🔷خاطراتی از شهید قربانعلی عرب:
✨سیرت واقعی
قربانعلی به وجود امام خمینی (ره) عشق می ورزید و برای دیدار ایشان لحظه شماری می کرد. یکبار توفیق حاصل شد و او به دیدار خصوصی حضرت امام (ره) نائل گردید. هنگامیکه به سوی اطاق قدم برمی داشت، هر آن تپش قلبش بیشتر و آتش وجودش سوزان تر می شد. به ورودی اتاق رسید اما ایستاد و جلو نرفت، همه همراهان از عشق او به دیدن روی امام آگاه بودند و از این عمل قربانعلی متعجب شده بودند.
«چرا داخل نمی شوی؟ مگر نمی خواستی ایشان را ببینی و به دست بوسی شان بروی ؟»
قربانعلی سر به زیر انداخت و آهسته گفت: «می ترسم امام چهره واقعی مرا ببینند و به سیرتم پی ببرند. من از سیرتم شرمسارم و نمی خواهم امام ناراحت شوند …»
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
✨باغبان گلها
سال های جنگ بود و قربانعلی مجروح از گلوله کینه توزانه دشمن در بیمارستان بستری شد. یکبار از صدا و سیما برای مصاحبه به بیمارستان آمدند تا با آقای عرب مصاحبه کنند اما قربانعلی نپذیرفت و به نوجوان کنار دستش اشاره کرد تا با او مصاحبه کنند، خبرنگار پرسید:چرا؟ و او پاسخ داد:«کار را همین نوجوان ها و بسیجی ها انجام می دهند ما هیچ کاره ایم، خبرنگار به سمت تخت نوجوان رفت و سؤالاتی پرسید:«مصاحبه تمام شد خبرنگار از نوجوان پرسید:«آقای عرب را می شناسی؟» بسیجی بی تأمل پاسخ داد:«او یکی از فرماندهان لشگر است من او را به اسم می شناسم ولی قیافه او را ندیده ام خبرنگار آقای عرب را به او نشان داد بسیجی شرمزده سر به زیر افکند زیرا عرب همان فردی بود که در طول دوران درمانش بیشتر کارهای شخصی او را انجام می داد. عرب مردی کامل بود انسانی وارسته از مادیات دنیا، همیشه بچه های رزمنده را به نام آقای گل صدا می کرد گرچه برای تمام آنانکه او را می شناختند او بهترین گل دنیا بود.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
✨جهاد اکبر
اواخر سال 1363 بود که یک روز مرا صدا کرد و گفت: «تصمیم دارم از لشگر امام حسین(ع) بروم و در جای دیگری مشغول خدمت شوم. جایی که غریبه باشم و کسی مرا نشناسد.» علت تصمیمش را پرسیدم و او پاسخ داد: «من سال ها در این لشگر بوده ام و تقریبا همه مرا می شناسند و احترام خاصی برایم قائلند. نگرانم که مبادا از خلوص نیتم کاسته شود و برای ریا، کارها را انجام دهم نه برای رضای خدا. اگر به جایی بروم که غریبه و ناشناخته باشم، دیگر این نگرانی وجود ندارد.» به او پیشنهاد کردم که با امام جمعه آبادان مشورت کند و موضوع را با ایشان درمیان بگذارد تا راهنمایی اش نماید. ایشان به قربانعلی دلگرمی و امید داده به او گفتند: «با قوت قلب و نیت پاک به کارتان ادامه دهید که رضای خدا در این است که در لشگر خودتان باقی بمانید، تا از تجربیاتتان استفاده شود.»
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
✨جواب شهدا
در منطقه بودم که خبر مجروح شدن قربانعلی را برایم آوردند. خود را به بیمارستان رساندم و چند روزی کنارش ماندم. او با وجود اینکه زخم ها و جراحات عمیق و زیادی در بدن داشت، لب به شکایت و ناله نمی گشود. تنها چیزی که از زبانش نمی افتاد، ذکر خداوند و درود و سلام بر اهل بیت (ع) بود. در یکی از روزها استاندار اصفهان همراه هیأتی برای عیادت از او به بیمارستان آمدند و در مورد حماسه آفرینی ها و فداکاری های قربانعلی صحبت کردند و او را مورد تکریم و تمجید قرار دادند. پس از رفتن آنها، دیدم که چشمان قربانعلی پر از اشک شده و او به شدت گریه می کند. پرسیدم: «چرا گریه می کنی؟ مگر فراموش کردی که گریه برای بخیه هایت مضر است؟» پاسخ داد: «من با چشم خود شهادت و رشادت رزمندگان را در شب عملیات دیده ام و بسیاری از آنها در کنار خودم به شهادت رسیدند. کار اصلی بر دوش آنهاست آن وقت نام و افتخارش را به من می دهند. آخر فردای قیامت چگونه جواب شهدا را بدهم؟!»
