✅وصیت نامه سیدالشهدا
کامل الزیارات عن میسر بن عبد العزیز عن أبی جعفر ]الباقر] علیه السلام: کَتَبَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام إلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ [یِ ابنِ الحَنَفِیَّةِ] مِن کَربَلاءَ:
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ إلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ ومَن قِبَلَهُ مِن بَنی هاشِمٍ:
أمّا بَعدُ، فَکَأَنَّ الدُّنیا لَم تَکُن، وکَأَنَّ الآخِرَةَ لَم تَزَل، وَالسَّلامُ.
⬅️کامل الزیارات به نقل از مُیَسِّر بن عبد العزیز، از امام باقر علیه السلام: حسین بن على علیه السلام از کربلا به محمّد بن حنفیه نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن على، به محمّد بن على و خویشاوندان هاشمىاش. امّا بعد، گویى که دنیا، هیچ گاه نبوده است و آخرت، همیشه هست. والسّلام!».
📖 کامل الزیارات: ص ۱۵۸ ح ۱۹۶، بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۸
@maghtal61
✅روضه أبناء زینب کبری سلام الله علیهم
⬅️زَینَب وَ مَا زَینَب ؟ وَ مَا أدرَئَکَ مَا زَینَب ؟ هِیَ عَقیلَةُ بَنِی هَاشِمٍ وَ قَد حَازَت مِنَ الصِّفاتِ الحَمیدَةِ مَالَم یَجرِهَا بَعدُ أُمُّهَا حَتیَّ حَقٌ أن یُقَالَ هِیَ الصِّدِّیقَةُ الکُبرَی 1 أن تَصحَبَ أَخَوَیهَا وَ تَرعَاهُمَا وَ تَکُونَ لَهُمَا مِن بَعدِهَا أُمَّا ً وَمِن صِفَاتِهَا نَائِبَةُالزَّهرَاء. شَریکَةُ الحُسَین (ع). وَلِیَّةُ اللهِ العُظمَی . ألرَّاضِیَةُ بِقَدَرٍ وَ القَضَاء . رَضِیعَةُ الوِلاَیَة 3
السَّلامُ عَلَی عَونَ بنَ عَبدِاللهِ بنَ جَعفَرٍ؛ ألطَّیَّارُ فِی الجِنَان حَلیفَ الإیمَان وَ مَنَازِلَ الأقرَانِ النَّاصِحَ لِلرَّحمَانِ التَّالِی لِلمَثَانِی وَ القُرآن 4
السَّلامُ عَلیَ مُحُمَّدِ بنَ عَبدِاللهِ بنَ جَعفَر، ألشَّاهِدِ مَکَانِ أَبیِهِ وَ التَّالِیَ لأخِیهَ وَ واقِیَهُ بِبَدَنِه
بَعدَ أن إِستَشهَدَ عَلِیِّ بنَ الحُسَینَ (ع) ، خَرَجَ مُحَمَّدُبنُ عَبدِاللهِ بنُ جَعفَر وَ هُوَ إبنُ العَقیلَة َزَینَب (س) ، بَرَزَ وَ هُوَ یُنشَدُ: أشکُوا إلَی اللهِ مِنَ العُدوانِ
فَعَالِ قَومِ فِی الرَّدَی عَمیَانِ
قَد بَدَّلوُا مَعَالِمَ القُرآنِ
وَ مُحکَمِ التَّنزِیلِ وَ التِّبیَانِ
فَقَتَلَ مُحمَّدُ بنُ عَبدِاللهِ بنُ جَعفَرِ عَشرَةَ أنفُسٍ ثُمّ َ تَعَاطَفُوا عَلَیهِ فَقَتَلَهُ عَامِرِ بنُ نَهشَلِ التَّمیمُّی
وَ بَرَزَ عَونُ بنُ عَبدِاللهِ بنُ جَعفَرِ إلَی القَومِ وَ هُوَ یَقُولُ :
إن تَنکُرونِی فَأنَا بنُ جَعفر
شَهیدُ صِدقٍ فِی الجَنانِ أزهَر
یَطیرُ فِیهَا بِجَناحِ أخضَر
کَفَی بِهَذَا شَرَفا ً فِی المَحشَر
فَضَرَبَ عَونُ بنُ عَبدِاللهِ بنُ جَعفَر فِیهِم بِسَیفِهِ حَتَّی قَتَلَ مِنهُم ثَلاثَةَ فَوَارَسٍ وَ ثَمانِیَةَ عَشَرِ رَاجِلا ً ثُمَّ ضَرَبَهُ عَبدَاللهُ بنُ قَطنَةَ الطَّائِی بِسَیفِهِ فَقَتَلَهُ
**زینب و چه زینبی ؟ و تو چه میدانی چه زینبیست ؟ او صاحب عقل بنی هاشم است بعد از مادرش هیچ کس در صفات پسندیده ، جز او به مادرش ( فاطمه سلام الله علیها ) نرسید ، تا اینکه در حقش باید گفت که او صدیقه صغری است .
او همانی است که پیوسته همراه برادرنش و مراقبشان بوده است و بعد از (فاطمه ) برایشان مادر بوده است و از صفاتش نمایندگی زهرا . اشتراک با حسین (ع) . دارای وقام برگ ولایت الله . راضی بقضا و قدر الهی . و شیر نوشیده ی از ولایت است .
سلام بر عون پسر عبدالله فرزند جعفر ، همانکه در بهشت پرواز میکند و همراه همیشگی ایمان بوده و مبارزه کننده با سردمدارا جنگاوری بوده است همان که در را خدا نصیحتگر و پشتیبان قرآن و سوره حمد (علی علیه السلام ) بوده است .
سلام بر محمد پسر عبدالله فرزند جعفر ، همان کسیکه بجای پدرش ( عبدالله ) هم جنگیده و بدنبال برادرش ( بدنیا )آمد و بدنش را سپر بلای (برادرش) کرد (اول او کشته شد)
بعد از شهادت علی اکبر (ع) محمد بن عبدالله که فرزند حضرت زینب (س) بود ، برای مبارزه با دشمن خارج شد و اینگونه میسرود :
بخدا شکایت میکنم از دشمنان از قومی که کور و بد کردارند و تعالیم قرآن را با وجود استحکامش و تفسیرش ، تغییر دادند
پس محمد ده نفر را کشت تا اینکه دورش را گرفتند و بر او حمله کردند و عامر بن نهشل اورا کشت/
و بعد عون بن عبدالله برای مبارزه بطرف کوفیان رفت و میگفت :
اگر انکارم میکنید بدانید منم فرزند جعفر شهیدی که صادقانه در بهشت میدرخشد
و در آنجا با بالهای سبزش پرواز میکند و این شرافت برایش در قیامت بس است
پس عون نیز با شمشیرش سی سوار و هیجده پیاده از آنها را کشت سپس عبدالله بن قطنة با شمشیرش او را کشت .
📖تنقیح المقال ج 3 ص79
#شب_چهارم
#فرزندان_حضرت_زینب
@maghtal61
✅معرفی مقتل الحسین خوارزمی
ابو المؤیّد موفّق بن احمد بن ابى سعید خوارزمى مکّى (م ۵۶۸ ق) مشهور به اخطَب خوارزم، از عالمان حنفى و معتزلى و جانشین زَمَخشرى در مَناصب شرعى خوارزم بوده است. خوارزمى، سخنورى بلیغ، محدّثى شهیر، فقیهى خبیر و در علوم گوناگونى از جمله: سیره، تاریخ و ادب، چیرهدست بود. او تألیفات فراوانى دارد و به دلیل علاقهاش به اهل بیت علیهم السلام چندین کتاب در فضایل امیر مؤمنان علیه السلام و امام حسین علیه السلام نوشت.
خوارزمى در مقتل الحسین علیه السلام، ابتدا فضایل پیامبر صلى الله علیه و آله، خدیجه، امام على علیه السلام و مادرش فاطمه بنت اسد، فاطمه زهرا علیها السلام و نیز امام حسن علیه السلام را آورده و سپس در فصلى جداگانه، به فضایل امام حسین علیه السلام و پس از آن تا پایان کتاب به احوالات امام حسین علیه السلام از تولّد تا امامت و نیز نهضت ایشان و وقایع پس از شهادت امام علیه السلام پرداخته است.
