eitaa logo
مواجهات
123 دنبال‌کننده
49 عکس
24 ویدیو
10 فایل
نوشته های گاه به گاه علیرضا انصاری #معارف #فلسفه_عرفان #امتدادهای_حکمت #تحلیل_اجتماعی #مباحث_تربیتی #شعر_ادبیات_هنر #صوت_تصویر و ...
مشاهده در ایتا
دانلود
+ کم رنگ شدن مرزهای ملی (پدیده های جدید اجتماعی و معنایی بشر) این کمرنگ شدن مرزهای ملّی را در دو حوزه ی اقتصاد و فرهنگ میتوان به بحث نشست. در عرصه اقتصاد وابسته به این است که همکاری دولت ها با هم به چه کیفیت صورت گیرد؟ اگر تصویر اول پیش بیاید وضعیت به یک نحو است و اگر تصویر دوم پیش بیاید، وضعیت خیلی متفاوت خواهد بود. ظاهر امر این است که کمرنگ شدن تاثیر مرزهای ملّی ابتدا در عرصه فرهنگ واقع میشود و بعد در عرصه اقتصاد. باور رایج بر این است در عرصه فرهنگ به خاطر آنکه اساسا زندگی ها به عالم سایبر آمده و طبعا کنترل دولت ها کمتر میشود، پس مرزهای ملّی تاثیر چندانی ندارند. ورودی های اطلاعاتی افراد و تحلیل های ایشان، و گستره ی کنش های ایشان، و بالطبع حد و مرز باورها و ارزش هایشان، اگر در قدیم در حصار جغرافیای محله، شهر، یا کشورشان بود، حالا دیگر هیچ مرزی را نمیشناسد. ما وارد فضایی میشویم که ارتباط کاری، معرفتی و حتی احساسی با دیگر افراد در سایر نقاط جهان کاملا میسّر است. پس طبیعتا تاثیرات فرهنگی محدود به جغرافیای خاصی نمیماند. مهم: البته دو عامل مهم میتوانند موجب شوند تا مرزهای ملّی و بالطبع اهمیت و معنای ملیّت اهمیت خود را حفظ کنند: یکی: مقاومت همه ی دولت ها و حاکمیّت ها در برابر جهانی شدن شبکه ی اینترنت و تشکیل اینترانت ها و شبکه های ملّی است. تا به حال، وضع چنین بوده که دولت ها، واسطه ای برای دست یابی مردم تحت حاکمیت خویش به شبکه جهانی اینترنت بوده اند و چنانچه اراده میکرده اند میتوانسته اند جلوی بسیاری از دسترسی ها را بگیرند؛ پس این امکان کماکان وجود دارد که وقتی دولت ها ببینند اوضاع دارد از دستشان خارج میشود، در یک توافق نوشته یا نانوشته، مانع از جهانی شدن بسیاری از ارتباطات شوند و جملگی، مردم کشور خود را مجبور به استفاده از اینترنت ملی کنند. دیگری آنکه: نرم افزارهای ترجمه ی مستقیم یک زبان به زبان دیگر به نحو پیشرفته انجام نگیرد. هر زبانی، جدای از مفاهیم ساده که به راحتی قابلیت انتقال به زبان دیگری را دارند، واجد تعبیراتی میباشند که حاوی احساسات، لطافت ها و ظرافت ها، عمق ها، و پشتوانه ی فرهنگی خاص خود اند. هر چقدر یک نرم افزار بتواند این احساسات و ظرافت های تعبیری و اعماق و عقبه های یک تعبیر را انتقال دهد در پیوند دادن میان دو نفر در دو زیست جهان مختلف، بهتر و موثرتر عمل کرده است. اما اگر به هر دلیل، در طبیعت زبان چنین نباشد که بتوان چنین ترجمه های دقیقی را توسط نرم افزارها انجام داد، طبیعتا بخشی از ارتباطات عمیق بین فردی دارای امکان کمتری خواهد شد و بالطبع دوباره همان مرزهای ملّی (که نوعا واجد زبان واحد اند) پر رنگ تر خواهند شد. البته احتمال دیگری نیز مطرح است و آن اینکه با وجود عدم امکان دقیق ترجمه زبان ها به همدیگر، عموم مردم به نوعی زبان ساده و بدون پشتوانه ی فرهنگی عمیق، سوق داده شوند. مثلا فرد به خاطر برقراری اصل ارتباط با فرد دیگری که هویت ملی دیگری دارد، حاضر باشد از پیچیدگی ها و ظرافت های زبانی دست بکشد و با زبان ساده تر و کم مایه تری بنای ارتباط با او را داشته باشد؛ چنین رخدادی چنانچه فراگیر شود، اساسا سطح زیستن و موجودیت انسان را هم پایین می آورد.
