🍂 زندگی ؛
گاهی به سادگی
یک لیوان چای آتشی
و یک صبحانهی محلی
لذت بخش میشود
کافی است باور کنی
میتوان خوشبختی را ساخت...
¤ روزگارتان پر امید
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
برکت روزمان
از نگاه شماست
که اگر نباشد ،
ما کجا و یادتان کجا ..!
این پنج قهرمان شهید
طی حدوداً دو سال از عملیات بدر
تا کربلای ۵ به فیض شهادت رسیدند.
#السلام_علی_الشهداء
#قهرمانان_وطن
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 برشی عرفانی از مستند «روایت فتح» که حکایت از قدرت اخلاص دارد!
🔸بله، حتی کارهای معمولی هم به شرطی که با اخلاص انجام شوند و به طور صد درصدی برای رضای خدا باشند، بزرگ ترین اثرات عینی را دارند و کیست که نداند عملیات وعده صادق و شعارهای مرگ بر اسرائیل دانشجویان دانشگاه های آمریکا حاصل زحمات این نوجوان کشاورز خربزه کار اصفهانی است؟!
🇮🇷 کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🌹؛🌴🌹 🌴؛🌹 🌹 جنایت در خرمشهر / ۶ از زبان افسران حاضر در خرمشهر
🌹؛🌴🌹
🌴؛🌹
🌹 جنایت در خرمشهر / ۷
از زبان افسران حاضر در خرمشهر
┄═❁๑❁═┄
🔸خرمشهر دریایی از خون
سرهنگ دوم ستاد ثامرا احمد الفلوجی
افسران نسبت به ادامه عملیات و محدوده آن غافلگیر نشدند زیرا بیشتر آنان درسهای قبلی را درباره عملیات زمینی که شامل مناطق خرمشهر، شلمچه و آبادان میشد فرا گرفته بودند. ماکت این مناطق، دانشکده ها، مؤسسات و مدارس نظامی و مراکز عالی فرماندهی وجود داشت. بالاتر از این مسأله فرماندهی ما بسیاری از تجهیزات را برای این عملیات بسیج کرده بود و حتی از نظر ایجاد فضای سیاسی و فرهنگی نیز اقداماتی انجام داده بود.
همه افراد غیر نظامی صدمه دیده بودند اما مسائل مادی موجب شده بود که همه این مصیبتها نادیده گرفته شوند و فرد عراقی به جای اینکه به انگیزه های جنگ و دلایل آن فکر کند فقط در فکر دریافت ماشین و خانه بود. بالطبع سياست حیله گرانه صدام تا اینجا برای او موفقیت آمیز بود. او این سیاست را تا مدتی نسبت به مردم شریف در داخل عراق اعمال کرده بود، اما کشورهای همجوار نیز با همه توان در کنار ما قرار گرفتند. نگرانی و دغدغه نسبت به قومیت عربی تا حدودی در شتافتن رؤسای آن کشورها به سوی صدام و عراق سهیم بود.
به محض ورود تانکهای ما به روستای «حمید»، یافتن افراد مقاومت، مهم ترین مسأله برای ما شد افراد مزدور هر روز فهرستی از اسامی این گونه افراد را به ما میدادند و آنها دستگیر و دست بسته تحویل اداره اطلاعات نظامی استخبارات میشدند. از سوی دیگر، افسران و سربازان ما آنچنان دست به قتل و غارت و رعب می زدند که در تاریخ نظیر ندارد. به خاطر دارم که ستوانیار ترکی احمد همراه با پنج سرباز در مقابل خانه ای ایستاد و با لگد به در خانه زد و با زور وارد خانه شد وفریاد زد: دستها بالا
زن جوانی گفت: برای چه؟ چه میخواهید؟
ستوانیار گفت طلا میخواهیم آن زن از دادن طلاهایش خودداری کرد. اما یکی از سربازان با قنداق تفنگ ضربه ای به سر آن زن زد و او را نقش بر زمین کرد. آنگاه همه افراد خانواده به بهانه اینکه با ارتش به مقابله برخاسته اند دستگیر شدند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
پیگیر باشید
#جنایت_در_خرمشهر
#خاطرات_اسرای_عراقی
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🌹؛🌴🌹
🌴؛🌹
🌹 جنایت در خرمشهر / ۸
از زبان افسران حاضر در خرمشهر
7⃣
┄═❁๑❁═┄
🔸خرمشهر دریایی از خون
سرهنگ دوم ستاد ثامرا احمد الفلوجی
بالاخره پس از مدتی شروع به تحکیم مواضع مان در خرمشهر کردیم. ما برای ورود به خرمشهر با موارد زیادی از حالتهای تمرد و مقاومت مواجه شدیم تا جایی که فقط با گذشتن از دریای خون توانستیم وارد این شهر شویم. این شهر از شدت جراحتهای وارده بر آن شدیداً ناله می کرد. در نامه های محرمانه نظامی آمده بود که باید محمره (خرمشهر) آزاد شود. شهری که عراقیها بر روی آن حساب خاصی باز کرده و نسبت به آن شرط بسته بوده اند.