خوارزمى، روایات بخشهاى اوّل را به صورت مستند و از مشایخ خود، نقل مىکند؛ امّا از آغاز فصول مربوط به نهضت کربلا، مطالب را از الفتوح ابن اعثم مىآورد و گاه آنها را تلخیص و تهذیب مىکند و گاه حدیثى را بر آنها مىافزاید و دوباره به مطالب الفتوح باز مىگردد. این افزودهها در بسیارى موارد، مستند و منقول از مشایخ خوارزمى (مانند: زمخشرى، ابو منصور شهردار بن شیرویِه دیلمى و حسن بن احمد عطّار همدانى) اند.
خوارزمى در بخشهاى انتهایى کتاب و فصل قیام مختار، گاه از المعارف ابن قتیبه و مقتل ابو مخنف نیز مطالبى نقل کرده است. از دیگر منابع او، تاریخ عبد الکریم بن حمدان است که براى ما ناشناخته است. برخى احتمال دادهاند که خوارزمى به نسخه دیگرى از الفتوح، دست یافته که تفاوتهایى با نسخه کنونى آن داشته است یا ابن اعثم، افزون بر الفتوح، کتاب تاریخ هم داشته است و خوارزمى از هر دو کتاب، نقل کرده است.
#مقتل_الحسين
#خوارزمی
@maghtal61
بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَصَمِّ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنِّي أَنْزِلُ الْأَرَّجَانَ وَ قَلْبِي يُنَازِعُنِي إِلَى قَبْرِ أَبِيكَ فَإِذَا خَرَجْتُ فَقَلْبِي وَجِلٌ مُشْفِقٌ حَتَّى أَرْجِعَ خَوْفاً مِنَ )السُّلْطَانِ وَ السُّعَاةِ وَ أَصْحَابِ الْمَسَالِحِ فَقَالَ يَا ابْنَ بُكَيْرٍأَ مَا تُحِبُّ أَنْ يَرَاكَ اللَّهُ فِينَا خَائِفاً أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّهُ مَنْ خَافَ لِخَوْفِنَا أَظَلَّهُ اللَّهُ فِي ظِلِّ عَرْشِهِ وَ كَانَ
مُحَدِّثُهُ الْحُسَيْنَ (ع) تَحْتَ الْعَرْشِ وَ آمَنَهُ اللَّهُ مِنْ أَفْزَاعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ يَفْزَعُ النَّاسُ وَ لَا يَفْزَعُ فَإِنْ فَزِعَ وَقَّرَتْهُ [قَوَّتْهُ ]الْمَلَائِكَةُ وَ سَكَّنَتْ قَلْبَهُ بِالْبِشَارَة
ِ
محمّد بن عبد اللّه بن جعفر به اسنادش از اصم، از ابن بكير، از حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام نقل كرده، وى گفت: محضر مبارك امام عليه السّلام عرضه داشتم: من به شهر ارجان وارد شده و در آنجا نازل شدم ولى قلب و دلم آرزوى زيارت قبر مطهّر پدر بزرگوارتان را داشت لذا از شهر به قصد زيارت آن جناب خارج شدم امّا دلم ترسان و لرزان بود و از خوف و ترس سلطان و ساعيان و عمّال وى و مرزبانان تا زمان مراجعت در وحشت و دهشت بودم.حضرت فرمودند:اى پسر بكير آيا دوست ندارى كه خداوند تو را از كسانى كه در راه ما ترسان و خائف مىباشند محسوب فرمايد؟آيا مىدانى كسى كه به خاطر خوف ما خائف باشد حقتعالى او را در سايه عرشمكان دهد و هم صحبتش حضرت امام حسين عليه السّلام در زير عرش مىباشد و حق تعالى او را از فزعهاى روز قيامت در امان مىدارد، مردم به فزع و جزع آمده ولى او فزع نمىكند، پس اگر فزع كند فرشتگان آرامش كرده و بواسطه بشارت دادن قلبش را ساكت و ساكن مىنمايند.
#کامل_الزیارات
@maghtal61
✅آیات قرآن وسیدالشهدا
اين مقصد، مقصد لطيفى است كه در آن موارد متعلق به آن حضرت كه منطبق با آيات و كلماتى است كه در قرآن آمده و اشاره به آن حضرت دارد، گردآورى شده است . در قرآن آياتى وجود دارد كه حاوى اسامى ، صفات و خواص ويژه اى است ، مانند آيه نور، آيه تطهير، آية الكرسى و آياتى كه خواص مخصوصى دارند و آيات شفاء و آيات سجده . در حسين عليه السلام نيز كرسى رفيعى است كه علم آن آسمان ها و زمين را فرا گرفته است . همچنين در حسين دو آيه نور وجود دارد، يك آيه نور براى سر آن حضرت و ديگرى براى پيكر پاكش . آيه اول براى بسيارى از كسانى كه در راه شام بودند، متجلى شد؛ مثلا براى زيد بن ارقم ، هنگامى كه با سر حسين عليه السلام از كنار خانه او گذشتند، اين آيه متجلى شد، او شعاع نور را ديد كه از پنجره اى كه به طرف راه بود، وارد اتاقش شد، تعجب كرد و نگاه كرد، ديد نور از سرى است كه بر نيزه است و از آنجا برده مى شود، همچنين او شنيد كه اين سر در حال تلاوت آيات سوره كهف است . آيه دوم را آن زارع از قبيله بنى اسد كه شبانه آمده بود تا كشته ها را ببيند، ملاحظه كرد. او گفت : در آنجا جسدى را ديدم كه در شب چون خورشيد تابان نور افشانى مى كرد و شيرى آمده در كنار آن نشسته بود. در محبت به حسين عليه السلام آيات شفا براى امراض معنوى و در تربت آن حضرت آيات شفا براى بيمارى هاى ظاهرى وجود دارد.
در پيكر مطهر حسين عليه السلام چهار آيه مانند آيات چهارگانه سجده وجود دارد كه لازم است محبان آن حضرت هنگام ملاحظه آنها بر زمين افتاده و سجده نمايند، همان طور كه لازم است هنگام تلاوت آيات چهارگانه سجده كرد. يكى از آيات ، اثر تير بر قلب آن حضرت است كه بر قلب او وارد شد و از پشت آن حضرت بيرون آمد. آيه ديگر اثر نيزه اى است كه صالح بن وهب زناكار بر پهلوى امام عليه السلام زد و موجب شد امام از روى اسب بر زمين افتد. آيه سوم ، اثر ضربه شمشيرى است كه مالك بن يسر بر سر مبارك امام حسين عليه السلام وارد كرد و در اثر آن عمامه و شب كلاه از سر حضرت افتاد و سر امام برهنه گرديد. آيه چهارم ، اثر شمشير بر گلوى بريده آن حضرت است كه در اثر آن سر از بدن جدا گرديد، اما بر قفا اثر گذاشت . اين آيات چهارگانه همان آياتى است كه بر جسد شريف امام نقش بست و لازم است محبان آن حضرت هنگام تصور آنها يا شنيدن آنها سجده كنند.
اما آيات مخصوص كه داراى خواص ويژه هستند: در حسين عليه السلام آيات ، سبب ها و مسائلى موجود است كه به واسطه آنها مى توان به خواسته هاى دنيا و آخرت دست يافت .
#شیخ_جعفر_شوشتری
#کاربردی
@maghtal61
✅عمروبن قرظه
خون و خانه ام را می دهم اما از حسین دست برنمی دارم.
چون والی زاده ی فارس بود ، جمله ی لشکر به شخصیت او متعرف و از او و پدرش والی فارس اطلاع داشتند همین بس که کوفه در ماتم پدر او یکپارچه حزن و شیون شده بود در مذاکرات، عمرسعد به او گفت: اگر امروز دست به شمشیر نبرم ابن زیاد خانه ام را خراب خواهد کرد. از این جهت عمرو در رجزهایش گفت:
دُونَ حُسِین مُهجَتی وَ داری
یعنی خون و خانه ام را می دهم اما دست از حسین بر نمی دارم.
شیخ ابن نما می گوید: در این رجز که گفت "دون حسین مهجتی و داری" گوشه زد به پسر سعد ناجوانمرد زیرا آن هنگام که حسین به او تکلیف کرد که برگرد و همراه من باش. گفت: از خانه ام بیم دارم.
بعد از این رجز به جنگ پرداخت. ساعتی جنگید سپس بازگشت و ایستاد مقابل حسین که او را از دشمن حفظ کند.
ابن طاووس گوید: در آغاز کارزار در ادای خدمت به پادشاه آسمان مبالغه کرد و بین سداد و جهاد جمع کرد سپس پیش روی امام بازگشت .