+ تقلیل دولت های ملّی به شهرداری های بزرگ (پدیده های جدید اجتماعی و معنایی بشر) این پدیده، در صورتی واقع میشود که تصویر دوم از قدرت، روی دهد. این تقلیل قدرت دولت های ملّی، در ادامه ی همان کاهش تاثیر جغرافیا و اقلیم است که بحث شد. دولت ها که تا به حال، مسئول و متصدّی اقتصاد و معیشت و فرهنگ و اندیشه مردم بوده اند، در هر دو حوزه، قدرت خود را از دست میدهند. خصوصا در حوزه فرهنگ که به سرعت رخ خواهد داد. لذا وظیفه دولت های ملّی و منطقه ای در جهان سایبری میشود: تامین آبادانی و امنیّت؛ و نه پیگیری فرهنگ و حتی اقتصاد و معیشت. و این.سطح از پیگیری و توان مدیریت چیزی است که امروزه، شهداری ها و فرمانداری ها به آن مبادرت دارند. پس دولت های ملّی نیز، تبدیل به شهرداری هایی بزرگ خواهند شد. جالب آن است که بدانیم، اهمیت مقوله ی سیاست، به تاثیری است که بر مقوله های اقتصادی و فرهنگی دارد. در حقیقت سیاست، عرصه ی مدیریت این دو مقوله است. پس اگر حاکمیت و تاثیر دولت های ملّی بر فرهنگ و اقتصاد تقلیل یابد، به همان میزان، اهمیت سیاست به معنای امروزی نیز تقلیا خواهد یافت.
+ برپایی حکومت ها و جوامع سایبری (پدیده های جدید اجتماعی و معنایی بشر) این پدیده در صورتی است که تصویر دوم از قدرت رخ دهد. وگرنه در صورت تحقق تصویر اول، صرفا به تشکیل گروه های سایبری اکتفاء میشود. نیاز انسانها به ارتباط با همیدگر، آنها را به سوی اجتماع و جامعه میکشاند و نیاز جامعه به انضباط و تدبیر، آنها را به ضرورت وجود حکومت سوق میدهد. وقتی عمده ی کنش انسان ها در فضای سایبر رخ دهد و درگیری ایشان با فضای فیزیکی کمرنگ تر شود، این امکان وجود دارد که بسیاری از انسان ها، در همان فضای سایبر به سمت پر پایی جوامع و حکومت هایی سایبری روند. این نیاز به ارتباط وقتی اندک باشد، صرفا با تشکیل یک گروه، کفایت میکند ولی در صورتی که این نیازها گسترده تر و پیچیده تر شوند، احتیاج به تشکیل جامعه و حکومت پدید می آید. برای اداره ی این جامعه، طبعا به قوانین و دادگاه های سایبری، ساختارها و روندهای سایبری، ایفای نقش های سایبری، و غیره و غیره احتیاج است. ما فعلا از چند و چون چنین جوامعی، خبر نداریم و رسیدن به تصویر دقیقی از چنین حکومت هایی را بسیار مشکل میدانیم.
+ کاهش چشمگیر جمعیت (پدیده های جدید اجتماعی و معنایی بشر) انسان ها در عصر جدید میل و تعهدی به خانواده ندارند. دوست دارند آزاد از اینگونه امور باشند و به تفریح، شغل، و دیگر کارهایی که خود آنها را توسعه و پیشرفت مینامند بپردازند. پس خیلی طبیعی است اگر خانواده و خصوصا بچه را مانعی بر سر تحقق چنین چیزی ببینند. نکته دیگر این است که در عصر سایبر، نیروی انسانی اساسا آن اهمیت سابق خود را از دست خواهد داد و چندان به عنوان یک مولفه ی قدرت محسوب نخواهد شد. چرا که بسیاری از کارها را هوش مصنوعی ها یا ربات ها انجام خواهند داد و بعضی مشاغل نیز اصلا به وجودشان در مقیاس زیاد احتاجی نیست. این عامل نیز مزید بر علّت میشود تا علاقه و میلی به خانواده و فرزند و تکثیر نسل وجود نداشته باشد و حتی جوامع و حاکمیت ها نیز تشویق چندانی بر این مطلب نداشته باشند. البته اگر تصویر اول از قدرت پیش بیاید، باید دید که سیاست گذاری دولت ها در حوزه جمعیت به چه نحو خواهد بود؟ زیرا هر چند که با رشد صنعت و هوش مصنوعی، احتیاج به نیروی کار اقتصادی به هر حال کم خواهد شد، امّا ممکن است دولت ها، برای تامین قدرت نظامی برتر یا رای دهنده بیشتر یا فضای اجتماعی غنی تر، احتیاج به نیروی انسانی بیشتر داشته باشند.