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
✨آقای گل
بهش میگفتند: «اوستای عرب» همه کاری بلد بود. از زدن دکل دیدهبانی گرفته تا کندن خندق تا تو دل عراقیها. وقتی خواسته بودند مسجد چهارده معصوم را در شهرک دارخوئین بسازند، عرب شده بود پیشقدم. اسم ماشینهای آجر و بلوک و سیمان را گذاشته بود ماشین ثواب و خودش هم شده بود بنای مسجد. سعی میکرد اولین کسی باشد که خودش را به ماشین ثواب میرسونه.
از اولین کسانی بود که جلوی دشمن خط شیر را راهاندازی کردند و به راستی که چه اسم قشنگی خط شیر، خطه شیرمردان، و قربانعلی هم جزء آنها بود .
وقتی اومده بود جنگ، با یک خانواده جنگزده اهوازی آشنا شده بود. قربانعلی که دلش مثل گنجشک؛ فهمیده بود که آن خانواده خانه ندارند؛ خانواده خودش را به خانه پدری برده بود و خانه هفتاد متری خودشان را به آنها داده بود. آخر تو مرامش ایثار و گذشت موج میزد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌺🌿✨🌺🌿✨🌺🌿
📝✨وصیت نامه سردار شهید قربانعلی عرب
🌷خداوندا تورا شکر می کنم که مرا انسان آفریدی و تورا شکر می کنم که به من این نعمت بزرگ راعطا کردی که دین مبین اسلام را اختیار کنم و تو را شکر می کنم که راهنمای مرا قرآن کریم و رسول گرامیت(صلی الله علیه وآله) وائمه اطهار(علیهم السلام) قرار دادی.
🌷خداوندا نور ایمانت را در قلب ما منور کن تا بتوانیم در تاریکی ها از آن استفاده کنیم.
خداوندا لذت ایمانت را برما بچشان که لذت ایمان تو بهترین نعمت است که به بنده ات می دهی.خداوندا مرگ مرا شهادت در راه خودت عطا بفرما و موقع شهادت به جای ناله با ذکر خودت و چهره خندان ببر.
🌷خدایا بقیه عمر مرا توفیق خدمتگزاری در راه اسلام عطا بفرما.
خداوندا لذت عشق عبادت هایت را به ما بچشان که بهترین لذت هاست.
🌷خدایا تورا شکر می کنم که مرا در عصری عمر دادی که رهبری آن پرچمی را برداشته است که امام حسین (علیه السلام) برداشته بود.
🌷خداوندا تورا شکر می کنم که مرا دنباله رو امام حسین(علیه السلام) قرار دادی.
خداوندا مرا بنده شکرگزارت قرار بده. خداوندا تورا شکر می کنم که بزرگترین نعمت هایت را به من عطا کردی که شیعه علی(علیه السلام) باشم.
🌷خداوندا از تو می خواهم که در این جهاد مقدس که رضای تو در آن است به نام الله کمکم کنی که با شور و شوق زیادتر کار کنم.
خداوندا من عمری را در غفلت و نادانی و جاهلیت گذرانده ام، خدایا به بزرگی و بخشندگی و مهربانی تو که توبه پذیر و بی نیازی امیدوارم.
🌷خداوندا تورا شکر می کنم که امام خمینی(ره) نایب برحق امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
ای مردم زمانه، زمان تاریکی است و خداوند متعال برما مسلمانان منت نهاد و برما نوری عطا کرد که بتوانیم این نور را برداشته و از تاریکی ها گذر کنیم و به روشنایی برسیم و این نور عزیز، امام است.
🌷خدایا تورا به بزرگی ات قسم می دهم افسار ما را رها نکن که اگر رها کردی ما درنده ای هستیم از زبده ترین درنده ها.
خدایا هجرت کرده ام برای تو در جهاد مقدس با آنچه در توان داشته ام و این توان هم از خودت است و ما چیزی از خودمان نداریم.