📖لهوف ص 64
ابن نما گوید: همی تیرها را که می آمد به پیشانی و به سینه می گرفت از این رو نگذاشت که صدمه یا خدشه ای به حسین وارد شود تا آخر که جراحت زیاد دید و بدنش سوراخ سوراخ شد نگاهی به روی امام کرد و گفت ای فرزند رسول خدا : آیا به عهدم وفا کردم ؟؟
قال: أوَفَیتُ یَابنَ رَسولِ الله؟
📖مثیر الاحزان ص 45
امام فرمود: آری تو پیش از من به سوی بهشت می روی . سلام مرا به جدم پیامبر برسان و آگاهی بده که من به دنبال تو می آیم. سپس عمروبن قرظه به رو بر زمین افتاد در حالی که برادرش در سپاه عمرسعد بود.
علی بن قرظه وقتی که برادرش عمرو شهید شد، از وسط صف خود را بیرون کشید و میان میدان رسید و آشکار داد زد ای حسین ای کذاب بن کذاب برادرم را فریفتی و به کشتن دادی
حضرت در جواب فرمودند: من برادرت را فریب ندادم، لیکن خدا او را هدایت کرد و تو گمراه
علی گفت: خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم
پس به سوی حضرت حمله کرد، نافع بن هلال جلو آمده با سر نیزه او را به زمین انداخت. همراهان او به نافع حمله کردند و علی را از آن ورطه به در بردند.
📖مقتل الحسین ص131
📖تاریخ طبری 4/303
#اصحاب
#عمرو_بن_قرظه
#دون_حسین_مهجتی_وداری
@maghtal61
مسلمان شدن مرد یهودی به واسطه سر مقدس امام حسین (علیه السلام)
إنَّ رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام لَمّا حُمِلَ إلَى الشّامِ جَنَّ عَلَيهِمُ اللَّيلُ، فَنَزَلوا عِندَ رَجُلٍ مِنَ اليَهودِ، فَلَمّا شَرِبوا وسَكِروا، قالوا لَهُ: عِندَنا رَأسُ الحُسَين
فَقالَ لَهُم: أروني إيّاهُ، فَأَرَوهُ إيّاهُ بِصُندوقٍ يَسطَعُ مِنهُ النّورُ إلَى السَّماءِ ، فَعَجِبَ اليَهودِيُّ ، وَاستَودَعَهُ مِنهُم ، فَأَودَعوهُ عِندَهُ .
فَقالَ اليَهودِيُّ لِلرَّأسِ وقَد رَآهُ بِذلِكَ الحالِ : اِشفَع لي عِندَ جَدِّكَ . فَأَنطَقَ اللّه ُ الرَّأسَ ، وقالَ : إنَّما شَفاعَتي لِلمُحَمَّدِيّينَ ولَستَ بِمُحَمَّدِيٍّ ، فَجَمَعَ اليَهودِيُّ أقرِباءَهُ ، ثُمَّ أخَذَ الرَّأسَ ووَضَعَهُ في طَستٍ ، وصَبَّ عَلَيهِ ماءَ الوَردِ ، وطَرَحَ فيهِ الكافورَ وَالمِسكَ وَالعَنبَرَ .
ثُمَّ قالَ لِأَولادِهِ وأقرِبائِهِ : هذا رَأسُ ابنِ بِنتِ مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ قالَ : وا لَهفاه ! لَم أجِد جَدَّكَ مُحَمَّدا فَاُسلِمَ عَلى يَدَيهِ ، ثُمَّ وا لَهفاه لَم أجِدكَ حَيّا فَاُسلِمَ عَلى يَدَيكَ واُقاتِلَ دونَكَ ، فَلَو أسلَمتُ الآنَ أتَشفَعُ لي يَومَ القِيامَةِ ؟
فَأَنطَقَ اللّه ُ الرَّأسَ ، فَقالَ بِلِسانٍ فَصيحٍ : إن أسلَمتَ فَأَنَا لَكَ شَفيعٌ . قالَها ثَلاثَ مَرّاتٍ وسَكَتَ ؛ فَأَسلَمَ الرَّجُلُ وأقرِباؤُهُ
ترجمه: هنگامى كه سر امام حسين عليه السلام را به شام مى بردند ، شب بر آنان در آمد . آنان ، بر مردى يهودى فرود آمدند و چون شراب نوشيدند و مست شدند ، گفتند : سر حسين ، نزد ماست . او به آنان گفت : آن را به من ، نشان بدهيد .
آنان ، سر را در صندوقى به او نشان دادند كه از آن تا آسمان ، نور بر مى خاست . يهودى به شگفت آمد و از آنان خواست كه آن را به او امانت دهند . آنان نيز آن را امانت دادند . يهودى ، هنگامى كه سر را به آن حال ديد ، به آن گفت : شفاعت مرا نزد جدّت بكن . خدا ، سر را به زبان در آورد و گفت : شفاعت من ، فقط براى معتقدان به دين محمّد صلى الله عليه و آله است و تو محمّدى نيستى.
يهودى ، نزديكانش را گِرد آورد و سپس سر را گرفت و در تشتى نهاد و گلاب بر آن ريخت و كافور و مُشك و عنبر بر آن نهاد . آن گاه به فرزندان و نزديكانش گفت : اين ، سر فرزند دختر محمّد صلى الله عليه و آله است . سپس گفت : آه كه جدّت محمّد را نيافتم تا به دست او اسلام بياورم! و آه كه تو را زنده نيافتم تا به دست تو مسلمان شوم و برايت بجنگم! اگر اكنون مسلمان شوم ، روز قيامت ، شفاعتم را مى كنى؟ خدا ، سر را به سخن در آورد و آن ، با زبانى شيوا گفت : «اگر اسلام بياورى ، من شفيع تو خواهم بود» . اين را سه بار گفت و خاموش شد . مرد يهودى و نزديكانش ، مسلمان شدند.
📖مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ٢ ص ١٠٢
📖بحار الأنوار : جلد ٤٥ صفحه١٧٢ حدیث ۴۹
#فضائل
@maghtal61
✅جریان شفاگرفتن محمد بن مسلم از اصحاب امام باقر به وسیله تربت سیدالشهدا
َ
محمد بن عبد اللّه جعفر حميرى، از پدرش، از علىّ بن محمد بن سالم، از محمّد بن خالد، از عبد اللّه بن حمّاد بصرى، از عبد اللّه بن عبد الرحمن الاصم، وى گفت:
مدلج براى ما از محمّد بن مسلم حديثى نقل كرد كه وى گفت: من به مدينه رفتم در حالى كه دردمند بودم محضر امام رساندند كه محمد بن مسلم دردمند است، حضرت ابو جعفر عليه السّلام شربتى برايم فرستادند آورنده غلامى بود كه دستارى به سر بسته بود، بهر صورت غلام شربت را به من داد و گفت:اين را بياشام زيرا حضرت به من امر فرمودهاند تا تو اين را نياشاميدهاى من از نزدت نروم، پس شربت را گرفتم، بوى مشك از آن مىآمد، شربتى پاكيزه، طعمى خنك داشت وقتى آن را نوشيدم، غلام به من گفت:آقايت فرموده: وقتى شربت را خوردى به نزدش حاضر شو.
