eitaa logo
مواجهات
120 دنبال‌کننده
50 عکس
26 ویدیو
10 فایل
نوشته های گاه به گاه علیرضا انصاری #معارف #فلسفه_عرفان #امتدادهای_حکمت #تحلیل_اجتماعی #مباحث_تربیتی #شعر_ادبیات_هنر #صوت_تصویر و ...
مشاهده در ایتا
دانلود
مستند ضد قسمت 1 https://www.aparat.com/v/uGZsI
مستند ضد قسمت 2 https://www.aparat.com/v/vf4ew
مستند ضد قسمت 3 https://www.aparat.com/v/P34WV
هدایت شده از وحید یامین پور
راستش مدتهاست میخواهم درباره دعوت به شرکت در انتخابات چیزی بنویسم ولی نتوانستم. اخیراً احساس میکنم حرف زدن درباره خیلی چیزها دیگر در توان من نیست. به محض اینکه ابعاد پیچیده‌تری از چیزها به روی من گشوده می‌شود، به جای سخن گفتن، لکنت زبان می‌گیرم. اما ... رای خواهم داد و حتی احتمالا به بعضی از کسانی رای خواهم داد که دوره‌ی قبل مانع قرار گرفتن اسم من در لیست نهایی شدند. چرا این جمله را گفتم؟ جهان ما جهان تزاحم و آمیختگی خوب و بد و زیبا و زشت است. ما در دوران عسرت آخرالزمان و گرفتار مکر زمانه‌ایم. شاید کمتر پیش بیاید که سیاهی و سپیدی آنچنان از هم جدا باشد که با یک نگاه بتوان جانب سپیدی را گرفت و به سیاهی لعنت فرستاد. گاهی بین بد و بدتر مجبور به انتخابیم. ما در محاصره‌‌ی اولویتها و فوریتها و مصلحت‌ها هستیم و به همین مقدار هم در پیشگاه خداوند پاسخگو خواهیم بود. انتخابها در میدان واقعیت پیچیده‌تر از شعرهای رمانتیک و شعارهای سانتیمانتال است. و همین است که "بصیرت" را کمیاب و خواستنی کرده است. به همان میزان که با انتخاب ما رنج‌ها اندکی کاهش یابد، آبروی دین خدا کمتر آسیب ببیند، خِرد و خردمندان کمتر منزوی شوند، فرصت‌طلبان کمتر مجال یابند و... حتی اگر یک رأی از من باعث تقویت جبهه‌ی حق، باعث قوت قلب مادر شهید و باعث ناامیدی شیاطین‌و لبیکی به بزرگ علمدار جبهه توحیدی در تاریخ ظلمانی امروز جهان باشد... به همان میزان در سرنوشت یک جهان سهیم خواهم بود. 🔺️وحید یامین‌پور 🆔️ @yaminpour
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 همای سعادت در طالقان دیده شد 🔹هما، پرنده‌ای افسانه‌ای در فرهنگ ایرانی، نماد سعادت و خوشبختی است که دیدن آن به ندرت اتفاق می‌افتد. @Farsna
مواجهات
🎥 همای سعادت در طالقان دیده شد 🔹هما، پرنده‌ای افسانه‌ای در فرهنگ ایرانی، نماد سعادت و خوشبختی است ک
. 🔸 نماد ایران از اوایل دهه ۹۰ شمسی، یوزپلنگ آسیایی را نماد ایران کردند. اول از تیم ملی فوتبال شروع شد و کم کم در ذهن خیلی ها به نماد خود ایران بدل گشت. یوزپلنگ آسیایی، حیوانی در خطر انقراض (که در این زمینه نمادین هم هست)، کوچک و ضعیف، صحراگرد و کویری، و بی ارتباط با تاریخ فرهنگی ایران! درمقابل، شکوه هما، این پرنده ی باوقار و پراقتدار را بنگرید👆. نسبت جثه اش را با کلاغ ها در نظر بگیرید. به رفتارهای از سر تسلّطش نگاه کنید. و باز به یاد داشته باشد که: در فرهنگ ایرانی، هر کس سایه ی این هما بر سر بیافتد، رحمت و سعادت نصیبش شده! علی ای همای رحمت، تو چه آیتی خدا را که به ماسوی فکندی همه سایه ی هما را واقعا نمیشد و نمی شود ما این شهباز آسمانی را، نماد ایران و ایرانی بدانیم؟! .
