eitaa logo
💚 موعـود 💚
1.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
•♡• {نشوم به جز از تو گداۍ ڪسۍ بۍ ولاۍ تو من نڪشم نفسۍ ڪه تو لیلاۍ من مجنونۍ همه هست من دلخـــونۍ💫} ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @arahmane 🔻کپی از رمان حرام و پیگرد قانونی دارد🔺️
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 موعـود 💚
#part571 _بذارید من این موضوع و حل وفصل کنم ـ چون اگه با این وضع بیاد تو فرودگاه دستگیره... آمار
گوشیو کنار میذاره دلش از گرسنگی مالش میره... تو خونه کسی، نیست این روزا نجمه بچه ها رو خونه خواهرش میذاره... و بعدش به همراه نازنین خرید میکنه... سعی میکنه ساره رو درک کنه... یه هفته از شبی که با احسان حرف زده میگذره از اون شبی که فرداش به اینجا اومده چهار روزه که خونه نجمه و محمده سرو صدای بچه‌ها، اتفاقا باعث شده کمتر حواسش جمع احسان باشه بچه توی شکمش و حس میکنه بچه ای که، فقط سلیمه و احسان و سرور ازش خبر دارن.! به سلیمه سپرده که به کسی موضوعو نگه، تا ببینه چی پیش میاد. شایدم خواسته حرف احسان و عملی کنه کمتر از یه ماه دیگه عروسی نازنینه نازنین و نجمه هر روز در تکاپوی جهیزیه درست کردن هستن. محمد این روزا نیمه نیمه صحبت میکنه... تو چشاش غمه ولی انگاری دوست نداره خیلی با ساره حرف بزنه دکتر پیشرفتشو خوب دیده. اما اینکه کی بتونه، کامل حرف بزنه رو مشخص نکرده. شاید تا ماه دیگه طول بکشه خودش هم با کسی صحبت نمیکنه چون از اینکه با لکنت با کسی حرف بزنه بیزاره احساس میکنه غرورش خدشه دار میشه. در این چند که گذشته، خبری از عموحسین نشده یوسف میگه با پدرش صحبت کرده که وکیل جدید بگیره اما پدرش قبول نمیکنه تا حالا کسی رو هم، به عنوان وکیل جدید نام نبرده انگاری دست نگه داشته‌.. فقط زنگ زده و اینکه پیگیر کارش هست رو به ساره گوشزد کرده... و بهش سپرده، به هیچ عنوان به خونش برنگرده رمان به رسیده برای درخواست شرایط رمان به صورت فایل به @gavanehelma پیام بدین