من در اين گفتار مىانديشدم كه پيش از نوشيدن شربت قادر نبودم روى پاهايم بايستم حال چطور حركت كرده و به محضرش بروم، بهر صورت وقتى شربت در جوف من قرار گرفت گويا از بند رها شدم پس درب منزل حضرت آمده از آن جناب اذن خواستم، حضرت با صداى بلند فرمودند:جسمت بهبودى يافت داخل شو! پس داخل شده در حالى كه مىگريستم، سلام بر آن حضرت كرده و دست و سر آن سرور را مىبوسيدم.حضرت به من فرمودند:اى محمّد، چرا گريه مىكنى؟عرض كردم: فدايت شوم گريهام بخاطر اين چند چيز است:الف: غريبم.ب: از شما دور هستم.ج: قدرتم كم و ضعيف مىباشم د: قادر نيستم نزد شما رحل اقامت انداخته و به شما بنگرم.حضرت فرمودند:امّا كم بودن قدرت، البته همين طور است، خداوند دوستان ما را اين چنين قرار داده و سريعا بلاء را بر ايشان نازل مىكند.و امّا اينكه گفتى:غریبم،َ موءمن در دنيا و بين اين خلق نگونسار غريب مىباشد تا از اين دار فانى به رحمت بارى منتقل شود.و امّا اينكه گفتى مكانت دور است و از ما فاصله دارى، بر تو باد به پيروى نمودن از ابى عبد اللّه عليه السّلام (منظور از ابى عبد اللّه خود آن حضرت مىباشد) زيرا ما نيز از زمينى كه محبوب و مطلوبمان است (مراد كربلاء مىباشد) دور بوده و بواسطه فرات بين ما و آن زمين فاصله افتاده است.و امّا اينكه گفتى دوست دارى نزديك ما بوده و بما نظر افكنى و بر اين معنا قادر نيستى، خداوند متعال بر آنچه در قلب تو است آگاه بوده و تو را بر همان پاداش و جزا مىدهد.سپس حضرت به من فرمودند:آيا به زيارت قبر حسين عليه السّلام مىروى؟عرض كردم: بلى، منتهى با خوف و هراس.حضرت فرمودند:هر چه در اين زيارت شدت و سختى به بينى و خوف و هراس تو بيشتر باشد، ثواب و اجرت بهمان قدر افزون مىگردد، و كسى كه در زيارت آن حضرت خوف داشته و با اين حال آن جناب را زيارت كند حق تعالى او را از وحشت روزى كه مردم براى حساب در مقابل پروردگار عالميان مىايستند (يعنى روز قيامت) در امان نگه مىدارد و اين شخص از زيارت بر مىگردد در حالى كه حق تعالى گناهانش را آمرزيده و فرشتگان بر او درود و سلام مىدهند و پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم او و آنچه را بجا آورده ديده و برايش دعاء مىفرمايند، و وى به نعمت و فضل خدا روى آورده و هيچ رنج و تعبى به او متوجه نشده و رضايت و خشنودى خدا را پىگيرى مىنمايد.سپس حضرت به من فرمودند:شربت را چگونه يافتى؟عرض كردم: شهادت مىدهم شما اهل بيت رحمت بوده و شما جانشين جانشينان پيامبر هستيد غلامى نزد من آمد و آنچه عنايت كرده بوديد به من رساند، قبل از آن قادر نبودم مستقلا روى پا خود بايستم و از خود مايوس شده بودم، وى شربت را كه به من داد و من آن را نوشيدم بوئى به آن خوشى تا بحال استشمام نكرده و مزهاى تا بحال به آن پاكيزگى نچشيده و طعمى به آن مطبوعى تاكنون حس ننموده و بگواراتر از آن هرگز برنخورده بودم، و هنگامى كه آن را نوشيدم، غلام به من گفت:حضرت به من امر فرمودهاند به تو بگويم: وقتى نوشيدى نزد من بيا.من به وخامت حال و شدّت درد خود واقف بودم، لذا حديث نفس نموده و به خود گفتم.حتما خدمتش مشرّف خواهم شد اگر چه جانم را از دست بدهم، پس به سوى شما روى آوردم ولى گويا از بند رها گشتم، پس حمدو سپاس خدائى را كه شما را رحمت براى شيعيانتان و رحمت براى من نيز قرار داده است.حضرت فرمودند:اى محمّد، شربتى كه نوشيدى در آن تربت قبر حسين عليه السّلام بود
◀️ فَإِنَّا نَسْقِيهِ صِبْيَانَنَا وَ نِسَاءَنَا فَنَرَى فِيهِ كُلَّ خَير▶️
و آن بهترين داروئى است كه به منظور استشفاء مصرف مىكنند و با آن هيچ دوائى را برابر و مساوى ندان، ما به اطفال و زنان خود آن را مىخورانيم و در آن هر خير و خوبى را دیده ایم.
📖کامل الزیارات
#مأثور
#امام_باقر
#فضائل
#دوری_از_کربلا
@maghtal61
✅روضه خوانی امام باقر برای حضرت سیدالشهداء
وقال عليهالسلام: «ونظر الحسين عليهالسلام يميناً وشمالاً ولا يرى أحداً، فرفع رأسه إلى السماء فقال: اللّهمّ إنّك ترى ما يصنع بولد نبيّك. وحال بنو كلاب بينه وبين الماء، ورمى بسهم فوقع في نحره وخرّ عن فرسه، فأخذ السهم فرمى به وجعل يتلقّى الدم بكفّه، فلمّا امتلأت لطّخ بها رأسه ولحيته،
ويقول ألقى اللّه عزّ وجلّ، وأنا مظلوم متلطّخ بدمي، ثمّ خرّ على خدّه الأيسر صريعاً. وأقبل عدوّ اللّه، سنان الأيادي وشمر بن ذي الجوشن العامري في رجال من أهل الشام حتّى وقفوا على رأس الحسين عليهالسلام.
فقال بعضهم لبعض: ما تنتظرون أريحوا الرجل، فنزل سنان بن أنس الأيادي وأخذ بلحية الحسين، وجعل يضرب بالسيف في حلقه، وهو يقول: واللّه إنّي لأحتزّ رأسك، وأنا أعلم أنّك ابن رسول اللّه صلىاللهعليهوآله وخير الناس اُمّاً وأباً».
همچنين فرمود: «پس حسينعليهالسلام به راست و چپ خود نگاه کرد و ديگر کسي از اصحاب و يارانش را نديد. پس سر به سوي آسمان بلند کرد و عرض کرد: خدايا! تو ميبيني که با فرزند پيغمبرت چه ميکنند و بنوکلاب بين پسر پيغمبرت و آب جدايي افکندهاند. در اين هنگام تيري به سوي حضرت رها شد که به گلوي آن حضرت فرو رفت و ايشان از اسب به زمين افتادند. تا تير را بيرون کشيد و به دور انداخت، کف دستش را زير خون گلو گرفت که از خون پر شد و سر و ريشش را با آن خضاب کرد.
سپس فرمود: خداي عز و جل را در حالي ملاقات ميکنم که مظلومم و در خون خود تپيدهام. سپس به گونة چپ به خاک افتاد دشمنان خدا سنانبنانس ايادي و شمربنذي الجوشن غامري با مرداني از اهل شام پيش آمدند تا اين که بالاي سرش ايستادند درحاليکه به يکديگر ميگفتند: منتظر چه هستيد؟! اين مرد را راحتش کنيد. سنانبنانس ايادي از اسب فرود آمد و ريش امام حسينعليهالسلام را گرفت و با شمشير به گلويش زد و گفت: به خدا قسم سرت را از بدنت جدا ميکنم درحاليکه خود ميدانم که تو پسر رسول خدايي و از طرف پدر و مادر بهترين مردمي.»
📖📖 الأمالي ـ للشيخ الصدوق ـ : 226 المجلس 30.
#مأثور
#امام_باقر
@maghtal61
✅ازشوق حرم می مردند ونفسهایشان به شماره می افتاد.
حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي زِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَ تَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَيْهِ حَسَرَاتٍ قُلْتُ وَ مَا فِيهِ قَالَ مَنْ أَتَاهُ تَشَوُّقاً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حِجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ شَهِيدٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ
حسن بن عبد اللّه، از پدرش، از حسن بن محبوب، از علاء بن رزين، از محمّد بن مسلم، از حضرت ابى جعفر عليه السّلام، آن حضرت فرمودند:اگر مردم مىدانستند كه در زيارت قبر حضرت حسين بن على عليهما السّلام چه فضل و ثوابى است حتما از شوق و ذوق قالب تهى مىكردند و بخاطر حسرتها نفسهايشان به شماره افتاده و قطع خواهد شد.راوى مىگويد: عرض كردم: در زيارت آن حضرت چه اجر و ثوابى مىباشد.حضرت فرمودند:كسى كه از روى شوق و ذوق به زيارت آن حضرت رود خداوند متعال هزار حجّ و هزار عمره قبول شده برايش مىنويسد و اجر و ثواب هزار شهيد از شهداء بدر را دارد.
📖کامل الزیارات
#کامل_الزیارات
#زیارت
#امام_باقر
🏴🏴بُكاءُ مُسلِمٍ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام وأهلِ بَيتِه
ِ
تاريخ الطبري عن قدامة بن سعيد بن زائدة بن قدامة واُتِيَ [مُسلِمٌ ]بِبَغلَةٍ فَحُمِلَ عَلَيها ، وَاجتَمَعوا حَولَهُ ، وَانتَزَعوا سَيفَهُ مِن عُنُقِهِ ، فَكَأَنَّهُ عِندَ ذلِكَ أيِسَ مِن نَفسِهِ ، فَدَمَعَت عَيناهُ ، ثُمَّ قالَ : هذا أوَّلُ الغَدرِ . قالَ مُحَمَّدُ بنُ الأَشعَثِ : أرجو ألّا يَكونَ عَلَيكَ بَأسٌ . قالَ : ما هُوَ إلّا الرَّجاءُ ، أينَ أمانُكُم ؟ إنّا للّه ِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ ، وبَكى ، فَقالَ لَهُ عَمرُو بنُ عُبَيدِ اللّه ِ بنِ عَبّاسٍ : إنَّ مَن يَطلُبُ مِثلَ الَّذي تَطلُبُ ، إذا نَزَلَ بِهِ مِثلُ الَّذي نَزَلَ بِكَ لَم يَبكِ ! قالَ : إنّي وَاللّه ِ ما لِنَفسي أبكي ، ولا لَها مِنَ القَتلِ أرثي ، وإن كُنتُ لَم اُحِبَّ لَها طَرفَةَ عَينٍ تَلَفا ، ولكِن أبكي لِأَهلِيَ المُقبِلينَ إلَيَّ ، أبكي لِحُسَينٍ وآلِ حُسَينٍ .