مواجهات
. 🔸 نماد ایران از اوایل دهه ۹۰ شمسی، یوزپلنگ آسیایی را نماد ایران کردند. اول از تیم ملی فوتبال شرو
نماد روسیه: خرس نماد انگلیس: شیر نماد آمریکا: عقاب نماد چین: پاندا و ... حالا به نظر شما، نماد ایران، یوزآسیایی باشد بهتر است یا همای آسمانی؟! .
مواجهات
. 🔸 نماد ایران از اوایل دهه ۹۰ شمسی، یوزپلنگ آسیایی را نماد ایران کردند. اول از تیم ملی فوتبال شرو
. حفظ محیط زیست یا بهتر بگوییم «رعایت حرمت طبیعت» امری حتمی است. ولی باید مراقب تحرّکات «عقل محیط زیستی» بود!! خوش خط و خال و در عین حال مرموز . .
💠 غیاب و حضور خلقت و هبوط، بعثت و خروج، غیبت و ظهور، همه قصه ی خود ما، قصه ی انسان است. می ماند هر کس چقدر، در عبور خود صابر، در شعور خود طاهر، و در حضور خود قاهر باشد. ✍ .
🔹 آقا عکس نگیر مستندی رو همین الان در تلوزیون دیدم. درباره ی شخصیت «سید جلیل یحیی زاده» نماینده مرم میبد و تفت در مجلس. نام مستند بود: «آقا عکس نگیر» درباره ی حاج آقای سیدی که سوار بر موتور سیلکت میشده و به مشکلات مردم رسیدگی میکرده، و با اصرار بسیار زیاد مردم، ناچار میشه نماینده ی شهرستان بشه.🤔 و باز هم سوار بر موتور سیکلت در شهر کارها رو پیش میبرده. متاسفانه ایشون در سال ۹۲ بر اثر سکته ی قلبی از دنیا میره😔 موتور سیکلت خورجین دار ایشون، الان تقریبا برای مردم شهر تبدیل به یه نماد شده! نمادساده زیستی و در عین حال تلاش و رسیدگی. در مستند، راجع به ایشون چیزایی میگفت که خیلی عجیب بود. خیلی عجیب. من که موندم که این میزان اخلاص و ساده زیستی و در عین حال تلاش و انضباط و خداترسی و مردم دوستی، مگر مال قصه ها و مربوط به اسطوره ها نبوده؟!🤔 بالاخره عجیب بود! شاید دیدن این چیزها، اشک بعضی ها رو دربیاره... .
مواجهات
🔹 آقا عکس نگیر مستندی رو همین الان در تلوزیون دیدم. درباره ی شخصیت «سید جلیل یحیی زاده» نماینده مر
متاسفانه نتونستم صفحه و پیوستگاه (لینک) مستند رو در نت پیدا کنم. هر کدوم از دوستان اگه پیدا کردند، لطفا برای من هم بفرستند🙏 .
💠 از اول تا به آخر ⚡️امروز کدام شخص، پیشتاز شهر است؟ ⚡️این بار کدام گروه، پیشران مجلس است؟ ⚡️این برهه کدام جریان، سکّان دار وضع کشور است؟ ⚡️این قرن کدام فرهنگ، میدان دار تحوّلات بشر است؟ ⚡️این دور کدام مکتب، سامان بخش تاریخ بنی آدم است؟ ⚡️ و در کلّیّت امر کدام مشیّت، صحنه گردان نظام عالم است؟ 💡 از اول تا به آخر را، باید در ارتباطی وثیق با هم فهم کرده باشی، تا در میانه ی راه، ناگاه به بیراهه مبتلا نشوی. ✍ .