+ ابهام در وضعیّت پول (پدیده های جدید اجتماعی و معنایی بشر) پول که نشانه ای از دارایی و ثروت، و پشتوانه ای برای قدرت است، داستان عجیبی دارد و سرگذشت او در آینده نیز بر ابهام وضعیت او خواهد افزود. به نظر ما، طبق تصویر دوم از قدرت، ماهیت پول دچار ابهامی جدی خواهد گشت. این ابهام در ماهیت پول به چند عامل است: * برهم خوردن انگیزه برای کسب ثروت و پول اگر در نظر داشته باشیم که با پول چه چیزهایی به دست می آمد، بهتر میتوانیم این مورد را بررسی کنیم. بسیاری از مخارج پول ، صرف حوائج ثانویه میشد: آموزش بهتر، تفریح بهتر ، سرگرمی های بهتر. نیز فخر فروشی و محبوبیّت بیشتر در ضمن لباس و ماشین و خانه ی آنچنانی و ... اما همه این نیازها، با آمدن فضای واقعیت مجازی در فضای، عمدتا در فضای سایبر دنبال خواهد شد. یعنی آموزش، دوست یابی، تبرّج و حتّی تفریح عمدتا به فضای واقعیت مجازی و هلوگرام انتقال پیدا میکند. خب در این صورت نیاز چندانی به پول نیست. پس این سوال پیش می آید که افراد چرا باید دنبال پول باشندد! حتی تولید کنندگان نیز چرا باید هر چه بیشتر تولید کنند یا در رقابت با دیگری، بیشتر و با کیفیت تر تولید کنند؟! * عرضه زیاد به خاطر رشد تکنیک، و فراگیر شدن روش تولید محصولات، از هز کالا یا خدماتی میتواند موارد مشابه بسیاری باشد که چند تای آنها در سطح بالا با هم رقابت میکنند. جدای از یکی یا دو تا که میتواند با فاصله بسیاری بالاتر باشند، ولی رده های بعدی نیز برای یک استفاده معقول، مقبول به نظر میرسند لذا رقابت شدید خواهد بود آن هم در دور رده ( یکی رده عالی و یکی رده مقبول). فضا که اینچنین باشد، یعنی عرضه بالا رفته و خود به خود دست خریدار برای انتخاب بازتر است. * رواج پول های دیجیتال پشتوانه پول های دیجیتال بسیار عجیب تر از پول های معمولی است. گاهی پشتوانه أنها صرفا اعتباری است که خود انسان ها برای آن درست کرده اند یعنی به صرف اینکه حاضر اند با این پول معامله کنند باعث اعتباراین پول خواهد شد. در آینده نیز چه بسا روش های عجیبی برای اعتباربخشی به پول پیدا شود و ماهیّت پول را قدری دگرگون سازد. هر سه ی این موارد که گفته شد باعث میشود پول سرنوشت خاصی بسیار متفاوت تر از آنچه امروز دارد پیدا نماید.
+ شکل گیری برخی قدرت ها بر پایه ایدئولوژی ها (پدیده های جدید اجتماعی و معنایی بشر) این واقعه بر طبق هر دو تصویر از قدرت، رخ خواهد داد. به یک نکته کلیدی توجه کنیم: شکل گیری قدرت ها در گذشته بر چند پایه بوده: بر پایه ی پول و ثروت، یا ملّیّت گرایی، یا ریاست طلبی و احساس برتر بودن، یا حفظ و ترویج یک مکتب خاص فکری. از این میان، دلیلی برای تشکیل حکومت بر اساس دو مورد اول نیست. کسب پول و ثروت از اساس انگیزه نخواهد بود، به همان دلیلی که در مورد "ابهام در وضعیت پول" بیان کردیم. و ملیّ گرایی هم امری فانتزی تلقّی خواهد شد و آنقدر مهم نخواهد بود که صرف کند گروهی با توسّل به آن حکومتی تشکیل دهند. پس آنچه میماند و منبعی برای معنا و قدرت محسوب میشود، مکتب های فکری-عملی-اجتماعی بنیادگرا و غیربنیادگرا و ایدئولوژی های تمامیت خواه و غیر تمامیت خواه هستند که میتوانند پشتوانه ی بسیاری از فعالیت های کلان و شکل گیری کانون های قدرت باشد. البته امروزه نیز بعضی حکومت ها و جریان های قدرت همچون ایران، کره شمالی، روسیه، و نیز جریان جهانی صهیونیسم، مبتنی بر ایدئولوژی شکل گرفته و عمل میکنند و مساله ثروت یا ملیت به عنوان هدف، در آنها کمرنگ تر دیگر جوامع و حاکمیت هاست.
