امروز قرار بود برم یه جا، نرفتم.
قرار بود پیِ مدرک دانشگاهم رو بگیرم که ۲۰سال پیش تموم شده و نگرفتمش، نگرفتم.
قرار بود صبح پا شم لباسهای رنگی رو بشورم، نشُستم.
قرار بود روپوش مریمو که چروک شده بود اطو بزنم، نزدم.
دو سه تا برنامه دیگه هم برای امروز داشتم... که هیچکدوم رو انجام ندادم.
به جاش خوابیدم، از کمردرد به خودم پیچیدم (و حتی نرفتم یه مسکّن بخورم)، خواب دیدم تبر زدن توی کمرم و گیر کرده وسط نخاعم🫥، با بچههام از توی تخت خدافظی کردم، به هیچکدوم از تماسهای تلفنیم جواب ندادم، الان هم روی مبل ولو شدم و دارم همه پیامهای گوشی و تماسها و یادآوریها رو نادیده میگیرم.
بله یه روزهایی هم این طوریه...
میخوابی، هیچ کاری نمیکنی، و از کمردرد لذت میبری!!!🙃
#روزهای_مادرانه
#ولو_در_خانه
#بی_توجهی_عامدانه_به_وظایف_انسانی
#زندگی_در_پیچ
#بالاخره_که_باید_اون_پیامها_رو_جواب_بدی
#چگونه_از_کمردرد_لذت_ببریم