eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ ۱ 🍃 مهدي ذوالفقاري برادر شهيد هادي بعد از دوراني كه در فلافلفروشي كار ميكرد، با معرفي يكي از دوستانش راهي بازار شد. در حجره يكي از آهن فروشان پامنار كار را آغاز كرد. او در مدت كوتاهي توانايي خود را نشان داد. صاحبكار او از هادي خيلي خوشش آمد. خيلي به او اعتماد پيدا كرد. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه مسئول كارهاي مالي شد. چك ها و حسابهاي مالي صاحبكار خودش را وصول ميكرد. آنها آنقدر به هادي اعتماد داشتند كه چك هاي سنگين و مبالغ بالا را در اختيار او قرار مي دادند. كار هادي در بازار هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت. هادي عصرها، بعد از پايان كار، سوار موتور خودش مي شد و با موتور كار ميكرد. درآمد خوبي در آن دوران داشت و هزينه زيادي نداشت. دستش توي جيب خودش بود و ديگر به كسي وابستگي مالي نداشت. يادم هست روح پاك هادي در همه جا خودش را نشان ميداد. حتي وقتي با موتور مسافركشي ميكرد. 👉 @mtnsr2
🍃 ۲ دوستش مي گفت: يك بار شاهد بودم كه هادي شخصي را با موتور به ميدان خراسان آورد. با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش را به اين شخص داد! از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكلات بسياري از دوستان و آشنايان باز كرد. به بسياري از رفقا قرض داده بود. بعضيها پول او را پس ميدادند و بعضي ها هم بعد از شهادت هادي ... من از هادي چهار سال بزرگتر بودم. وقتي هادي حسابي در بازار جا باز كرد، من در سربازي بودم. دوران خدمت من كه تمام شد، هادي مرا به همان مغازه اي برد كه خودش كار ميكرد. من اينگونه وارد بازار آهن شدم. به صاحبكار خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا مهدي برادر من است و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مهدي مثل هادي است، همانطور مي توانيد اعتماد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم. هادي مرا جاي خودش در بازار مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و رفت براي خدمت. مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه بسيجي فعال كم شد. فكر ميكنم يك سال در سپاه حفاظت مشغول خدمت بود. از آن دوران تنها خاطره اي كه دارم بازداشت هادي بود! هادي به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب بازداشت شد. تا اينكه روز بعد فهميدند حق با هادي بوده و آزاد شد. 👉 @mtnsr2
🍃 ۳ هادي در آنجا به خاطر امر به معروف با اين شخص درگير شده بود. چند بار به او تذكر داده بود كه فلان گناه را انجام ندهد اما بي نتيجه بود. تا اينكه مجبور شد برخورد فيزيكي داشته باشد. بعد از پايان خدمت نيز مدتي در بازار آهن كار كرد. البته فعاليت هادي در بسيج و مسجد زيادتر از قبل شده بود. پيگيري كار براي شهدا و مبارزه با فتنه گران، وقت او را گرفته بود. بعد هم تصميم گرفت كار در بازار را رها كند! صاحبكار ما خيلي از اخلاق و مرام و صداقت هادي خوشش مي آمد. براي همين اصرار داشت به هر قيمتي هادي را پس از پايان خدمت نگه دارد. هادي اما تصميم خودش را به صورت جدي گرفته بود. قصد داشت به سراغ علم برود. مي خواست از فرصت كوتاه عمر در جهت شناخت بهتر خدا بهره ببرد. 👉 @mtnsr2
khuneh-gharghe-dar-aah-o-hasrate.mp3
19.71M
⭕️ 🌷خونه غرقِ در آه حسرته 🌷خونه بی بابا شام غربته. 🌷دوباره شب رسید و غم ، رسید و داغ و درد 🌷صدای طفل من گرفت از بس که گریه کرد. 🌷دوباره قاب عکسشو گذاشته روی پاش 👉 @mtnsr2
