💐🌿✨💐🌿✨💐
🔰زندگینامه شهید مظفر خسروی
💐🌿مظفر خسروی روستا زاده ای پاک،باصفا و صلابت روح از شهرستان خمین درسال ۱۳۴۰ در روستای لکان متولد شد.
🌷✨او دوره ی تعلیمات ابتدایی را تمام کرد و درحالی که نوجوانی بیش نبود به تهران رفت؛ و در پی زندگی به حرفه ی خیاطی روی آورد.
🌻🌾سال ۱۳۵۷ فرا رسید و انقلاب همه را تکان داد و کوی و برزن آکنده از فریاد نفرت و نفرین برشاه و اربابانش شد.
💢💫مظفر با چشم باز و دلی آگاه به رود خروشان ملت پیوست و فعالانه در راهپیمایی های سال انقلاب شرکت کرد.
🌼🍃در سال ۱۳۵۹ به خدمت سربازی فراخوانده شد و با شروع جنگ تحمیلی عراق و آمریکا علیه انقلاب اسلامی در حین انجام وظیفه دوبار مجروح گردید.
🍀🌱بعد از پایان خدمت سربازی داوطلبانه به جبهه اعزام گشت و پس از این مرحله به عضویت سپاه درآمد و به جبهه های غرب و جنوب رفت و در نبرد با دشمن از نزدیک آزمود که چیزی جز قدرت حزب الله دشمن تجاوز کار را از پا نمی اندازد؛در هر کجا بود سازنده و سخت کوش بود.
🕊🌹در بهار سال ۱۳۶۵ فرماندهی یکی از پایگاه های انقلاب را در منطقه ی سردشت بر عهده داشت و ضد انقلاب زخم خورده که از چیرگی بر روح بلند او ناتوان مانده بود؛در همین سنگر دست به خونش آلود و پاسدار رشید مظفر خسروی به فیض شهادت نائل آمد.
🌱✨نهم خرداد ۱۳۶۵ روز شهادت آن مجاهد فی سبیل الله است.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🌿💫🌹🌿💫🌹🌿
💌💫💌💫💌💫💌💫💌
✍📚خاطره ای از شهید مظفر خسروی به روایت همسر گرامی شهید
وقتی فرمانده پایگاه گله سردشت بود وقتی که میومد خمین روسری می برد برای دخترای کرد که روسری نمی پوشیدن.
می گفت:«به دختر بچه ها گفتم:« باید روسری بپوشید گفتن نداریم
ایشون می گفتن:«کل دغدغه هاشون شده بود مردم بیچاره کردستان همش به فکر اونا بود و حتی براشون کپن میگرفت و می برد. برای مردمانی که توان خرید خوراک روزانشون رو نداشتن ایشون میگفتن:« که به خاطر همین رسیدگی ها دموکرات برای سر شهید جایزه گذاشتن و گفتن هرکس سر فرمانده رو بیاره جايزه داره و برای شهید تله گذاشتن و ایشون رو به شهادت رساندن.
🌹روحشان شاد 🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
📝✨فرازهایی از وصیت نامه شهید مظفر خسروی :
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹
💐🍃ای کسانی که این وصیت نامه من را میخوانید؛به خدای بزرگ بدانید همان طور که امام عزیزمان فرمودند پیروزی از آن ماست.
چون در جبهه ی نور عليه ظلمت می جنگیم ودشمن در جبهه ی باطل.
🌹🌱ما از حریم اسلام و خون شهيدان دفاع میکنیم و دشمن به خاطر سرکوبی اسلام و جلوگیری از صدور انقلاب اسلامی با ما می جنگد.
🌸☘ما رهرو راه انبیا و امام حسین علیه السلام هستیم و آن ها یزیدیان زمان اند؛دشمنان ما کسانی هستند که اسلام برایشان ایجاد خطر کرده است.آنها از اسلام و مسلمین بیزارند.آنها میخواهند اسلام و قرآن ما را از بین ببرند.
🌻💫درمرگ من ناراحت نباشید چون این راه را خود انتخاب نمودم واگر چندین جان هم داشتم در این راه میدادم.
🕊🌿و بهترین آرزوی من شهادت است
چون روزی مرگ فرا میرسد و ما را هم می برد و چو بهتر که مرگمان همراه شهادت باشد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊✨🌷🕊✨🌷🕊
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
ایشون آرزو داشتن که زمانی که شهید شدن همانند سید و سالار شهیدان ابا عبدالله که سه روز و سه شب در صحرای کربلا مانده بود پیکرشون در صحرا بماند.
و این آرزو محقق شد و پیکر شهید بزرگوار سه روز درصحرای کردستان مانده بود.
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊✨🌷🕊✨🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ما #شهادت را برای خودمون حیات میدانیم!
🎙 صدای کسانی را میشنوید که نمونه ی این
افراد در دنیای ما به سختی پیدا میشود...
🌺امام خمینی (ره)
🌺امام خامنه ای رهبر معظم انقلاب
🌹شهیدحسن باقری
🌹شهیدسید مرتضی آوینی
🌹شهید سید محمدحسین بهشتی
🌹شهیدحاج قاسم سلیمانی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام " مظفر خسروی" نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت "شهید مظفر خسروی"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧
صلےاللهعلیڪیااباعبدللھ
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
#توسل
#کرامات_شهدا
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود
@hasbiallah2 👈خادم الشهدا
➡️@motevasselin_be_shohada
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
سلام و ادب خدمت شمابزرگوار وهمچنین همگروهیهای عزیز.
بانیان نذر، حاجت رواییتون انشااله.
