امروز سلامت روانم اقلا سه پله ارتقا پیدا کرده!
این جمله را روز اول مدرسهها به هرکی دور و برم بود گفتم. روزی که هر دو تا دختر را بدرقه کردم و فرستادم مدرسه، میز صبحانه را جمع کردم، برای خودم خوراکی گذاشتم، لباس پوشیدم، و تازه ساعت هفت صبح بود!
برنامه همه ساعتهای بعدش را از شب قبل نوشته بودم. میدانستم الان باید بنشینم سر کتابم، ساعت نُه بروم کتابپارک، ظهر برگردم خانه، شام را بگذارم، عصر بروم مجلس حدیث کسا، شب برای بچهها ناهار فردا را بگذارم، ساعت هشت و نیم همه صفحههای نمایش را خاموش کنم، و ساعت نه و نیم بچهها بروند روی تختهایشان تا زیر نور چراغ مطالعه کتاب بخوانند و بخوابند. من هم احتمالا ساعت ده، حداکثر ده و نیم، خوابم برده. همه اینها را از صبح میدانستم؛ و همین موجب ارتقای سه پلهای سلامت روانم بود!
حالا درست است که با شروع مهر زور گرمای هوا هم تمام شد و نفس من از خفگی درآمد،
ولی اصلش این است که من عبد و عبید و بنده و دربند روتینم! انگار با تمام شدن فصل تعطیلات و شروع شدن مدارس، مرا از میدان جنگ به خانهام برگرداندهاند! شما چطورید؟ سال تحصیلی برایتان خوشایند است، یا تعطیلات را ترجیح میدهید؟ زمستان و شبهای طولانی، یا تابستان و روزهای گرم؟ کلهسحر تا سر شب، یا لنگ ظهر تا نصفهشب؟
#روزهای_مادرانه
#روتین_سوییت_روتین
#روتین_بیوتی_نه_ها
#روتین_غیر_مالیدنی
#عملیات_آزادسازی_هفت_صبح
#لذت_تیک_خوردن_برنامه_روزانه
#ارتقای_سلامت_روان_مادران_با_بازگشایی_مدارس
#حالم_بهتره
#پوستم_خوب_شده
#قدم_بلند_شده
#پولدار_شدم
#خوشبختی_های_یک_ذهن_بیش_فعال
#نجاتبخش_اختلال_عدم_تمرکز
https://eitaa.com/motherlydays