⭕️ بیداری به قدر کافی وجدان عمومی بشر بیدار است. امَا نه به قدر کافی! .
💠 تنها تفکر شیعه است که ... بزرگترین رسوایی اخلاقی و حقوق بشری دوران جدید در حال وقوع است.😔 ملّت ها البته قدری اعتراض میکنند؛ و دولت ها البته نوعا حمایت. این وسط تنها جریانی که فراتر از اعتراض، وارد درگیری میشود و هزینه میدهد، تفکر شیعه است. عاشورای حسینی و انقلاب خمینی که میگویند، این است. .
🔹 تفاوت برنامه امسال این سالهای اخیر، عمدتا خدا توفیق میداد تا شب های ماه رمضان، با جمع دوستان، مثنوی میخوندیم. خودمون رو با مضامینش به چالش میکشیدیم و در صدد راه یافتن به سطحی از معارفش بودیم. برای خودم خیلی پر برکت بود. درباره مثنوی خیلی حرف ها دارند و دارم... همینقدر بگم که یکی از مقدمات حتمی فهم قرآنِ کریمِ عظیم، فهم مثنوی یا امثال مثنوی (مثل کلیله و دمنه) است!! حالا امسال خدا توفیق داده تا در خدمت یک کتاب شریف دیگه هم باشیم: 👈 «تحفة المراد» اثر حکیم عباس شریف دارابی از فحول شاگردان مرحوم حاجی سبزواری. با حکیم عباس دارابی از سالها پیش آشنا بودم. امّا وقتی پاییز امسال (۱۴۰۲) دوباره کتابش رو تورّق کردم، دیدم واقعا گوهر پرمایه ای است. بلکه جهانی است افتاده در گوشه ای.👌 حیفم اومد که این کتاب رو با دوستان دارابی، به بحث نگذاریم و فیض نبریم. .
💠 چرا و چگونه باید یک رساله ی حکمی-عرفانی خواند؟ ☘ یکم: یادگیری ( بالاخره باید اصطلاحات حکمت و عرفان رو یاد گرفت و با این اندکی هم به نحو فنّی آشنا شد) ☘ دوم: فهم زبان اشاره ( رسم خیلی از حکماء این نیست که سر و صدا به پا کنند، بلکه بسیار متواضعانه به نحو خلاصه، امّا بسیار پر و با چگالی بالا مطالب رو طرح میکنند. این کاری است که روایات، ادعیه و قرآن هم انجام داده اند و باید بهره بردن از این زبان را یاد گرفت.) ☘ سوم: پرواز روح ( بنا بر اتحاد عالم و معلوم، و بالاتر از آن اتحاد طالب و مطلوب، میتوان با محافل معرفتی، مواجهه ای از سر پرواز داشت. روان دنیایی مان را در این معارف به پرواز درآوریم تا روح ملکوتی مان، در این حقایق سیر کند و سیراب گردد. یعنی این محافل، خودش میتواند یک مجلس ذکر باشد) در باب خواندن تحفة المراد: تعظیم و توجه به امثال رساله ی «تحفه المراد» نوعی احترام و ادای دین به شهری که در آن زیسته ایم هم هست. 🙏 .
⭕️ شرحی از انسان کلّی و آیدئای انسانیّت (۱) 💠 آدمیان بر این تصور اند که نهایتِ امرِ ایشان، هر چه هست، در همان فردیت و جزئیّت ایشان است. یعنی از تشخص و تعین فردی شان بیرون نیست. حال آنکه چیدمان و گشتمان هستی، بر این حقیقت است که جزئی ها را مقصد به سوی کلّی خود، و صورت ها را مقصود به سوی معنی خود، و در نهایت همه را راه به سوی حقیقت خود است. 💠 از این رو، در میانه ی راه و سیر تکاملی آدمی، دیداری بزرگ پیش می آید. دیدار با «انسان کل»، یا حقیقت کلان انسانیّت، یا انسان کلّی سعی، یا «آیدئای انسانیّت». حقیقتی که با نام های مختلفی آن را برشمرده و خوانده اند. 💠 این حقیقت عظیم، همه ی ویژگی های آدمی -چه آنها که مخصوص انسان است و چه آنها که با دیگر موجودات مشترک است- را واجد است. پس هر چه در هر که هست، به نحوی در او نیز هست. و هر ویژگی، به هر نحو که اثر دارد و به هر مقدار که واجد ارزش است، عین همان اثر و همان ارزش، در ساختار و شاکله ی انسان کل نیز مطرح است. .