+ جهان شبکه ای پر تنش: (پدیده های جدید اجتماعی و معنایی بشر) "جامعه شبکه ای" تعبیری است که کاستلز در عصر اطلاعات به کار برد و معروف شد. "دهکده ی جهانی" نیز تعبیری است که از مارشال مک لوهان به جای ماند. اما نکته ی حائز اهمیت این است که این جهان شبکه ای، یکدست و یکصدا و یکجهت نیست! درست است که همه چیز به همه جا مخابره میشود، و جدای از رسیدن اطلاعات، بسیاری چیزها به بسیاری چیزها ربط پیدا میکند؛ اما این مخابره اطلاعات و این ارتباط امور با هم، ارتباطی از سر "تناسب" و "همرنگی" نیست بلکه در مواقع بسیاری به نحو تزاحم و تعارض و چند جهتی است. این تزاحم ها در اثر این حاصل میشوند که نیروهای موثر در بازی قدرت متکثر اند. هر کدام منافعی دارند و برای خود، ایده و طرحی را دنبال میکنند. لذا میان ایشان تعارض منافع پیش می آید و نزاعی وسیع در میگیرد. این است که جهان جدید در روابط کلان انسانی را باید "جهان شبکه ای پرتنش" نام نهاد.
خب دوستان تا به اینجا، یک سری مطالب درباره فضای سایبر و تحولات آینده بشر، بیان شد و به یک موقفی رسید. ان شاء الله در دوره های بعد، مطالب بیشتری را طرح خواهیم کرد خصوصا درباره اینکه "چه باید کرد؟"👉
شروع مطالب اربعین 👇👇👇
نوای مرشد ایرج زنجانی 👇👇 اولین بار که این صدا رو شنیدم، در بین الطلوعین راهیان نور، در یکی از خوابگاه های مناطق عملیاتی خوزستان بود بعد از نماز و قبل از صبحانه، از بلندگو پخش میکردن یه لحظه توجه منو به خودش جلب کرد صدا و لحن صمیمی بود و در ترکیب با متن شعر، باورپذیر به نظر می اومد انگار این کلمات از زبان این بنده خدا، لاف زنی نبود بعدها نشون دوستان دادم و با هم گوش میکردیم. خیلی ها خوششون می اومد حالا شما هم بشنوید به نظرم به حال و هوای این روزای مسافرای اربعین، بی ربط نیست 🙏 👇👇
حالا یکی چند تا تحلیل ببینید از پیاده روی اربعین: 👇👇
مواجهات
شباهت های معنایی روسیه ی ارتدوکسی و ایران شیعی ✍ احتمالا در خبرها خوانده اید که دیروز دختر الکسان
"الکساندر دوگین" رو که یادتون هست: مشاور پوتین و از نظریه پردازان روسیه جدید یک ضد غرب و از مدافعان جنگ علیه اوکراین همونکه چندی پیش درسوء قصد به خودش، دخترش ترور شد. چند سال قبل، میاد ایران و به همت مرحوم نادر طالب زاده راهی اربعین میشه، خودش میگه از قبل مشتاق بوده که بره و اینجوری، جور میشه که بره یه تحلیلی داره از اربعین که برای خودش جالبه 👇
📣📣📣 سلام دوستان روح بنده ی نیک و نیکوکار خدا، حاج محمد علی انصاری (عموی بنده) به ملکوت پیوست. برای شادی روحش دعا کنید و اگر مقدور بود قرآن بخوانید.
مواجهات
📣📣📣 سلام دوستان روح بنده ی نیک و نیکوکار خدا، حاج محمد علی انصاری (عموی بنده) به ملکوت پیوست. بر
دوستان نیازی به تماس گرفتن با بنده یا اخوی و ذکر تسلیت نیست فقط برای ایشان دعا کنید🙏 تشییع جنازه، احتمال زیاد چهارشنبه در داراب باشد خبر خواهد آمد ان شاء الله
مواجهات
📣📣📣 سلام دوستان روح بنده ی نیک و نیکوکار خدا، حاج محمد علی انصاری (عموی بنده) به ملکوت پیوست. بر
مرحوم عمو، برای من و اخوی مثل یک پدر بود از کودکی با عمو رابطه ای صمیمانه داشتیم از زندگی اش چیزهایی زیادی یاد گرفتم ان شاء الله بعدتر از صفات نیکش خواهم گفت رحمه الله علیه رحمة واسعة و غفر الله له و لنا