◀️◀️گريه مسلم بر امام حسين عليه السلام و خانواده اش
تاريخ الطبرى ـ به نقل از قُدامة بن سعيد بن زائدة بن قدامه ثقفى: اَسترى آوردند و مسلم را بر آن ، سوار كردند و دورش را گرفتند و شمشيرش را برداشتند . در اين حال ، مسلم ـ كه گويا از زندگى و جانش نااميد شده بود ـ ، اشكش جارى شد و گفت: اين ، آغاز نيرنگ است. محمّد بن اشعث گفت: اميدوارم برايت مشكلى پيش نيايد. مسلم گفت: اين ، جز آرزويى بيش نيست . كجاست امان شما؟ «انا للّه و انا اليه راجعون » . و گريه كرد. عمرو بن عبيد اللّه بن عبّاس ، به مسلم گفت: كسى كه دنبال چيزى است مانند آنچه تو دنبال آنى، وقتى چنين حوادثى برايش رخ مى دهد ، گريه نمى كند. مسلم گفت: به خدا سوگند ، من براى جان خود ، گريه نمى كنم و براى كشتن خويش ، مرثيه نمى خوانم ، گرچه يك لحظه زيان [و گرفتارى] را هم بر خويش نمى پسندم ؛ امّا [اكنون] براى خاندانم گريه مى كنم كه به سمت من مى آيند . من براى حسين و خاندان حسين ، گريه مى كنم.
📖📖تاريخ الطبري : ج 5 ص 374 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 542 وفيه «المنقلبين» بدل «المقبلين» ، مقاتل الطالبيّين : ص 107 عن قدامة بن سعد بن زائدة الثقفي ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 210 نحوه ؛ الإرشاد : ج 2 ص 59 ، روضة الواعظين : ص 195 وفي الأربعة الأخيرة «عبيد اللّه بن عبّاس» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 353 وراجع : إعلام الورى : ج 1 ص 443 .
✅✅گریز : در اینجا یک مرد جنگی گریست در مدینه نیز یک مرد جنگی شروع به گریستن نمود وقتی مقداد از ملعون دومی سیلی خورد.
#حضرت_مسلم
@maghtal61
✅ثواب زیارت سیدالشهدا در روز عرفه
حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنِ جَعْفَرٍ الْقُرَشِيُّ الرَّزَّازُ الْكُوفِيُّ عَنْ خَالِهِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) رُبَّمَا فَاتَنِي الْحَجُّ فَأُعَرِّفُ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) فَقَالَ أَحْسَنْتَ يَا بَشِيرُ أَيُّمَا مُوءْمِنٍ أَتَى قَبْرَ الْحُسَيْنِ (ع) عَارِفاً بِحَقِّهِ فِي غَيْرِ يَوْمِ عِيدٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ عِشْرِينَ حِجَّةً وَ
عِشْرِينَ عُمْرَةً مَبْرُورَاتٍ مُتَقَبَّلَاتٍ وَ عِشْرِينَ غَزْوَةً مَعَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ إِمَامٍ عَدْلٍ وَ مَنْ أَتَاهُ فِي يَوْمِ عِيدٍ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِائَةَ حِجَّةٍ وَ مِائَةَ عُمْرَةٍ وَ مِائَةَ غَزْوَةٍ مَعَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ إِمَامٍ عَدْلٍ وَ مَنْ أَتَاهُ يَوْمَ عَرَفَةَ عَارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حِجَّةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مُتَقَبَّلَاتٍ وَ أَلْفَ غَزْوَةٍ مَعَ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ إِمَامٍ عَدْلٍ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ لِي بِمِثْلِ الْمَوْقِفِ قَالَ فَنَظَرَ إِلَيَّ شِبْهَ الْمُغْضَبِ ثُمَّ قَالَ يَا بَشِيرُ إِنَّ الْمُوءْمِنَ إِذَا أَتَى قَبْرَ الْحُسَيْنِ (ع) يَوْمَ عَرَفَةَ وَ اغْتَسَلَ فِي الْفُرَاتِ ثُمَّ تَوَجَّهَ إِلَيْهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ حِجَّةً بِمَنَاسِكِهَا وَ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا قَالَ وَ غَزْوَة.
◀️محمّد بن جعفر قرشى رزّاز كوفى، از دائى خود محمّد بن الحسين بن ابى الخطّاب، از محمّد بن اسماعيل، از صالح بن عقبه، از بشير دهّان، وى گفت:محضر مبارك حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام عرض كردم: بسا زيارت حجّ از من فوت شده پس در روز عرفه به زيارت قبر حضرت امام حسين عليه السّلام مىروم از نظر شما چه طور است؟حضرت فرمودند:اى بشير عمل نيك و پسنديدهاى انجام دادهاى، هر موءمن كه در غير روز عيد به زيارت قبر حسين بن على عليهما السّلام برود در حالى كه به حقّ آن حضرت عارف و آگاه باشد خداوند متعال ثواب بيست حجّ و بيست عمره قبول شده و اجر بيست بار جنگ با دشمنان خدا در معيّت نبى مرسل يا امام عادل برايش مىنويسد.و كسى كه در روز عيد به زيارت قبر مطهّرش برود حق تعالى ثواب صد حج و صد عمره و صد بار جنگ با دشمنان خدا در ركاب نبى مرسل يا امام عادل براى او منظور مىفرمايد.و كسى كه در روز عرفه با عرفان به حق آن حضرت به زيارت قبر مطهّرش برود خداوند منّان ثواب هزار حج و هزار عمره مقبول و هزار بار جنگ نمودن با دشمنان خدا در ركاب نبى مرسل يا امام عادل به او مىدهد.بشير مىگويد: محضرش عرض كردم: چگونه اين اجر و ثوابها براى من باشد در حالى كه موقف را ترك كردهام؟بشير مىگويد: پس از ايراد اين كلام حضرت نگاهى شبيه شخص غضبناك به من نموده سپس فرمودند:اى بشير، هنگامى كه موءمن به زيارت قبر حسين بن على عليهما السّلام در روز عرفه مىرود و در فرات غسل كرده و سپس به طرف آن حضرت متوجّه مىشود خداوند متعال به هر قدمى كه وى برمىدارد ثواب يك حج با تمام مناسك و اعمال آن را برايش منظور مىكند.بشير مىگويد: بعد از اين كلام، سخن ديگرى نمىدانم امام عليه السّلام فرمودند مگر كلمه «و ثواب غزوة» را.
📖کامل الزیارات
#عرفه
#لبیک_یا_داعی_الله
@maghtal61
✅پروردگار ابتدا به حاجیان کوی حسین نظر مینماید...
عَنْهُمْ عَنْ سَعْدٍ عَنِ الْهَيْثَمِ بْنِ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَبْدَأُ بِالنَّظَرِ إِلَى زُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) عَشِيَّةَ عَرَفَةَ قَالَ قُلْتُ قَبْلَ نَظَرِهِ لِأَهْلِ الْمَوْقِفِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ كَيْفَ ذَلِكَ قَالَ لِأَنَّ فِي أُولَئِكَ أَوْلَادَ زِنًا وَ لَيْسَ فِي هَوءُلَاءِ أَوْلَادُ زِنًا
و از پدرم و على بن الحسين و محمّد بن الحسن رحمة اللّه عليهم جملگى از سعد، از هيثم بن ابى مسروق نهدى، از على بن اسباط، از برخى اصحاب ما از حضرت ابى عبد اللّه عليه السّلام، آن حضرت فرمودند:خداوند تبارك و تعالى عصر روز عرفه ابتداء به زوار قبر مطهّر حضرت امام حسين عليه السّلام نظر مىكند.راوى مىگويد: محضر مباركش عرض كردم: قبل از نظر نمودن به اهل موقف(حاجىها)؟ حضرت فرمودند: بلى.عرض كردم: چرا اين طور است؟حضرت فرمودند: زيرا در بين حاجىها زنازاده وجود داشته ولى در ميان زائرين قبر مطهّر آن حضرت ابدا زنازاده نمىباشد.