⭕️ شرحی از انسان کلّی و آیدئای انسانیت (۲) 💠 نکته ی مهم این است که نه تنها افراد انسان در انتهای انسانیّت خویش به حقیقت کلّی انسان و آیدئای مشترکِ انسانیت میرسند، بلکه از ابتدا نیز فیض و بهره های خود را از آن حقیقت بزرگ گرفته اند. آن کلّیِ انسان، ریشه و تنه است و این افراد جزئی انسانی، شاخ و برگ هایند. پس اصل اوست و اینان فروعات حقیقت اویند. همچنانکه پرتوهای خورشید بی وجود خورشید، فاقد نور اند؛ و کلمات و آیات قرآن در خارج از حریم قرآن، حرمتی ندارند. پس افراد انسان نیز به اصل انسانیّت، انسان اند و جملگی نمایانگر شئونات و اطوار اویند. 💠 «اصل اوست» جمله ای تزئینی نیست؛ و اثر این کلام، صرفا متوقف در مباحث هستی شناختی نیست. بلکه در ارزش گذاری های زندگیِ آدمی نیز موجب تغییراتی بنیادی و اساسی است. 💠 ما نقش فردی خود را در حیات اجتماعی انسان، بسیار بیش از آنچه واقعا هست، پنداشته ایم. امّا از ناحیه ی جزئیت، اثری که بار می آید، نزدیک به هیچ است! حقیقت آن است که تمامی وقایع تاریخی و حوادث اجتماعی، تطوّر در شئون همان انسان کلّی و ابعاد متنوّع آیدئای انسان است. اساسا ما زاویه ی تحلیل آثار و اقدام را، از ناحیه ی جزئیّت به سوی کلّیت گرفته ایم. حال آنکه می بایست زوایه ی تحلیل را از ناحیه ی کلّیّت به سوی جزئیّت در نظر داشته باشیم. .
⭕️شرحی از انسان کلّی و آیدئای انسانیّت (۳) 💠 حقیقت آن است که هر یک از ما مصداقی کوچک از حقیقت کلّی خود، یعنی انسان مشترک ایم و به طور کامل، اطورا و شئون او را روایت میکنیم و حقایق موجود در او را به نمایش می نهیم. 💠 البته ظهورات آن حقیقت انسانیّت، در افراد جزئی خویش یکسان نیست؛ برخی مصادیق، بیش از سایرین، آن حقیقت بزرگ را به نمایش می نهند. به عنوان نمونه، آن حقیقت کلان، حسب طبیعت اولیه ی خویش -که در تعارض میان قوای مُلکی و ملکوتی است- در آدم ابوالبشر بیشترین تجلی را داشته است؛ و حسب حقیقت ثانویه ی خویش -که مراتب فرش تا فوق عرش را در خویش به سازگاری رسانده است- در محمد خیرالبشر، حضرت ختمی مرتبت به ظهور رسانیده است. 💠 جالب آن است که تمامی اصناف و طبایع، و اقوام و طوایف آدمی را نیز ذیل آن حقیقت کلّی انسانیّت، جای و مقام و نظم و نظامی است. مردان و زنان، تندرستان و بیماران، درونگرایان و برونگرایان، کارمندان و بازاریان، مومنان و ملحدان، و هر گونه تنوّع حقیقی دیگر که در میان آدمیان هست، همگی ذیل آن حقیقت کلان انسان، مطرح اند و ذیل آن تنوّع و گونه گونی که در عالم بالاست، فیض و بهره میبرند. 💠 اینجا نیز هر یک از این اصناف و طوایف کلّی، در یکی چند مصداق، خود را بهتر و بیشتر نمودار ساخته، و به تشریح خصائص خود پرداخته اند. به عنوان نمونه، حقیقت زنانگی به طبیعت اولیه خویش در حوّا، و به حقیقت ثانویهّ خویش در حضرت فاطمه ی زهرا نمودار شده؛ و حقیقت مردانگی به طبیعت اولیه ی خویش در آدم اولین، و به حقیقت ثانویه ی خویش در علی امیرالمومنین به ظهور درآمده است. .