توی یکماه گذشته اواسط چله یاسین وصلوات ودعای فرج و همچنین گروه شهیدنویدصفری عزیز که کمی باهاشون اشنایی دارم و شهید سیداحمدپلارک که باخواندن زندگینامه ایشان واقعا دگرگون تر شدم،بهشون پناه بردم و گفتم دلم شکسته پسرمو کمک کنید ماشین مدل پایین و خرابشو بفروشه دانشجوعه خرج خودشو درمیاره، وام براش جوربشه وامی که دیگه نیست حتی باسودبالا. وماشینی براش پیداشه.
هرروز صداشون میکردم وصلوات میدادم و تو نذری شهیدعزیز دلم شهید هادی ۲بار نذری واریز کرد البته مبلغ ناچیز
به فاصله۲۰ روز نرسید تو رکود ماشینشو فروختیم، وام کم سودتوسط یکی ازدوستان عزیزبراش گرفتن و ۲روزه دادن و دیروز یه ماشین خوب و بیشتر ازچیزی که تصورکنیم معامله کردیم.😭
خیلی دوستشون دارم خیلی مدیونشونیم .انشااله همه مردم کشورم گره از زندگیهاشون بازبشه به برکت وجودشهدای عزیزمون.
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
سلام پسرم بعد از۳سال درس خوندن خارج ازکشور ویزاش به مشکل برخوردکرد باید برمیگشت ایران
تموم زحماتی که این مدت کشید همه ازبین میرفت به لطف خدا و شهدا مخصوصا شهیدابراهیم هادی وشهیدحسین فلسفی که بهشون متوسل شدم به طورمعجزه آسایی کارش درست شد ومشکل پسرم برطرف شد الهی که تموم کسانی که دراین چله هاشرکت میکنن حاجتشون برآورده بخیربشه.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
May 11
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خاطره ی تپه ی ۱۲۴
#قسمت_هفتاد_و_پنج
گفتم: «چطور؟»
گفت: «اصلا اهل این دنیا نیست این جا موقتی مونده مطمئنم که جاش جای دیگه ای هست.»
ظاهراً خیلی خوشش آمده بود از حرف های حاجی ادامه داد: «همین جور که صحبت می کردیم، حرف شد از حوریه تو گوشش گفتم خلاصه حاج آقا رفتی او دنیا یکی ام برای ما بگیر»
اونم خندید و گفت: «چشم»
بعدش حرفی زد که خیلی معنی داشت به ام گفت ما صد تا حوریه ی اون دنیا رو به همین زن خودمون نمی
دیم.»
گفتم:«حاجی همسرش رو خوب شناخته، قدر همچین زن فداکار و صبوری رو کسی مثل خود حاجی باید بدونه.»
سید کاظم حسینی
قبل از عملیات والفجر مقدماتی بود گردان ها را می بردیم رزم شبانه و عملیات مشابه، عقبه ی والفجر مقدماتی، منطقه ای بود که تو «فتح المبین» آزاد شد.
یک روز عبدالحسین با مورتور آمددنبالم، گفت:« بیا بریم یک شناسایی بکنیم و برگردیم.»
منطقه ی فکه رمل شدیدی داشت نیرو باید حداقل سی چهل کیلومتر پیاده روی می کرد تا بعد بتواند توی رمل هفت هشت کیلومتر با تجهیزات برود این ها را انگار ندیده گرفتم گفتم:« خب ما که هر شب داریم کار می کنیم»
گفت: «نه، باید یک برنامه ریزی دقیق بکنیم که آمادگی بچه ها بیشتر بشه.»
لبخند زد ادامه داد: «ضمناً خاطرات فتح المبین هم دوباره برامون زنده میشه.»
نشستم ترک موتور،گازش را گرفت و راه افتاد.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
خاطره ی تپه ی ۱۲۴
#قسمت_هفتاد_و_شش
دور و بر پانزده کیلومتر راه رفتیم پای یک
تپه نگه داشت تپه صد و بیست و چهار
پیاده شدیم و رفتیم روی تپه نشستیم تو راه به ام گفته بود :«می خوام برات خاطره ی اون تپه رو تعریف کنم.»
فتح المبین اولین عملیاتی بود که فرمانده ی گردان شده بود تو همان عملیات هم از هم جدا شدیم؛ او از یک محور رفت و من از محور دیگر.
هوا هنوز بوی صبح را داشت، رو تپه جا خوش کردیم ،و او شروع کرد به گفتن خاطره، خاطره ی تپه صد و بیست و چهار
آن طور که فرمانده ی عملیات می گفت، مأموریت ما خیلی مهم بود. باید دشمن را رد می کردیم ،نزدیک چهار کیلومتر می رفتیم تو عمق نیروهاش تا برسیم به این تپه، آن وقت کار ما شروع می شد: حساسترین لشگر دشمن تو منطقه، فرماندهی اش این جا مستقر بود.
تازه وقتی پای تپه می رسیدیم باید منتظر دستور می ماندیم. گفته بودند:« به مجرد این که شروع عملیات اعلام شد شما هم می زنید به این منطقه»
شب عملیات زودتر از بقیه راه افتادیم مسیرمان از تو یک شیار بود به زحمت زیاد، خط دشمن را رد کردیم از آن جا به بعد کار سخت تر شد ولی تا برسیم پای همین تپه مشکل حادی پیش نیامد سنگینی کار از وقتی بود که نزدیک این جا مستقر شدیم به بچه ها اشاره کردم بخوابین
همه دراز کشیدن رو زمین ،اگر این جا بودی صدای نفس کسی را نمی شنیدی شش دنگ حواسم به اطراف بود. لحظه ها انگار سخت می گذشتند و کند،هر آن منتظر بلند شدن صدای بیسیم بودم و منتظر دستور حمله.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