هدایت شده از ✍ با مسعود رضانژاد
#زنگ_تاریخ
شهریورماه سال ۱۳۲۰، نظامیان روس و انگلیس به کشور حمله کردند، ارتش رضاخانی کمتر از هشت ساعت از هم پاشید و فرماندهان نظامی هر کدام به سویی فرار کردند.
باقر کاظمی، وزیر خارجه رضاشاه در این باره مینویسد:
از ارتشی که فقط برای نوکریِ شخصی و قلدری و ظلم به مردم ایجاد شده و اسمی از وطن و کشور و مذهب و نگهداری از مرزهای مملکت و کمک به بیچارگان در آن نیست چه انتظاری میتوان داشت؟
از افسران بیسواد و بیلیاقتی که جز خدمت به دیکتاتور و ضبط اموال و املاک مردم برای او و جمعآوری مال برای خودشان فکری نداشتند، چه انتظاری میتوان داشت؟
در تبریز فلان سرلشگرِ بیهمهچیز، لباس زنانه پوشیده؛ نیروهای خود و مردمِ بیپناه را گذاشته و فرار کرده است.
در مشهد سرلشکری متکبر و مغرور، تمام اسباب و لوازم شخصی خود را در کامیونهای ارتش ریخته و حتی کرسی و ذغال خودش را هم جلوی چشم مردم برداشته و به طرف کرمان فرار کرده است.
عاقبت هم خود رضاشاه که بنیانگذار ارتشی به این خوبی است؛ به جای اینکه مثل همه سرداران عادی شخصاً درس وطنپرستی و وظیفهشناسی به افراد ارتش و ملت بدهد و با آنها به استقبال دشمن برود؛ فرار را بر قرار ترجیح داده و به عجله هر چه تمامتر خود را به اصفهان رسانده است.
✍ عماد داوری دولتآبادی