از دوستم سرهنگ ستاد قیس العامری پرسیدم این شهر چه اهمیتی برای ما عراقی ها دارد؟ گفت: محمره [خرمشهر] در نقشه سیاسی نظامی ایران، شهر مهمی است و در صورتی که ما این شهر را در تصرف خودمان نگه داریم نظام فعلی ایران به زودی سقوط خواهد کرد. گفتم: جناب سرهنگ محمره (خرمشهر) شهر کوچکی است و بر روی نقشه سیاسی نظامی، شهرهای بزرگتری وجود دارد. گفت: درست است این شهر کوچک است اما ما ایرانیها را تحت فشار قرار خواهیم داد و این شهر را در تصرف خود نگه میداریم تا طرفداران [امام] خمینی تسلیم ما شوند. در منطق رهبری عراق این مفهوم واضح و آشکار است که باید دشمن را وادار به پیمودن راه صدام کرد. رهبری ما میخواست که ایرانی ها از اهداف انقلابشان دست بشویند؛ زیرا بخش اعظم مردم ما شیعه مذهب هستند و در طول تاریخ این مسأله معروف است که شیعیان اهل قیام و انقلابند و پیروی از رهبر دینی - مرجع تقلید - را امری واجب می دانند. از این رو رهبری و در رأس آن صدام حسین [امام] خمینی را به عنوان مانع بزرگی در مقابل طرحهایی میدید که خواستار تغییر مفاهیم و ارزشهای اسلامی و تبدیل آنها به مفاهیم و ارزشهای بعثی بود.
از سوی دیگر، رهبری عراق متوجه نشانه هایی شد که بیانگر تأثیرپذیری آشکار شیعیان عراقی از انقلاب اسلامی ایران بود. آنها با انقلاب هم فکری میکردند و آن را از خود میدانستند و انتظار داشتند حکومتی اسلامی در سرزمین آنها ایجاد شود. همه این عوامل در ورای تصمیم به جنگ، جنگی که به همراه خود، انواع مصیبت ها، درد و رنج ها و ظلم و ستمها را داشت قرار گرفت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
پیگیر باشید
#جنایت_در_خرمشهر
#خاطرات_اسرای_عراقی
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🌹؛🌴🌹
🌴؛🌹
🌹 جنایت در خرمشهر / ۹
از زبان افسران حاضر در خرمشهر
┄═❁๑❁═┄
🔸خرمشهر دریایی از خون
سرهنگ دوم ستاد ثامرا احمد الفلوجی
نیروهای ما در خرمشهر جنایتهایی از نوع دیگری مرتکب شدند و به طور منظم شهر را ویران کردند. ساختمانهای بلند با مواد منفجره ویران میشد، حتی خیابانها مراکز و وسایل ارتباطی را نیز ویران کردند. به خاطر دارم که یک روز به ستوان یکم راضی محمد الهيئی برخورد کردم. او مأموریت تخریب را به عهده داشت.
به او گفتم اینجا چه میکنی؟ جواب داد جناب سرهنگ جناب! فرمانده لشکر دستور تخریب همه ساختمانهای واقع در این خطه را صادر کرده اند. فرماندهی در نظر داشت یک حصار دفاعی در جبهه مقابل مواضع ایرانی ها ایجاد کند و بدین ترتیب کلیه ساختمانها را تخریب کرد و از مصالح آنها برای ساختن این دیواره دفاعی استفاده کرد.