⭕️شرحی از انسان کلّی و آیدئای انسانیّت (۴) 💠 آدمیان حسب عین ثابت و طلب حقیقی خود، هر یک به ابعاد و شئونی از حقیقت جامع انسان، راه می یابند و خود را در بُعد و حصّه ای از او مندمج میکنند. «اندماج» در آن حقیقت کلّی و اعلایی، بَرگ زیرین از آن اتّحاد عظیمی است که بَرگ رویینش، «اندراج» است. آن اندماج نه «موجب»، بلکه «کاشف» از اندراجی پیشین، در آن حقیقت بزرگ است. 💠 اندماج، خود حاصل استعلاء از جزئیّت به سوی کلّیّت است و اندراج، خود عامل استیلاء از کلّیَت بر جزئیّت. استیلاء یعنی ولایت داشتن و تسلط یافتن و افاضه را برپاداشتن. یعنی هر کس به هر میزان که در آن حقیقت کلّی مُندَک و مندمج گردد، به تبعِ اتحاد و اندراج خود، ولایت بر ابعاد و افراد در مراتب مادون پیدا میکند؛ و همانند و همراه، بلکه در عینیّت تام با ملائک و نیروهای موجود در عالم، به اقدام و اثرگذاری و افاصه و افاده میپردازد. اثرگذاری در حقیقت خود، مربوط به عالم مادون نیست و باید نظام تاثیر و تاثرات، حتی در عالم دنیا را، در عالم بالا جستجو کرد. .
🍁 زنبور بی عسل ☘ چون عمل نباشد، انباشت دانایی، بذر بیابان های بی معنایی است. 🍀 الحَذَر که زنبور بی عسل را دو خصلت خطرناک است: گزیدن مردمان و تغذیه از گوشت و پوست عسل سازان. ✍ پاورقی: ... فَقَالَ یا أَبَا عَبْدِ اللهِ لَیسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یرِیدُ اللهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی أَنْ یَهدِیهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا مِنْ نَفْسِک حَقِیقَةَ الْعُبُودِیةِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ یفَهِّمْک. حضرت فرمود: ای أباعبدالله! علم و دانش به یادگیری نیست، بلکه نوری است در دل کسی که خدای متعال می خواهد او را هدایت کند، اگر طالب علم هستی ابتدا بندگی حقیقی را در خود به وجود آور، و علم را برای عمل کردن بیاموز، و از خداوند فهم بخواه تا تو را فهیم گرداند. (حدیث عنوان بصری) .
هدایت شده از مواجهات
حالات امیرالمومنین در شب ضربت خوردن از کتاب منتهی الآمال اكنون بيان كنيم حال حضرت امير المؤمنين عليه السلام را در آن شب: از امكلثوم نقل شده كه فرمود: چون شب نوزدهم ماه رمضان رسيد پدرم به خانه آمد به نماز ايستاد، من براى افطار آن جناب طبقى حاضر گذاشتم كه دو قرصه نان جو با كاسه‌اى از لبن و مقدارى از نمك سوده در آن بود. چون از نماز فارغ شد، چون آن طبق را نگريست، بگريست و فرمود: اى دختر! براى من در يك طبق دو نان خورش حاضر كرده‌اى! مگر نمى دانى كه من متابعت برادر و پسر عم خود رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى‌كنم؟ اى دختر! هركه خوراك و پوشاك او در دنيا نيكوتر است ايستادن او در قيامت نزد حق تعالى بيشتر است، اى دختر! در حلال دنيا حساب است و در حرام دنيا عذاب. پس برخى از زهد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم را تذكره فرمود؛ آنـگاه فرمود: به خدا سوگند افطار نكنم تا از اين دو خورش، يكى را بردارى؛ پس من (ام کلثوم) كاسه لبن را برداشتم و آن حضرت اندكى از نان جو با نمك تناول فرمود و حمد و ثناى الهى به جا آورد و برخاست و به نماز ايستاد. پـيوسته مشغول ركوع و سجود بود و تضرع و ابتهال به درگاه خالق متعال مى‌نمود. .