🌷سخنی با خانواده:
من افتخار می کنم به چنین خانواده ای که دارم. می دانم با رفتن من اگر خدا قبول کند زندگی برای شما ناراحت کننده می شود ولی شما اقتدا به بانوی بزرگ اسلام و دختر عزیزش زینب(علیها السلام) نمایید و ما اگر هر دردی داشته باشیم درد بالاتر از آن را این خانواده دارند و داشته اند و این خانواده برایمان سرمشق است و به شماها یادآوری می کنم که هروقت دلتان گرفت یادی از این خانواده کنید و هرچه که خواستید از این خانواده بخواهید.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند کوتاه از سردار شهید قربانعلی عرب
شادی روح شهدا صلوات🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" قربانعلی عرب " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت شهید " قربانعلی عرب "
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
May 11
#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود
@hasbiallah2 👈خادم الشهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام،خدا قوت،خدای بزرگ را سپاس بخاطر تمامی نعمتهای بیکرانش ،اول بخاطر نعمت اهلبیت و وجود با برکت امام زمان ( عج) دوم بخاطر شهدای عزیز وشما خادمین بزرگوار وزحمت کش،
من برای کمک کردن به جلسه قران رفته بودم انجا بود که با کانال شما اشنا شدم وعضو شدم در تاریخ ۱۴۰۲/۱۱/۱۰،،با شروع چله هر روز زیارت عاشورا میخواندم وکل کانال رو چک میکردم،با تعجب میدیدم هر بزرگواری یه شهید رو برادر یا داداش صدا میزنه منم باخودم گفتم منم بگردم یه شهیدو انتخاب کنم ویه برادر مثل بقیه داشته باشم ده روز دغدغه من انتخاب برادر شهید بود،تا اینکه نزدیک سالگرد شهید ابراهیم هادی شد من تا اون زمان نه به اسم نه به قیافه هیچ شناختی نداشتم وکلا نمیدونستم همچین شهیدی وجود داره،توی همین کانال برا اولین بار هم اسم ایشون وهم چهره ایشونو دیدم،، روز بعد از ۲۲بهمن تو مسیر خونه رفتم امام زاده برا زیارت همین که وارد شدم سلام دادم سرمو بالاگرفتم با کمال تعجب دیدم عکس شهید ابراهیم هادی روی طاغچه امامزاده هست،خشکم زد گفتم خدایا شکر اینم از دغدغه انتخاب برادر،، چله شهید نوید صفری هم قرار بود از فردا سوم شعبان شروع بشه ،گفتم خدایا شکر اگه دنبال یه برادر بودم حالا دوتا برادر دارم، ،،یکی از دوران دفاع مقدس یکی هم مدافع حرم
حاجت روایی منم مربوط میشه به چند روز پیش که باید مبلغ ۵۰ میلیون پول فراهم می کردم،ولی نمیشد ،طلا خواستم بفروشم، بازم امکان نداشت طلا فروشیها اعتصاب کرده بودن ،خلاصه با توکل برخدا واهل بیت وشفاعت برادران شهیدم ،روزی که چله سید مجتبی علمدار بود یه وام در کمتر از ۲۴ ساعت برام درست شد،ومشکلم حل شد خدا روشکر.. ببخشید که طولانی شد
🌷🌷🌷
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_پنجاه_و_دوم
❇با اينكه هادي از مؤسسه ي اسلام اصيل بيرون آمده بود
⭕اما براي زيارت كربلا در شب هاي جمعه به سراغ ما مي آمد و با هم بوديم.
🔗در آنجا درباره ي مسائل روز و ... صحبت داشتيم و او هم نظراتش را
مي گفت.
🔲با شروع بحران داعش مؤسسه به پايگاه حشدالشعبي براي جذب نيروتبديل
شد.
💟هادي را چند بار در مؤسسه ديدم. مي خواست براي نبرد به مناطق درگير
اعزام شود. اما با اعزام او مخالفت شد.
✳يك بار به او گفتم: بايد سيد را ببيني، او همه كاره است. اگر تأييد كند،
براي تو كارت صادر مي كنند و اعزام مي شوي.
🌟البته هادي سال قبل هم سراغ سيد رفته بود. آن موقع مي خواست به سوريه
اعزام شود اما نشد.
⚫سيد به او گفته بود: تو مهمان مردم عراق هستي و امكان اعزام به سوريه را
نداري.
🔆اما اين بار خيلي به سيد اصرار كرد.
🔳او به جهت فعاليت هاي هنري در زمينه ي
عكس و فيلم، از سيد خواست تا به عنوان تصويربردار با گروه حشدالشعبي
اعزام شود.
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
✍ ادامه دارد ...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_پنجاه_و_سوم
✳....سيد با اين شرط كه هادي، فقط حماسه ي رزمندگان را ثبت كندموافقت
كرد.
🌟قرار شد يك بار با سيد به منطقه برود. البته منطقه اي كه درگيري مستقيم
در آنجا وجود نداشت.
🔗هادي سر از پا نمي شناخت. كارت ويژه ي رزمندگان حشدالشعبي رادريافت كرد و با سيد به منطقه اعزام شد.
✴همانطور كه حدس مي زدم هادي با يك بار حضور در ميان رزمندگان، حسابي در دل همه نفوذ كرد.