📖کامل الزیارات
#عرفه
#لبیک_یا_داعی_الله
@maghtal61
✅ثواب زیارت عرفه
حَدَّثَنِي أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ وَ جَمَاعَةُ مَشَايِخِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَيْمَانَ النَّيْسَابُورِيِّ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الْيَمَانِيُّ عَنْ مَنِيعِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ مَنْ فَاتَتْهُ عَرَفَةُ بِعَرَفَاتٍ فَأَدْرَكَهَا بِقَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) لَمْ يَفُتْهُ وَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَيَبْدَأُ بِأَهْلِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ (ع) قَبْلَ أَهْلِ عَرَفَاتٍ ثُمَّ قَالَ يُخَالِطُهُمْ بِنَفْسِهِ [فِي نَفْسِهِ ]
پدرم رحمة اللّه عليه و جماعتى از مشايخ و اساتيدم، از محمّد بن يحيى عطّار، از حمدان بن سليمان نيشابورى ابى سعيد، وى گفت: عبد اللّه بن محمّد يمانى، از منيع بن حجّاج، از يونس بن يعقوب بن عمّار، از حضرت أبى عبد اللّه عليه السّلام، حضرت فرمودند:
كسى كه در عرفات روز عرفه را درك نكرد ولى آن را كنار قبر مطهّر حضرت امام حسين عليه السّلام درك نمايد، عرفه از او فوت نشده است و خداوند متعال ابتداء كسانى را كه در كنار قبر آن جناب هستند مورد نظر و التفات قرار داده بعد به اهل عرفات نظر نموده و با ايشان انس مىگيرد.
📖کامل الزیارات
#عرفه
#لبیک_یا_داعی_الله
@maghtal61
✅ حج مخصوص سیدالشهدا
بعضى از اعمال حج مخصوصه اش را امروز بيان كنيم . ملاحظه مى كنيم حالت او را.
امروز، اول صبح ، يك عمل از اعمال او ((سعى )) بود ميان صفا و مروه . هم عرفه دارد، هم مشعر، هم صفا، هم مروه ، هم سعى صفا و مروه دارد. فرقى كه دارد: آنجا هفت مرتبه است ، اينجا هفتاد مرتبه !
🕋🕋((صفا)) خيمه گاه ، ((مروه )) قتلگاه ! گاهى با هروله ، گاهى به هروله ! حالا او را به نظر بياوريد، همين سعى او را ما بين خيمه گاه و قتلگاه ، همين رفت و آمدنش را ملاحظه كنيد؛
كسى كه تشنه باشد، دشمن اينطور اطرافش را گرفته باشد، و اين همه زحمت و اين رفت و آمد.
سعى هايش را بگويم ؟ طواف هايش را بگويم ؟ هروله اش را بگويم ؟ كدام يك را بگويم ؟
يك مرتبه نگاه مى كنم به او، مى بينم : خودش با ((حبيب بن مظاهر)) سعى كردند ميان صفا و مروه . رفتند سر شهيدى . معلوم شد ((مسلم بن عوسجه )) است .
يك مرتبه آمد از صفا به مروه . خودش با على اكبر و جمعى ديگر، رفتند سر شهيدى . معلوم شد ((حر بن يزيد رياحى )) است .
چند جورش ملاحظه كردم كه هفتاد بار رفته است . ملاحظه كردم او را، ديدم : يك وقتى دور رفت ، خيلى دور رفت ، ميان ساقيه رفت . كسى هم همراهش بود، معلوم شد رفته است سر آن ((غلام سياه )).
وقوف هايش را ملاحظه كردم ، مختلف ديدم .
يك جا ديدم : ايستاد، همان وقوف تنها، ديگر ننشست . با هروله هم آمد. خيلى تند هم آمد. ايستاد. ملاحظه كردم ، ديدم نعش ((قاسم )) است .
چرا ننشست ؟ به جهت آنكه روحى باقى نمانده بود، جسدى هم باقى نمانده بود؛ ايستاد به جهت اينكه هنوز پاشنه پائى حركت مى کرد.
نگاه كردم : سر نعش ديگر آمد. آنجا ايستاد، و آمدنش هم طول نكشيد و اينجا تا رسيد، نشست ! نمى دانم نشست ، يا بى اختيار افتاد؟ معلوم شد اين نعش ، نعش حضرت ((على اكبر)) بود.
#حج
#لبیک_یا_داعی_الله
#مجالس_شوشتری
@maghtal61
✅نافع بن هلال
طبری می گوید: در طف کنار فرات آب را بر حسین علیه السلام بستند. امام علیه السلام، عباس علیه السلام را همراه 30 سواره و 20 نفر روانه فرات کرد و 20 عدد مشک خالی به آنان داد. آن ها شبانه تا نزدیک آب آمدند. نافع بن هلال پیشاپیش پرچم را می کشید. عمر بن حجاج که با لشکرش پاسبن آب بود آمدن نفراتی از فوج حق را حس کرد. گفت: کیست؟ نافع در جواب گفت: از قبیله ات از پسر عمو هایت. گفت تو کیستی؟ گفت: نافع بن هلال گفت برای چه آمده ای. گفت آمده ایم از این آب که ما را باز داشته ای بنوشیم گفت بنوش. گوارای وجودت نافع گفت: به خدا تا حسین تشنه است من قطره ای از آن را نمی نوشم ...
سپس حمله کرده مشک ها پر کرده و بازگشتند
طبری 3/324
شیخ مفید می گوید: وقتی حسین علیه السلام در کربلا نزول اجلال فرمود در میان یارانش نافع بن هلال بیشتر از همه توفیق ملازمت حضرت را داشت. به ویژه در مواقعی که بیم غافلگیری می رفت حسین علیه السلام شبی از خیمه ها بیرون آمده به سوی دشت قدم می زد تا دور شد. هلال شمشیر خود را به خود آویخته با شتاب خود را به حضرت رساند. امام را دید که پیچاپیچ صحرا گردنه ها و تپه های اطراف خیمه را رسیدگی می کند. هلال می گوید آن حضرت به پشت سر نگاهی کرد، مرا دیده فرمود: تو هلالی ؟ گفتم : بلی، خدایم مرا قربان تو کند. بیرون آمدن شما در این شب مرا بی قرار کرد. فرمود: ای هلال من بیرون آمدم که به این تل ها رسیدگی کنم. مبادا ان روزی که شما به آن و آن ها به شما حمله می کنند این برآمدگی ها کنید گاهی برای خیمه گاه ما و هجوم دشمن شود. سپس مراجعت کرد در حالی که دست چپ مرا میان دست خود گرفته بود و می فرمود: به ذات خداوند سوگند در وعده ی خدا خلف نیست. سپس فرمود: ای هلال آیا این راه را نمی گیری و بروی؟ میان این دو کوه را بگیر و جان خود را نجات ده. هلال خود را در قدم های امام انداخت و گفت آقای من این شمشیر و این اسب که با من است از این کار سر می پیچند. پس به حق آن خدایی که با وجودت بر سرم منت گذاشته است از تو مفارقت نمی کنم و جدا نخواهم شد تا شمشیر و اسب من خسته و وامانده شوند.
ابومخنف گفته است: نافع پیکان های خود را به زهر آب داده بود و تیر می انداخت و رجز می خواند.
دوازده تن از مردان عمرسعد را کشت و به زمین انداخت آنگاه که تیرها به آخر رسید شمشیر از میان برآورد و به آنان حمله کرد.
سرانجام لشکر ابن سعد قصد جان او کردند و بر سرش ریختند سنگ اندازها سنگ باران و تیر اندازها تیر بارانش کردند. تا آنکه دو بازوی او را شکستند پس از آن او را دستگیر کرده اسیر گرفتند.
نافع با دست شکسته اما با روی سرخ با دشمن روبرو شد شمربن ذی الجوشن او را نگاهداشت و با همراهان خویش او را نزد عمرسعد بردند. عمرسعد به او گفت: ای نافع! خدایت به فریادت برسد چه وادارت کرد که با خود چنین کنی؟ به چه خیال و برای چه؟
نافع با رشادت گفت: پروردگار می داند که چه مراد و مقصودی داشتم. مرد دیگری از همراهان عمرسعد چون نگاه کرد به خون هایی که سیل آسا بر صورت و موی نافع روان بود گفت: آیا خودت نمی بینی که چه بر سرت آمده است ؟
نافع ان مرد رشید که گویی عجز را نمی فهمید و دقت دشمن را به خود نمی خرید غیرتمندانه گفت: به خدا قسم ، کوشش خود را کرده ام. 12 مرد از شما را کشتم به جز آنان که زخمی کرده ام خود را در این کوشش ملامت نمی کنم اگر بازو و دستی برایم باقی مانده بود اسیرم نمی گرفتند.