هدایت شده از مواجهات
ادامه: و نقل شده كه آن حضرت در آن شب بسيار از بيت خود بيرون مى‌رفت و داخل مى‌شد و به اطراف آسمان نظر مى‌كرد و اضطراب مى‌نمود و تضرع و زارى مى‌كرد و سوره يس را تلاوت فرمود و مى‌گفت: اللهم بارك لى فى الموت؛ يعنى خداوندا مبارك گردان براى من مرگ را، بسيار مى‌گفت: انا لله و انا اليه راجعون و كلمه مباركه لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم را بسيار مكرر مى‌كرد و بسيار صلوات مى‌فرستاد و استغفار مى‌نمود. و ابن شهر آشوب و غيره روايت كرده اند كه حضرت در تمام آن شب بيدار بود و براى نماز شب بيرون نرفت به خلاف عادت هميشه خويش. ام كلثوم عرض كرد: اى پـدر! اين بيدارى و اضطراب شما، در اين شب براى چيست؟ فرمود: در صبح اين شب من شهيد خواهم شد! و روايت شده كه در آن شب آن حضرت بيدار بود و بسيار بيرون مى‌رفت و به آسمان نظر مى‌افكند و مى‌فرمود: به خدا قسم كه دروغ نمى گويم و دروغ به من گفته نشده؛ اين است آن شبى كه مرا وعده ی شهادت داده‌اند، پس به مضجع خويش بر مى‌گشت. پس زمانى كه فجر طالع شد (ابن نباح) مؤذن آن حضرت درآمد و نداى نماز در داد، حضرت به آهنگ مسجد برخاست چون به صحن خانه آمد مرغابيان چند كه در خانه بودند به خلاف عادت از پـيش روى آن حضرت درآمدند و پر مى‌زدند و فرياد و صيحه همى كردند بعضى خواستند كه ايشان را برانند حضرت فرمود: (دعوهن فانهن صوآئح تتبعها نوآئح) يعنى بـگـذاريد ايشان را به حال خود همانا ايشان صيحه زنندگانند كه از پى، نوحه كنندگان دارند. و به روايتى، ام كلثوم يا امام حسن عليه السلام عرض كرد: اى پـدر! چـرا فال بد مى‌زنى؟ فرمود: فال بد نمى زنم ولكن دل شهادت مى‌دهد كه كشته مى‌شوم يا آنكه فرمود: اين سخن حقى بود كه به زبانم جارى شد؛ آنگاه سفارش مرغابيان را به ام كلثوم نمود و فرمود: اى دخترك من! به حق من بر تو كه اينها را رها كنى؛ زيرا كه محبوس داشتى چيزى را كه زبان ندارد و قادر نيست بر سخن گفتن، هرگاه گرسنه يا تشنه شود پس آنها را غذا ده و سيراب كن و اگر نه رها كن بروند و از گياههاى زمين بخورند و چون به در خانه رسيد، قلاب، در كمربند آن حضرت بند شد و از كمر مباركش باز شد؛ حضرت كمر را محكم بست و اشعارى چند انشاد كرد كه از جمله اين دو بيت است: مضمون اشعار آنكه: اى على! ببند ميان خود را براى مرگ، پس همانا مرگ ترا ملاقات خواهد نمود، و جزع مكن از مرگ وقتى كه نازل شود به منزل تو، و مغرور مشو به دنيا هرچند با تو موافقت نمايد، همچنان كه دهر ترا خندان گردانيده است، همچنين ترا به گريه خواهد درآورد؛ پس گفت: الهى مرگ را بر من مبارك كن و لقاى خود را بر من خجسته فرماى. .