یکی دیگر از جنایاتی که رخ داد شست و شوی مغزی مردم بود. براساس نامه های محرمانه ای که به واحدهای ما در خرمشهر ابلاغ گردید، باید مردم را در این شهر با اصول و مبانی حزب بعث عرب اشتراکی آشنا میکردیم. ما برای وادار کردن مردم به پذیرش اصول و ارزشهای حزبی مان از وسایل زور بهره میبردیم. به خاطر دارم پیرمردی از اهالی خرمشهر از من پرسید: شما که میگویید اصول و مبانی ما همان اصول انسانی است پس چرا فرزندان ما را شکنجه میدهید و در منطقه ما هرزگی میکنید؟
جواب روشنی برای این پرسش وجود نداشت. این پیرمرد به خاطر همین مشاجرات و بحثها جان باخت. او توسط افراد دژبان لشکر دستگیر و اعدام شد.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
پیگیر باشید
#جنایت_در_خرمشهر
#خاطرات_اسرای_عراقی
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🌹؛🌴🌹
🌴؛🌹
🌹 جنایت در خرمشهر / ۱۰
از زبان افسران حاضر در خرمشهر
┄═❁๑❁═┄
🔸خرمشهر دریایی از خون
سروان سعدی فرحان الکرخی
نیروهای ما وارد خرمشهر شدند. دستورات صادره خیلی روشن و واضح نبود. مهمترین هم و غم افسران و سربازان ما پیشروی به سوی خرمشهر بود. وسایل تبلیغاتی و شعارهای دروغین، عواطف و احساساتی را برانگریخته بود.
یکی از سربازان به من گفت، جناب سروان وقتی وارد خرمشهر شدیم چه کنیم؟ گفتم: هر کاری میخواهید انجام دهید. فرماندهی به شما اجازه داده هر کاری به نظرتان مناسب آمد، انجام دهید.
گفت: جناب سروان من عاشق طلا و جنس مخالفم.
این سرباز به کمک دیگر سربازان دست به سرقت و دزدی و تجاوز میزد.
لحظه ها و ساعتها در خرمشهر به سختی می گذشت. در واقع آنچه در روزنامه ها و مجلات درباره خرمشهر نوشته شده کافی نبود. یک روز برای بازرسی مواضع تیپ ۲۳ در خرمشهر، به آنجا رفتم. واحد مهندسی شبانه روز کار میکرد و ساختمانها را به منظور ایجاد یک دیواره دفاعی و ساختن مواضع خراب میکرد. راننده بلدوزر شخصی به نام احمد رسول الفرطوسی مشغول کار بود. او مست بود، ترانه میخواند و میرقصید و میگفت امروز قادسیه است. صدام قهرمان
رهبر ماست!
او با بلدوزر خانه ها و کارگاهها را تخریب میکرد و هیچ توجهی به مردم و وسایل آنها نداشت. مردم جمع شده بودند و با چشمان خود می دیدند که چگونه بلدوزرها خانه ها را خراب میکنند و هیچ کس هم نمی تواند با این اقدامات مخالفت کند. سربازان مردم را برای تقرب به رهبری مورد انواع شکنجه ها و آزارها قرار می دادند. معیار واقعی محبت به رهبری، در این گونه اقدامات نمود می یافت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
پیگیر باشید
#جنایت_در_خرمشهر
#خاطرات_اسرای_عراقی
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🍂 سعی بیهوده نکن!
خشخشِ اینجا زیاد شده
مفهومها عوض شده
صدایت دیگر مفهوم نیست...
📞 به سربازان "سیدعلی" بگو:
ما خط رو حفظ کردیم
سپردیمش به شما ...
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
1_4098963742.mp3
5.14M
خدایا ببخش
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🔻 ورزش در اسارت
صبح یکی از روزهای اسارت، بچه ها را در سوز سرمای زمستان از آسایشگاه بیرون آوردند و سروان عراقی بعد از آمارگیری گفت: امروز همه باید ورزش کنید.
ما نیز پس از کمی نرمش، شروع به دویدن دور محوطه کردیم. ضربه های پا، در حین دویدن، ما را به یاد حال و هوای جبهه انداخت. با وجود آنکه در زندگی مشقت بار اسارت، همگی تحلیل رفته و روزبروز ضعیف تر شده بودیم، اما در آن هنگام هماهنگی برادران در «بدو، رو» قابل ستایش بود.
دستها را مشت کرده و روی سینه قرار داده بودیم. کم کم صدای زمزمه ی «یک، دو، سه علی» به چنان طنین بلندی تبدیل شد که دیوارهای اردوگاه را می لرزاند. ذکر نام حضرت علی (ع) در ضربه ی چهارم، به مشابه گلوله ای بود که در مرکز اسارت بر قلب دشمن می نشست.
کانال ضد صهیونیستی مشتاقان شهادت🌷
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🍂 مگیل / ۴۹ داستان طنز اثر ناصر مطلق ✾࿐༅◉○◉༅࿐✾ فردای آن شب قرار شد به حمام برویم.