در آخر شمر او را کشت ...
#اصحاب
#نافع_بن_هلال
@maghtal61
✅در سرزمینی غریب،با دختری مسیحی ازدواج کرده،از عبادات اسلامی هم هیچ چیز یادش نمانده
فقط یاد مصائب سیدالشهدا گریه میکند...
◀️◀️◀️شرح این واقعه تا ساعتی دیگر درکانال مقتل الحسین و اصحابه
@maghtal61
🏴🏴🏴مرحوم علامه نوري از استاد خود، عالم بزرگوار ميرزا خليل تهراني، از - يكي از شاگردان استاد كل وحيد بهبهاني - فاضل معروف مولا محمد كاظم هزار جريبي، نقل مي كند:
روزي در مجلس درس استاد - در مسجد پايين پاي صحن مقدس كربلاي معلي - بودم مردي از زوار وارد شد و كيسه اي تقديم داشت و گفت: در اين كيسه زيور آلات زنانه است، در هر راهي كه صلاح مي دانيد مصرف كنيد.
استاد فرمود: قضيه چيست؟ گفت: داستان عجيبي دارم، من اهل فلان شهر هستم، براي تجارت به يكي از شهرهاي روسيه رفتم، در آنجا ثروت زيادي بدست آوردم. روزي چشمم به دختر زيبائي افتاد، بي درنگ عاشق وي شدم، پيش كسان او رفتم، و دختر را خواستگاري نمودم.
آنها گفتند: از هيچ جهت مانعي براي ازدواج شما با دختر نيست، تنها مانعي كه هست موضوع مذهب است، اگر نصراني شوي دختر را به شما تزويج مي كنيم.
با غصه بيرون آمدم و چند روز صبر كردم، اما عشق آن دختر روز بروز زياد مي شد، تا اينكه دست از تجارت كشيدم و چنان حواسم مختل شد كه مشرف به هلاكت شدم. لذا با خود گفتم: در ظاهر نصراني مي شوم.
روي اين فكر نصراني شده، با آن دختر ازدواج كردم. اما چندي كه گذشت و آتش شهوت فرونشست، از كار خود پشيمان شدم و خود را بسيار سرزنش كردم.
نه قادر بودم به وطن برگردم و نه مي توانستم خود را به نصرانيت راضي كنم، سينه ام تنگ شد، از دستورات اسلام چيزي به يادم نمانده بود. اما به لطف خدا به ياد بزرگ وسيله الهي سالار شهيدان امام حسين عليه السلام افتادم، و تنها راه خود را در گريستن بر مصائب آن حضرت ديدم.
اين فكر در من قوت گرفت و محبت زيادي به آن بزرگوار پيدا كردم. روزها در كنجي مي نشستم و زانوي غم در بغل كرده، مصائب آن بزرگوار را به زبان مي آوردم و گريه و زاري مي كردم.
همسرم از ديدن اين حالت تعجب مي كرد و از سبب گريه ي من سؤال مي نمود، سرانجام به خدا توكل كرده به او گفتم كه من به مذهب اسلام باقي هستم، و گريه ي من براي حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام است.
همينكه اسم شريف آن حضرت را شنيد، نور اسلام در قلبش ظاهر شد و تاريكيهاي كفر را بزدود و اسلام اختيار نمود، و با من در مصيبت هاي آن حضرت گريه مي كرد.
تا اينكه تصميم گرفتم اموال خود را برداشته و مخفيانه به كربلا مشرف شويم تا آشكارا اظهار اسلام كرده و در مجاورت قبر مقدس زندگي كنيم. متأسفانه همسرم مريض شد و از دنيا رحلت كرد.
نزديكان او جمع شدند و او را بطريق نصاري تجهيز كرده، با همه ي زيورهايش دفن نمودند.
حزن و اندوه من زياد شد و با خود گفتم: شب مي روم و جسد او را بيرون مي آورم و به كربلا برده و در آنجا دفن مي كنم.
چون شب شد قبر را شكافتم، ديدم جنازه ي مردي با شارب بلند و ريش تراشيده در آنجاست. متحير شدم و سبب آن را ندانستم. با خاطر پريشان به خانه رفتم و خوابيدم.
در عالم خواب ديدم كسي مي گويد: دل خوش دار كه همسرت را ملائكه به كربلا حمل كردند و در ميان صحن مقدس، طرف پايين پا، نزديك مناره ي كاشي دفن نمودند، و اين جسد فلان عشار است كه امروز او را در آنجا دفن كردند، او را بجاي همسر تو اينجا آورده اند.
من خوشحال عازم كربلا شدم و خداوند مرا موفق به زيارت آن حضرت نمود. از خدام صحن مقدس سؤال كردم در فلان روز پاي مناره چه كسي دفن كرديد؟ گفتند: فلان عشار.
قصه خود را براي آنها نقل كردم، پس قبر را شكافتند، چون داخل قبر شدم، ديدم عيالم بهمان طوريكه در شهر خودش او را به خاك سپرده بودند ميان قبر خوابيده، زيورهاي او را برداشتم و به شما تقديم مي كنم.
#فضائل
#کاربردی
@maghtal61
🏴🏴سوال حضرت قاسم در مورد شهادت خويش در شب عاشورا و خبر از گرفتار شدن به بلای عظیم
◀️وقتي در شب عاشورا امام حسين(ع) خبر از شهادت همه اصحاب خويش ميدهد، حضرت قاسم(ع) اينگونه سوال میکند؛
یا عَمَاه أَنَا فِی مَنْ یُقْتَلْ؟؛
اي عموجان آیا من هم فردا در شمار شهیدان خواهم بود؟
امام حسین علیهالسلام با مهربانى و عطوفت فرمود:
یا بُنَىَّ کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ؟؛
فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟
عرض کرد: یا عَمِّ أَحْلى مِنَ الْعَسَلِ؛ عموجان! از عسل شیرینتر!.
امام فرمود: إی وَاللَّهِ فِداکَ عَمُّکَ إِنَّکَ لَأَحَدُ مَنْ یُقْتَلُ مِنَ الرِّجالِ مَعِی بَعْدَ أَنْ تَبْلُوا بِبَلاءٍ عَظیمٍ ؛
آرى به خدا! عمویت به فداى تو باد! تو نیز از شهیدان خواهى بود آن هم پس از گرفتارى سخت شهید خواهى شد!
📖📖مدینةالمعاجز
#کاربردی
#حضرت_قاسم
🏴🏴گریه کردن حضرت سیدالشهدا(ع) و قاسم بن الحسن(ع) در آغوش هم
◀️ثُمَ خَرَجَ قَاسِمِ بنِ الحَسَن و هُوَ غُلَامٌ صَغِيرٌ لَم يَبلغ الحلم فَلَما نَظَرَ الحُسَين إلَيه قَد بَرَزَ إِعتَنَقَه و جَعَلَا يَبكِيَان حَتَى غُشِيَ عَلَيهِمَا
قاسم بن الحسن براى جهاد در راه خدا به سوی میدان جنگ بیرون آمد. او كودك صغيرى بود كه بالغ شده بود. هنگامى كه امام حسين عليه السلام به او نگاه كرد و ديد براى مبارزه قيام نموده است با وى معانقه كرد و هر دو به قدرى گريستند كه غش نمودند.
📖📖 بحار الأنوار ، علامه مجلسی، ج45، ص: 33
#کاربردی
#حضرت_قاسم
@maghtal61
✅✅مصیبت حضرت علي اصغر
كسى كه اين قدر بر او صعب است كه كسى از او خواهش بكند، چه بر او مى گذرد كه خودش لاعلاج بشود كه خواهش بكند به جهت اتمام حجت خدائى كه بايست خواهش آب بكند؟!
خدا قرار داده كه سيدالشهدأ سه مرتبه آب به اهل كوفه داد: يكى استسقأ به جهت ايشان در كوفه . يكى هم در صفين كه معاويه آب را گرفته بود. يكى ديگر وقتى كه در اين صحرا لشكر حر آمدند و تشنه بودند.