** طواف در آستانه (در تاویل داغداری و صبوری) دیروز ۲۱ شهرویر ۱۴۰۱ بود که عصرگاه، حوالی ساعت ۵ عموی بزرگوار و نیکوکارم، حاج محمد علی انصاری، در بیمارستان نمازی شیراز، به رحمت حق پیوست. امروز ۲۲ شهریور، اواسط صبح آمدیم و پیکر پاک ایشان را قبل از آنکه به زادگاهش داراب منتقل کنیم، در جوار مرقد مطهر امام زاده حضرت سید علاء الدین (آستانه) قدری طواف دادیم. خاله ی عزیز و مهربان و صاحب "صبر جمیل" ام، همسر عموی مرحومم بود و در جمع ما بزرگترین داغدار. در طول مدت ۴۵ سال زندگی مشترک، خاله برای عمو، بهترین یار، و در طول مدت بیماری عمو، بزرگترین مراقب و غمخوار بود. در جوار آستانه که بودیم، خانم ها یکایک می آمدند و به ایشان تسلیت میگفتند. در پایان مراسم، و قبل از سوار شدن به اتوموبیل ها، یک خانم باوقار پا به سن گذاشته، که عینکی آفتابی به چشم داشت و گویا از بستگان شیرازی مان بود، آمد و خدمت خاله دوباره تسلیتی گفت. من از قضا همانجا بودم و صحبتهایشان را قدری شنیدم. آن خانم با لحن مهربان و به عنوان نوعی تذکار، میگفت: "حاج خانم، ما که میخوایم عزاداری کنیم، برای امام حسین عزاداری کنیم؛ برای حضرت زینب عزاداری کنیم. و ..." و این جملاتش با تایید خاله و مادرم همراه میشد. این جمله، و این تذکار که از مضامین و سفارشات دینی ماست، حقایق بلندی در خود دارد که فعلا مجال شرح همه آنها نیست. ولی اینجا به تناسب مطلبی که پیشتر در باب "اشک بر مدار تاویل" طرح کرده بودم، ذکر چند جمله ای بد نیست: اغلب، اعمال و مناسک شرعی، حقایق بزرگی در خود دارند و از جمله ی آنها، زمینه سازی آنها برای تاویل است!! "زمینه سازی برای تاویل" نظام آفرینش خود بزرگترین نظام تاویل است. یعنی در این دستگاه، هر فرع به اصل خود و هر مجاز به حقیقت خود بازمیگردد. در دستگاه ولایت تشریعی الهی، یعنی نظام پسندها و ناپسندهای خدا نیز، ظاهر به باطن، و رقیقت به حقیقت تاویل میگردد. این تاویل به همین ترتیب، در نظامی که میان آحاد انسانی برقرار است نیز جاری میشود. هر فرد و هر جماعت، بر فراز خود، امامی دارد که رشته های هویتی اش به او متّصل است. و در سرای آخرت، ماموم با این رشته ها بالا کشیده شده، بالکل در امام خود منحل میگردد. خوب باشد به ائمه خوبی و بد باشد به ائمه بدی. از این رو مومن زیرک، سعی دارد به سرعت، خود را از جزئیّت فروع که حصار محدود خود اوست به کلّیّت اصول، که حریم امن و وادی ولایت ائمه ایمان است برساند. جزء ها را روی ها سوی کل است بلبلان را عشقبازی با گل است در متن دین، برای این رساندن و رسیدن، اعمال و مناسکی تعبیه شده و در این راستا سفارشاتی فرموده اند تا این تاویل، از مأموم به امام، و از ایمانی مقیّد به ایمانی مطلق، با سهولت بیشتری انجام گیرد. و در راستای این تاویلات بزرگ، یکی هم این سفارش است که در هر مصیبتی به یاد مصیبت حسین علیه السلام باشیم. اینجا نتیجه، تنها این نیست که انسان با ذکر بزرگی مصیبت حسین، مصیبت کوچک خود را از یاد ببرد؛ بلکه غرض اصلی این است که با ذکر بزرگی مصیبت حسین، مصیبت خود را نیز به آن مصیبت گره زده، در این میان خود رشد نماید و بزرگ شود. و اینچنین مامومِ مومن به امام خود ملحق گردد. این گره زدن، تاویل امری عظیم به نام عزاست. و تاویل ساحتی آتشین به نام داغداری است. و بالاخره، تاویل محیطی وسیع به نام صبوری و سعه صدر است. این ما و این میدان رشد و سبیل رشاد ... انّ الحسین مصباح الهدی و سفیه النجاة السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الارواح التی حلّت بفنائک، علیکم منا سلام الله ابدا مابقیت و بقی اللیل و النهار جهت شادی روح مرحوم حاج محمدعلی انصاری، صلوات و فاتحه ای عنایت فرمایید🙏
فرهنگ پوشیده بر بشر گمشده (تحلیلی بر نسبت فرهنگ اربعین با فرهنگ بشر امروز) شهرها، گاه نه پایتخت یک سرزمین، که پایتخت یک فرهنگ اند: لاس وگاس، شهر عیّاشان و ولنگاران. پاریس، شهر شاعرکان و عاطفه مداران. شائولین، معبد رزم جویان و رزمی کاران. اما کربلا را نمیدانم شهر کدام راهیان بنامم... مقصد عاشقان؟! مشهد جان برکفان؟! مأمن حقیقت جویان؟! مسکن صاحب دلان؟! کربلا بیابانی بود که بعدتر با جوشش خون حسین، به شهر بدل گشت. و حال، پایتخت یک فرهنگ است. فرهنگی پوشیده پوشیده بر بشری گمشده ... کربلا برای ذهنی که به صورت زدگی امروز بشر خو کرده است، و دل در گرو مظاهر صورت دارد، گیج کننده است