🌷خونه غرقِ در آه حسرته 🌷خونه بی بابا شام غربته. 🌷دوباره شب رسید و غم ، رسید و داغ و درد 🌷صدای طفل من گرفت از بس که گریه کرد. 🌷دوباره قاب عکسشو گذاشته روی پاش 🌷خیره شده به سوی در ، شاید بیاد باباش. 🌷خدا کنه بخوابه و راحت شه از تموم غصه‌ هاش. ☘لالا لالا گلم بخواب ☘لالا لالا گلم بخواب. ✨لالا لالا لالا لالا. 🌷چشماتو ببند روی درد و غم 🌷خواب خوش ببین مرد کوچکم. 🌷دیگه تو مرد خونه ای ! تو سایه‌ ی سرم 🌷باید مثل بابا بشی مدافع حرم. 🌷تو هم یه روز بزرگ میشی یه پهلوون میشی 🌷قد میکشی و باعث غرورمون میشی. 🌷تو هم یه روز مثل بابا شهید راه عشق و خون میشی. 🌷تو اصغری منم رباب ☘لالا لالا گلم بخواب. ✨لالا لالا لالا لالا 🌷بعضیا به ما طعنه می زنن 🌷شکوه‌ ای نکن ای عزیز من 🌷بابا فقط به خاطر خدا فدا شده 🌷به خاطر خداس که غم نصیب ما شده 🌷اگرچه طعنه می زنن ولی تو لب بدوز 🌷نبینم از کنایه‌ ها خسته بشی یه روز 🌷می سوزونه دل منو زخم زبون خیلیا هنوز 🌷کسی تو رو نده عذاب ☘لالا لالا گلم بخواب ✨لالا لالا لالا لالا 👉 @mtnsr2
امام حسن عسکری علیه‌السلام: در ، مؤمن پست و فاسق عزیز می‌شود. 👉 @mtnsr2
4_373967578466353515.mp3
14.4M
⭕️ از کشتی نوح تا کشتی حسین ع (قسمت اول) 💯سخنرانی بسیار مهم و جذاب ✨پیشنهاد دانلود ...حاوی اطلاعات بسیار مهم 👉 @mtnsr2
کتاب سلام بر ابراهیم ۱و ۲ در پیام رسان سروش با فهرست موضوعی ✨کاری از کانال مهدویت تا نابودی اسراییل https://sapp.ir/salamebrahim1
⭕️ #شهید_ابراهیم_هادی 🔶قسمت پنجاه وششم 🔶 #شفای_فرزند 👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ ۲ 🔶قسمت پنجاه وششم 🔶 سالها از دوران دفاع مقدس گذشت . سال ۱۳۹۳ من در یکی از مراکز دینی، کار آهنگری انجام می دادم . بار آهن خواسته بودم . راننده نیسان آمد و گفت :بار را کجا خالی کنم؟بعد از تخلیه بار به سراغ من آمد تا پولش را دریافت کند . وارد اتاق کار من شد ،لیوان آب را برداشت تا از کلمن آب بردارد . نگاهش به عکس آقا روی دیوار افتاد . همینطور که لیوان دستش بود خیره شد به عکس و گفت : خدا تو رو رحمت کنه آقا داشتم فاکتور را نگاه می کردم، سرم را بالا آوردم و با تعجب گفتم :با آقا جبهه بودی ؟ گفت: نه گفتم بچه محلشون بودی؟ پاسخش دوباره منفی بود گفتم :از کجا می شناسیش؟ نفسی کشید و گفت :ماجراش طولانی وباورش سخته بگذریم . من خودم رو در تمام مراحل زندگی مدیون آقا می دونستم، جلو آمدم وگفتم :جالب شد بگو چی شده ؟ راننده که اشتیاق من را شنید گفت :من ساکن ورامین هستم ، حدود پانزده سال پیش وانت داشتم وبار می بردم. یه بار زده بودم برای خیابان ۱۷ شهریور تهران آمدم خانه . دختر کوچک من با چند بچه دیگر ، بیرون از خانه مشغول بازی بودند . من وارد اتاق شده و گرم صحبت بودم . چند دقیقه بعد همینطور که صحبت می کردم، یکباره صدای جیغ همسایه را شنیدم. از خانه پریدم بیرون. دخترم رفته بود کنار استخر کشاورزی که در زمین مجاور قرار داشت او افتاده بود داخل آب تا بزرگتر ها خبر دار شوند ،مقداری از آب کثیف استخر را خورده بود و..... خانم من دوید وچادرش را سر کرد وسریع دخترم را به بیمارستان بردیم . حال دخترم اصلا خوب نبود دکتر اوژانس بلافاصله او را معاینه کرد. از ریه اش هم عکس گرفتند. دکتر چند دقیقه بعد من را صدا زد و گفت :ما تلاش خودمان را انجام می دهیم اما..... آب های آلوده داخل ریه این دختر شده وبعید است این مشکل حل شود . خیلی حالم گرفته بود . خانم من با ناراحتی در کنار تخت دخترم نشسته بود . خبر نداشت چه اتفاقی افتاده . من هم چیزی نگفتم ودلداری اش دادم.بار مشتری هنوز توی وانت بود . من رفتم این بار را تحویل بدم تو هم دعا کن. راه افتادم اما حسابی نا امید بودم. در خیابان ۱۷ شهریور تهران و در حوالی پل اتوبان محلاتی بار را تحویل دادم. همینطور که مشغول تخلیه بار بودم نگاهم به چهره یک شهید افتاد که روی دیوار ترسیم شده بود .