🍂 مگیل / ۵۰
داستان طنز
اثر ناصر مطلق
✾࿐༅◉○◉༅࿐✾
سامی دوباره پیش من برگشت و در گوشی گفت: «از نگهبانها خبری نیست.» طبیعی بود. با آمدن و سرازیر شدن ناگهانی رزمندگان ما، کردها پا به فرار
گذاشته و رفته بودند و احتمالاً برای این کار هم توبیخ میشدند.
به سامی گفتم: عذرشان موجه است؛ چراکه در این فرصت کم نمیشود با فرماندهی هماهنگ کرد. اگر خودت بودی و چند تا زندانی روی دستت مانده بود، چه کار می کردی؟! سامی یک سرنیزه پیدا کرد و با همان، خلبان عراقی را مجبور کرد تا دنبالمان بیاید. این بنده خدا از چاله درآمد، افتاد توی چاه.
سامی که انگار خلبان عراقی را بهتر از من میشناخت، گفت: حرف نزن، الان عکس زن و بچه اش را در می آورد و میزند زیر گریه.
بقیه زندانیها را فراموش میکنیم و به طرف نیروهای ایرانی به راه می افتیم.
سامی مجبور بود هم هوای خلبان را داشته باشد و هم عصای کوری من باشد.
برای همین وقتی خسته می شد، غُرغر میکرد.
- تو که طرح میدهی خودت دستش را بگیر و بیا.
- الان میرسیم. ناراحت نباش.
- خب این بنده خدا را ول میکردی میرفت دیگر.
- ای بابا چقدر غر میزنی فکر آن بچه هایی باش که برای این عملیات چند شب است نخوابیدند.
خلبان عراقی که حرفهای ما را شنید ولابد توی ذهنش ترجمه می کرد، دست به جیب شده بود که سامی محکم روی دستش زد و گفت: تو دیگر شروع نکن. عکس زن و بچه ات مثل فیلم تکراری شده، خلبان این قدر ترسو، نوبر است والله.
من هم برای اینکه حرف را عوض کرده باشم گفتم: «این، و آن استوار ما را باید بست به یک گاری. خوب شد ماها به عنوان داوطلب به جبهه آمدیم و گرنه این همه مرز را باید میسپردیم دست استوار و نیروهایش که از خودش عتیقه تر بودند.
همین طور که مشغول بگومگو بودیم ناگهان به توده ای از گوشت و پرز برخوردم. درست مثل یک قالی کلفت که سر راه توی جاده آویزان کرده باشند.
چند قدم به عقب برگشتم و نشستم روی زمین. صدای سامی می آمد.
- این دیگر از کجا سبز شد.
پرسیدم: «چی؟!»
یک قاطر، یک قاطر در حال نشخوار کردن. دو دستی زدم توی سرم و گفتم لابد مگیل است!
- خودش است، چقدر سرحال هم هست. انگار از عملیات بچه ها خوشحال است. بله ، خوب رفیقهایش را میبیند. الان گردان قاطریزه هم توی راه است. اما جان هرکی را دوست دارید خودتان جلو بروید این حیوان زبان بستهی زبان نفهم را جلو نفرستید، همۀ ما را به باد فنا میدهد، از بس که اون جلوملوها هم راه رفته عادت کرده. فکر میکند راستی راستی فرمانده است.
سامی عراقی را روی مگیل میاندازد و افسارش را در دست میگیرد
قبل از اینکه راه بیفتد فحش میدهم جان مادرت خودت جلو برو. با این حیوان یا سر از میدان مین در می آوریم و یا به چنگ عراقیها می افتیم.
سامی میخندد و حرکت میکند. هر چه جلوتر میرویم، صدای بچه ها بیشتر شنیده میشود. نزدیک صبح به بالای ارتفاع میرسیم. من که جایی را نمیبینم اما سامی میگوید دارد هوا روشن میشود.
با خود میگویم پایان شب سیه سفید است و از این شعر گریه ام میگیرد. سامی، من و مگیل را متوقف میکند و میگوید همینجا بایستید من الان می آیم. از ما دور میشود. میدود و فریاد میزند.
- برادرها، برادرها کجایید؟
ناگهان صدای رگبار میآید. دلم هری میریزد. نکند سامی را..؟! اما دوباره
صدایش می آید.
- برادرها کجا هستید؟
میفهمم که آن رگبار گلوله ربطی به سامی نداشته. برای چند لحظه همه چیز در سکوت فرومی رود. فقط صدای پفترههای مگیل است که شنیده میشود.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#مگیل
#طنز
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