و به شدّت غریب می نماید. کربلا که در ایام اربعین، بیش از ۲۰ میلیون زائر را به خود میکشاند حتما در خود زیبایی ها، سکون ها و هیجان های بسیار دارد. امّا آرامشش نه همچون دریاچه های آبی سوئیس و هیجانش نه همچون کنسرت های سیدنی و عطرش نه همرنگ بازار گلهای آمستردام و روشنایی اش نه از جنس چراغانی شب های نیویورک و بلندایش نه همقامت با برخ خلیفه و راهپیمایی اش نه همقدم با کارناوال های ونیز و اسپانیا و همایشش نه از جنس فستیوال های فانوس و ریو و کریسمس است. مراسم اربعین را به مثابه ی یک خرده فرهنگ دینی، یا یک آیین سنّتی، و یا یک رسم در کنار دیگر رسوم ملی و قومی، فهم کردن، خطاست. حتی آنکه خود به سفر اربعین میرود و قصدش صرفا زیارت موجودی مقدّس است که در برهه ای از تاریخ با مظلومیّت به شهادت رسیده است، به حقیقت این فرهنگ نرسیده است! فرهنگ عاشورا، از سرزمینی دیگر است و در تاریخی دیگر به ظهور آمده است. فرهنگی که در خفقان و تک صدایی رسانه های زمین، و در هیاهو و ازدحام ایسم ها و مانیفست ها، به ارزش هایی اصیل و بی نظیر باور دارد و میخواهد با آنها فریاد تعالی سر دهد و دعوت به "کرامت" کند. هسته ی اصلی در فرهنگ شیعه، امامت و ولایت است. همان که در باطن امر، اتصال با حقیقت مطلق است و ارتباط و همراهی با تمامی خلقت. اما وصول به ولایت، مگر طریقی جز سرباختن و شهادت میشناسد؟! و رسیدن به حقیقت مطلوب، مگر راهی جز کم اعتنایی به واقعیت موجود دارد؟! از خود نبُری، راه به خدا نمی بَری. و برای خدا شمشیر نزنی، به صلح و سلام با خدا نمیرسی! پیوستن به کلّیّت، گسستن از جزئیّت میطلبد؛ و گسستن از جزئیّت، عبور از حصار خودی را لازم می آورد. و در ماجرای شمشیر و شهادت، تو نه خود را، که احبّاء، و حتّی اغیار را هم، بدان کلّیّت وارد میکنی؛ و اینچنین صحنه ی نمایشِ شگفت و پر اقتدار خدا، به ظهور در می آید و مومن از آنکه نقش خود را در آن نمایش ایفاء کرده، به وجد و سرور بر می آید. اینچنین در باطن مومن، امر عظیمی رخ میدهد که توضیحش بر ظاهرگرایان به غایت دشوار می نماید. کربلا وسعت عجیبی دارد. هیچ در خود محصور نمی ماند. پرتوش جاده ها، شهرها، مراکز و مقابر دیگر را نیز فرامیگیرد. شرافتش به عقب باز میگردد و در قدوم زائرانش نیز متجلّی میشود. مسیر اربعین را که نظاره کنی، در جاده اش حسین می بینی؛ در عمودش حسین می بینی؛ در زائرش حسین می بینی؛ در موکب و موکب دارش حسین می بینی؛ در نذری اش حسین میبینی؛ در رفتن و ماندنش حسین می بینی؛ و ... و این همان حسین است که در عباس و علی اکبر هم هموست؛ و در قاسم و علی اصغر هم هموست؛ و در مسلم و زهیر هم هموست؛ و در حبیب و جون هم هموست؛ و در زینب و رقیّه هم هموست؛ و نیز در جابر و عطیّه نیز هموست. البته ای بسا قدمگذاران در جاده ای که جز صف غذا، ازدحام جمعیت، و سختی راه، چیز دیگری نمی بینند و در میان اندکی دلخوشی و بازی، و اندکی شِکوه و گلایه، چند روزی عمر میگذرانند و شاید برای خود خاطراتی دست و پا میکنند. رویت بیرون، تابع وسعت درون است. درون را عاشورایی کن، آنک، حقیقت در کنار توست. @movajehaat
سلام دوستان همانطور که می بینید، این روزها اذهان درگیر مساله مرگ مهسا امینی و گشت ارشاد و حالا شورش علیه حاکمیّت و ... است. وضع البته به نحوی است که حواشی این مرگ، اصل است و نه خود آن. و این را هم، همه میدانند. خب، مطلب در این باره بسیار نوشته میشود و خود دوستان هم حتما پیگیر هستند و روشنگری خواهند کرد. بنده هم البته مطالبی در این راستا برای طرح دارم، امّا به نظر میرسد اگر فعلا همان بحث اربعین را ادامه دهیم مناسب تر باشد. ان شاء الله مباحث درباره گشت ارشاد، و قانون حجاب، و نحوه ورود حاکمیت در تحقق دین و شریعت، و تلقی ما از نحوه ی فعالیت دینی در عصر جدید، باشد برای زمانی دیگر. ادامه مباحث اربعین 👇