هدایت شده از مواجهات
ادامه: پس به صحن مسجد درآمد و همى گفت: "الصلوة الصلوة" و خفتگان را براى نماز از خواب برمى‌انگيخت و ابن ملجم ملعون در تمام آن شب بيدار بود و در آن امر عظيم كه اراده داشت تفكر مى‌كرد؛ اين هنگام كه امير المؤمنين عليه السلام خفتگان را براى نماز بيدار مى‌كرد او نيز در ميان خفتگان به روى در افتاده بود و شمشير مسموم خود را در زير جامه داشت، چـون امير المؤمنين عليه السلام بدو رسيد فرمود: برخيز! براى نماز و چنين مخواب كه اين خواب شياطين است، بر دست راست بخواب كه خواب مؤمنان است يا به طرف چپ بخواب كه خواب حكماء است و بر پشت بخواب كه خواب پيغمبران است. آنـگـاه فرمود: قصدى در خاطر دارى كه نزديك است از آن، آسمانها فرو ريزد و زمين چاك شود و كوهسارها نگون گردد و اگر بخواهم مى‌توانم خبر داد كه در زير جامه چه دارى! و از او در گـذشت و به محراب رفت و به نماز ايستاد. و اما ابن ملجم با اينكه كرة بعد كرة گـوشزد او گـشته بود كه امير المؤمنين عليه السلام را اشقاى امت شهيد مى‌كند و گـاهى قطام را مى‌گفت مى‌ترسم من آن كس باشم و بر آرزو نيز دست نيابم؛ و آن شب تا بامداد در انديشه اين امر عظيم بود عاقبت سيلاب شقاوت او اين خيالات گوناگون را چـون خس و خاشاك به طوفان فنا داد و عزم خويش را در قتل امير المؤمنين عليه السلام درست كرد و بيامد در پهلوى آن استوانه كه در پهلوى محراب بود جاى گـرفت وردان و شبيب نيز در گوشه‌اى خزيدند، چون امير المؤمنين عليه السلام در ركعت اول سر از سجده برداشت، شبيب ابن بجره اول آهنـگ قتل آن حضرت كرد و بانگ زد كه: لله الحكم يا على لا لك ولا لا صحابك؛ ( يعنى حكم خاص خداوند است تو نتوانى از خويشتن حكم كنى و كار دين را به حكومت حكمين بازگذارى) . اين بگفت و تيغ را براند شمشير او بر طاق آمد و خطا كرد. از پس ‍ او، ابن ملجم آمد بى توانى شمشير خود را حركتى داد اين كلمات بگفت و شمشير بر فرق آن حضرت فرود آورد و از قضا ضربت او به جاى زخم عمروبن عبدود آمد و تا موضع سجده را بشكافت آن حضرت فرمود: بسم الله وبالله وعلى ملة رسول الله فزت ورب الكعبة. .
