"┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄"
احداً احداً فرداً
در اهواز، با یک «ثنوی مذهب» مناظره کرده بود تا مقابل چشمان همه، مُهر حقارت و شکست را بر پیشانی حریف بکوبد و اعتقاد به دو خدا را باطل کند. اما بعد از آن جدلها خودش هم، فکری شده بود و خورهای به جانش افتاده بود. انگار روزنهای در قلبش باز شده بود که استدلالهای خصم در آن تاخت و تاز میکرد.
با همین احوالات از اهواز به #سامرا رسیده بود. داشت با خودش بحث میکرد و صغری و کبریها را دوباره کنار هم میچید و رد و اثباتشان میکرد که دید در وسط شهر است.
و دید که #ابامحمّد سوار بر اسب و جلودار یک گروه، دارد از دربار خلیفه باز میگردد.
چیزی نگذشت که #حسن_بن_علی_عسکری نگاهی بر او انداخت و با انگشت سبابهاش به او اشاره کرد و گفت:
- احداً احداً فرداً
و مرد از هوش رفت ...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
پینوشت: مرا بخوان که بمانم
مرا که در نوسانم
میان شک و یقین
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
پینوشت:
برای اظهار خضوع به مولایم امام #عسگری در شب شهادتش
و با عرض ارادت به مرحوم #کلینی که با نقل این معجزه در #کافی شریف
ما بیچارهها را امیدوار کرد
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
@msnote