نمونه ای، شاید از جذبه ی حسین👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمونه ای، شاید از جذبه ی حسین کشیشی مسیحی که خود و همسرش گرفتار روحانیت و جذبه ی حسین علیه السلام میشوند
یکی از دوستان عزیزم، جناب محمد امین قربانی، یک روز بعد اربعین، برام متنی فرستاد که یه جورهایی از تجربه ی زیسته اش در ایام اربعین نشأت گرفته بود. تحلیلش جالب بود و یکی چند تا جمله اش برای من درخشان بود. از قضا توفیق شد که همون روز عصر، در جوار مزار شهدای گمنام شهرمون، همدیگر رو زیارت کنیم و با هم، یک ساعتی سر مسائل مختلف حرف بزنیم. از ایشون خواستم اگه اجازه بده، متنش رو اینجا بذارم، تا دوستان هم بخونن. ایشون هم بزرگواری کرد و پذیرفت. یه توضیح: متن ایشون، نگاه جالبی داره به "سنگینی" در زندگی بشر مدرن و نقشی که "سرعت" این وسط بازی میکنه؛ و از طرفی هم میپردازه به احساس بی وزنی ای که در مراسم اربعین تجربه میشه... متن رو ببینید 👇
متن دوست عزیزم، آقای محمدامین قربانی 👇👇 عالم بی وزنی انسان امروز بی تاب است؛ بی تاب از نرسیدن ها، نبودن ها. و سرعت، مخدر این انسان است که از تعلق ها به درد آمده است. گذر ثانیه ها، گاه آنقدر سنگینی میکنند و آنقدر کامِ طالب را در رسیدن به مطلوب تشنه نگه میدارند که گویی قرن هاست انتظار کشیده است. هر چه سرعت زندگی بشر بیشتر میشود ، آستانه تحمل این انسان پایین تر می آید و سنگینی زمان را بیشتر حس میکند. ثانیه ای بیشتر در ترافیک ماندن، درنگ در بالا آمدنِ یک سایت ، انتظار گشوده شدن درب منزل، تاخیر در شروع مسابقه ای حسّاس و ... همگی میتواند به یکباره، اثر مخدر سرعت را خنثی کند و انسان مدرن را به دردهای آنچنانی اش بکشاند. انسان در تلاش است تا از همه پیشی بگیرد؛ اما به کدام مقصد؟‌! گویی ایستایی زمان، زندانی است که معنای حضور او را، بر سینه سنگین میکند. بشر امروز، سنگین از تعلق های خود خواسته است. تلاش های او برای رسیدن به رهایی نتیجه ی عکس دارد. ارزش های اعتباری ، روزمرّگی های پر تکرار، عادت های روزانه، عالم انسان را سنگین میکنند و مانع از احساس «حضور» او میشوند. بشر در این تلاطم، ناچار به گذر زمان چنگ میزند، از ایستادن می هراسد. بشر، بی تاب ماندن است اما در عین حال، ناتوان از رسیدن. امّا اربعین، انگار مقصد و ماوای گردش زمان است. آنجا، زمان در انتظار انسان ایستاده است، تا او خود را بیابد. اربعین حس رسیدن به ساحل امن است تا روح در فراز دریای محبت به پرواز درآید و قلب به شوق طواف معنا لباس احرام بپوشد. اینجا "حضور"، وحدت کلمه میان مومنین است. حضوری که روزی حسین با آن، وعده ابراهیم خلیل را به جا آورده است. اینجا حضور با خود حسین معنا میشود. احساس حضور، خوی و خصلت انسان گمشده در زندگی شهری را تغییر میدهد. آیا این انسانِ مضطرب، نا آرام، عجول، و بی طاقت، وطن خویش را در بیابان خشک می یابد؟ یا این خاصیت حضور است که نفس طغیانگر را رام کرده و اینچنین بر محور صفا و صمیمیت و مهربانی و ایثار و صبر و گذشت شکل میدهد و او با این حضور، چهره ای جدید به خود میگیرد. اربعین تجلی حقیقت کربلا و کربلا، عالم بی وزنی انسان است. سرزمین ذبح وابستگی هاست. رمز آرامش انسان در اوج ترک عادت ها، بستن بار آسایش ها، حس یگانگی در شلوغی ها، صبر در ملامت ها، سخاوت در تنگ دستی ها، یکرنگی در تفاوت ها ، لذت در سختی ها، هم صدایی در تنوع زبان ها، و شکوه در اوج مظلومیت ها است. آنجا مسیر هم مقصد است؛ و انتظار هم وصال است. سختی و بَلا، وزن تعلقات انسان را میگیرد و او را به وزانت الهی میرساند. انسان بلاجو، انسانی بی وزن است. همین است که آزادانه گام در مسیر می گذارد، و بالا میرود. به ملکوت نگاه میکند؛ چون تعلق به همانجا دارد. و این بی تعلّقی از تعلق ها حاصل میشود. در این روزگار ثقالت ها، اربعین عالم بی وزنی هاست.