هدایت شده از مواجهات
ادامه: و هنگام ضربت ابن ملجم بر فرق آن حضرت زمين بلرزيد و درياها به موج آمد و آسمانها متزلزل گـشت و درهاى مسجد به هم خورد و خروش از ملائكه آسمانها بلند شد و باد سياهى سخت بوزيد كه جهان را تاريك ساخت و جبرئيل در ميان آسمان و زمين ندا در داد چنانكه مردمان بشنيدند و گفت: تهدمت والله اركان الهدى وانطمست اعلام التقى وانفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى قتل الوصى المجتبى قتل على المرتضى قتله اشقى الاشقياء؛ به خدا سوگند كه در هم شكست اركان هدايت و تاريك شد ستاره هاى علم نبوت و برطرف شد نشانه هاى پـرهيزكارى و گـسيخته شد عروة الوثقاى ال هى و كشته شد پـسر عم محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم و شهيد شد سيد اوصياء على مرتضى شهيد كرد او را بدبخت ترين اشقياء. ... پس حسنين عليهما السلام از خانه به سوى مسجد دويدند، ديدند كه مردم نوحه و فرياد مى‌كنند و مى‌گويند: وااماماه و واامير المؤمنين به خدا سوگند كه شهيد شد امام عابد مجاهد كه هرگز اصنام و اوثان را سجده نكرد و اشبه مردم بود به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پـس چـون داخل مسجد شدند فرياد واابتاه و واعلياه برآوردند و مى‌گفتند: كاش مرده بوديم و اين روز را نمى ديديم؛ چون به نزديك محراب آمدند پدر بزرگوار خويش را ديدند كه در ميان محراب در افتاده. و ابوجعده و جماعتى از اصحاب و انصار آن حضرت حاضرند و همى خواهند تا مگر آن حضرت را بر پا دارند تا با مردم نماز گزارد و او توانائى ندارد، پـس حضرت امير المؤمنين عليه السلام امام حسن عليه السلام را به جاى خود باز داشت كه با مردم نماز گزارد و آن حضرت نماز خويشتن را نشسته تمام كرد و از زحمت زهر و شدت زخم به جانب يمين و شمال متمايل مى‌گشت، چون امام حسن عليه السلام از نماز فارغ شد سر پـدر را در كنار گرفت و همى گفت: اى پدر! پشت مرا شكستى چگونه ترا به اين حال توانم ديد؟ امير المؤمنين عليه السلام چشم بگشود و فرمود: اى فرزند! از پس امروز پـدر ترا رنجى و المى نيست، اينك جد تو محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم و جده تو خديجه كبرى و مادر تو فاطمه زهرا عليهاالسلام و حوريان بهشت حاضرند و انتظار پـدر ترا دارند تو شاد باش و دست از گريستن بدار كه گريه تو، ملائكه آسمان را به گـريه درآورده است؛ پس با رداى امير المؤمنين عليه السلام جراحت سر را محكم ببستند و آن حضرت را از محراب به ميان مسجد آوردند و از آن سوى، خبر شهادت امير المؤمنين عليه السلام در شهر كوفه پراكنده شد زن و مرد آن بلده به سوى مسجد شتاب كردند، امير المؤمنين عليه السلام را ديدند كه سرش در دامن امام حسن عليه السلام است. و با آنكه جاى ضربت را محكم بسته اند خون از آن مى‌ريزد و گلگونه مباركش از زردى به سفيدى مايل شده است به اطراف آسمان نظر مى‌كند و زبان مباركش به تسبيح و تقديس الهى مشغول است و مى‌گويد: الهي اسئلك مرافقة الانبيآء والاوصياء واعلى درجات جنة الماوى. پس زمانى مدهوش شد و امام حسن عليه السلام بگريست و از قطرات عبرات آن حضرت كه بر روى پـدر بزرگـوارش ريخت آن حضرت به هوش آمد و چشم بگشود و فرمود: اى فرزند! چرا مى‌گريى و جزع مى‌كنى؟ همانا تو بعد از من به زهر ستم شهيد مى‌شوى و برادرت حسين به تيغ و هر دو تن به جد و پدر و مادر خود ملحق خواهيد شد. .
🇮🇷 وجه مبارزه جنگ غزّه، بالاخره نشان داد که چهل و چند سال «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» گفتن، از سَرِ چه بود! .
هدایت شده از IranicTV ایرانیک
📷توئیت فعال رسانه ای آمریکایی، جکسون هینکل 🔺خامنه ای رهبر عزیز، رحم نکن 📌 ایرانیکTV را دنبال کنید ⚡️ 🆔 @iranictv
خودسازی یعنی، خودانسان‌سازی... خود را چه ساخته‌ایم؟! همیشه به این می‌اندیشم اگر ببینم که از خود چه ساخته‌ام، شاید از همه عالم منقطع شوم حتی از خویشتن.