چهره جذاب و ملکوتی داشت . جلو رفتم وبه تصویر شهید خیره شدم . گفتم :من یقین دارم که شما از اولیاءالله هستید . یقین دارم که شما پیش خدا مقام دارید . از شما می خواهم که برای دخترم دعا کنی واز خدا بخواهی او را به ما برگرداند. اینها را گفتم وبرگشتم. نام شهید را از پایین عکس خواندم . آن شب را با همسرم در بیمارستان بودیم . شب سختی بود . همه پزشکان قطع امید کرده بودند . من هم در نماز خانه منتظر فرجی در کار دخترم بودم. نزدیک سحر برای لحظاتی خوابم برد . دیدم که جوانی خوش سیما وارد شد و به من اشاره کرد و گفت دختر شما حالش خوب شد برو پیش دخترت. این را گفت و رفت یکباره از خواب پریدم . دویدم سمت بخش مراقبت های ویژه. همه در تکاپو بودند . دخترم به هوش آمده بود دخترم گریه 😭می کرد وپرستار ها در کنارش بودند دکتر بخش آمد و..... خلاصه بگویم دوباره از ریه هایش عکس گرفتند . پزشکان می گفتند که آب داخل ریه جذب بدن شده واز بین رفته ! اما من می دانستم چه اتفاقی افتاده آن جوانی که در خواب دیدم ،همان بود . فقط چهره اش نورانی تر بود و شلوار کُردی پایش بود . صحبتهای راننده که به اینجا رسید گفتم:دخترت الان چیکار می کنه؟ گفت:دانشجوی رشته مهندسی است . تمام خانه ما پر از تصاویر این شهید است . ما ارادت خاصی به این شهید داریم. کتابش را هم دخترم تهیه کرد وبارها خواندیم. با نگاهی پر از تعجب گفتم :باور این حرفها سخته . قبول داری؟! راننده گفت: اتفاقا ۱۵ سال پیش عکسهای ریه دخترم را نگه داشته ام. عکس اول نشان می دهد که ریه او پر آب است وعکس بعدی اثری از آب در ریه نیست. 👉 @mtnsr2 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
مهدویت تا نابودی اسرائیل
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🍃 #القدس_لنا بدین ترتیب کاملاً روشن می‌گردد که یهودیان پیش از تشکیل حکومت غاصب خود د
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🍃 بازگشت حزب لیکود به قدرت، موضع حزب کار در خصوص مسئله قدس را رد می‌کند و مسئولین این حزب اظهار می‌دارند آنچه که حزب کار در حین گفتگو با فلسطینی‌ها ارائه نموده خطر امنیتی به وجود آورده و آنچه در مورد قدس در جریان بوده هدفش بازگشت به تقسیم این شهر می‌ باشد؛ لذا شعار «قدس با صلح» یک موقعیت بالائی را در حملات انتخاباتی لیکود علیه حزب کار به همراه داشت و قبل از به قدرت رسیدن، مجموعه‌ای از شعار‌ها و اهداف حزب لیکود را با مدنظر قرار دادن قدس عرضه می‌نمودند. از این رو روزنامه «معاریو» در ۵ حزیران ۱۹۹۶ ذکر کرد: معاون شهرداری قدس «شمویل مئیر» با آگاهی رئیس شهرداری «اولمرت» و با هماهنگی با سازمان «اتریت کوهانیم» طرحی را برای استیلای نهایی بر قدس شرقی فراهم نموده که نکات بارز آن بستن مؤسسات فلسطینی در این شهر نابودی منازل فلسطینی‌هایی که به رغم رژیم اشغالگر به صورت غیرقانونی ساخته شده اند، اخراج فلسطینی‌هایی که بصورت غیرقانونی در قدس می‌باشند و برپائی شهرک‌های جدید یهودی‌نشین می‌باشد. در یک جمعبندی کلی از نظر اسرائیلی‌ها حکومت نتانیاهو برای تقویت موضع صهیونیست‌ها در قدس، دیدگاه خشن‌تری نسبت به سایر گروه‌ها دارد؛ بنابراین موضع اسرائیلی‌ها پیرامون قدس، علیرغم امضای توافقنامه اسلو که سازمان آزادیبخش فلسطین را به عنوان طرف مذاکرات پیرامون قدس می‌شناسد و همچنین علیرغم تعهد اسرائیل نسبت به توافقات اسلو که موضوع بررسی وضعیت قدس را موکول به مرحله مذاکرات نموده است و صدور قطعنامه‌های سازمان ملل در خصوص وضعیت قدس، همچنان ثابت بوده است، اما در برنامه‌های انتخاباتی احزاب گروه‌های داخلی رژیم صهیونیستی قبل از انتخاب پارلمانی و نخست‌وزیری در سال ۱۹۹۶ درخصوص مسئله قدس مسئله به گونه دیگر است 🌷 ادامه دارد..... 👉 @mtnsr2 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