امتداد اربعین در زندگی هر روزه: اربعین خودش عبور از روزمرّگی ها و احساس حضور در وسعتی معنادار تر است. امّا بعد آن، دوباره زندگی هر روزه ی خیلی ها، تبدیل به روزمرّگی میشود. آنجا انسان حال و هوای خدایی دارد و اینجا که می آید بعد چند روزی، دوباره روز از نو و روزی از نو. حال آیا میشود انسانی که آن حضور و معناداری را تجربه کرده است، در زندگی جاری اش میز یی بهره از اینها نباشد؟! حالت آرمانی مطلب این است که صورت بندی جامعه، یک صورت بندی الهی باشد. جامعه ای با ساختارها و ساز و کارهایی که امور معاش در آن هم، رنگ معاد و خدا را دارند. کار و زندگی دنیایی اش هم سراسر احساس حضور است. امّا فارغ از این بحث در سطح کلان اجتماع، آیا برای خود افراد راهی نیست که آن حال و هوا، در اینجا نیز جاری گردد؟! به هر حال، این همه انسان رفته اند و تجربه و حضوری اینچنین شیرین داشته اند. آیا راهی نیست که آن تجربه را به زندگی روزهای عادی خود و نیز به اطرافیانش منتقل کنند؟! اوّل ببینیم مشکل از کجاست که چنین حس و حالی آنجا هست و اینجا نیست؟! اگر از در مقایسه برآییم، می بینیم در فضای اربعین، عناصری هست که تفاوت هایی اساسی را رقم میزنند: آنجا، مکان (نجف و کربلا) ویژه است. زمان (ایام خاص زیارتی) ویژه است. نیت آدم ها (قصد زیارت) ویژه است. مناسبات میان انسان ها (کم توقعی، خدمت، همیاری ) ویژه است. و عناصری دیگر از این قبیل. امّا اینجا و در زندگی جاری و هر روزه مان، چنین عناصری یا نیست یا کمتر وجود دارد. طبیعی است که آنجا حال و هوایی به خود میگیرد که به این راحتی، جایی دیگر یافت نمیشود! امّا آیا واقعا راهی نیست که همینجا هم بتوان ولو اندک مثل همانجا بود؟! جواب این است که: بله، میشود و میتوان! و راهش هم چیزی نیست جز در نوعی رشد و خودساختگی. اگر اجتماع و مناسبات بیرونی، آنچنان که باید، نمیتواند ما را به حضور و معناداری و خدایی بودن، بکشاند، آیا از پیش خود و با رشدیافتگی های درونی نیز نمیتوانیم؟! همانطور که گفتم: البته اصل تحقق اربعین، به این است که اجتماع، صورت و شاکله ای الهی به خود بگیرد و امتیاز و خاصیت اصلی اربعین در همین است. ولی حالا اگر رسیدن به این یکی، کار بیشتری میطلبد و شاید به زمان درازتری نیاز داشته باشد، چه خوب که ما بتوانیم درون خود را اربعینی کنیم. در باب خودسازی، البته مطالب بسیاری گفته شده و علمای اخلاق و سالکان راه خدا، مباحث فراوانی طرح کرده اند. اینها که عمدتا متّخذ از آموزه ها و معارف دینی است، بخش بزرگی از میراث معنوی ماست و حقیقتا گنجی است که صندوقچه اش در کنار داریم و ما عمدتا از آن غافلیم. البته ما در دورانی جدید، با تعیّن اجتماعی و انسانیِ متفاوتی به سر میبریم و به نظر میرسد مباحثی که در علم اخلاق و سلوک الی الله به شیوه ی مرسوم گفته شده، گرچه بسیار لازم و حتمی اند امّا کافی و نهایی نیستند؛ یعنی ما در تربیت و رشد امروز خود، برای رسیدن به همان مقاصد اخلاقی و عرفانی، محتاج ایده ها و الگوهایی به روزشده ایم. ایده ها و الگوهایی مبتنی بر همان اصول و شواکل، ولی با افزوده ها و تغییراتی در فروع و قوالب. در این باره، بیشتر گفتگو خواهیم کرد ان شاء الله. حال که بحث به خودسازی و تربیت رسید، خوب است با شما در میان گذارم مساله تربیت، در اجتماعی که امروز داریم، سالهاست که ذهن مرا به خود مشغول داشته است و در این راستا، برخی ایده ها به ذهنم خطور کرده است و قدری روی آنها کار کرده ام. امید که خدا یاری دهد و بتوانم بخشی از آنها را با شما در میان گذارم. ان شاء الله