بايد اين سه حق آب دادن را برايشان ثابت كند كه حجت تمام باشد، كسى كه اين قدر خواهش بر او صعب است .
اول آدم فرستاد. برير رفت گفت ، درست نشد. حر رفت گفت ، درست نشد. حضرت عباس را فرستاد، نشد. خودش براى خواهش آمد. اول فرمود: خواهش دارم آب بدهيد به همه ماها. قبول نكردند.
بعد فرمود: نمى دهيد به خودم و اصحابم ، اقلا به اين زنها آب دهيد. فرمود: اين جماعت زنها اگر آب بخورند ضررى به حال شما ندارد، و ما آب بخوريم قوت مى گيريم . زنها كه قتال كن نيستند! قبول نكردند.
فرمود: خوب ، نه به اصحاب مى دهيد، نه به زنها، تنزل كرد فرمود: اطفال كوچك را آب بدهيد! قبول نكردند؟!
از اين هم پائين آمد، خواهش ديگر كرد. اول فرمود ((آب دست )) ما بدهيد، قبول نكردند. ديگر تنزل كرد، رفت آن طفل شيرخواره را آورد. در آن حال نفرمود: آب بدهيد به من تا به او بدهم بلكه او را آورد.
شماها خيال مى كنيد مصيبت ، تير به حلقوم ((على اصغر)) خوردن است ؟! اصل مصيبت همين طفل را به ميدان آوردن است . ظاهرا وقتى هم بوده است كه طفل محتضر هم بوده است . فرمود:
اى جماعت ! ويلكم ! اسقوا هذا الرضيع ؛ يعنى خودتان آب بياوريد به اين طفل بدهيد. أما ترونه يتلضى عطشا؛ نمى بينيد چه قسم به خود مى پيچد؟
دو چيز از بابت اين طفل دل را مى سوزاند، يكى آنكه فرمود: خودتان آبش بدهيد. يكى ديگر آنكه او را بلند كرد فرمود: ببينيد چطور رنگش زرد شده ، و دست و پا مى زند از بى آبى !
#شیخ_جعفر_شوشتری
@maghtal61
✅آیا غیر حربن یزید ریاحی از لشکر عمربن سعد کسی به امام پیوست؟
✅آیا نام ابوالحتوف را شنیده اید؟
#اصحاب
◀️◀️شرح این واقعه تا ساعتی دیگر در مقتل الحسین و اصحابه
✅سعد بن حرث و برادرش ابوالحتوف
اهل کوفه بودند و همراه عمربن سعد برای جنگ با حسین علیه السلام بیرون رفتند.
صاحب حدائق گفته است: در روز عاشورا هنگامی که یاران حسین علیه السلام به شهادت رسیدند با صدای بلند می فرمود:
اَلا ناصِرٍ فَیَنصُرُنا
آیا کسی نیست که ما را یاری کند؟ زنان و کودکان این را شنیدند و فریاد برآوردند. سعد و برادرش ابوالمحتوف صدای حسین و ناله ی کودکانش را شنیدند و به حسین علیه السلام متمایل شدند و همراه حسین علیه السلام با دشمنان جنگیدند تا اینکه گروهی را کشتند و گروهی دیگر را زخمی نمودند سپس هر دو با هم شهید شدند. رحمت خدا بر آن ها باد.
📖ترجمه ابصار العین ص 161
حدائق الوریه ص 122
#اصحاب
#ابوالحتوف
@maghtal61
✅نحوه شهادت حضرت قاسم بن الحسن(ع)
تاريخ الطبري عن حُمَيد بن مسلم: خَرَجَ إلَينا غُلامٌ كَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ، في يَدِهِ السَّيفُ، عَلَيهِ قَميصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ أحَدِهِما ـ ما أنسى أنَّهَا اليُسرى ـ فَقالَ لي عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ نُفَيلٍ الأَزدِيُّ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيهِ! فَقُلتُ لَهُ: سُبحانَ اللّهِ! وما تُريدُ إلى ذلِكَ؟! يَكفيكَ قَتلُ هؤُلاءِ الَّذينَ تَراهُم قَدِ احتَوَلوهُم. قالَ: فَقالَ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَيهِ؛ فَشَدَّ عَلَيهِ.فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّيفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ، فَقالَ: يا عَمّاه! قالَ: فَجَلَّى الحُسَينُ عليه السلام كَما يُجَلِّي الصَّقرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّةَ لَيثٍ غُضُبٍّ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّيفِ، فَاتَّقاهُ بِالسّاعِدِ، فَأَطَنَّها مِن لَدُنِ المِرفَقِ، فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ وحَمَلَت خَيلٌ لِأَهلِ الكوفَةِ لِيَستَنقِذوا عَمراً مِن حُسَينٍ عليه السلام، فَاستَقبَلَت عَمراً بِصُدورِها، فَحَرَّكَت حَوافِرَها وجالَتِ الخَيلُ بِفُرسانِها عَلَيهِ فَوَطِئَتهُ حَتّى ماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَةُ، فَإِذا أنَا بِالحُسَينِ عليه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ، وَالغُلامُ يَفحَصُ بِرِجلَيهِ؛ وحُسَينٌ عليه السلام يَقولُ: بُعداً لِقَومٍ قَتَلوكَ، ومَن خَصمُهُم يَومَ القِيامَةِ فيكَ جَدُّكَ! ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّكَ أن تَدعُوَهُ فَلا يُجيبَكَ ، أو يُجيبَكَ ثُمَّ لا يَنفَعَكَ! صَوتٌ وَاللّه ِ كَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ. ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَكَأَنّي أنظُرُ إلى رِجلَيِ الغُلامِ يَخُطّانِ فِي الأَرضِ، وقَد وَضَعَ حُسَينٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قالَ: فَقُلتُ في نَفسي: ما يَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ وقَتلى قَد قُتِلَت حَولَهُ مِن أهلِ بَيتِهِ، فَسَأَلتُ عَنِ الغُلامِ، فَقيلَ: هُوَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ.
ترجمه: تاريخ الطبرى ـ به نقل از حُمَيد بن مسلم ـ : جوانى به سان پاره ماه شمشير به دست، به سوى ما آمد. او پيراهن و بالاپوش و كفش هايى داشت كه بند يك لِنگه اش پاره شده بود، و از ياد نبرده ام كه لنگه چپ آن بود. عمرو بن سعد بن نُفَيل اَزْدى به من گفت: به خدا سوگند بر او حمله مى برم. به او گفتم : سبحان اللّه! از آن چه مى خواهى؟! كُشتن همين كسانى كه گرداگردِ آنها را گرفته اند براى تو بس است. گفت: به خدا سوگند، به او حمله خواهم بُرد! آن گاه بر او حمله بُرد و باز نگشت تا با شمشير بر سرش زد. آن جوان به صورت [بر زمين] افتاد و فرياد برآورد: عموجان! حسين عليه السلام مانند باز شكارى نگاهى انداخت و مانند شير شرزه به عمرو، يورش بُرد و او را با شمشير زد. او ساعد دستش را جلوى آن گرفت امّا از آرنج ، قطع شد. فريادى كشيد و از امام عليه السلام كناره گرفت. سواران كوفه يورش آوردند تا عمرو را از دست حسين عليه السلام بِرَهانند؛ امّا عمرو در جلوى سينه مَركب ها قرار گرفت و سواران با اسب بر روى او رفتند و وى را لگدمال كردند تا مُرد. غبار [ نبرد ] كه فرو نشست حسين عليه السلام بر بالاى سر جوان ايستاده بود و او پاهايش را از درد به زمين مى كشيد. حسين عليه السلام فرمود: «از رحمت خدا دور باد گروهى كه تو را كُشتند و كسانى كه طرفِ دعوايشان در روز قيامت جدّ توست!». سپس فرمود: «به خدا سوگند ، بر عمويت گران مى آيد كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد يا پاسخت را بدهد و سودى نداشته باشد؛ صدايى كه ـ به خدا سوگند ـ جنايتكاران و تجاوزگران بر آن فراوان و ياورانش اندك اند». سپس او را بُرد و گويى مى بينم كه پاهاى آن جوان بر زمين كشيده مى شود و حسين عليه السلام ، سينه اش را بر سينه خود ، نهاده است. با خود گفتم : با او چه مى كند؟ او را آورد و كنار فرزند شهيدش على اكبر و كشتگان گِرد او ـ كه از خاندانش بودند ـ گذاشت. نام آن جوان را پرسيدم. گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب است.
📖📖 تاريخ طبري: ج ٥ ص ٤٤٧
#حضرت_قاسم
#طبری
#کاربردی
@maghtal61