🔆از همه بيشتر سيد او را شناخت.
🔲ايشان احساس كرده بود كه هادي مثل
بسيجي هاي زمان جنگ بسيارشجاع و بسيار معنوي است، و اين همان چيزي
بود كه باعث تأثيرگذاري بر رزمندگان عراقي مي شد.
🔘بعد از آن براي اعزام به سامراانتخاب شد. هادي به همراه چندتن از
دوستان ما راهي شد.
🔶من هم مي خواستم با آنها بروم اما استخاره كردم و خوب نيامد‼
💟يادم هست يك بار به او زنگ زدم و گفتم: فلان شخص كه همراه شما
آمده يك نيروي ساده است
♦ تا حالا با كسي دعوا نكرده چه رسدبه جنگيدن،
مواظب او باش.
❇هادي هم گفت: اتفاقاً اين شخصي كه از او صحبت مي كني دل شير دارد.
🔳او راننده است و كمتر درگير كار نظامي مي شود، اما در كار عملياتي خيلي
مهارت دارد.
🔴بعد از يك ماه هادي و دوستان رزمنده به نجف برگشتند.
⚫از دوستانم درباره ي هادي سؤال كردم. پرسيدم: هادي چطور بود؟
⭕همه ي دوستان من از او تعريف مي كردند؛ از شجاعت، از افتادگي، از
زرنگي، از ايمان و تقوا و...
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
✍ ادامه دارد ...
🥀سالروزشهادت
🔰شهید والامقام علی اکبرصادقی
شهیدی که در قبرچشمانش را بازکرد
🕊🕊🕊
💐مادر شهید صادقی:
عرض کردم خدایا از تو مى خواهم عنایتى کنی تا فرزندم چشمانش را باز کند تا من مانند دوران حیاتش یک بار دیگر براى آخرین بار به چشمانش نگاه کنم.
مع الوصف داراى روحیه بسیار بالایى بود. بخصوص هنگامى که به اتاق عمل برده مى شد. عسکهایى از او گرفته شده که نشان از روحیه بسیار قوى و مطمئن او دارد.
🦋مادر این شهیدان مى گوید: زمانی که على اکبر در بیمارستان بقیة الله تهران بسترى بود، چون تعداد عیادت کنندگان او زیاد بود براى رعایت حال دوستان و علاقه مندان او سعى مى کردم اکثرا از پشت شیشه اتاق، فرزندم را ببینم، گاهی هم دو سه دقیقه مختصر کنار او مى ایستادم و بر مى گشتم. پس از اینکه اکبر در بیمارستان به شهادت رسید و او را براى غسل به غسالخانه بردند باز هم وقتى براى دیدن او به غسالخانه رفتم، این فرصت را در اختیار دیگران گذاشتم.
🌤برادر شهید مى گفت: در موقع دفن پیکر، برادرم در آغوش من بود. وقتی مادرم بالاى قبر این مطلب را بیان نمود و آرزو کرد، على اکبر چشمانش را باز کند، من به چشمان برادرم که صورت او را از کفن باز کرده و روى خاک گذاشته بودم خیره شدم. حس غریبى به من مى گفت خوب به چشمان او ینگاه کنم. در این لحظات بسیار کوتاه با کمال شگفتى مشاهده کردم در همان لحظه که مادرم این کلمات را بیان مى کرد چشمان على اکبر از هم گشوده شد و به مادرم نگریست و بعد از لحظات کوتاهی دوباره بسته شد.
🕊🌿ما پس از این ماجرا تا سالها این مطلب را فاش نکردیم، چون نگران این بودیم مبادا دیگران در صحت این قضیه شک نمایند و یا خیال کنند ساختگى است. تا اینکه یکى از بستگان ما که در کارهاى تبلیغاتى است وقتى متوجه این اعجاز شد عکس ها را از ما گرفت و در کنار هم گذاشت و به صورت یک پوستر چاپ کرد و بدین ترتیب این قضیه بر همگان آشکار شد. پاسدار شهید حاج على اکبر صادقى متولد ١٣۴٠ تهران بود که در مورخه ۶۶/٣/٩ در منطقه شاخ شمیران به شهادت رسید و پیکر مطهرش در بهشت زهرا(س)، قطعه ٢٩، ردیف دوم مدفون است.
شهید#علی_اکبر_صادقی🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
برادرش میگفت بعد از شهادتش به محل کارش رفتم و روی کمدی که وسایل شخصی محمودرضا بود این جمله از حضرت آقا رو با فونت درشت تایپ کرده و چسبانده بود
👈«در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفتهاید، همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است»
شهید محمودرضا بیضائی🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